معجزه گشودن آب دریا بر قوم بنی اسرائیل، از بزرگ ترین معجزات در میان انبیای الاهی به شمار می آید که توسط حضرت موسی(ع) انجام شد. اما در مورد این که این دریا کجا بوده، اختلافاتی وجود دارد. قرآن کریم با دو تعبیر «یَم» و «بحر» از این دریا یاد کرده است. این دو تعبیر اگر چه در مورد دریا به کار می روند، اما قابلیت صدق بر رود نیل را نیز دارند و به صورت مجاز بر آن صدق می کنند. به نظر ما و با توجه به مطالبی که در پاسخ تفصیلی آورده شد، باید گفت که قرآن کریم به صراحت هیچ یک از دو احتمال را بر دیگری مقدم نمی کند و از میان منابع اسلامی نیز نمی توان یکی از دو قول را به صورت قطعی بیان کرد.

پاسخ تفصیلی

معجزه گشودن آب دریا بر قوم بنی اسرائیل، از بزرگ ترین معجزات در میان انبیای الاهی به شمار می آید که توسط حضرت موسی (ع) انجام شد. اما پیرامون این که این دریا کجا بوده، اختلافاتی وجود دارد؛ عده ای دریای سرخ (که از آن تعبیر به دریای قلزم نیز می شود) را نام می برند و عده ای نیز به گشوده شدن رود نیل معتقدند که به جهت بزرگی به آن دریا نیز گفته می شود. قرآن با دو تعبیر «یَم»[۱] و «بحر»[۲] از این دریا یاد کرده است. این دو تعبیر اگر چه در مورد دریا به کار می روند، اما قابلیت صدق بر رود نیل را نیز دارند و به صورت مجاز بر آن نیز صادق اند؛ لذا قرآن کلمه «یم» را در مورد رود نیل نیز به کار برده است.[۳] در نهایت باید گفت که قرآن به صراحت هیچ یک از دو احتمال را بر دیگری مقدم نمی کند.

کتاب مقدس در بیان معجزه موسی و گشوده شدن دریا تصریح می کند که خداوند دریای سرخ را بر بنی اسراییل گشود: «خداوند به موسی فرمود: به قوم من بگو … به میان مَجدَل و دریای سرخ … برگردند و در کنار دریا خیمه بزنند … و تو عصای خود را به طرف دریا دراز کن تا آب شکافته شود و قوم اسرائیل از راهی که در وسط دریا پدید می آید، عبور کنند …».[۴] با تصریحی که در کتاب مقدس وجود دارد، پایبندان این کتاب از جمله مسیحیان و یهودیان نیز اعتقادشان همین خواهد بود.

همچنین کتاب مقدس شهری که موسی و بنی اسرائیل در آن زندگی می کردند را (رَعَمْسیس) می داند. در تعیین مکان دقیق این شهر، اختلافاتی وجود دارد ولی به احتمال زیاد، در حوالی شهر اسماعیلیه در اطراف خلیج سوئز است.[۵] با فرض قبول این شهر نیز باید حکم را بر دریای احمر قرار داد.

حال از آن جا که قرآن در این مورد تصریحی نکرده، اختلافاتی در میان مفسران و محققان به وجود آمده که در ذیل تعدادی از آنها را بیان می کنیم:

« همانا فرعون و سپاهیانش در دریای سرخ غرق شدند».[۶] «(وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ) یعنی ما بنی اسرائیل را از دریای سرخ عبور دادیم».[۷]‏ «بسیاری از مفسران گفته اند که دریایی که بنی اسراییل از آن عبور داده شدند، دریای سرخ بوده است».[۸]

تعداد زیادی از مفسران نیز رود نیل را مقصود دانسته اند:

«(وَجاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ) یعنى نیل».[۹] «(وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ) الْبَحْرَ یعنی نیل».[۱۰] «قوله تعالى وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ و هو نیل مصر».[۱۱]

اما بیشتر مفسران در علت انتخاب نیل یا دریای سرخ، دلیلی اقامه نکرده اند. تنها در برخی از تفاسیر، چهار دلیل بر احتمال دوم مطرح می کند که به نظر ما هر یک از اینها دچار مشکلاتی است که بعد از هر دلیلی آنها را ذکر می کنیم:

۱ – «محل سکونت فراعنه که مرکز آباد شهرهاى مصر بوده حتما نقطه هایى بوده است که با رود نیل فاصله زیادى نداشته، و اگر معیار را محل فعلى اهرام یا حوالى آن بگیریم بنى اسرائیل ناچار بودند براى رسیدن به سرزمین مقدس نخست از نیل عبور کنند، زیرا این منطقه در غرب نیل واقع شده و براى رسیدن به سرزمین مقدس باید آنها به سوى شرق بروند».[۱۲]این دلیل نمی تواند چندان مورد پذیرش قرار گیرد؛ زیرا این امکان وجود دارد که آنها در شرق رود نیل زندگی می کردند. همچنین بنای اهرام مصر به قرن ها قبل از حضرت موسی (ع) بر می گردد و هیچ دلیلی وجود ندارد که آنها در کنار اهرام می زیستند.

۲ – «فاصله مناطق آباد مصر که طبعا در نزدیکى نیل است با دریاى احمر به قدرى است که بسیار بعید به نظر مى‏رسد بنى اسرائیل بتوانند آن را در یک شب و یا نصف یک شب طى کنند».[۱۳]در ارتباط با این دلیل نیز باید گفت: امروزه مناطقی از رود نیل وجود دارد که فاصله چندانی با دریای سرخ ندارد و البته با گذشت هزاران سال از آن واقعه، امروزه نمی توان در مورد مکان و فاصله این دو در آن زمان نظر دقیقی ارائه داد.

۳ – «براى گذشتن از سرزمین مصر و رسیدن به اراضى مقدس نیازى نیست که از دریاى احمر بگذرند، چرا که قبل از حفر کانال سوئز باریکه خشک قابل ملاحظه‏اى در آنجا وجود داشته است.»[۱۴]در این ارتباط نیز باید گفت که چه بسا فرعونیان، بنی اسرائیل را قبل از رسیدن به آن باریکه در محاصرۀ خویش قرار داده و راهی جز دریا فراروی آنان نبود.

۴ – «قرآن در داستان افکندن موسى به آب تعبیر به(یم) کرده است (طه ۳۹) و در مورد غرق فرعونیان نیز تعبیر به (یم) کرده است و با توجه به اینکه هر دو در یک داستان، و حتى در یک سوره (سوره طه) است، و هر دو بطور مطلق نقل شده به نظر مى‏رسد که هر دو یکى باشد».[۱۵]

 این دلیل نیز، دلیل قطعی نبوده و تنها حدسی است از ظواهر قرآن که نمی توان بر آنها تکیه کرد. علاوه بر آن که در آیه ۹۷ سورۀ طه نیز آیه ای وجود دارد که در آن نیز تعبیر از “یم” شده است که گوسالۀ سامری در آن افکنده شد و با توجه به این که این واقعه بعد از مهاجرت بنی اسرائیل صورت پذیرفته، بسیار بعید به نظر می رسد که مراد از آن، رود نیل باشد.

در نهایت باید گفت که این مسئله، مجمل بوده و نمی توان دلیل قطعی بر آن اقامه کرد.

البته در این جا نکات بسیار مهمی وجود دارد که کمتر مورد دقت قرار گرفته است:

۱ – برای این حکم، توجه به فاصله زمانی ما و حضرت موسی(ع) ضروری است. در تاریخ حیات حضرت موسی اختلافاتی وجود دارد، اما به طور قطع حضرت موسی (ع) بیش از ۳۵۰۰ سال قبل می زیست. در این مدت به یقین تحولات زیست محیطی جدی روی داده و مسیر رودها و خلیج ها و … عوض شده است. با این احتمال، بحث کردن به لحاظ جغرافیایی بسیار سخت خواهد بود و نمی توان به صورت قطع نظری را بیان کرد.

۲ – همچنین حضرت موسی و قوم بنی اسراییل نمی توانستند از قسمت های عریض دریا عبور کرده باشند که مسافت آن، گاه به ده ها بلکه صدها کیلومتر نیز می رسد. بلکه باید از قسمت های کم عرض تر عبور کرده باشند. به بیان دیگر، آنها یا از خلیج سوئز که متصل به دریای سرخ است -البته بنابر این که در آن زمان نیز تنها خلیج سوئز وجود داشت- و یا رود نیل می توانستند عبور کرده باشند و فرضیه عبور از خود دریای سرخ که گاه ده ها کیلومتر عرض آن است، نمی تواند درست باشد.

۳ – در شرق و غرب رود نیل، مصریان دارای شهرهایی بودند و تمدن مصر در هر دو طرف وجود داشت و اینان با یکدیگر ارتباط داشتند. پس مطمئنا قسمت هایی وجود داشت که دو طرف را به یکدیگر متصل می کرد.

آنچه را که در نهایت می توان گفت این است که اینها تنها نکاتی بود که هر کدام مبنایی را تأیید می کنند و هیچ کدام به عنوان دلیل قطعی حساب نمی شوند.

 

 

منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. اعراف، ۱۳۶٫

[۲]. اعراف، ۱۳۸٫

[۳]. قصص، ۷٫

[۴] سِفْر خروج، ۱۴: ۱-۱۸٫

[۵]. بشای أفندی فام، فیثوم و رعمسیس، ص ۶۹۱، مجله الهلال، ۱۳۱۲ ق.

[۶]. ابن عاشور محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج ۸، ص ۲۶۰، بی جا، بی تا.

[۷]. رشیدالدین میبدى، کشف الأسرار و عده الأبرار، انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ ش.

[۸]. محمد جواد، مغنیه، تفسیر الکاشف، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۴۲۴ ق.

[۹]. بلخى، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، دار إحیاء التراث، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۳ ق.

[۱۰]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۲ ش.

[۱۱]. شبر، سید عبد الله، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، مکتبه الألفین، کویت، چاپ اول، ۱۴۰۷ ق.

[۱۲]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۱۵، ص ۲۴۸، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ ش.

[۱۳]. همان.

[۱۴] همان.

[۱۵]. همان.