مقدمه
خدای متعال به خاطر اینکه انسان، انسان شود و از حیوانات ممتاز و جدا شود، چیزی به نام عقل به او داد. این باعث شد که انسان از صف حیوانات جدا شود؛ و الّا اگر انسان هم عقل نداشت، حیوان میشد. الآن هم انسانهای حیوانوش زیادند. در جنگلهای آمریکا زندگی میکنند. آنها انسانند امّا عقل و شعور ندارند و مثل حیوانات زندگی میکنند. آنها از نسل انسانهای قبل از آدم ابو البشر علیه السلام هستند که در روی زمین زندگی میکردند. هنوز بقایایی از آنها در جنگلها به طور وحشی زندگی میکنند. قیافهی آنها قیافهی انسان است؛ چشم دارند؛ گوش دارند؛ ایستاده حرکت میکنند؛ خلاصه مثل انسانند. مانند حیوانات علم غریزی دارند، امّا عقل ندارند. (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
یکی از آثار بزرگ عقل این است که انسان به برکت عقل، خدا را میشناسد و میفهمد که خدا هست؛ میفهمد اینها از طرف خدا آمده و نعمتها مال خدا است؛ خدا را به بزرگی، عظمت و کمال میشناسد و در برابر او اظهار بندگی و عبودیت میکند. اینها کار عقل است و اگر انسان عقل نداشت، این مسایل را نمیفهمید. خدا با دادن عقل، به ما فهماند که: «من خدا هستم و خصوصیات خدایی من این است که قدرتم زیاد است؛ علمم زیاد است؛ تمام کمالاتم به اندازهای است که میتوانم این همه موجودات و مخلوقات را خلق کنم و بعد، آنها را اداره کنم و نیازمندیهایشان را به آنها بدهم.»
حکم عقل به لزوم شکر مُنعم
یکی از کارهای عقل این است که انسان میفهمد این کار خیر را چه کسی کرده و این نعمت را چه کسی به انسان داده است. وقتی عقل این موضوع را میفهمد، حکم میکند که اگر کسی به انسان خدمتی کرد، باید در برابرش سپاسگزاری کند و الّا مثل حیوانات میشود؛ همانطور که خدا فرمود: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ»؛[۱] آنها مثل چهارپایان هستند که نعمت را میخورند، امّا منعم را نمیشناسند و در برابر نعمتش سپاسگزاری نمیکنند.
بنابراین یکی از آثار و کارهای عقل، تشخیص این موضوع است که نعمت از طرف کیست و اینکه باید در برابر منعم سپاسگزار بود. اگر خدا این مرکز تشخیص را به انسان نمیداد، انسان هم مثل حیوانات میشد؛ همانگونه که انسانهای وحشی مثل حیوانند. بنابراین خدا به انسان عقل داده است تا بفهمد که آفتاب، آب، زمین، نباتات و تمام اینها نعمتهای پروردگار متعالند که هر روز در برابر ما تجدید میشوند و ما از آنها استفاده میکنیم و با استفاده از این نعمتها ادامه حیات و بقاء میدهیم. این موضوع را عقل میفهمد و این را هم میفهمد که در برابر دهندهی نعمت باید سپاسگزار بود.
وقتی انسان این استفاده را از عقل نمیکند، از حیوانات گمراهتر است. بنابراین کسانی که نعمت خدا را میخورند و سپاسگزار نیستند، حیوانند. نه تنها نعمتِ خوردن بلکه هر نوع نعمت منظور است. هوا نعمت است؛ آب نعمت است؛ سلامتی نعمت است؛ چشم و گوش نعمت است؛ زن خوب نعمت است؛ بچّهی خوب نعمت است؛ همهی اینها نعمت است. کسی که از اینها استفاده میکند و بیشتر هم استفاده میکند امّا مثل حیوان است که متوجّه نیست و سرش فقط در آخور است، چنین شخصی همان حیوان است و لو کراوات زده باشد و از آمریکا تخصّص گرفته باشد؛ به خاطر اینکه غرق در نعمتهای خدا است امّا متوجّه نیست و نمیفهمد.
آیه «بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۲] برای چنین کسی است؛ چون او عقل دارد و عقل میفهمد که این نعمتها از کیست و در برابر نعمت باید سپاسگزار باشد، ولی او سپاسگزار نیست.
بنابراین این امتیاز عقل است که خدا به ما داده است. با این عقل خیلی کارها میکنیم. زشت و زیبا و بدی و خوبی کارها را با آن میفهمیم؛ از جمله میفهمیم که نعمت را چه کسی داده، و میفهمیم که در برابر منعم باید سپاسگزار باشیم. (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
سرّ اینکه حیوانات مکلّف نیستند، این است که عقل ندارند. باید عقل باشد که بفهمد خدا چیست و باید در برابر او بده بود. امّا وقتی که عقل نیست، خدا هم تکلیف نمیخواهد. لذا حیوانات در روز قیامت محشور نمیشوند؛ چون تکلیف ندارند؛ ثواب و عقاب ندارند و آزادند. ولی چون خدا به انسان عقل داده، او را مکلّف کرده و بر عهدهاش واجب و حرام گذاشته است. بنابراین انسان، معصیت و اطاعت دارد. اگر معصیت کند، خدا مجازاتش میکند و اگر اطاعت فرمان کند، به او پاداش میدهد.
عقل انسان اصول کلی مسایل را میفهمد و انبیا علیه السلام تفاصیل و جزئیات را به انسانها یاد میدهند. اگر عقل نباشد، انبیا علیه السلام هر چقدر حرف بزنند، هیچ کس استفاده نمیکند. امّا عقل، اصل مسئله را میفهمد و لذا وقتی انبیا علیه السلام استدلال میکنند، عقل میپذیرد.
خدا به وسیلهی عقل به ما یاد داده که باید در برابر منعم سپاسگزاری کرد. دلیلش هم این است که کافر، ملحد، بیدین، کمونیست و خلاصه هر کس خدمتی به انسان میکند، انسان زود تشکّر میکند. آنها میگویند: «مرسی!»، اینها میگویند: «متشکرم!» و دیگری میگوید: «ممنونم!». این کار عقل است و اگر عقل نبود، تشکّری در کار نبود. انسان میگوید: «او خدمت کرده، پس باید در مقابل خدمتش سپاسگزاری کرد.» این همان الهام پروردگار متعال به وسیله دادن عقل به انسان است.
وقتی زن انسان به انسان خدمت کرد، باید از او تشکّر کرد. نباید بگوییم: «این زن است و واجب است که این کار را بکند.» نه، باید سپاسگزاری کرد و الّا از دایرهی عقل خارج میشویم. همچنین اگر رفیق به ما خدمتی کرد. خلاصه هر کس خدمتی کرد و با خدمتش نعمتی به انسان رساند، عقل میگوید: «سپاسگزاری کن.» خدا این الهام را کرده است که وقتی خدمت میکنند، باید همیشه سپاسگزاری کنید.
به خاطر اینکه برنامه خدمت کردن بین مردم رواج پیدا کند و همه از آن بهرهمند شوند، فرمودهاند: «مَن لَم یَشکُر المَخلُوق لَم یَشکُر الخالق»؛[۳] اگر مخلوقی، انسانی به انسان خدمت کرد، اگر سپاسگزاری نکردی، از نعمت خدا هم سپاسگزاری نکردهای. باید از مخلوقات که واسطهی خیر و فیض و واسطه رساندن نعمت به انسان هستند سپاسگزاری کرد. (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
یکی از مزایا و هنرنماییهای بسیار بزرگ قرآن کریم این است که در زمانی نازل شد که مردم بتپرست بودند. آنها خدا را نمیشناختند و نمیدانستند که خدا چیست و چه چیز باید داشته باشد و چه چیز نباید داشته باشد. پروردگار متعال در اواخر نوع آیاتی که نازل میکرد، از عقاید میگفت؛ مثلاً «إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» یا «عَزِیزٌ حَکِیم». همهی این اسما حسنی از کمالات خدا است. عبارت «سُبحانَ الله» یعنی خدا از صفات بد و کار بد، منزّه است. خداوند همهی این عبارات اعتقادی را در قرآن آورده است تا مسلمانان در عین حال که خدا را قبول دارند، چنین خدایی را قبول داشته باشند؛ با سلب صفات سلبیّه و اثبات صفات اثباتیّه. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۳/ ۱۰ /۸۳)
خدا در سوره توحید
خدا سوره توحید را نازل کرده و فرمود: «قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ».[۴] پس مجوسیها را رد کرده که گفتهاند: «خدا بیشتر از یکی است.» خدا در این سوره فرموده: «شما که میگویید خدا دو تا است، این شریک است.»
در آیهی دوم فرمود: «اللَّهُ الصَّمَدُ»؛[۵] یعنی توپُر است و خالی نیست. «صمد» به کسی میگویند که همهی مردم به او محتاج هستند و وقتی احتیاج پیدا میکنند، برای تأمین نیاز به سراغ او میروند. خدا صمد است چون همهی موجودات برای تأمین نیاز محتاج او هستند و باید به در خانه او بروند.
در آیهی سوم فرمود: «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ»؛[۶] نه فرزند دارد و نه فرزند کسی است. در این آیه، مسیحیها و یهودیها را رد کرد، و در آیه بعد فرمود: «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ»؛[۷] یک خدا بیشتر نیست و همه، مخلوقات او هستند و مرتب میآیند –چون هنوز پرانتز خلقت بسته نشده و خلقت ادامه دارد-، خالق و آفریدگار همهی اینها یکی بیشتر نیست.
این خدایی است که اسلام معرفی کرده است. مؤمن هم باید به چنین خدایی ایمان و باور داشته باشد. اگر کمتر از این باشد، اشکال شرک در آن هست، بنابراین همهی عقاید درباره مبدأ عالم، باطل میشود مگر آنکه باورش این است که یک خدا هست و دو تا نیست و هر چه غیر او هست، مخلوق و آفریدهی او است. این باور مؤمن مسلمان دربارهی وجود خدا و صفاتی است که او باید داشته باشد. (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
الف) وحدانیت خالق
خدا با دادن عقل به ما فهماند که خدا در مقام تدبیر و ادارهی عالم خلقت، چه کارهایی میکند. ما این موضوع را به وسیله عقل میفهمیم. اگر خدای متعال این خورشید گرم و نورانی را خلق نمیکند، ما از آن نور و حرارت استفاده نمیکردیم و امکان وجود حیات در روی زمین نبود؛ نه گیاهی سبز میشد، نه حیوانی زندگی میکرد و نه انسان. امّا خدا قبل از خلقت انسان، آسمان و زمین را خلق کرد و در زمین طوری کار کرد که تمام لوازم زندگی انسان، حیوان و نبات، وجود دارد و زندگی جریان پیدا میکند. عقل این موضوع را میفهمد و همین عقل باعث میشود که انسان چنین نتیجه بگیرد که: «خدا هست؛ یکی بیشتر نیست و واحد است؛ و ما در برابر وحدانیت او باید اخلاص داشته باشیم و چیز دیگری را شریک او قرار ندهیم.»
اخلاص در وحدانیت اقتضا میکند که خدا یکی بیشتر نیست و همان یکی، دنیا را اداره میکند؛ ما بقی مخلوق خدا هستند. عقل کاری میکند که انسان دربارهی وجود خدا هیچگونه شک و شبههای نداشته باشد؛ حتّی احتمال هم ندهد که خدا ممکن است وجود نداشته باشد و لذا اگر کسی بگوید: «خدا نیست»، عقل سؤال میکند: «پس اینها چیست؟» عقل اینطور میفهمد و میگوید: «اگر خدا نبود، اینها هم نبودند؛ چون اینها که از خودشان نیامدهاند.» بنابراین نور عقل اینها را روشن میکند و انسان یک طرفه و یک جانبه و با اخلاص میگوید: «هم خدا هست؛ هم یکی است؛ ما بقی، مخلوقات او هستند.» (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
مهمترین جملهای که در اواخر سوره مبارکه «یس» آمده، این آیه است که میگوید: «هر چیزی را که خدا بخواهد خلق کند، به مجرد مشیّت، بوجود میآید.»[۸]غیر از خدا هیچ کس قدرت آفریدن چیزی را ندارد؛ حتّی انبیا علیه السلام هم مخلوق خدا هستند؛ خاتم انبیا صل الله و علیه و آله و همهی حضرات معصومین علیه السلام همه مخلوق خدا هستند. آنها از خودشان هیچ چیزی ندارند و هر چه دارند، خدا به آنها داده است. بنابراین خدا میگوید همه مخلوق خدا هستند: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ».[۹]
«کُلِّ شَیْءٍ» یعنی چه؟ یعنی هر چه در دایرهی پرانتز وجود هست، مخلوق خدا است؛ حتّی انبیا علیه السلام و حضرات معصومین علیه السلام؛ بنابراین خدا میگوید: «من آفریدگار همه چیز هستم و هر کس چیزی هست، منِ خدا خلقش کردهام.» خدایی که اسلام معرفی میکند، اینطور است؛ او آفریدگار همه چیز است؛ اینطور نیست که خدا قسمتی را خلق کند و دیگری قسمت دیگر را و ما دو خدا داشته باشیم؛ مثل مجوس. گبر و آتشپرستها میگویند: «کارهای خوب را یزدان –اهورا مزدا- خلق میکند و کارهای بد را اهریمن.» نه؛ دو خدا نداریم. خدا یکی بیشتر نیست.
مسیحیت هم حرفهای دیگری میزند و میگوید: «عیسی پسر خدا است.»[۱۰] یهودیها نیز میگویند: «ما قوم برتر هستیم و خدای ما برتر از خدای دیگران است.» آنها این مزخرفها را میگویند. (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
اهمّیّت سورهی مبارکهی «یس» که گفتهاند قلب قرآن است، برای همین یک آیه است. قلب انسان، مرکز حیات، علم و شعور است؛ البتّه در آیه منظور، این دل تپنده نیست. یکی از معانی قلب، مرکز عقل و شعور است.
آن آیه میگوید: «هر چیزی را که خدا بخواهد خلق کند، به مجرد مشیّت، بوجود میآید.»[۱۱] هیچ معدومی و هیچ موجودی در برابر مشیت خدا نمیتواند امتناع کند و همه در برابر قدرت بیپایان او محکومند. آنها بعداً بوجود میآیند و خدا با علم خود به آنها قدرتی میدهد امّا محدود، که با آن زندگی کنند و حرکت شروع شود. اگر این باور هم نباشد، انسان مؤمن نیست و ایمانش اشکال دارد.
از این جهت یکی از صفات پروردگار متعال که صفت فعل است، عبارت است از خلق کردن، ایجاد کردن و هستی دادن به همهی مخلوقاتی که به تدریج در این دیار دارد. اگر غیر از این باور کنیم، موحّد نیستیم و دچار شرک شدهایم.
لذا اگر باور انسان نسبت به خدای متعال این باشد که آفریدگار همهی مخلوقات، انبیا علیه السلام و انسانهای متفکر است، این ایمان، نفس امّاره را وادار میکند که اگر خدا حرفی زد و دستوری دارد، عمل کند و آن وقت اگر (علیهم السّلام) کند، همه چیز درست میشود. خدایی که اسلام معرفی کرده، اینطور است؛ نه خدایی که مسیحیت یا یهودیها معرفی میکنند. خدا دو تا نیست که خدای بزرگتر برای یهودیها و خدای کوچکتر برای ما باشد. این خرافات است. این اعتقادات نتیجهی جهل و نادانی است.
بنابراین سورهی «یس» از این جهت احترام زیاد و اثر زیاد دارد که چنین خدایی را معرفی میکند. این خدا خدایی است که کسی مثل خاتم انبیا صل الله و علیه و آله را آفریده است؛ خدایی است که مثل امیر المؤمنین علیه السلام را خلق کرده است و یا مثل حضرات معصومین علیه السلام را خلق کرده است. او چنین خدایی است و چنین علم و قدرتی دارد و چنین هنری دارد. اگر ما چنین خدایی را پذیرفتیم و باور کردیم، آن وقت اگر گفت: «دزدی نکن»، انسان گوش میدهد مگر اینکه ایمان ضعیف باشد که آن وقت گوش نمیدهد و اگر گوش ندهد، این خرابی ادامه دارد به اضافهی خرابیهای دیگر. (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
ب) علم خدا
امام سجّاد علیه السلام فرمودند: «یَا اللَّهُ الَّذِی لا یَخْفى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ، وَ کَیْفَ یَخْفَى عَلَیْکَ یَا إِلَهِی مَا أَنْتَ خَلَقْتَهُ» .[۱۲] خدا به همه چیز علم دارد. او عالم و دانا است و چیزی از او مخفی و پنهان نیست. قرآن کریم هم در اینباره فرمود: «لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّهٍ»؛[۱۳] چیزی از علم پروردگار متعال پنهان و مخفی نیست. خدای متعال به همه چیز عالم و دانا است.
امام سجّاد علیه السلام در این جمله از دعا نسبت به شمول و عموم علم پروردگار متعال به همه چیز، استدلال ظریف و لطیفی کردهاند. چرا خدای متعال نسبت به همه چیز دانا است؟ چون همه چیز را خودش خلق کرده است. خلق همه چیز، فعل خود خدا است. وقتی انسان بخواهد کاری را انجام دهد، اراده میکند و انجام میدهد. پس پروردگار متعال، قبل از فعل و خلقت، آن فعلی را که میخواهد به وجود آورد، اراده میکند و بعد به وجود میآید؛ بنابراین هر مخلوقی چون فعل خدا است، قبل از فعل، اراده شده است؛ بنابراین هر فعلی از افعال یعنی هر خلقی از مخلوقات چون فعل خدا است، خدا وجودش را اراده کرده است. چون اراده کرده، به آن علم هم دارد و اراده، فعل و مخلوق را متناسب با علم به وجود میآورد. پس اوّل علم به آن تعلق میگیرد –مثلاً این شیء باید با فلان صفت، با فلان کمال، در فلان ابعاد و در فلان حدود به وجود آید-، بعد اراده تعلق میگیرد و به وجود میآید. بنابراین همهی مخلوقات فعل خدا هستند. فعل خدا اوّل، علم است بعد اراده و بعد فعل. بنابراین خدای متعال به همه چیز علم دارد. (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
علم فلسفی و علم کاربردی
گاهی انسان از بعد فلسفی به علم نگاه میکند. این نگاه، اثری در زندگی انسان و در تربیت ندارد. مثل سایر مسایل فلسفی است که نظر علمی است؛ امّا حضرات معصومین علیه السلام از علم پروردگار متعال استفادهی بعد عملی و تربیتی میکنند؛ یعنی وقتی انسان باورش شد که خدا همه چیز را میداند و میبیند، دست و پایش را جمع میکند و عمدا بر خلاف فرمان خدا کاری انجام نمیدهد. حضرات معصومین علیه السلام از علم پروردگار متعال از این نظر استفاده میکنند.
این علم دو نوع است؛ گاهی انسان با استدلال، علم خدا را باور و قبول میکند؛ امّا در زندگیاش کاربرد عملی ندارد؛ مثل سایر علوم انسان که در گوشه ذهن است و در زندگی انسان، کاری با بایدها و نبایدهای انسان ندارد. ولی آنچه مفید است، این است که به تدریج در اثر اطاعت فرمان خدا و به کار بستن مستمرّ تقوا، علم پروردگار متعال حالت ایمانی به خود بگیرد نه علم نظری، که در این صورت دیگر از نظر انسان غایب نمیشود. این علم، دست و پای انسان را جمع میکند که انسان باورش شود که خدا او را میبیند، پس دیگر اقدام به معصیت و گناه نمیکند. امّا اگر به صورت فلسفی بداند، اثری ندارد؛ لذا هم معصیت میکند و هم بلد است علم خدا را با دلایل خیلی دقیق اثبات کند. این علم، کاری با عمل ندارد.
در دعایی که حضرات معصومین علیه السلام به عنوان مربیان نفوس بشری استعمال میکنند، منظورشان کاربرد توجّه به علم پروردگار متعال است تا در انسان باور و ایمانی فراهم کنند که باورش شود خدا میبیند، در نتیجه دست از پا خطا نکند. بنابراین از صفت علم از این بعد استفاده میشود که انسان هر جا خواست معصیت کند، ایمان جلو او را میگیرد و میگوید: «خدا میبیند.»
امیر المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه چنین مسألهای را مطرح فرمودهاند: «وَ قَالَ علیه السلام اتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ»[۱۴] یا «فَإِنَّ الْحَاکِمُ هُوَ الشَّاهِدُ». هر دو عبارت درست است. در خلوتها و پشت پرده و جاهایی که دیگران انسان را نمیبینند، آنجا هم معصیت نکن، چون خدا میبیند. چون میبیند، روز قیامت خودش شاهد خواهد بود. اگر من انکار کردم، میگوید: «من خودم دیدم.» بنابراین در خلوت هم که کسی نمیبیند، انسان نباید معصیت کند؛ چون خدا میبیند. قاضی روز قیامت هم خود خدا است. شاهد هم خود خدا است. اگر انسان انکار کرد، خدا میگوید: «من خودم دیدم.» بنابراین علم پروردگار متعال در آیات و روایات از این نظر مورد استفاده و استناد است که باعث میشود انسان دست و پا و اعضا و جوارحش را از نظر گناه و معصیت، کمی کنترل کند. از حضور پروردگار متعال و علم او شرمنده شود و خجالت بکشد و بر خلاف واجب و بر خلاف حرام کاری انجام ندهد. (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
ج) کمالات خدا
پروردگار متعال به خاطر اینکه بتواند این همه موجودات را در پهنه عالم هستی وجود بدهد و بعد از وجود، اداره کند و روزی بدهد و نیازمندیهایشان را تأمین کند، خیلی از کمالات، بزرگیها و بزرگواریها را لازم دارد؛ بدون اینها نمیشود. اگر انسان بخواهد یک ساختمان کوچک بسازد، چقدر بنّا میخواهد؛ چقدر کارگر میخواهد؛ چقدر مصالح میخواهد؛ چقدر زمان میبرد و چقدر زحمت میخواهد.
حال، خدای متعال این همه عالم جمادات، نباتات، حیوانات، انسانها و سایر عوالم را خلق کرده است، قهراً مقدماتی لازم است تا بتوان چنین کاری را انجام داد. این مقدمات، همان کمالات، اسما و صفات بزرگ پروردگار متعال است. قهراً موجودی که این همه دارای کمالات است که میتواند این کارها را انجام دهد، موجودی است بزرگ و بزرگوار. بزرگ به کسی میگویند که کمالاتش زیاد است. این بزرگی مخصوص خدای متعال است.
امّا ما در مقابل خدا چه کارهایم؟ او این همه توان، قدرت، علم و حکمت دارد که میتواند چنین دنیایی را به وجود آورد و بعد اداره کند و باز هم به وجود میآورد. امّا ما که یکی از آفریدههای پروردگار متعال هستیم، چقدر در برابر آن خدای بزرگ، کوچک هستیم؟ چون کمالاتمان خیلی ناچیز و محدود است. با همهی ناچیز و محدود بودنمان، همهی آنها را خدا به ما داده است و مال خودمان نیست. بنابراین قهراً ما در برابر چنین خدای بزرگی، خیلی کوچک خواهیم بود. این واقعیت قضیه است.
امّا ما در اثر غفلت و فراموشی به این مسأله توجّه نداریم. احیاناً خودمان را خیلی هم بزرگ میدانیم. نه؛ این برخلاف واقعیت است؛ انسان خیلی کوچک است؛ آنقدر کوچک است، آنقدر ضعیف است و آنقدر عاجز است که یک ویروس او را از پا در میآورد؛ این انسان پرمُدعا اینطور است. این واقعیت را باید همیشه به یاد داشته باشیم؛ چون اگر از یاد ببریم، دچار مسایل زیادی خواهیم شد که همهی آنها به ضرر ما است. این یکی از تعلیمات اسلامی برای تربیت انسان است.
غربیها که اتکائشان به علم و صنعت است، خودشان را خیلی بزرگ میدانند و میگویند: «ما خیلی بزرگ هستیم.» امّا تعلیمات دینی طوری تنظیم شده که انسان همیشه متوجّه این مسأله باشد که آن کسی که بزرگ است و خیلی بزرگ است، ذات اقدس پروردگار متعال است که این همه از او کار بر میآید؛ ولی ما در برابر او عاجز، ضعیف و کوچک هستیم. اگر ما به این موضوع توجّه داشته باشیم، به راحتی میتوانیم بزرگی و بزرگواری او را بپذیریم و در برابر فرمانهای او مطیع باشیم؛ امّا اگر خودمان را بزرگ ببینیم و کوچکیمان از یادمان برود، در نتیجه اطاعت فرمان نمیکنیم و به دنبال بزرگی و بزرگیفروشی میرویم؛ مثل دنیای غرب و شرق میشویم. بنابراین کسی که ایمان به خدای بزرگ آورده، باید باورش این باشد که او بزرگ است و من خیلی کوچک. (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
منبع: کتاب طریق بندگی، صفحات ۱۳۴ الی ۱۴۲
[۱]. فرقان، ۴۴
[۲]. فرقان،۴۴
[۳]. …قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ. (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۲۴)
[۴]. اخلاص، ۱
[۵]. اخلاص، ۲
[۶]. اخلاص، ۳
[۷]. اخلاص، ۴
[۸].إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (یس، ۸۲)
[۹]. زمر، ۶۲
[۱۰]. وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ (توبه، ۳۰)
[۱۱]. یس، ۸۲
[۱۲]. صحیفه سجادیه، دعای ۵۲
[۱۳]. سبأ، ۳
[۱۴]. نهج البلاغه، ص ۴۷۳، حکمت ۳۱۶
پاسخ دهید