چرا امام حسین (علیه السّلام) در زمان معاویه اقدام به قیام نکرد؟
امام حسین (علیه السّلام) در دوران یازده سالهی امامت خود (۴۹-۶۰ ق) هم زمان با حکومت معاویه، تنشهای فراوانی با او داشت که مواردی از آن را میتوانیم در نامههای امام حسین (علیه السّلام) مشاهده کنیم. امام (علیه السّلام) در این نامهها گوشههایی از جنایات معاویه (همانند کشتن بزرگان شیعه همچون حجر بن عدی و عمرو بن حمق) را متذکّر شده و حکومت معاویه بر مسلمانان را بزرگترین فتنه دانسته است[۱] و بدین ترتیب مشروعیت حکومت او را زیر سؤال برده است. آن حضرت برترین عمل را جهاد در مقابل معاویه دانسته و ترک آن را موجب استغفار از درگاه الهی میداند.[۲]
امّا اینکه چرا امام (علیه السّلام) در مقابل معاویه اقدام به قیام نکرد، ریشه در اموری دارد که تنها برخی از آنها را میتوانیم در عبارات امام (علیه السّلام) ببینیم و برای دستیابی به علل دیگر، ناچار باید به تحلیلهای تاریخی روی آوریم:
یک. وجود صلحنامه
امام (علیه السّلام) در یکی از جوابهای خود به نامههای معاویه، خود را پایبند به صلح نامهی معاویه با امام حسن (علیه السّلام) معرّفی کرده و اتّهام نقض آن را از خود به دور دانسته است.[۳]
امّا سؤال اینجا است که مگر معاویه پس از ورود به کوفه و در حالی که هنوز جوهر صلحنامه خشکیده نشده بود، آن را زیر پا نگذاشت و خود را غیر ملتزم به آن معرّفی نکرد؟[۴] پس چگونه امام حسین (علیه السّلام) خود را پایبند به صلحنامهای میداند که در همان آغاز از سوی طرف مقابل، بیاعتبار معرّفی شده است؟
جواب این پرسش را میتوان از مناظر گوناگونی ارائه کرد:
۱ – اگر در عبارات معاویه دقّت کنیم، در عبارت نقل شده از او صریحاً نقض صلحنامه فهمیده نمیشود، بلکه میگوید: «إِنِّی کُنْتُ مَنَّیْتُ الْحَسَنَ وَ أَعْطَیْتُهُ أَشْیَاءَ»؛ یعنی، «من به [امام] حسن (علیه السّلام) چیزهایی را وعده دادم.» که ممکن است این امور وعده داده شده خارج از مفاد صلح نامه باشد که معاویه خود را به آنها پایبند نمیداند. بنابراین خود را ناقض اصل صلح نامه به حساب نمیآورد و یا لااقل میتواند ادّعای عدم نقض از سوی خود را توجیه کند.
۲ – باید میان شخصیّت سیاسی معاویه و امام حسین (علیه السّلام) تفاوت اساسی قائل شد، همچنان که این تفاوت میان شخصیّت سیاسی معاویه و امام علی (علیه السّلام) وجود داشت.
معاویه اصولاً عنصری سیاسی کار بود که حاضر است در راه رسیدن به اهداف خود، هر ننگ و نیرنگی را به کار بَرَد؛ چنانکه نمونههای فراوانی از این نیرنگها را میتوانیم در زمان درگیری او با امام علی (علیه السّلام) مشاهده کنیم. بهانه قرار دادن خون عثمان، تحریک طلحه و زبیر، قرآن بر سر نیزه کردن در جنگ صفین و شبیخون به شهرهای تحت تسلّط حضرت علی (علیه السّلام) به منظور فشار بر حکومت علوی و… تنها اندکی از آن موارد است. امّا در مقابل، امام حسین (علیه السّلام) عنصری ارزشی، مکتبی و اصولی است که حاضر نیست از هر وسیلهای برای پیروزی و موفّقیّت ظاهری خود استفاده کند؛ چنانکه حضرت علی (علیه السّلام) با جملهی «وَ لَن أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ»[۵] (من هرگز حاضر نیستم با جور و ستم به پیروزی دست یابم) به این اصولگرایی خود اشاره میکند.
بنابراین طبیعی است که امام (علیه السّلام) نتواند تعهّدی را که برادرش امام حسن (علیه السّلام) به معاویه داده است – حتّی با وجود نقض معاویه – پایمال کند.
۳ – باید شرایط آن زمان را در نظر گرفت و به پیامدهای عدم تعهّد امام (علیه السّلام) به صلح نامه دقّت کرد. معاویه در آن زمان حاکم بلا منازع جامعهی اسلامی بود که گسترهی حکومت او سرتاسر مملکت اسلامی – از شام گرفته تا عراق و حجاز و یمن- را دربرمیگرفت و در هر گوشه، عوامل او به شدّت از سیاستهای او تبلیغ و دفاع میکردند.
او که در زمان درگیریاش با امام علی (علیه السّلام)، توانست کوتاهیهای خود را در یاری رساندن به عثمان در فتنهی منجر به قتل او، پنهان کرده؛ بلکه برای شامیان خود را تنها منتقم خون عثمان به حساب آورده، بدیهی است که در این زمان – که هیچ قدرتی در مقابل او وجود ندارد- به راحتی میتواند در صورت عدم پایبندی امام حسین (علیه السّلام) به صلح نامه، او را در سرتاسر مملکت اسلامی به عنوان عنصری سست پیمان، خارجی و ناقض عهد معرّفی کند و افکار عمومی جامعه را علیه امام (علیه السّلام) شکل دهد. در این میان آنچه به گوش جامعه نخواهد رسید، فریادهای امام (علیه السّلام) و یاران او است که تلاش ناموّفقی در معرّفی معاویه به عنوان اوّلین طرف ناقض عهد دارند.
دو. موقعیّت معاویه
شخصیّت معاویه در نزد مردمان آن زمان و به ویژه شامیان، به گونهای مثبت تلقّی میشد که همین امر قیام علیه او را مشکل میساخت؛ زیرا آنان او را به عنوان صحابی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، کاتب وحی و برادر همسر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشناختند و به نظر آنان، معاویه نقش فراوانی در رواج اسلام در منطقهی شامات و به ویژه دمشق داشته است.
همچنین تجربهی حکومت داری او و افزونی سنّش بر امام حسن (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام)، دو عامل دیگری بود که خود در نامههایش به امام حسن (علیه السّلام) به عنوان عواملی برای اثبات بیشتر شایستگیاش مطرح میکرد[۶] و طبیعتاً میتوانست در مقابله با امام حسین (علیه السّلام)، مانور بیشتری روی آنها بدهد.
سه. سیاست مداری معاویه
پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاویه از هر فرصتی برای ضربه زدن به بنی هاشم – به ویژه خاندان علوی – استفاده میکرد و در این راه حتّی تا مسموم کردن و به شهادت رساندن امام حسن (علیه السّلام) پیش رفت؛[۷] امّا در ظاهر چنین وانمود میکرد که به بهترین وجه ممکن، با این خاندان – به ویژه شخص امام حسین (علیه السّلام)- مدارا میکند و حرمت آنان را پاس میدارد. در این راستا میتوانیم ارسال هدایای فراوان ماهانه و سالانه از سوی معاویه برای شخصیّتهایی چون امام حسن (علیه السّلام)، امام حسین (علیه السّلام) و عبد الله بن جعفر را شاهد بیاوریم. آنان با توجّه به اینکه خود را در بیت المال ذی حق میدانستند و نیز به جهت آنکه موارد مصرف مناسبی برای خرج آن سراغ داشتند، این هدایا را میپذیرفتند.[۸]
این مدارا تا آنجا بود که در آستانهی مرگ به فرزندش یزید، سفارش امام (علیه السّلام) را نموده و ضمن پیشبینی قیام او، از یزید خواست که او را به قتل نرساند.[۹]
علّت در پیش گرفتن این سیاست روشن بود؛ زیرا معاویه با انعقاد صلح با امام حسن (علیه السّلام)، حکومت خود را از بحران مشروعیّت نجات داد و در بین مردم به عنوان خلیفهی مشروع، خود را معرّفی کرده و نمیخواست با آغشته کردن دست خود به خون امام (علیه السّلام)، در جامعهی اسلامی چهرهای منفور از خود به جا گذارد. بر عکس سعی داشت تا با هر چه نزدیکتر نشان دادن خود به این خاندان، چهرهای وجیه برای خود فراهم آورد. علاوه بر آنکه به خیال خود با این سیاست، آنان را وامدار خود کرده و از هر اقدام احتمالی آنان پیشگیری میکند؛ چنانکه در یکی از بخششهای کلان خود به امام حسن (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام)، در مقام منّت گذاری بر آن دو گفت: این اموال را بگیرید و بدانید که من پسر هند هستم و به خداوند سوگند که هیچ کس قبل از من به شما چنین هدایایی نداده و بعد از من نیز چنین نخواهد شد».
امام حسین (علیه السّلام) برای آنکه نشان دهد که این بخششها نمیتواند قابل منّتگذاری باشد، در جواب فرمود: «به خداوند سوگندکه نه قبل از تو و نه بعد از تو هیچکس نمیتواند چنین بخششی را به دو مردی داشته باشد که با شرافتتر و بافضیلتتر از ما دو برادر باشد».[۱۰]
همچنین از سوی دیگر معاویه میدانست که در پیش گرفتن سیاست خشونت، نتیجهی عکس خواهد داد؛ زیرا توجّه مردم را به این خاندان بیشتر جلب خواهد کرد و در دراز مدّت موجبات نفرت آنها از حکومت معاویه را فراهم خواهد آورد و به طور طبیعی یاورانی را به دور این شخصیّتها جمع خواهد کرد. مهمتر اینکه معاویه در آن زمان، از ناحیهی امام حسین (علیه السّلام) – با توجّه به شرایط زمانه- احتمال خطر جدّی نمیدید و سعی داشت تا با در پیش گرفتن این سیاست، ریشههای خطر را برای دراز مدّت بخشکاند. در نقطهی مقابل امام حسین (علیه السّلام) از هر فرصتی برای زیر سؤال بردن حکومت معاویه، بهره میگرفت. نمونهی آشکار آن نگاشتن نامه به معاویه و یادآور شدن جنایات و بدعتهای او[۱۱] و نیز مقابلهی شدید با ولایت عهدی یزید بود.[۱۲] البتّه امام (علیه السّلام) خود به خوبی میدانست که در صورت قیام علیه معاویه – به ویژه با توجّه به این سیاستهای معاویه- افکار عمومی او را یاری نکرده و با توجّه به ابزارهای تبلیغاتی حکومت، حق را به معاویه خواهند داد.
چهار. شرایط زمانه
هر چند عدّهای از کوفیان بلافاصله پس از شهادت امام حسن (علیه السّلام)، به امام حسین (علیه السّلام) نامه نگاشته و ضمن عرض تسلیت به او، خود را منتظر فرمان امام (علیه السّلام) معرّفی کردند؛[۱۳] امّا آن حضرت میدانست که با توجّه به عواملی همچون ثبات و استحکام قدرت مرکزی در شام، تسلّط کامل باند اموی بر شهر کوفه، سابقهی عملکرد سوء کوفیان در برخورد با امام علی (علیه السّلام) و امام حسن (علیه السّلام)، چهرهی به ظاهر وجیه معاویه در بیشتر نقاط مملکت اسلامی و… در صورت قیام احتمال موفّقیّت در حدّ نزدیک صفر خواهد بود و چنین قیامی به جز هدر دادن نیروهای اندک، معرّفی شدن به عنوان یاغی و خروج کننده بر حکومت به ظاهر اسلامی و شکست و کشته شدن خود نتیجهای در بر نخواهد داشت.
در حالی که در هنگام قیام علیه حکومت یزید، شرایط زمانه کاملاً برعکس این شرایط بود.
منبع: پرسشها و پاسخهای دانشجویی ویژه محرم؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: گروه مؤلفان
[۱]. الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۸۰: «وَ إنِّی لا أعلَمُ لَها فِتنَهً أعظَمَ مِن إمارَتِکَ عَلیها».
[۲]. همان: «وَ إنِّی و اللَّهِ ما أَعرِفُ أفضَلَ مِن جِهادِکَ فَإن أَفعَلْ فَإنَّهُ قُربَهٌ إلى رَبِّی وَإنْ لَم أَفعَلهُ فَأَستَغفِرُ اللَّهَ لِدینی». در بحار الانوار (ج ۴۴، ص ۲۱۳)، «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِذَنْبِی» آمده است.
[۳]. موسوعه کلمات الامام الحسین (علیه السّلام)، ص ۲۳۹: «و معاذ الله ان انقض عهداً عهده الیک اخی الحسن (علیه السّلام)».
[۴]. الارشاد، مفید، ص ۳۵۵: «أَلَا وَ إِنِّی کُنْتُ مَنَّیْتُ الْحَسَنَ وَ أَعْطَیْتُهُ أَشْیَاءَ وَ جَمِیعُهَا تَحْتَ قَدَمَیَّ لَا أَفِی بِشَیْءٍ مِنْهَا لَهُ».
[۵]. نهج البلاغه، خطبهی ۱۲۶٫
[۶]. مقاتل الطالبیین، ص ۴۰: «… وَ لَکِنْ قَدْ عَلِمْتَ أَنِّی أَطْوَلُ مِنْکَ وَلَایَهً وَ أَقْدَمُ مِنْکَ لِهَذِهِ الْأُمَّهِ تَجْرِبَهً وَ أَکْبَرُ مِنْکَ سِنّاً… فَادْخُلْ فِی طَاعَتِی».
[۷]. الارشاد، ص ۳۵۷٫
[۸]. موسوعه کلمات الامام الحسین (علیه السّلام)، ص ۲۰۹ و ۲۱۰٫
[۹]. الاخبار الطوال، ص ۲۲۷؛ تجارب الامم، ج ۲، ص ۳۹٫
[۱۰]. تاریخ ابن عساکر، ترجمه الامام الحسین (علیه السّلام)، ص ۷، ح ۵٫
[۱۱]. بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۱۲٫
[۱۲]. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۸؛ الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۸۶٫
[۱۳]. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۸٫
پاسخ دهید