عزاداری در سیره پیامبر
یکی از دلایل شیعه در برگزاری مجالس سوگوارى تأیید مکرر توسط پیامبر (ص)است به چند نمونه توجه فرماپید:
الف) ابو هریره مىگوید: «مات میّت فى آل رسول اللّه فاجتمع النساء یبکین علیه فقام عمر ینهاهن و یطردهن فقال رسول اللّه (ص): دعهن یا عمر فان العین دامعه و القلب مصاب و العهد جدید»؛ ( – عمده القارى، ج ۲، ص ۸۷ و سنن نسائى، نسائى، ج۴، ص ۱۹، باب الرخصه فى البکاء على ) فردى از خاندان رسول خدا (ص) از دنیا رفت، زنان مدینه اجتماع کرده و بر وى گریه مىکردند. عمر آنان را از گریه باز مىداشت و آنان را دور مىکرد. پیامبر (ص) فرمود: اى عمر! بگذار تا گریه کنند چشم اشک مىریزد و دل مىسوزد – چرا که – مصیبت دیده است و این مصیبت تازه است.
ب) ابو هریره مىگوید: «أبصر عمر امرأه تبکى على قبر فزبرها فقال رسول اللّه (ص): دعها یا ابا حفص! فان العین باکیه و النفس و العهد حدیث»؛ ( کنز العمال، متقى هندى، ج ۱۵، ص ۷۲۸، ۴۲۸۹۹ و سنن ابن ماجه، ج ۱،ص
) عمر، خانمى را در کنار قبرى مشاهده کرد که مشغول گریه است، او را به شدت از گریه کردن بازداشت و دور ساخت. پیامبر (ص) فرمودند: اى ابا حفص، او را رها کن؛ چرا که چشم مىگرید و مصیبت تازه است یعنى حوادث جانسوز فراموش نشده و یادش در خاطره باقى است.
ج) سلمه بن ارزق مىگوید: «در یکى از روزها با عبداللّه عمر در بازار نشسته بودیم ناگهان جنازهاى را از آنجا عبور دادند که بازماندگانش بر وى مىگریستند. عبداللّه آنان رابه خاطر گریه مورد نکوهش قرار داد، سلمه به عبداللّه گفت: این سخن را نگو، چرا که از ابو هریره شنیدم جنازهاى را از کنار پیامبر (ص) عبور دادند، من و عمر نیز همراه آن حضرت بودیم و خانمهاى زیادى بر آن جنازه گریه مىکردند، عمر آنان را مورد تعرض قرار داده و از گریه بازداشت. پیامبر (ص) فرمودند: آنان را رها کن؛ چرا که چشم مىگرید و حادثه و مصیبت تازه است. عبداللّه پرسید: آیا تو خود این حدیث را از ابو هریره شنیدى؟ گفتم: آرى شنیدم. در این هنگام عبداللّه بن عمر اظهار داشت: خدا و رسولش داناترند. (مسند، احمد، ج ۲، ص ۴۰۸؛ مستدرک على الصحیحین، ج ۱، ص ۳۸۱، کتاب الجنائز و جامع الاصول )
د) جبیر بن عتیک مىگوید همراه رسول خدا (ص) به خانهاى وارد شدیم که یکى از آنها از دنیا رفته بود زنها گریه مىکردند؛ جبیر گفت: خانمها را ساکت کنید و تا هنگامى رسول خدا (ص) حضور دارند گریه نکنید. پیامبر (ص) به جبیر فرمودند: بگذار تا بگریند و آنگاه که شب فرار رسد از گریه باز ایستند؛ «فقال جبیر أسکتن مادام رسول للّه (ص) جالساً فقال النبى (ص): دعهن یبکین فاذا وجبت فلا تبکین باکیه».
ه) عایشه مىگوید: «هرگاه رسول خدا از سفرى باز مىگشت و به ذى الحلیفه – مکانى نزدیک مدینه – مىرسید نوجوانان انصار به استقبال ایشان مىشتافتند و وى را از اخبار مدینه و خانوادههاى آنان آگاه مىساختند. در یکى از سفرها که از حج یا عمره باز مىگشتیم، با همان نوجوانان در آن مکان برخورد کردیم. به اسید بن خضیر که از همراهان ما بود، خبر دادند همسرت از دنیا رفته است، شروع به گریه کردن کرد. من که بین پیامبر و او بودم به او گفتم: آیا در مرگ همسرت گریه مىکنى در حالى که تو یار پیامبر و داراى سوابق درخشان هستى؟ در جوابم گفت: آیا شایسته نیست که بگریم در حالى که از پیامبر (ص) شنیدم که فرمودند: «ستونهاى عرش خداوند در مرگ سعد بن معاذ لرزید.»؟ (
منبع:پرسمان
پاسخ دهید