«عصمت» هم امرى موهبتى است و هم ارادى و اکتسابى. درک این مسئله در گرو شناخت چند نکته است:

یکم. پیامبران و امامان (علیهمالسلام) داراى اراده بشرىاند؛ مانند دیگر مردم زندگى مىکنند؛ براى تحصیل هر چه بیشتر مقامات معنوى مىکوشند و اهل صبر، جهاد، زهد و تقوا هستند. به عبارتى این بزرگان «انسان برتر»اند؛ نه «برتر از انسان» و پیامبران پیوسته بر این نکته تأکید مىورزیدند که «ما هم بشرى همچون شماییم».[۱]

دوم. خداوند متعال به قابلیت ممتاز پیامبران و امامان، براى تحصیل مقامات معنوى و شایستگى آنان، براى بر عهده گرفتن مسئولیت هدایت جامعه علم دارد. در حقیقت همان قابلیت و شایستگى آنان ـ که بخش عمدهاش ناشى از افعال اختیارى ایشان است ـ از قبل نزد خداوند معلوم است  و همین «قابلیت مبتنى بر اختیار»، موجب گزینش آنان مىشود. آیات و روایات فراوانى بر این دو واقعیت گواهى مىدهد: «وَ  جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»؛[۲] «و چون شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما[ مردم را] هدایت مىکردند» و «اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»؛[۳] «خداوند بهتر مىداند رسالتش را کجا قرار دهد».

سوم. سپردن هر مسئولیتى با دادن امکانات لازم همراه است. امامت جامعه از این قاعده مستثنا نیست. از این رو خداوند آنان را از علم لازم، براى بر عهده گرفتن مسئولیت امامت بهرهمند مىگرداند. این ویژگى هنگام عهدهدارى مسئولیت براى امامان (علیهمالسلام) محسوس مىشود؛ چنان که درباره امام هادى (علیهالسلام) آمده است: «یکى از یاران ایشان به نام «هارون بن فضیل» در کنارشان بود که ناگاه امام فرمود: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»؛ ابى جعفر (امام جواد (علیهالسلام)) در گذشت. به حضرت عرض شد: از کجا دانستید؟ فرمود: در برابر خدا فروتنى و خضوعى در دلم افتاد که برایم سابقه نداشت.[۴]

در اوایل دعاى ندبه، به مجموع این سه واقعیت نورانى اشاره شده است: «وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّهِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِیَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِیَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِکَتَکَ وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ»؛ «[ آنان را برگزیدى] … و این بعد از آن بود که بر ایشان شرط کردى  نسبت به دنیا و زینت زیورهاى آن زهد بورزند. آنان نیز این شرط را پذیرفتند و دانستى که آنان به آن شرط وفا دارند. پس آنها را پذیرفتى و به خود نزدیک ساختى و یاد بلند و ستایش ارجمند را براى ایشان پیش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و به وحى خود، آنان را گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود، میهمان کردى …» .

البته این امتیاز (علم و عصمت موهبتى)، پایه و شرط اولیه امامت است و معصومان، با اراده خویش و تلاش و عبادت، به مقامات عالىترى از علم و عصمت دست مىیابند؛ چنان که در قرآن مجید از زبان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مىخوانیم: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً»؛[۵] «و بگو: پروردگارا! بر دانشم بیفزاى».

همین عبادتها و صبر و جهادهاى بیشتر ـ که با اختیار و اراده انجام مىشود ـ موجب برترى برخى از پیامبران، بر برخى دیگر مىگردد: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»؛[۶] «برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم …».

چهارم. دسترسى به مقام «عصمت» و راهیابى به مقامات «علمى و معنوى»، به پیامبران و امامان اختصاص ندارد و براى همگان میسر است؛ چنان که حضرت زینب (علیهاالسلام) تا مرز عصمت پیش رفت و حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسلام) به مقامات عالى معنوى دست یافت. بسیارى از علما و اولیا، «تالى تلو معصوم» (نزدیکان به مرز عصمت) خوانده مىشوند. اینکه مسئله عصمت، عمدتا در مورد پیامبران و امامان مطرح مىشود، به لحاظ  لزوم عصمت در آنان است. به عبارت دیگر شرط امامت و نبوت، «عصمت» است و خداوند فاقدان این ویژگى را براى این دو منصب برنمىگزیند. بنابراین هیچ غیر معصومى، به نبوت و امامت نمىرسد؛ ولى این به معناى آن نیست که هرکس امام یا نبى نباشد، از هیچ درجهاى از عصمت بهرهمند نخواهد بود.

پنجم. فیاضیت مطلقه الهى، ایجاب مىکند که هرکس قابلیت و استعداد کمالى را دارد، همه شرایط لازم براى به فعلیت رسیدن آن کمال، در اختیار او قرار داده شود. به عبارت دیگر از ناحیه خداوند، هیچ گونه قصور و بخلى دراین باره نیست. بنابراین اگر واقعا ما قابلیت دریافت علم لدنى را دارا بوده و با داشتن آن حقیقتا از عصمت برخوردار مىشدیم، خداوند آن علم را به ما عطا مىکرد. اما اگر اندکى دقت کنیم؛ این ادعا – که اگر ما هم علم معصومان را داشتیم، معصوم مىشدیم – ادعایى بیش نیست! دلیل بر این مطلب آن است که در بسیارى از موارد ما بر خلاف علم و آگاهى خود عمل مىکنیم. در روایتى نیز آمده است: «من عمل بما علم علّمه اللّه علم مالا یعلم»؛[۷] «هر کس به آنچه [ از حقایق] مىداند عمل کند؛ خداوند دانش آنچه را که نمىداند، به او خواهد آموخت».

نتیجه آنکه عصمت در عین موهبتى بودن، با لیاقتها و شایستگىهاى اکتسابى و افعال اختیارى انسان ارتباط دارد و اگر خداوند علم موجب عصمت را به پیامبران و امامان افاضه فرموده، براساس قوانین عام و اصول کلى است؛ نه از روى گزاف و دلخواه. از این رو هر کس لیاقت و شایستگى لازم را دارا باشد، چنین موهبتى، به تناسب میزان شایستگىاش، به او افاضه خواهد شد.

 


پی نوشت ها

[۱]– ابراهیم ۱۴، آیه ۱۱٫

[۲]– سجده ۳۲، آیه ۲۴٫

[۳]– انعام ۶، آیه ۱۲۴٫

[۴]– اصول کافى، ج ۲، ص ۲۱۸٫

[۵] – طه ۲۰، آیه ۱۱۴٫

[۶]– بقره ۲، آیه ۲۵۳٫

[۷]– الف. فیض قاسانى، الاصول الاصلیه، تهران، چاپ دانشگاه، ۱۳۹۰، ص ۱۶۲؛

ب. ابنحجر، عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، (بیروت: دارالکتبالاسلامیه، ۱۴۱۵ه)، ج۱، ص  ۴۵؛

ج. محمد حسین، طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، (قم: مؤسسه النشر الاسلامى)، ج ۷، ص  ۳۳۹٫