سوال ۱ . دلایل سیاسی و اجتماعی عدم پذیرش رهبری قیام (مخصوصا قیام خراسان) و عدم اقدام مستقیم به قیام از سوی امام صادق (ع) چه بوده است ؟ سوال ۲ .نتایج و تاثیرات ترویج علوم اسلامی توسط امام صادق (ع) در دوره انتقال خلافت از امویان به عباسیان به چه کیفیتی بوده و دلیل سیاسی و اجتماعی ترویج علوم اسلامی چه بوده است ؟
دوران امامت پیشواى ششم از نظر سیاسى- اجتماعى با فراز و نشیبها و تحولات سیاسى مهمى روبه رو بود که در هم پیچیده شدن طومار حکومت امویان و روى کار آمدن عباسیان از مهمترین آنها بشمار مىرود.
دستگاه خلافت اسلامى در این دوران به دلیل در پیش گرفتن سیاستهاى ضد اسلامى و ضدّ مردمى و نیز بى کفایتى و قدرت طلبى حاکمان آن، دچار بى ثباتى، ضعف و از هم پاشیدگى شده، شورشها وقیامهاى مردمى را در پى داشت.
بعضى از شورشها و حرکتهایى که علیه حکمرانان اموى در این دوره از تاریخ اسلام روى داد عبارت است از: شورش حارث بن سریج، قیام مردم آفریقا، قیام زید بن على و فرزندش یحیى، نهضت عبداللَّه بن معاویه و حرکت سازمان یافته عباسیان.
در حکومت عباسیان نیز، شورشها و قیامهاى مردمى از علویان و غیر علویان ادامه داشت که از آن جمله مىتوان از شورش مردم جزیره، شورش مردم موصل، قیام محمد بن عبداللَّه بن حسن و برادرش ابراهیم نام برد.
پس از تبیین و ترسیم شرایط سیاسى – اجتماعی دوران امامت امام صادق (ع) اینک این پرسش مطرح است که پیشواى ششم درقبال شرایط موجود و اوضاع بحرانى و استثنایى دوران امامت خود چه موضعى اتخاذ کرد؟ دو راه در پیش روى امام (ع) وجود داشت:
۱ – بهره گیرى از آشفتگى حکومت امویان و محبوبیت و موقعیت علویان واقدام نظامى به منظور دستیابى به قدرت و برعهده گرفتن خلافت.
۲ – صرف نظر کردن از خلافت و استفاده از فرصت و موقعیّت یاد شده براى به ثمر رساندن تلاشهاى علمى و فرهنگى امام سجادوامام باقر علیهماالسّلام و عمق و گسترش بخشیدن به نهضت فرهنگى شیعى در راستاى پاسدارى از اصول و ارزشهاى اسلام ناب.
مسیر نخست بر روى امام (ع) بسته بود؛ زیرا با شناخت کاملى که آن حضرت از اوضاع واحوال و جریانات سیاسى جامعه ونیز مردم زمان خویش داشت، به این نتیجه رسید که دستیابى به حکومت براى وى امکان پذیر نیست. ناچار مسیر دوّم را برگزید.
مهمترین علل عدم اقدام نظامى امام (ع) براى به دست گرفتن قدرت بالاخص عدم همکاری با قیام عباسیان عبارت بود از
الف ) عدم صداقت و خلوص پیشنهاد دهندگان.
ابو سلمه علاوه بر امام صادق(ع)، براى عبدالله محض هم نامهنوشت. این کار او دلیل این است که وى در دعوت خود صداقت نداشت.
زیرا اگر نامه او به امام صادق(ع) براساس ایمان و اعتقاد به آنحضرت بود، چگونه از فرد دیگرى نیز دعوت کرد؟
جواب امام صادق(ع) روشنگر همین جهت است. وقتى حامل نامه، محمدبنعبدالرحمن بن اسلم به امام صادق(ع) نامهاى از طرف شیعه شما،ابوسلمه آوردهام. آن حضرت فرمود: «و ما انا و ابوسلمه وابوسلمه شیعه لغیرى»; مرا با ابو سلمه چه کار؟ او از شیعیانمن نیست. نامه رسان تقاضاى جواب مىکند. امام صادق(ع) نامه راآتش مىزند و مىفرماید: جواب نامه همین است. سپس آن حضرت شعرىاز کمیتبن زید خواند:
ایا موقدا نارا لغرک ضوءها و یا حاطبا فى غیر حبلک تحطب اىروشن کننده آتشى که دیگرى از نورش استفاده مىبرد! هیزم جمعکردهاى اما روى ریسمان دیگرى ریختهاى و دیگرى جمع مىکند ومىبرد. (۱)
شهید مطهرى در این باره مىنویسد: «قدر مسلم این است که اینشعر مىخواهد منظرهاى را نشان دهد که یک نفر زحمت مىکشد واستفادهاش را دیگرى مىخواهد ببرد. حال یا منظور این بود کهاىبدبخت ابوسلمه! این همه زحمت مىکشى استفادهاش را دیگرى مىبرد وتو هیچ استفادهاى نخواهى برد و یا خطاب به مثل خودش بود اگردرخواست ابوسلمه را قبول کند یعنى این دارد ما را به کارى دعوتمىکند که زحمتش را ما بکشیم و استفادهاش را دیگرى ببرد.» (۲)
ابومسلم در نامهاى به امام صادق(ع) نوشت: من مردم را به دوستىاهلبیت پیامبر(ص) دعوت مىکنم. کسى براى خلافتبهتر از شما نیست.
امام صادق(ع) در پاسخ نوشت: «ما انت من رجالى و لا الزمانزمانى»; نه تو از یاران من هستى و نه این زمان، زمان مناست. (۳)
امام صادق(ع) بدین وسیله عدم صداقت آنان را گوشزد نمود وبىاعتمادى خود را نسبتبه آنان اعلام داشت. در سخن دیگرى از آنحضرت نیز همین مطلب آمده است. معلى ابن خنیس مىگوید: در زمانىکه پرچمهاى سیاه بر افراشته شده بود و هنوزبنى عباس به خلافت نرسیده بود، نامههایى از عبدالسلام ابن نعیم،سریر و تعداد دیگرى خدمت امام صادق(ع) بردم. آنها نوشته بودند:
«قدقدرنا ان یول هذالامر الیک فما ترى قال فضرب بالکتب الىالارضثم قال اف اف ما انا لهولاء بامام»; ما موقعیت را براى خلافتشما مساعد مىبینیم. نظر شما چیست؟ امام صادق(ع) نامهها را بهزمین کوبید و فرمود: زهى تاسف و افسوس! من امام و پیشواى آنهانیستم. (۴)
ب ) نداشتن یاران مخلص و برخوردار نبودن از حمایتهاى نظامى مردمى
وجود یاران وفادار و همراه یکى از شرایط موفقیت رهبران دراجراى برنامههاى خویش است.
امام صادق(ع) شیعیان خود را خوب مىشناخت و مىدانست که بیشترآنها مرد میدان خطر نیستند.
مامون رقى مىگوید: خدمت آقایم، امام صادق(ع) بودم که سهل بنحسن خراسانى وارد شد و به آن حضرت گفت: شما مهر و رحمت دارید.
شما اهلبیت(ع) امامت هستید. چگونه از حق خویش باز ایستادهاید،با این که صد هزار شمشیرزن آماده به رکاب در خدمتشما هستند.
آن حضرت فرمود: خراسانى! بنشین! سپس به کنیز خود فرمود:
«حنیفه!» تنور را آتش کن. کنیز تنور را گرم کرد. آن گاه امامفرمود: خراسانى! برخیز و در تنور بنشین! خراسانى گفت: آقاى من!
مرا با آتش مسوزان و از من بگذر! آن حضرت فرمود: گذشتم. در اینحال «هارون مکى» که کفشهاى خویش را به دست گرفته بود، واردشد و سلام کرد. امام فرمود: کفشهاى خود را زمین بگذار و داخلتنور بنشین! هارون بدون معطلى وارد تنور شد. امام صادق(ع) باسهل بن حسن خراسانى مشغول صحبتشد. مدتى بعد، امام به اوفرمود: برخیز و به داخل تنور نگاه کن! خراسانى مىگوید: برخاستمو به داخل تنور نظر افکندم. هارون در داخل تنور چهارزانو نشستهبود. مدتى بعد او از تنور بیرون آمد و به ما سلام کرد. امامفرمود: در خراسان چند نفر مثل این مرد دارید؟ خراسانى گفت: بهخدا قسم! یک نفر هم نیست. امام فرمود: «اما انا لا نخرج فىزمانلا نجد فیه خمسه معاضدین لنا نحن اعلم بالوقت»; بدان! ماهنگامى که پنج نفر یاور و پشتیبان نداشته باشیم قیام نمىکنیم.
ما نسبتبه زمان قیام داناتریم. (۵)
سدیر مىگوید: به امام صادق(ع) گفتم: چه چیز شما را از قیام بازداشته است؟ امام فرمود: مگر چه شده است؟ سدیر گفت: دوستداران،شیعیان و یاوران شما زیاد است. به خدا سوگند! اگر امیرالمؤمنیناین مقدار یاور داشت کسى طمع در خلافت نمىکرد. امام فرمود:
یاوران من چند نفرند؟ سدیر گفت: صدهزار نفر. امام فرمود:
صدهزار! او گفت: بله. بلکه دویست هزار. امام فرمود: دویستهزار! سدیر گفت: آرى. بلکه نصف دنیا. امام سکوت کرد. سدیرگوید: راهى سرزمین «ینبع» شدیم. امام در میان راه چشمش بهجوانى افتاد که چند راس بزغاله را مىچراند. فرمود: اگر تعدادشیعیان من به عدد این بزغالهها بود از قیام و نهضتباز نمىایستادم. سدیر مىگوید: بزغالهها را شمارش کردم. بزغالهها هفدهراس بودند. (۶)
ابوسلمه از امام صادق(ع) ناامید مىگردد و طبق دستور به خانهعبدالله محض مىرود و نامه دوم را به او مىرساند. عبداللهخوشحال مىشود و صبحگاهان به خانه امام صادق(ع) مىرود. عبداللهبه امام صادق(ع) مىگوید: ابوسلمه نوشته است که همه شیعیان مادر خراسان آماده قیام هستند و از من خواسته است که خلافت رابپذیرم. امام به عبدالله فرمود: «متى کان اهل خراسان شیعه لکانتبعثت ابامسلم الى خراسان و انت امرته بلبس السواد و هولاءالذین قدموا العراق انت کنتسبب قدومهم… و هل تعرف منهماحدا»; چه زمانى اهل خراسان شیعه تو بودند؟! آیا تو ابو مسلمرا به آن جا فرستادى؟! آیا تو به آنها دستور دادى لباس سیاهبپوشند؟! آیا اینها که براى حمایت از بنى العباس از خراسانآمدهاند تو آنها را به این جا آوردهاى؟! آیا کسى از آنان رامىشناسى؟ !» (۷)
ج ثمربخش نبودن پیشنهاد
انسانهاى دنیا طلب زمانى از رهبران و همکاران خویش روى برمىگردانند که احساس کنند دنیایشان در خطر است. دوستداران بنىعباس و فرماندهان آنها مانند ابومسلم به ابوسلمه بدگمان شدهبودند و دیگر نمىخواستند او را در جمع خویش ببینند. ابومسلمچند بار به سفاح سفارش مىکند که ابو سلمه را از بین ببرد.
ابوسلمه که بىمهرىها را احساس کرده بود، فکر مىکند که با گرایشبه امام صادق(ع) و یا عبدالله محض، و تغییر خلافتبهتر مىتواندبه اهداف دنیایى خویش دستیابد. او غافل بود از این که کاملاتحت نظر و نقشه قتل او آماده شده بود. قبل از آن که نامهعبدالله محض به ابوسلمه برسد، یاران سفاح با طرحى که آمادهکرده بود، ابومسلم در بین راه به او شبیخون مىزنند و او رامىکشند. (۸)
ابومسلم نیز به سرنوشت ابوسلمه گرفتار مىشود و به دستسفاح،خلیفه عباسى کشته مىشود. تمام فعالیتهاى ابومسلم را ابوسلمه بهوسیله جاسوسان کنترل مىکرد. به همین جهت پیشنهاد و همراهى باآنان نمىتوانست تضمین کننده پیروزى بوده باشد. بدین خاطر بودکه امام صادق(ع) حتى از پاسخ کتبى به ابوسلمه خود دارى کرد ونامه او را سوزانید.
د- سفاک بودن ابومسلم و ابوسلمه
ابراهیم امام، رهبر نهضت عباسیان دروصایاى خویش به ابومسلممىگوید: نسبتبه هرکس که شک کردى و در کار هرکس که شبهه نمودىاو را به قتل برسان. اگر توانستى در خراسان یک نفر عرب زبان همباقى نگذارى، چنین کن. (۹)
«یافعى» درباره ابومسلم مىگوید: او حجاج زمان خود گردید و درراه استقرار حکومت عباسیان مردم بىشمارى را کشت. (۱۰)
شهید مطهرى نیز مىنویسد: البته ابومسلم سردار خیلى لایقى است،به مفهوم سیاسى، ولى فوق العاده آدم بدى بوده; یعنى یک آدمىبوده که اساسا بویى از انسانیت نبرده بوده است. ابومسلم نظیرحجاج بن یوسف است… ابومسلم را مىگویند: ششصد هزار نفر آدمکشته. به اندک بهانهاى همان دوستبسیار صمیمى خودش را مىکشت وهیچ این حرفها سرش نمىشد که این ایرانى استیا عرب که بگوییمتعصب ملى در او بوده است. (۱۱)
بنابراین امام صادق(ع) نمىتوانستبه ابو مسلم جواب مثبتبدهد واو را یار و همراه خویش بداند. هدف امام صادق(ع) اجراى حق وعدالت و رعایتحقوق الهى و انسانى بود. آن حضرت خواستار حکومتىهمچون جد بزرگوارش، امام على(ع) بود که در آن، جایگاهى براىاین گونه جنایتکاران نبود.
آنچه در تحلیل و بررسى عدم پاسخ گویى امام صادق(ع) به پیشنهادخلافت گفته شد، براساس شرایط و موقعیتهاى اجتماعى آن روز بود.
اما افزون برآنها سخنان امام صادق(ع) است که از راه علم امامتخویش، از وقوع این تحولات خبرداده بود. آن حضرت مىدانسته کهخلافتبه «سفاح» عباسى مىرسد. در این زمینه روایات متعددىوجود دارد. در یکى از آنها آمده است: عبدالله محض مىگوید: پسرمهمان مهدى است. او از مردم مىخواهد که براى سقوط خلافت اموى بااو بیعت کنند. امام صادق(ع) فرمود: فرزندت مهدى نیست. سپس امامبادستخود بهپشت ابوالعباس سفاح زد و فرمود: این و برادرانش بهخلافتخواهند رسید. (۱۲)
در روایت دیگرى آمده است: ابوجعفر منصور از امام صادق(ع) سؤالکرد: آیا خلافتبه من مىرسد؟ حضرت فرمود: «نعم اقوله حقا»بلى. آنچه مىگویم به حقیقتخواهد پیوست. (۱۳)
بخش دوم پرسش و پاسخ آن
دوران امامت پیشواى ششم از نظر فرهنگى دوران تحوّل فکرى و پیدایش و گسترش فرقهها و گروههاى مختلف اعتقادى بود. در این دوران که نسلهاى جدیدى از تازه مسلمانان با ملّیتهاى گوناگون به جمع امت بزرگ اسلامى پیوسته بودند، بهطور طبیعى عقاید و یافتههاى علمى و فرهنگى خود را نیز به جهان اسلام وارد مىکردند. از سوى دیگر، شرایط سیاسى- اجتماعى جامعه اسلامى، فتوحات نظامى و گستردگى قلمرو مناطق تحت نفوذ اسلام، ایجاب مىکرد مسلمانان با دنیاى خارج روابط گستردهترى برقرار کنند و با افکار و اندیشههاى فلسفى و کلامى بیگانگان آشنا شوند.
این تحول بر فرهنگ عمومى جامعه اسلامى و افکار مسلمانان تأثیر قابل توجهى گذاشت و باب بحث و جدال و مناقشات علمى بر روى بسیارى از موضوعات و معارف اسلامى گشوده شد. البتّه پیامدهاى منفى زیادى نیز به بار آورد که نفوذ اندیشههاى بیگانگان در میان مسلمانان و در پى آن، پدید آمدن شبهات و انحرافات فکرى و اعتقادى از جمله آنها است.
فاصله زمانى بیش از یک قرن آغاز این دوره با ظهور اسلام و روى کار آمدن نسل جدیدى از مسلمانان، حاکمیّت جوّ اختناق و فشار از سوى حکمرانان اموى و عباسى، برکنارى پیشوایان دینى از منصب رهبرى و ارشاد امت و تحریف بسیارى از اصول و حقایق اسلامى توسط عالمان دربارى و … نسل اسلامى این دوره را از نظر آگاهى و شناخت نسبت به اسلام ناب و معارف آن در پایینترین سطح خود قرار داده بود. اعتراف گروهى از مردم شام نزد سفّاح- مبنى بر اینکه ما تاکنون نمىدانستیم رسول خدا صلى الله علیه و آله بجز بنىامیّه، خویشانى هم دارد تا آن که شما قیام کردید و مطلب براى ما آشکار شد- گواه روشنى بر این حقیقت است.
این زمینهها و عوامل، تهاجم فرهنگى گستردهاى را علیه اصول و ارزشهاى اسلامى به دنبال داشت. کشمکشهاى علمى و مباحثات و مناظرات پیرامون مسائل اعتقادى موجب پیدایش و نشو و نماى احزاب و گروههاى مذهبى و غیر مذهبى از قبیل: کیسانیّه، زیدیّه، غلات، مرجئه، معتزله، خوارج، زنادقه و … شد. هر گروه براى خود مدرسه و تشکیلاتى داشت و با گروههاى دیگر به مناظره و مجادله مىپرداخت. متأسفانه برخى از گروههاى انحرافى، حمایتهاى دستگاه خلافت را نیز با خود داشتند.
از سوى دیگر، پیدایش و گسترش روز افزون اندیشههاى ناسالم، عطش فراگیرى فرهنگ و معارف اصیل اسلام را در مسلمانان واقعى بویژه نسل جوان، افزوده، زمینه گرایش بیش از پیش آنان را به بیت امامت فراهم مىساخت.
اینها همه مسائلى بود که این دوران را از نظر فرهنگى در مقایسه با دوران پیشین، متمایز ساخته، نهضت علمى بنیادین و گستردهاى را از سوى امام صادق علیه السلام ایجاب مىکرد.
البته تلاشهاى فرهنگى امام سجاد و امام باقر علیهما السلام در آن شرایط سخت از یک سو، و اختلافات و کشمکشهاى دولتمردان بر سر قدرت از سوى دیگر، از جمله زمینههاى مهمّى بود که پیشواى ششم را در جهاد علمى و فرهنگى خود یارى کرد.
اینک پس از این مقدمه، به فرازهایى از اقدامات و فعّالیتهاى علمى، فرهنگى و تربیتى امام صادق علیه السلام اشاره مىکنیم.
دانشگاه جعفرى و دستآوردهاى آن
۱ – تربیت افراد مستعدّ
امام صادق علیه السلام با استفاده از زمینهها و شرایط فراهم آمده موفق شد بزرگترین دانشگاه اسلامى را که جدّ و پدر بزرگوارش پىریزى کرده بودند، شکل دهد و در پرتو آن هزاران نفر نیروى حقطلب و دانشجو را در رشتههاى مختلف علمى تربیت کند.
مورخان و محدثان تعداد پرورش یافتگان مکتب جعفرى و راویان احادیث امام صادق علیه السلام را بالغ بر چهار هزار نفر ذکر کردهاند که از نقاط مختلف مثل خراسان، بغداد، مصر، دمشق، حمص، حضرموت، کوفه و … روى به مدینه آورده در محضر پیشواى ششم علم مىآموختند.
تشکیل حوزه گسترده علمى و تربیت جمع زیادى از دانشمندان، محدثان، فقیهان و صاحبنظران در رشتههاى مختلف علمى با آن همه محدودیتها و فشارهاى سیاسى که از سوى دستگاه خلافت نسبت به پیشواى ششم اعمال مىشد، از بزرگترین خدمات فرهنگى و تربیتى آن حضرت در آن شرایط بشمار مىرود.
البته میزان کسب فیض افراد از نور دانش امامت و تغذیه از سفره گسترده ولایت متفاوت بود و هر فرد و گروهى به مقدار ظرفیّت، لیاقت و آمادگى خود از آن بهره مىگرفت.
بسیارى از شاگردان در زمینه مسائل تربیتى و خودسازى و پیمودن مراحل رشد و کمالات نفسانى و نیز فراگیرى علوم مختلف از محضر امام علیه السلام و انتقال به دیگران؛ همچنین مبارزه با خطوط انحرافى و جریانهاى فکرى و سیاسى و پاسدارى از حریم امامت به مدارج عالى رسیدند. برخى از آنان در زمینه علمى به چنان توانمندى دست یافتند که امام علیه السلام بخشى از فعّالیتهاى علمى و مناظرات و مبارزات فرهنگى خود با سران گروههاى مخالف را به ایشان واگذار مىکرد و با اعتماد و اطمینان خاطر از آنان مىخواست بر کرسى فتوا تکیه زده به مسائل و مراجعات دینى مردم پاسخ گویند. در بعد اعتقادى، معنوى و تربیتى نیز به حدّى از رشد و کمال رسیده بودند که امام علیه السلام آنان را امین بر حلال و حرام خدا و وجودشان را مایه آبرو و زینت دین و بر پا دارنده عدل و داد و راستى و درستى مىدانست.
این افراد با بحثها و مناظرههاى علمى و اعتقادى با گروههاى مختلف و نیز نوشتههاى ارزشمند خود در موضوعات گوناگون فقهى، تفسیرى، کلامى، اخلاقى و … مکتب امامت را پاس داشتند و بزرگترین خدمت را به تشیع کردند.
شاگردان ممتاز مکتب جعفرى علاوه بر مهارتها و بایستگىهاى عمومى هر کدام در رشته خاصى از دانش روز تخصص داشتند بهعنوان نمونه: حمران بن اعین در دانش قرائت، ابان بن تغلب در ادبیات عرب، زراره، محمد بن مسلم، جمیل بن درّاج، ابو بصیر، عبداللّه بن سنان و … در فقه و حدیث، مؤمن طاق در کلام و تفسیر، هشام بن حکم، مفضّل بن عمرو هشام بن سالم در کلام و عقاید، جابربن حیان در ریاضیات و شیمى و ….
۲ – تبیین و گسترش فقه آل محمّد صلى الله علیه و آله
امام صادق علیه السلام با تلاشى پىگیر با روایات خود و روایاتى که از پدرانش نقل مىکرد، فقه اسلام ناب را به صورتى منظم و منسجم درآورد و براى آن اصول و مبانیى قرار داد که منبع و مبناى بسیارى از قوانین و فروع فقهى گردید. هماکنون بیش از ۱۵۰ قاعده مهمّ فقهى و اصولى وجود دارد که مورد استناد فقهاى بزرگوار شیعه در ابواب و کتابهاى مختلف فقهى و اصولى قرار مىگیرد و هزاران مسأله و فرع فقهى از آنها استخراج مىشود. بیشتر این قواعد بوسیله امام صادق علیه السلام عرضه شده است. او خود در این زمینه به یارانش فرمود:
«انَّما عَلَیْنا انْ نُلْقِىَ الَیْکُمُ الْاصُولَ وَ عَلَیْکُمْ انْ تُفَرِّعُوا»
وظیفه ما القا و عرضه اصول و قواعد کلى براى شما است ولى تفریع (و تطبیق آنها بر موارد و مصادیق و استخراج فروع و احکام جزیى از آنها) برعهده شما خواهد بود.
بر اثر مجاهدتهاى پیشواى ششم در تبیین و گسترش فقه شیعه، مذهب شیعه را «مذهب جعفرى» و فقه آن را «فقه جعفرى» مىنامند.
فعّالیّتهاى امام علیه السلام در این زمینه دو بعد داشت. نخست بیان حقیقت فقه اسلامى در ابواب مختلف عبادات و معاملات و پاسخ به نیازها، پرسشها و مراجعات امّت اسلامى به عنوان تنها مرجع صلاحیتدار و مورد اعتماد مردم. و دیگر، موضعگیرى علیه دستگاه خلافت و فقیهان وابسته به آن. بنابراین «فقه جعفرى» در برابر فقه رایج آن روزگار فقط یک اختلاف عقیده ساده نبود، بلکه در عین حال، دو مضمون متعرضانه را نیز با خود داشت:
نخست، اثبات بىنصیبى دستگاه خلافت از آگاهى دینى و ناتوانى آن از پاسخگویى به نیازهاى فکرى و دینى مردم و در نهایت، عدم صلاحیتش براى تصدّى مقام خلافت اسلامى؛ و دیگر مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رایج که ناشى از مصلحت اندیشى فقیهان وابسته در بیان احکام فقهى و ملاحظهکارى آنان در برابر خواست قدرتهاى حاکم بود.
امام صادق علیه السلام با عرضه فقه ناب و گشودن باب اجتهاد و بازداشتن یاران خود از عمل به «قیاس»، «استحسان»، «اخبار غیر صحیح» و … عملًا به مبارزه با دستگاه خلافت و فقه حکومت برخاست و بدینوسیله تمام تشکیلات مذهبى و فقاهت رسمى را- که یک رکن مهم حکومت بشمار مىآمد- تخطئه کرد و دستگاه خلافت را از بعد مذهبىاش تهىساخت.
پیشواى ششم در کشمکش این دو جریان سیاسى و فقاهتى، مرجعیّت الهى خود و لزوم پیروى مردم از خاندان رسالت را چنین بیان مىکند:
«نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللَّهُ طاعَتَنا وَ انْتُمْ تَأْتَمُّونَ بِمَنْ لا یُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهالَتِهِ»
ما کسانى هستیم که خداوند اطاعت ما را (بر همگان) واجب کرده است؛ در حالى که شما از کسانى تبعیّت مىکنید که مردم به نادانى آنها معذور نیستند.
۳ – احیاى حدیث
حدیث بهعنوان گفتار معصوم در فرهنگ اسلام از جایگاه بسیار والایى برخوردار است و پس از قرآن، مهمترین و معتبرترین منبع شریعت مقدس اسلام در اصول، فروع و اخلاقیات است. و حتّى در بسیارى از موارد، فهم و درک مراد و مقصود آیات کریمه قرآن، بویژه متشابهات آن، بدون گفتار معصوم که بهعنوان تفسیر آیه القا شده امکانپذیر نیست.
متأسفانه این منبع سرشار اسلامى پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله از سوى گردانندگان دستگاه خلافت مورد بىمهرى قرار گرفت و حتّى سوزانده شد. این سیاست تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز یعنى اواخر قرن نخست هجرى دنبال شد. در نتیجه، فضاى فرهنگى جامعه اسلامى از عطر روحبخش سخنان رسول خدا صلى الله علیه و آله و جانشینان آن حضرت تهى گشت.
منع کنندگان از نقل و تدوین حدیث براى توجیه سیاست خود گاه مسأله بیم اختلاط احادیث با آیات قرآن، و گاه بیم رها کردن قرآن و اشتغال به غیر آن را مطرح مىکردند؛ ولى عملکرد و حتى سخنان آنان بیانگر این است که انگیزه اصلى آنان از منع نقل و کتابت حدیث صرفاً یک انگیزه سیاسى بود و مرتبط با مسائل حکومتى مىشد.
حکومتمداران بخوبى مىدانستند که پخش احادیث رسول خدا صلى الله علیه و آله در فضیلت و شایستگى امامان معصوم براى جانشینى پیامبر صلى الله علیه و آله در میان مردم، براى آنان مشکلات زیادى به بار خواهد آورد؛ از این رو براى رفع این مشکل، دست به چنین اقدامى زدند.
در مقابل مکتب خلافت، مکتب امامت همواره سعى در نشر احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله بهعنوان میراثى گرانقدر داشت و بر تدوین و کتابت آن براى بهرهبردارى آیندگان تأکید مىورزید. شرایط سیاسى براى این اقدام در دوران امامت امامان پیشین- بجز مقطعى از دوران امام باقر علیه السلام که موفق شد به نشر احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله بپردازد- چندان مساعد نبود.
امام صادق علیه السلام با استفاده از فرصت، تلاشهاى پدر بزرگوارش را در این زمینه تکمیل کرد و بخش مهمى از فعّالیّتهاى خود را به احیاى حدیث اختصاص داد و بدین ترتیب میراث ارزشمندى از خود بر جاى گذاشت و فرهنگ غنى اسلام را با احادیث خود غناى بیشترى بخشید و هماکنون به کمتر مسأله اعتقادى، فقهى، تفسیرى و اخلاقى برمىخوریم که از امام صادق علیه السلام حدیثى درباره آن وجود نداشته باشد. علامه طباطبایى مىنویسد:
احادیثى که از صادقین یعنى از امام پنجم و ششم مأثور است از مجموع احادیثى که از پیغمبر اکرم و ده امام دیگر ضبط شده است بیشتر است.
۴ – مبارزه با مسلکهاى انحرافى
از جمله محورهاى مهمّ فعّالیتهاى علمى و فرهنگى امام صادق علیه السلام مبارزه با مکتبها و مسلکهاى اعتقادى نو پا و بىاساسى بود که در دوران امامت آن حضرت پدید آمده یا رشد کرده بودند. این مسلکها به دو بخش عمده تقسیم مىشوند.
الف- مذاهب اسلامى
مهمترین این مذاهب عبارت بودند از: معتزله، مرجئه، کیسانیّه، زیدیّه، غلات و صوفیه. پیشواى ششم به تناسب اعتقادات و میزان انحرافات هر یک از گروههاى یاد شده در برابر آنها موضع گرفت و با روشنگرى و ارشاد، پیروان خود را از فروافتادن در دام آنها حفظ کرد. جهتگیرى کلّى حرکت امام علیه السلام در برابر پیروان این فرقهها، هدایت و ارشاد آنان به راه حق بود. لیکن موضع آن گرامى در برابر سران این گروهها که افرادى کینهتوز و شیطان صفت بودند و امیدى به هدایت آنان نبود، موضع برملا کردن چهره ضدّ اسلامى آنان براى مردم و طرد ایشان از سلک امت اسلامى بود.
ب- مکاتب مادّى
امام صادق علیه السلام با بیانات و رهنمودهاى کلّى در زمینه مسائل اعتقادى، مناظرات رسمى با سران گروههاى الحادى و برخوردهاى موردى به مبارزه با تفکر زندیقان و مادىگرایان پرداخت و از اصول و مبانى اعتقادى مکتب تشیع پاسدارى کرد.(۱۴)*
منبع:پرسمان
پىنوشتها:
۱-مروج الذهب، ج۳، ص ۲۶۸٫
۲-سیرى در سیره ائمه اطهار(ع)، ص۱۲۷٫
۳- الامام الصادق(ع)، اسدحیدر، ج ۱، ص۴۳٫
۴- وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۳۷، باب۱۳، جهادالعدو.
۵- بحارالانوار، ج۴۷، ص۱۲۳٫
۶- الکافى، ج ۲، ص ۲۴۲، کتاب الایمان و الکفر، فى قلهعددالمؤمنین.
۷- مروج الذهب، ج۳، ص۲۶۹٫
۸- همان، ص ۲۸۵٫
۹- سیره پیشوایان، ص ۳۸۸٫
۱۰- همان.
۱۱- سیرى در سیره ائمه اطهار(ع)، ص ۱۲۲٫
۱۲- بحارالانوار، ج۴۷، ص ۲۷۸٫
۱۳- همان، ص ۱۲۰
۱۴-تاریخ زندگى ائمه( ع)على رفیعى ص ۱۸۷- ۱۹۴
*برای مطالعه و آگاهی بیشتر به :تاریخ زندگانى امام صادق( ع) على رفیعى مراجعه کنید.
پاسخ دهید