برای فتح و ختم معنای متعددی نقل شده که چند مورد آن عبارت است از:

فتح به معنای گشودن و بازکردن و ختم به معنای بستن.

فتح به معنای آغاز کردن، تأسیس کردن، و ختم به معنای پایان دادن، به پایان رسانیدن.

فتح به معنای شناساندن و یاد دادن و ختم به معنای عاقبت به خیر کردن.

اما برای عبارت فوق چندین نکته مهم را می توان به دست آورد که هیچ کدام از آنها با توحید افعالی منافات ندارد و به اذن خداست.

۱ – نزول رحمت و برقراری نظام تکوین و آفرینش آن به برکت وجود گرامی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) است. یعنی علت غایی آفرینش و نظام تکوین، آن بزرگواران هستند. باید توجه داشت که خداوند متعال جهان هستی را برای انسان آفریده و نظام هستی را در تسخیر انسان قرار داده است.

«سَخَّر لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَینَ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ» [۱]

گل سرسبد عالم هستی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهاراند که نمونه اعلای انسان کامل اند یعنی اگر باران نازل می شود، اگر آسمان ها و زمین برقرار است اگر بلاها از جهان دفع می شود به برکت وجود آن بزرگواران است این بزرگان هدف غایی خلقت اند و این مسئله با توحید هم منافات ندارد.

در این فراز امام هادی(علیه السلام) مفعول «فتح و ختم» را بیان ننموده اند و امر خاصی را به عنوان مفتوح و مختوم ذکر نکرده اند. اطلاق عبارت فتح و ختم تمام امور تکوین و تشریع و در همه عوالم ملک و ملکوت را شامل می شود[۲] و این از معارف بلندی است که نیازمند تأمل واندیشه ای ژرف است.

 

معنای دیگر که در بیان این فراز گفته شده است این است که آغاز خلافت الهی در نظام با شماست و پایان بخش آن هم با دولت کریمه شماست.

«بکم فتح اللّه  ای فی الوجود او الخلافه او جمیع الخیرات و الباء تحتمل السببه او الصله و بکم یختم ای دولتکم آخر الدول و الدوله فی الاخره ایضا لکم»؛[۳] «خداوند آفرینش یا خلافت خویش یا همه خیر و برکت را با شما آغاز کرد و نیز دولت شما آخرین دولت در دنیاست که خداوند با آن جهان را به پایان می رساند و نیز دولت قیامت نیز برای شماست و به وسیله دولت شما خداوند به دیگر دولت ها پایان می دهد».

 

این مفهوم بلند، مویدات فراوانی در آیات و روایات متعدد دارد و حکمت الهی نیز اقتضایش چنین است.

«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ»؛[۴] «و به تحقیق ما بعد از ذکر (تورات) در زبور (داود) نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من به ارث می برند»

که در تفاسیر متعدد به حکومت عدل امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تفسیر شده است.

به بیان دیگر معنای این فراز نورانی چنین است که ائمه اطهار(علیهم السلام) در حائز شدن مقام خلافت الهی حضرت حق سبحانه، نیز گوی سبقت را از همگان ربوده اند و اگر چه مقام دنیایی و ظاهری ایشان به عنوان ختم تمام خلفای الهی و پیامبران او در زمین است لکن به جهت باطن و خلقت تمثلی و مثالی از تمام انبیاء الهی مقدم بوده و مقام خلافت سایر انبیاء نیز ظهور و پرتوی از آن مقام منیع و بلند است که با خلافت حضرت آدم آغاز گردیده و با خلافت خود ایشان در مقطع خاصی از زمان پایان یافت پس ایشان آغاز و انجام مرتبه خلافت الهی حضرت حق سبحانه هستند.[۵]

 

روایات متعددی نیز این مطلب را تأکید و تأیید می کند؛ از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در بیانی نورانی نقل شده است که فرمودند:

«کنتُ نبیا و آدم بین الماء والطین»؛[۶] «من پیامبر بودم در حالی که آدم هنوز آفریده نشده بود».

و نیز از امام علی(علیه السلام) روایت شده است:

«آگاه باشید به راستی من بنده خدا و برادر رسولش و اولین تصدیق کننده او هستم همانا او را در حالی که آدم بین روح و جسد بود تصدیق نمودم»[۷]

و روایاتی که دلالت دارد که از تمامی پیامبران و مردم بر ولایت حضرت امام علی(علیه السلام) و ائمه اطهار(علیهم السلام) پیمانی گرفته شده[۸] بر این معنا گواه بسیار روشنی است.

 

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

«خَلَقَنَا اللّه  نَحنُ حَیثُ لاسَماءِ مَبْنیه وَ لااَرضَ مَدْحیه وَ لاعَرشَ وَلا جَنَّه وَلانارَ کُنّا نُسَبِحَهُ»؛[۹] «خداوند ما را هنگامی آفرید که آسمان هنوز برافراشته نبود و زمین هنوز گسترده نشده بود و هنوز زمانی که عرش و بهشت و جهنم وجود نداشت ما به تسبیح حضرت پروردگار مشغول بودیم».

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

«اَوَّلُ ما خَلَقَ اللّه  نُوری فَفَتقَ مِنهُ نُورُ علی ثُمَّ خَلَقَ الْعَرشَ وَ الْلَوحَ وَالشَّمْسَ وَضُوء النَّهارَ وَ نُورالابْصارِ وَالْعَقل والْمَعرِفَه»؛[۱۰] «نخستین آنچه خداوند آفرید نور من بود و از آن نور علی را شکافت آنگاه، عرش و لوح محفوظ و خورشید و روشنایی روز و نور دیدگان و عقل و معرفت را آفرید».

 

حضرت امام خمینی یکی از بزرگان اهل معرفت و حقیقت است که یگانه راه استفاده موجودات از مقام غیب احدی را مجرا و مجلای انسان کامل می داند: «تمام دایره وجود از عوالم غیب و شهود ریزه خوار نعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فیض حق و ربط بین حق و خلق است و اگر مقام روحانیت و ولایت مطلقه او نبود، احدی از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدی نبود و فیض حق عبور به موجودی از موجودات نمی کرد و نور هدایت در هیچ یک از این عوالم ظاهر و باطن نمی تابید»[۱۱]

و در کتاب شریف «مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه» آمده است: «اگر عین ثابت انسان کامل نباشد هیچ عینی از اعیان ثابته ظاهر نمی گردد و اگر ظهور اعیان ثابته نباشد هیچ یک از موجودات عینی خارجی ظاهر نمی شود و فیض وجود را دریافت نمی تواند کرد بنابراین با عین ثابت انسان کامل است که اول به آخر متصل شده و آخر به اول مرتبط می شود»[۱۲]

بنابراین مقصود از آغاز بودن ائمه اطهار(علیهم السلام) وساطت خلقت نوری ایشان در خلقت سایر موجودات از جانب خداوند متعال است. و برای تحقق هستی و جریان فیض در عالم، واسطه فیض و مجرای آن، ضرورتی انکارناپذیر دارد. که روایات متعددی نیز بر آن اشاره و دلالت دارد.

 

مرحوم صدوق در کتاب اکمال الدین با اسناد از امام رضا(علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمود:

«ما ائمه حجت های خداوند بر روی زمین و جانشینان وی در میان بندگانش و امانت داران سرّ الهی هستیم ما ائمه کلمه تقوا و ریسمان محکم و گواهان خداوند و برگزیدگان وی در میان بندگانش هستیم به سبب وجود ما آسمان و زمین نگه داشته شده اند و سقوط نمی کنند و نیز باران فرود می آید و رحمت خداوند بندگانش را فرامی گیرد. هیچ زمانی زمین از امام قائمی از ما اهل بیت چه آشکار و چه پنهان خالی نیست. اگر زمینی یک روز بدون امام قائم باشد ساکنانش را در خود فرو می برد همان طور که دریا، غرق شدگان را در کام خود فرو می برد»[۱۳]

و نیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

«اهل بیت من، موجب آسایش امت من هستند و زمانی که اهل بیت من از بین بروند امت من به آنچه وعده داده شده اند گرفتار خواهند شد»[۱۴]

 

 

پی نوشت ها


[۱] – ابراهیم، آیه ۳۳٫

[۲] – نظامى، سیماى ائمه در زیارت جامعه کبیره، ج ۳، ص ۲۲۷٫

[۳] – علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۱۴۴٫

[۴] – انبیاء، آیه ۱۰۵٫

[۵] – تحریرى، جلوه هاى لاهوتى، ج ۳، ص ۲۹۹٫

[۶] – ینابیع الموده، ص ۱۰٫

[۷] – بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۵٫

[۸] – همان، ج ۲۶، باب تفضیلهم على الانبیاء.

[۹] – همان، ج ۵۷، ص ۱۶۹٫

[۱۰] – بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۱۷۰٫

[۱۱] – آداب الصلوه، امام خمینى، ص ۱۵۰٫

[۱۲] – مصباح الهدایه، امام خمینى، ص ۷۰٫

[۱۳] – اکمال الدین، صدوق، ص ۲۰۲٫

[۱۴] – همان، ص ۲۰۵٫