اصولاً اشخاص و الّا مرتبه و مشهور؛ دارای اسامی، القاب و کنیه‌های مختلفی هستند که هر یک اشاره به بعدی از ابعاد شخصیّتی و وجودی آنان دارد. در این‌جا به تبیین و توضیح بعضی از این عناوین می‌پردازیم.

الف. قائم

یکی از مهم‌ترین و مشهورترین القاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) «قائم» (قیام کننده و به پا خیزنده) است. این عنوان رسا و گویا، در بعضی از روایات مربوط به آن حضرت آمده و اشاره به قیام، مبارزه و جهاد بزرگ او و آمادگی استقامت وی دارد. روایات متعددی راجع به این لقب وارد شده است؛ از جمله: امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «إِذَا تَوَالَتْ ثَلَاثَهُ أَسْمَاءٍ: مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ، فَالرَّابِعُ الْقَائِم‏»[۱] «هنگامی که سه اسم محمد و علی و حسن دنبال هم آمدند، پس چهارمین آنان قائم است».

امام جواد (علیه السّلام) نیز می‌فرماید: «إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَجِبُ أَنْ یُنْتَظَرَ فِی غَیْبَتِهِ وَ یُطَاعَ فِی ظُهُورِهِ»[۲]؛ «به راستی که قائم از ما، مهدی است که در ایام غیبت، انتظار او و در دوران ظهور، اطاعت او واجب است».

از آن جهت که امام مهدی در برابر وضعیّت اسفناک سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به وجود آمده برای مردم قیام کرده، علیه ظالمان و مفسدان و زرمداران وارد عمل خواهد شد؛ به آن حضرت قائم گفته می‌شود. از طرفی در این مدّت طولانی، آن حضرت آماده انقلاب جهانی و مبارزه مسلّحانه (قیام به شمشیر) بوده و همیشه در حال انتظار برای قیام به سر می‌برد.

امام صادق (علیه السّلام) فرموده است:

«سُمِّیَ الْقَائِمَ لِقِیَامِهِ بِالْحَقِّ»[۳]؛ «قائم نامیده شده، به جهت این‌که قیام به حق خواهد کرد».

امام رضا (علیه السّلام) نیز فرموده است:

«تَمَامُ الْأَمْرِ بِقَائِمِ آلِ مُحَمَّد»[۴]؛ «تمام امر به دست قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است».

از امام جواد (علیه السّلام) نیز سؤال شد: چرا او را قائم می‌نامند؟ امام فرمود:

«لِأَنَّهُ یَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِکْرِهِ وَ ارْتِدَادِ أَکْثَرِ الْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِه‏»[۵]؛ «چون پس از آن قیام می‌کند که از یادها رفته است و بیشتر معتقدان به امامتش برگشته‌اند».

امّا این‌که موقع سلام به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) و رسیدن به نام مبارک «قائم» می‌ایستیم؛ به جهت ابراز احترام و بزرگداشت نام و یاد آن حضرت و اظهار پیوند و انتظار ظهور او است؛ یعنی، این کار در زمان امام صادق (علیه السّلام) در میان شیعیان معمول بوده؛ حتّی نقل شده است: در حضور امام رضا (علیه السّلام) کلمه‌ی قائم ذکر شد، آن حضرت برخاست و دست بر سر نهاد و فرمود: «اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَه‏»[۶].

امام صادق (علیه السّلام) نیز فرموده است: «سزاوار است که وقت برده شدن نام قائم (برای احترام)، به پا خیزند و از خداوند تعجیل در فرجش را بخواهند»[۷].

ب. مهدی

یکی از القاب مشهور امام زمان که مسلمانان، منجی موعود را به این عنوان می‌شناسند- «مهدی» است. مهدی به معنای هدایت یافته و هدایت‌گر است؛ در واقع او تجلّی واقعی «هدایت و راهنمایی»  انسان‌ها در مهم‌ترین برهه از تاریخ بشری است. آن حضرت، همه انسان‌ها را به اوج کمال و تعالی رسانده و از غرقاب ضلالت و فساد نجات خواهد داد.

در روایتی آمده است: «إنّما سمّی القائم مهدیّا لأنه یهدى إلى أمر مضلول عنه…»[۸]؛ «… قائم را بدان جهت مهدی گویند که مردم را به امری که گم کرده‌اند، هدایت می‌کند».

امام صادق (علیه السّلام) نیز فرموده است: «لِأَنَّهُ یُهْدَى إِلَى کُلِّ أَمْرٍ خَفِی»[۹]«به جهت این‌که به تمامی امور پنهان هدایت می‌شود».

بر این اساس مهدی «مَنْ هَدَاهُ اللَّه‏» است، کسی که خدا او را هدایت کرده است. مهدی همان راه مستقیم الهی و کمال معنویّت و انسانیّت است. او در اوج هدایت و راهیابی قرار دارد؛ بنابراین می‌تواند همگان را به قلّه‌ی رستگاری و ایمامن رهنمون شود؛ چنان‌که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت علی (علیه السّلام) فرمود: «لقب مهدی بر او گذاشته شده؛ چون او مردم را به سوی خداوند هدایت می‌کند»[۱۰].

ج.اباصالح

در منابع و مصادر روایی، چنین کنیه‌ای برای امام زمان ذکر نشده است؛ گویا آن را خود مردم، ابداع کرده و در گرفتاری‌ها و مشکلات خود با آن امام زمان را به کمک طلبیده‌اند. در بعضی از کتاب‌ها، اباصالح، به عنوان یکی از کنیه‌های حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) ذکر شده است؛ شاید به خاطر این روایت باشد که امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «هر گاه همراه خود را در سفر گم کردی، بانگ برآور: «ای اباصالح» یا «ای صالح»؛ خداوند رحمتش را بر تو فرود آورد؛ راه را به ما نشان ده»[۱۱]. باید به این حقیقت توجّه کرد که در جهان هستی، همه عوامل دست اندر کار، در خدمت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) هستند و اگر انسان گرفتار به خصوص در بیابان- از او یاری بطلبد؛ به یقین خود آن حضرت یا کسانی که در خدمت او هستند، به کمکش شتافته و دستگیری‌اش خواهند کرد. البتّه ابر اساس بعضی از روایات، موکّل بیابان‌ها «صالح» نام دارد که می‌تواند طبق دستور امام زمان عمل کند[۱۲].

 در بعضی از نوشته‌ها دو وجه درباره‌ی «اباصالح» ذکر شده است:

۱ – در آیه ۷۲ سوره‌ انبیا «وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحینَ»، عنوان صالح به «نبی» اطلاق شده و کنیه «اباصالح» یعنی، پدر نبی و این بیانگر مقام والای حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) است و چون آن حضرت از هر پیغمبری، خصوصیّتی دارد و ویژگی‌های انبیا در او جمع است؛ لذا او را پدر انبیا می‌گویند.

۲ – در آیه «أَلْحِقْنی‏ بِالصَّالِحین‏»، مراد از صالح حضرت یوسف است. کنیه اباصالح یعنی «پدر یوسف» و این نشانگر زیبایی و نیکی فوق العاده امام مهدی است، یعنی، پدر زیبایی‌ها[۱۳].

علامه‌ی مجلسی (ره) پس از بیان داستان نجات یافتن شخصی به نام شیخ قاسم که با عبارت «یا اباصالح» به ساحت امام زمان متوسّل شده و نجات یافته بود- می‌نویسد: «از علما و مؤمنان کسانی را که با ما رفاقت و مصاحبت دارند، ایمان و تأکید دارند که نجات دادن درماندگان و گمشدگان در دشت و صحرا و نیز تحقّق این گونه معجزات و کرامات در عالم امکان در عصر حاضر، جز از خلیفه الله، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) از شخص دیگری ساخته نیست؛ چرا که یکی از مقامات معنوی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) علم و آگاهی به احوال مردم و نجات دادن گرفتاران و گمشدگان است…

مسئله دیگر این است که از قدیم الایّام در میان عرب‌ها کنیه‌ی مبارک «اباصالح»، از کنیه‌های معروف و مشهور امام زمان بوده است. به همین دلیل، شاعران و خطیبان عرب، در میان سروده‌ها، اشعار و روضه‌های خود، آن حضرت را با این عنوان، یاد کرده و به کمک و یاری می‌طلبند. گمان می‌رود که ایشان، این اعتقاد را از حدیث «اربعمائه» (اصول چهارصد گانه) امیر مؤمنان (علیه السّلام) به دست آورده باشد[۱۴].

د. بقیه الله

«بقیه الله» به معنای باقی ماندن چیزی یا کسی، از ناحیه خداوند برای مردم است. به تعبیر دیگر، هر موجود نافع که از طرف خداوند برای بشر باقی مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، «بقیه الله» محسوب می‌شود و از آن‌جا که مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشّریف)، آخرین پیشوا و بزرگ‌ترین رهبر انقلابی پس از قیام پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، یکی از روشن‌ترین مصادیق «بقیه الله» می‌باشد و از همه به این لقب شایسته‌تر است[۱۵].

از جمله در روایتی آمده است: «چون مهدی خروج کند، پشت به کعبه می‌ایستد. با او ۳۱۳ مرد جمع می‌شود و نخستین چیزی که تکلّم می‌فرماید، این آیه است: «بقیه اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ». پس می‌گوید: «منم بقیه الله و حجّت و خلیفه او در میان شما». سپس هیچ کس بر او سلام نمی‌کند، مگر این‌که می‌گوید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی أَرْضِه‏‏‏»[۱۶].

بقیه الله؛ یعنی کسی که در وجود او، همه مواریث انبیا و ائمّه (علیهِم السّلام) هست. در واقع وجه اختصاصی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) به این است که «بقیه الله» می‌باشد. مطابق روایتی که از خود ائمّه (علیهّم السّلام) رسیده، در وجود مبارک امام زمان عج تمام مظاهر علم، قدرت و حکمت الهی یک جا جمع شده است. ظهور ایشان و غلبه بر سراسر جهان، بزرگ‌ترین مظهر قدرت الهی است که به دست هیچ یک از ائمّه (علیهِم السّلام) واقع نشده است.

روایت شده است: وقتی احمد بن اسحاق بن سعد اشعری به محضر امام حسن عسکری (علیه السّلام) شرفیاب شد، درباره جانشین آن حضرت سؤال کرد. امام کودکی خردسال را به او نشان داد. احمد بن اسحاق پرسید: آیا نشانه‌ای هست تا قلبم اطمینان یابد؟ آن کودک زبان گشود و به زبان عربی فصیح فرمود: «أَنَا بَقِیَّهُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَیْنٍ یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاق‏»؛ «من بقیه الله بر روی زمین و منتقم از دشمنان او هستم، ای احمد اسحاق! بعد از دیدن این (کرامت) نشانه‌ای طلب نکن»[۱۷].

سلام مخصوص به آن حضرت نیز چنین است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی أَرْضِه‏»[۱۸].

هـ. حجه الله

حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) آخرین حجّت الهی است؛ از این رو به آن حضرت حجه الله و حجه بن الحسن العسکری گفته می‌شود. البتّه پیامبران و اوصیای آنان، همگی «حجّت»‌اند؛ زیرا خداوند به وجود ایشان بر بندگان خود احتجاج می‌کند. بر اساس روایات فراوانی، هرگز زمین خالی از حجّت نیست: «لَوْ بَقِیَتْ بِغَیْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ»[۱۹]؛ «اگر زمین خالی از حجّت باشد، اهلش را فرو می‌برد».

حجّت همیچین به معنای پیروزی و سلطنت خدا بر خلق است و آن حضرت بر عالم مسلّط و پیروز می‌شود و حکم خدا را اجرا می‌کند. نقش نگین امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) نیز «أنا حجه الله» است[۲۰].

داوود بن قاسم می‌گوید: از امام دهم شنیدم که می‌فرمود: جانشین من پسرم حسن است؛ شما نسبت به جانشین پس از جانشین من چه حالی خواهید داشت؟ عرض کردم: خداوند مرا فدایت کند، چرا؟ فرمود: برای آن‌که شخص او را نمی‌تواند ببیند و ذکر او به نام مخصوصش روا نیست. عرض کردم: پس چطور او را یاد کنیم؟ فرمود: بگویید: «الْحُجَّهُ مِنْ آلِ مُحَمَّد»[۲۱].

و. صاحب الزّمان

 حضرت ولی الله الاعظم، صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) است؛ به این معنا که امام زمان خویش است. از آن‌جا که هیچ گاه زمین از حجّت خالی نیست. در هر زمان یک نفر از اولیای الهی، امام زمان خود و حجّت الهی و خلیفه‌‌ی الهی در روی زمین است.

بنابراین «صاحب الزّمان» به معنای امام زمان و حجّت خدا در روی زمین است و این امام، صاحب الامر به معنای پیشوایی است که اطاعتش بر همگان واجب است و اولو الامری است که در قرآن، اطاعتش همانند اطاعت خدا و رسول خدا واجب شده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[۲۲]؛ «ای اهل ایمان، از خدا و از پیامبر و صاحبان امرتان اطاعت نمایید» طبیعی است که امام زمان و صاحب زمان و صاحب امر به این معنا که حجّت خدا بر روی زمین است- بر زمان و مکان و تمام موجودات امکانی احاطه دارد و این احاطه و تسلّط، به اذن و اجازه الهی است.

بر این اساس، از خصایص و مختصّات حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشّریف)، لقب مبارک «صاحب الزّمان»، به معنای صاحب اختیار و مدبّر این زمان است. از بعضی روایات استفاده می‌شود که آن حضرت، از آغاز زندگی بدین لقب، خوانده می‌شد. حسین بن حسن علوی می‌گوید: «دَخلتُ علی ابن محمّد بسرَّ من رأی فهنیّه سیّدنا صاحب الزّمان عج لما ولد»[۲۳]؛ «در سامرا وارد بر حضرت عسکری شدم و او را در ولادت آقایمان، صاحب الزّمان تهنیت و شادباش گفتم».

در روایت اسماعیل نوبختی آمده است: حضرت عسکری خطاب به فرزند خود فرمود: «بشارت باد تو را که تو صاحب الزّمانی…».

ز. خاتم الاوصیاء

از خصایص حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) لقب زیبا و پر افتخار «خاتم الاوصیاء» است که او خاتم همه‌ی اولیا و اوصیای الهی است؛ زیرا او آخرین امام و پیشوای بعد از پیامبر اکرم است و به تعبیری، آخرین وصی از اوصیای همه‌ی پیامبران الهی است.

این لقب مبارک، به لسان پدر بزرگوارش جاری شده و او را بدین لقب خوانده است؛ چنان‌که در روایت اسماعیل نوبختی آمده است: بر حضرت عسکری وارد شدم (در همان کسالت و ناراحتی که از دنیا رفت)… پس فرزند حضرت، او را وضو داد؛ امام عسکری به وی فرمود: «أَبْشِرْ یَا بُنَیَّ فَأَنْتَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ أَنْتَ الْمَهْدِیُّ وَ أَنْتَ حُجَّهُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ أَنْتَ وَلَدِی وَ وَصِیِّی‏… وَ أَنْتَ خَاتَمُ الْأَوْصِیَاءِ الْأَئِمَّهِ الطَّاهِرِین‏»[۲۴]؛ «بشارت باد تو را ای فرزند عزیزم؛ زیرا تو صاحب الزّمان و تویی مهدی و تویی حجّت خدا در زمین و تویی فرزند و وصی من و تویی خاتم اوصیاء (یعنی)، ائمّه طاهرین…».

ابونصر ظریف (خادم دودمان رسالت) می‌گوید: من روزهای اوّل ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) به خدمتشان رسیدم. به من نگاه کرد و فرمود: آیا مرا می‌شناسی؟ گفتم: تو آقای من و فرزند آقا و مولای منی. فرمود: نه این مقدار نخواستم؛ عرض کردم: پس چه؟ فرمود: «أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِیَاءِ وَ بِی یَرْفَعُ اللَّهُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِی وَ شِیعَتِی‏»[۲۵]؛ «من خاتم اوصیا هستم؛ به وجود من، بلا از شیعیان و خاندان من دفع می‌شود».

ابن عربی در فتوحات مکیّه می‌گوید: از آن‌جا که احکام شریعت محمّدی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با احکام دیگر شرایع و انبیا فرق دارد… و با آمدن او شریعت ختم شده است، آن حضرت این استحقاق را دارد که ولایت خاصّه‌اش نیز ختم داشته باشد که این (خاتم اوصیا)، نامش مطابق نام حضرت (محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)) و اخلاقش در برگیرنده‌ی اخلاق آن حضرت باشد. او همان کسی است که مهدی نام دارد. معروف و منتظر است و از عترت و سلاله‌ی پیامبر است…»[۲۶].

 

منبع: پرسشها و پاسخهای دانشجویی مهدویت پیش از ظهور؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: رحیم کارگر


 

[۱]. کمال الدین، ج ۲، ص ۳۳۳، ص ۳۳۴٫

[۲]. همان، ص ۳۷۷٫

[۳]. ارشاد، شیخ مفید، ص ۳۶۴٫

[۴]. توحید، صدوق، ص ۲۳۲، ج ۱٫

[۵]. کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۳۷۸، ح ۳٫

[۶]. بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۰٫

[۷]. الزام الناصب، ج ۱، ص ۲۷۱٫

[۸]. بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۰٫

[۹]. کتاب الغیبه، ص ۴۷۱؛ الغیبه النعمانی، ص ۲۳۷٫

[۱۰]. بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۶۵٫

[۱۱]. من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۲۹۸؛ محاسن برقی، ج ۲، ص ۱۱۰٫

[۱۲]. ر. ک: وسائل الشیعه، ج ۸، ۳۲۵؛ بحار الانوار، ج ۷۳، ص ۲۵۳٫

[۱۳]. سؤال از امام مهدی عج در روایات، ص ۴۷ و ۴۸٫

[۱۴]. بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۳۰۰٫

[۱۵]. تفسیر نمونه، ج ۹، ص ۲۰۴٫

[۱۶]. منتهی الآمال، ج ۲، ص ۷۵۷٫

[۱۷]. کمال الدین، ج ۲، ص ۳۸۴، ح ۱٫

[۱۸]. همان، ص ۶۵۳٫

[۱۹].  علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۹۸٫

[۲۰]. منتهی الآمال، ج ۲، ص ۲۸۷٫

[۲۱]. کافی، ج ۱، ص ۳۲۸، ح ۱۳؛ کتاب الغیبه، ص ۲۰۲، ح ۱۶۹٫

[۲۲]. نساء (۴)، آیه ۵۹٫

[۲۳]. بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۳۲۴ (به نقل از: شمس ولایت، ص ۵۶٫

[۲۴]. اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۰۹٫

[۲۵]. کتاب الغیبه، ص ۲۴۶٫

[۲۶]. فتوحات مکیه، ج ۱۲، ص ۱۲۷ و ۱۲۸٫