در برهه ای از زمان حیات پیامبر صلّی الله علیه و آله مردم دچار قحطی و خشکسالی شدند و از ایشان درخواست کردند که برایشان طلب باران کند. دعای پیغمبر صلّی الله علیه و آله اجابت شد و باران بارید. در این نوشتار ابتدا این ماجرا را که از کتب اهل سنّت نقل کرده ایم، ذکر می کنیم و در ادامه به بیان چند نکته می پردازیم.
روایت ماجرا
در رمضان سال ششم هجرت، رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای مردم مدینه طلب باران کرد. دعای پیغمبر صلّی الله علیه و آله اجابت شد و باران بارید. حضرت فرمود: مردم به خداوند ایمان آوردند و به ستارگان کافر شدند.
داستان از این قرار بود که مردم دچار قحطی و خشکسالی شدند و از رسول خدا صلّی الله علیه و آله درخواست کردند که بر ایشان طلب باران کند. حضرت با مردم که با آرامش و وقار راه میرفتند، به مصلّی آمد و دو رکعت نماز خواند و در هر رکعت، قرائت را آشکارا خواند: در رکعت اوّل، سورههای فاتحه الکتاب و سبح اسم ربک الاعلی (۸۷) و در رکعت دوم، سورههای فاتحه الکتاب و هل اتاک حدیث الغاشیه (۸۸).
آنگاه رو به مردم کرد و لباسش را برگرداند تا قحطی و خشکسالی به آبادانی و سرسبزی بدل شود. سپس روی دو زانو نشست و دستانش را بالا برد و پیش از آنکه طلب باران کند، تکبیر گفت. آنگاه دعا کرد:
اللهم؛ اسقنا و أغثنا غیثاً مغیثا، و حیاً ربیعاً، و جدا طبقاً غدقاً مغدقاً عاماً، هنیئاً مریئاً مریعاً، وابلاً شاملاً، مسبلاً مجلجلاً، دائماً درراً، نافعاً غیر ضارَّ، عاجلاً غیر رائثٍ، غیثاً اللّهم؛ تحیی به البلاد، و تغیث به العباد، و تجعله بلاغاً للحاضر منّا و الباد. اللّهم؛ أنزل فی أرضنا زینتها، و أنزل علیها سکنها. اللّهم؛ أنزل علینا من السماء ماءً طهوراً تحیی به بلدهً میتاً، و اسقه ممّا خلقت أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثِیرا.
چیزی نگذشت که پارههای ابر در آسمان نمایان شد و به هم پیوست. سپس هفت شبانه روز باران بارید. مسلمانان نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمدند و گفتند:
ای رسول خدا؛ زمین در آب فرو رفت و خانهها ویران شد و راهها از بین رفت؛ از خدای متعال بخواه که آن را از ما بگرداند…
رسول خدا صلّی الله علیه و آله که بالای منبر بود، از سرعت ملولی آدمیان به شگفت آمد و چنان خندید که دندانهایش دیده شد. سپس دستهایش را بلند کرد و گفت:
حَوَالَیْنَا، وَ لَا عَلَیْنَا، اللَّهُم؛ علی رؤوس الظراب، و منابت الشجر، و بطون الاودیه، و ظهور الآکام.
در پیرامون ما نه بالای سر ما. خدایا؛ بر سر تپهها و رویشگاه درختان و عمق درهها و روی پشتهها.
ابرها از آسمان مدینه دور شد، چنان که همچون سپری آن را در میان گرفت، آنگونه که خیمهها سرپا میشود. باران در اطراف میبارید امّا قطرهای هم در داخل شهر نمیآمد.[۱]
این هنگام نیز پیغمبر صلّی الله علیه و آله بخندید، چنان که نواجدش نمایان گشت و فرمود:
لله درّ ابی طالب؛ اگر ابوطالب زنده میبود چشمهای او روشن میشد، از آنچه در حق ما گفت. علی برخاست و گفت: یا رسول الله؛ شاید این شعر را اراده فرمودهای:
و ینهض قوم نحوکم غیر عزل ببیض حدیث عهدها بالصیاقل
و ابیض یستسقی الغمام بوجهه ثمال الیتامی عصمه للأرامل
تلوذ به الهلّاک من آل هاشم فهم عنده فی نعمه و فواضل
مردمی بر شما حمله میبرند که بی چاره نیستند و با شمشیرهای تازه صیقل داده شده، مسلح شدهاند،
و سفیدرویی که باران ابر به آبروی او خواسته میشود،
و فریادرس یتیمان و نگه دار بیوه زنان است.
بنی هاشم در سختی و درماندگی،
به دامن پر مهر و محبّت او پناهنده میشوند.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: آری؛ چنین باشد.
در این هنگام مردی از کنانه برخاست و در سروده خود گفت:
لک الحمد و الشکر ممن شکر. سقینا بوجه النبی المطر
دعا الله خالقه دعوه إلیه و أشخص منه البصر
فلم یک إلا کإلقا الردا و أسرع حتى رأینا المطر
دفاق العزائل جم البعاق أغاث به الله علیا مضر
و کان کما قاله عمه أبو طالب أبیض ذو غرر
به الله یسقی صوب الغمام و هذا العیان لذاک الخبر
فمن یشکر الله یلقى المزید و من یکفر الله یلقى الغیر.[۲]
پروردگارا؛ ستایش تو راست و سپاس تو گفتن بر ماست. چه، به میمنت روی محمّد، به باران رسیدیم.
او با چشمانی نگران رحمت حق، خدا را خواند که باران بارد.
لحظهای چند نگذشت، که دانههای در فام باران، بر سرمان ریخت.
ابرها به شدت باریدند و مسیلها به جوشش آمدند و حتّی مناطق بلند قبیله مضر را سیراب کردند – پس پیغمبر، چونان که عمویش وصف او گوید، دارای آبرویی است – که به واسطه او خداوند ابرها را به ریزش میآورد، این مطلبی است آشکار و آن هم خبری است که میشنویم.
پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود: مرحبا ای کنانی؛ خداوند به هر بیت شعر خانهایی در بهشت به تو پاداش دهد.
تاملی در متون فوق
ما را با آنچه گذشت، درنگهایی است که در موارد زیر خلاصه میکنیم:
الف) تکرار این ماجرا در موارد مختلف
مراجعه به متون تاریخی نشان میدهد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله چند بار درخواست باران کرده است. یک بار پس از بازگشت از تبوک در سال نهم هجرت به تقاضای هیئت بنی فزاره.[۳]
از این موضوع به خواست خداوند متعال، در جای خود سخن خواهیم گفت. همانجا از روایات دروغینی بحث خواهیم کرد که بیانگر تجسیم ذات خداوند سبحان است و به پروردگار حکیم نسبت خنده میدهد. دروغها، اباطیل و ترهات متعددی در این روایات آمده و آنچه به رسول اکرم صلّی الله علیه و آله نسبت میدهند پر است از وقاحت و جسارت به مقام شامخ نبوی؛ چنان که پیشگویی میکند که ابولبابه عریان بیرون خواهد آمد و ثعلب مربد خود را با لباسش خواهد بست.
ب) تصرف تکوینی پیامبر در جهان خلقت
جالب توجّه است که وقتی هفت شبانه روز (یک هفته کامل) باران میآمد، مردم از رسول خدا صلّی الله علیه و آله درخواست کردند که از خدا بخواهد که مقداری از باران را از آنان بگرداند. پس آن گرامی چنین دعا کرد:
حوالینا، و لاعلینا، اللّهم؛ علی رؤوس الظراب، و منابت الشجر، و بطون الاودیه، و ظهور الآکام.
در پیرامون ما نه بالای سر ما. خدایا؛ بر سر تپهها و رویشگاه درختان و عمق درهها و روی پشتهها.
این حادثه در همه روایات و مناسبتهای استسقا بیان میشود و گویای آن است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به درخواست آنان پاسخ مثبت میداد و در امور تکوینی تصرف میکرد و البّته این کار را با درخواست و طلب از خداوند متعال به انجام میرساند. پروردگار سبحان نیز با درخواست و تقاضای پیغمبر صلّی الله علیه و آله موافقت میکرد. باید که این قضیه شاهد گویایی باشد بر آنچه علما و دانشمندان با اصطلاح «ولایت تکوینی معصوم» از آن تعبیر میکنند. این ولایت بدان معنی است که اراده معصوم نیز در سلسله علل حدوث چنین وقایعی قرار دارد و هرگاه پیغمبر صلّی الله علیه و آله یا امام علیه السّلام اراده کند، مطابق خواست و اراده او در هستی تصرف میشود.
این نکته را در کتاب خلفیات مأساه الزهراء سلام الله علیها توضیح دادهایم. خواننده ارجمند میتواند به آنجا مراجعه کند و از مفاد و مضمون آن آگاه شود.
ج) بالا بردن دست برای دعا در موارد مختلف
در روایات بالا آمد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله وقتی درخواست باران کرد، چنان دستان خود را بالا برد که سفیدی زیر بغلش دیده شد. سپس دعا کرد…
آن حضرت، جز برای طلب باران، دستان خود را در هیچ دعایی بالا نمیبرد.[۴]
در پاسخ می گوییم:
۱ – روایت استسقا که متن آن را آوردیم، نه بیان میکند که: پیغمبر صلّی الله علیه و آله در رکعت نخست پس از قرائت حمد و سوره، پنج تکبیر گفت و پنج قنوت داشت و نه میگوید که آن حضرت در رکعت دوم، چهار تکبیر و چهار قنوت گفت.
در حالی که فقط همین نکته است که نماز باران را از دیگر نمازها متمایز میسازد. این نماز تنها دو رکعت همانند نماز صبح نیست.
۲ – احادیث دلالت دارد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در موارد فراوانی دستان خود را در دعا بالا میبرد. صالحی شامی بیان میکند که در صحیح بخاری و مسلم یا در یکی از آن دو، حدود سی حدیث موجود است که بر این نکته تصریح دارد.[۵]
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۵، علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[۱]. تاریخ الخمیس، ۲/۱۴؛ ر. ک: مناقب امیر المؤمنین (علیه السّلام)، کوفی، ۱/۸۲؛ المصنّف، صنعانی، ۷/۹۲؛ ۴۳۱؛ فتح الباری، ۲/۴۲۵ – ۴۲۶؛ سبل الهدی و الرشاد، ۹/۴۴۰ – ۴۴۴؛ سیره حلبی، ۳/۲۳۴؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۳۰۰؛ الاحادیث الطوال، ۷۱؛ کتاب الدعاء، طبرانی، ۵۹۷؛ المعجم الاوسط، ۷/۳۲۱٫
[۲]. تاریخ الخمیس، ۲/۱۴؛ سبل الهدی و الرشاد، ۹/ ۴۴۰ – ۴۴۱؛ سیره حلبی، ۳/۲۳۲ – ۲۳۵؛ امالی، مفید، ۳۰۵٫
[۳]. ر. ک: دلائل النبوه، بیهقی، ۶/۱۴۳؛ الطبقات الکبری، ۱/۲۹۷؛ ۲/۹۲؛ فتح الباری، ۲/۴۲۰؛ سبل الهدی و الرشاد، ۶/۳۹۴؛ البدایه و النهایه، ۵/۱۰۳؛ ۶/۹۶، ۱۰۵؛ عیون الاثر، ۲/۳۰۶؛ سیره ابن کثیر، ۴/۱۷۱٫
[۴]. سبل الهدی و الرشاد، ۶/۳۹۴؛ ر. ک: سیره حلبی، ۳/۲۳۲؛ مسند احمد، ۲/۳۷۰؛ ۳/۱۸۱؛ سنن الدارمی، ۱/۳۶۱؛ صحیح بخاری، ۲/۲۱؛ ۴/۱۶۷؛ صحیح مسلم، ۳/۲۴؛ سنن ابوداود، ۱/۲۶۰؛ سنن نسائی، ۳/۱۵۸،۲۴۹؛ المستدرک علی الصحیحین، ۱/۳۲۷؛ السنن الکبری، بیهقی، ۳/۲۱۰،۳۵۷؛ شرح صحیح مسلم، نووی، ۶/۱۹۰؛ فتح الباری، ۲/۳۴۲،۴۲۲؛ شرح سنن نسائی، ۳/۱۵۸؛ الدیباج علی صحیح مسلم، ۲/۴۶۹؛ تحفه الاحوذی، ۹/۲۳۲؛ المصنّف، ابن ابی شیبه، ۲/۳۷۰؛ مسند ابویعلی، ۵/۳۱۱، ۳۳۳، ۳۳۹، ۳۴۷،۳۹۹؛ صحیح ابن خزیمه، ۲/۳۳۳؛ ۳/۱۴۷؛ صحیح ابن حبان، ۷/۱۱۳؛ کتاب الدعاء، طبرانی، ۵۹۵؛ سنن الدار قطنی، ۲/۵۵، ۶۳؛ نظم المتناثر، من الحدیث المتواتر، ۱۷۷؛ ارواء الغلیل، ۳/۱۴۱؛ الکامل، ۶/۳۷۳؛ تاریخ بغداد، ۲/۷۴؛ تاریخ مدینه دمشق، ۵۲/۱۵؛ تهذیب الکمال، ۲۴/۳۸۹؛ سیر اعلام النبلاء، ۱۳/۲۵۳؛ ذکر اخبار اصفهان، ۱/۱۴۱؛ البدایه و النهایه، ۶/۱۰۰٫
[۵]. سبل الهدی و الرشاد، ۶/۳۹۶؛ ر. ک: المعجم المفهرس لا لفاظ الحدیث النبوی، واژه: رفع.
پاسخ دهید