خداى سبحان در قرآن کریم مىفرماید: «…وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ…»؛[۱] «به خاطر بیاور زمانى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم «ذریّه» آنها را برگرفت، آنان را گواه بر خودشان گرفت و از آنها پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آرى، ما گواهى دادیم. این براى آن است که در روز قیامت نگویید: ما از این مسئله (توحید و معرفهاللّه) غافل بودیم».

در توضیح و تبیین این آیه روایات متعددى از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه اطهار (علیهمالسلام) وارد شده است. از جمله امام باقر (علیهالسلام) ضمن روایتى به زراره فرمود: «خداوند از پشت آدم، ذریهاش را تا قیامت برکشید و آنان به صورت انبوه خارج شدند. آن گاه خداوند خود را به آنان شناساند و برایشان نمایاند و اگر چنین نمىکرد، هیچ کس پروردگار خویش را نمىشناخت…».[۲]

اکنون سؤال مىشود که این ظهور و بروز چگونه انجام گرفته و منظور از عالم ذر، میثاق و یا عالم الست چیست؟

در این رابطه دیدگاههاى مختلفى بین اندیشمندان و متفکران دینى رخ نموده که اهم آنها عبارت است از:

۱ – پیمان در جهانى مرکب از جسم و روح؛ ارواح انسانها قبل از تعلّق به بدن، به ذرات ریزى تعلق گرفته است. آن ذرات با تعلق ارواح، زنده و آگاه شدند. پس از آن، خداوند بر ربوبیت خود پیمان گرفت و انسانها پس از پاسخ مثبت به نداى الهى به پشت آدم بازگشتند.

۲ – نظریه تمثیلى و فطریات؛ برخى برآنند که این آیه از طریق تمثیل مىفهماند که خداوند، با دادن نعمتهاى بىشمار و اعطاى عقل به انسان، کاملاً به جا مىداند که در مقابلش خاکسارى و از او پیروى کند. انسان هم در ضمیر خود، به این خطاب مجازى خداوند، لبیک گفته و با وجدان خویش آن را پذیرفته است.

 ۳ – پیمان به زبان عقل و وحى؛ مراد از آیه، بیان واقعیت خارجى است و خداوند متعال به زبان عقل و وحى و با زبان انبیا، از انسان پیمان گرفته است؛ یعنى، در برابر درک عقلى و رسالت و وحى، از مردم پیمان گرفته است که معارف دین را بپذیرند.

۴ – پیمان در عالم ملکوت؛ علامه طباطبایى برآن است که موجودات داراى دوگونه وجودند: وجودى جمعى نزد خدا (در عالم ملکوت) و دیگرى وجودات پراکنده که با گذشت زمان به تدریج ظاهر مىشوند. به این ترتیب عالم انسانیت دنیوى، مسبوق به عالم انسانیت دیگرى است که در آنجا هیچ موجودى محجوب از پروردگار نیست و با شهود باطنى، او را مشاهده کرده و به واحدیت او اعتراف مىکند؛ سؤال و جواب در عالم «ذر» به آنجا مربوط مىشود.[۳]

ایشان معتقد است: مقصود آیه، بعد ملکوتى انسانها است ؛ یعنى، جایگاه شهود و میثاق جهان ملکوت است. با توجه به ظاهر آیه که فرمود «وَ إِذْ أَخَذَ»؛ یعنى «به یاد بیاور»، استفاده مىشود که:

اولاً، قبل از این جهان محسوس، عالم نامحسوس دیگرى وجود داشته که در آنجا میثاق انجام گرفته است.

ثانیاً، صحنه اخذ میثاق بر عالم مادى و جهان طبیعت مقدم است.

ثالثاً، چون این دو جایگاه با هم متحدند و از هم جدا نیستند، خداوند به انسان زیستنده در جهان مادى امر مىکند که به یاد آن جنبه ملکوتى نیز باشند، چرا که وقتى به یاد آن باشند، آن را حفظ مىکنند.

۵ – پیمان فطرى؛ برخى مفاد آیه را حکایتى از فطرت آدمى دانستهاند؛ یعنى، او انسان در سرشت خویش، خداشناس و خداگراست. این انگاره با نظریه تمثیل قرابت بسیارى دارد؛ چنان که گویى آیه شریفه بیانى تمثیلى از فطرت است.

اقبال همین مضمون را در بیت «هزاران سال با فطرت نشستم» بیان کرده است؛ یعنى، در روز الست که پیمان توحید از من گرفته شد، تاکنون با فطرت خویش (توحید) دمساز بودم و در آن دوران «بدو پیوستم و از خود گسستم»؛ به خدا متوجه و از خود فارغ بودم.

ولى زمانى که پاى به عرصه حجاب عالم ناسوت و طبیعت گذاشتم، به جاى توحید، بت تراشیدم و مدتى آن را پرستیدم؛ ولى باز متوجه فطرت شده، آن بت را شکستم و بت دیگرى ساختم و… تا آن زمان که حقیقت نهفته در فطرت خود را کاملاً بنمایاند و آدمى یکسره متوجه آن گردد «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها».[۴]

بنابراین اذعان به حقیقت توحید – که در آیه به لفظ «بلى» آمده است – یک اقرار شفاهى نیست؛ بلکه واقعیتى سرشتى و ذاتى است که در ضمیر هر انسانى ـ حتى منکران زبانى به ربوبیت پروردگار ـ وجود دارد.

 

ارزیابى:

هر یک از انگارههاى پیشین، به گونههاى مختلفى مورد نقد قرار گرفته است.[۵] در میان انگارههاى یاد شده، نظریه فطرت و دیدگاه علامه طباطبایى مستدلتر و پذیرفتنى است. در عین حال نمىتوان هیچ یک را قاطعانه مدلول آیه یاد شده دانست؛ هر چند هر دوى آنها جداگانه قابل قبول و داراى مؤیدات دینى و فلسفى است. شهید بهشتى در این باره مىنویسد: «آنچه درباره این آیه مىتوان گفت، این است که در آن اجمالاً از یک مرحله از هستى انسانها یاد مىشود که در آن، به خداوندگارى خدا اعتراف داشتهاند. اعترافى نه آن قدر پُر بُرد که همه انسانها را براى همیشه در راه حق و حق پرستى نگهدارد؛ ولى داراى این اندازه اثر که همواره زمینه فکرى و وجدانى آنها را براى «خدایابى» آماده بدارد، به طورى که در روز رستاخیز نتوانند این عذر را بیاورند که: «ما از این مطلب به کلى بىخبر بودیم».

این آمادگى حتى در آن حد است که به هر انسان، امکان آن را مىدهد که از عقاید خرافى پدران و گذشتگان خود، دست بردارد و به راه حق درآید و عذر نتراشد که «پدران ما از پیش مشرک بودند و ما دنباله روى آنها بودیم»! اما درباره خصوصیات این مرحله، از خود قرآن هیچ توضیح دیگرى آن به دست نمىآید.[۶]

 

 

پرسش و پاسخ ها «راز آفرینش» / مؤلف:حمیدرضا شاکرین

دفتر نشر معارف

 

پی نوشت ها


[۱] – اعراف ۷، آیه ۱۷۲٫

[۲] – اصول کافى، ج ۳، کتاب الایمان والکفر، باب فطره الخلق على التوحید، ح ۴، ص ۲۰، ترجمه سید جواد مصطفوى.

[۳] – المیزان، ج ۸، ص ۳۲۰ ـ ۳۳۳٫

[۴] – روم ۳۰، آیه ۳۰٫

[۵] – جهت آگاهى بیشتر بنگرید: محمد حسن قدردان قراملکى، کلام فلسفى، صص ۷۳ – ۹۵، قم: وثوق، چاپ اول، ۱۳۸۳٫

[۶] – سید محمد حسینى بهشتى، خدا در قرآن، ص ۵۳، تهران: بعثت، بىچا، بىتا.