اهمّیّت نماز
انسان چشم دارد؛ عقل، فکر، زور و پول دارد؛ امّا نباید خودش را گم کند و بگوید: «خدا دیگر چیست! دین چیست!»
نماز یکی از واجبات است. نماز بر هر زن و مردی که مکلّف است، از اوّل سنّ بلوغ تا آخر عمر واجب است. «الصلاه لا تُترک بحالٍ»؛ نماز هیچ وقت، هیچ جا و در هیچ شرایطی ترک شدن نیست؛ انسان اگر ناراحتی دارد، اگر بیمار است و تب دارد، واجب است نماز را به اندازهای که سلامت و بیماریاش اجازه میدهد، بخواند. اگر نمیتواند ایستاده بخواند، نشسته بخواند. اگر نشسته نمیتواند، خوابیده و خلاصه هر طور که میتواند، باید بخواند. هیچ وقت حقّ ترک آن را ندارد.
وجوب و لزوم نماز آنقدر عمیق و اکید است که به هیچ کس اجازهی ترک نماز داده نشده است. این مسأله آنقدر مهم است که در روایات نقل شده که فرمودند: «الصَّلَاهُ عَمُودُ الدِّینِ فاِن قُبلت قُبِل ماسِوَاها و اِن رُدَّت رُدَّ ما سِوَاها»؛[۱] نماز ستون دین است؛ اگر قبول شد سایر کارهای خوب و خیر انسان هم پذیرفته است؛ امّا اگر وضع نماز خراب بود، خدای متعال به هیچ کار خیر و خوب انسان رسیدگی نمیکند.[۲] چون اساس، موجود نیست. وقتی که اساس نیست، این شخص منحرف شده است.
بنابراین قبولی هر کار خیر منوط به این است که انسان بتواند نماز را که برنامهی اظهار و ارائهی بندگی در برابر خدا است، انجام دهد. در اسلام مسألهی نماز تا این حد مهم است که اگر کسی نماز نخواند، او را شلاق میزنند. اگر سه بار شلاق خورد و باز هم نخواند، بار چهارم محکوم به اعدام است. مسألهی نماز تا این اندازه سازنده و برای انسان در محیط زندگی لازم و واجب است. کسی که تمرّد میکند، یعنی میخواهد به طرف دزدی، آدمکشی، تجاوز و همهی بدیها برود.[۳] نماز دست و پای انسان را پاک میکند و انسان را طهارت میبخشد؛ بنابراین خدا به هیچ وجه اجازه نمیدهد که انسان نماز را ترک کند. اینقدر مهم است.
کسانی که نماز نمیخوانند، پیدا است که چه کارهاند. تمام دزدها و آدمکشها کسانی هستند که در برابر پروردگار متعال اقرار و اعتراف به بندگی و بنده بودن نکرده و نمیکنند. آنها مثل حیوانات، آزاد زندگی میکنند؛ امّا میبینید کسانی که همانطور که خدا دستور داده، نماز میخوانند، این کارهای بد و زشت در آنها نیست.
بنابراین چون خط، خطّ بندگی در برابر خدا است، نماز یکی از مسایل واجب و لازم خواهد بود و ترک آن به هیچ وجه جایز نیست و در هیچ حالی ساقط نمیشود؛ واجبات دیگر احیاناً در شرایط خاص از انسان ساق میشود؛ مثلاً به کسی که نمیتواند روزه بگیرد، روزه واجب نیست؛ یا کسی که زکات ندارد که بدهد، به او میگویند: «نده!»، امّا نماز را در هیچ حالی نمیشود ترک کرد. ممکن است از آن قیچی شده و کوتاه شود، امّا ترک نمیشود. چرا؟
چون رابطهی بندگی انسان با معبود بودن خدا، دائمی است. من همیشه بندهی او هستم. در هر شرایطی، باید معبود بودن، بزرگی و عظمت او را اعلان کنم و بنده بودن خودم را هم اظهار کنم. این موضوع را نمیشود پشت پرده مخفی کرد. باید با کمال ظهور و بروز انجام گیرد تا منِ انسانِ فراموشکار در زندگی فراموش نکنم و تا خدا به من مَدرَک داد، علم داد، صنعت داد یا پول داد، خودم را گم نکنم. بنابراین نماز یکی از مسایل بسیار ضروری و واجب است که به هیچ وجه ترک نمیشود. این یکی از مسایل زیربنایی اسلام است. (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
زیربنای اسلام
از امام باقر صل الله و علیه و آله نقل شده که فرمودند: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَهِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ».[۴] بعد از آنکه روبنای اسلام به وسیله شهادت به وحدانیت پروردگار متعال و نبوّت خاتم انبیا علیه السلام شکل گرفت، زیربنا و اساس اسلام پنج چیز است: اوّل: نماز؛ دوم: زکات؛ سوم: روزهی ماه مبارک رمضان؛ چهارم: حجّ خانهی پروردگار متعال؛ پنجم: مسألهی ولایت و امامت امیر المؤمنین علیه السلام و سایر معصومین علیه السلام که جانشینان خاتم انبیا صل الله و علیه و آله هستند. این پنج زیربنا در امر و فرمان خدا است و ما موظفیم آن را به عنوان امر پروردگار متعال اطاعت کنیم. (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
تجلّی بندگی
ایشان فرمودند: اوّل، نماز. قبلاً گفته شد که معنای صراط مستقیم، بندگی کردن در برابر خدا است. مسألهی عبودیت ما و معبود بودن پروردگار متعال اینجا شکل میگیرد. تکیه روی این است که منِ انسان، عبد و بندهی خدا هستم و باید در زندگی بندگی کنم. آزاد زیستن مناسب با انسان بنده نیست. این زندگی کاذب است. من بنده هستم. اگر توانستم بنده بودنم را حذف کنم، حق دارم آزاد باشم؛ امّا من مخلوق خدا هستم؛ وجود، کمالات وجود و هستی من همه از خدای متعال است؛ بنابراین من بندهام و برای بنده، بندگی کردن زیبنده است، نه مثل حیوانات، آزاد زیستن در برابر پروردگار متعال.
یکی از فرمانهای خدا اقامهی نماز است و این امر در قرآن کریم صادر شده است: «وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ»؛[۵] نماز را برپا دارید و زکات مال را هم بپردازید. کسی که میخواهد به عنوان بندگی در برابر معبود بایستد و اقرار و اعتراف به بندگی خود و خداوندی پروردگار متعال کند، این بندگی در صورت نماز و شکل نماز تجلّی پیدا میکند. وقتی نمازگزار در برابر عظمت خدا به عنوان معبود میایستد، به عنوان بنده، مسایلی را به زبان جاری میکند که معنای معبود بودن خدا و عبد بودن نمازگزار را علنی و واضح و آشکارا بیان میکند. این مسألهی نماز است که بنده در برابر عظمت خدا رکوع میکند و خودش را به خاک میاندازد. اینها نماز است.
اظهار علنی بندگی
برای انسانی که بنده است، مخفی کردن این بندگی، مخالف با بنده بودن است؛ پس باید آن را علناً اظهار کند. خدا گفته: به این منظور که بندگی بکنی و مرا به عنوان معبود یاد کنی و فراموش نکنی که عبد و مملوک منِ خدا هستی، باید روزی پنج بار نماز بخوانی. باید در برابر عظمت من بایستی و این حرفها را بزنی و تعظیم کنی. از تعظیم هم بالاتر، باید خودت را عبد ببینی، یعنی هیچ.
عبد؛ یعنی ملک دیگری. یعنی از خودت هیچ نداری؛ بنابراین عبد مساوی است با اینکه تو هیچ نداری؛ هر چه هست، حتّی اگر زیاد است، همه از او است.
خدا در انسان سرمایهی زیادی را به ودیعت گذاشته است؛ عقل داده؛ فکر داده؛ هوش داده؛ قدرت بازو داده؛ چیزهای زیادی داده، امّا تمام اینها از او است؛ از منِ انسان نیست. آنچه من دارم، صفر است. عبد چنین است. این مطلب را باید به زبان بگویم و مخفی نکنم. اگر آن را مخفی کنم، فراموش میکنم و اگر فراموش کنم، مثل حیوانات آزاد زندگی خواهم کرد. خطر موضوع اینجا است.
بنابراین روزی پنج بار باید تکرار کنم و فراموش نکنم که منِ انسان با این عقل و شعور، با این طول و عرض، با این قدرت بازو، با این اسم و رسم و با این ثروت، در پرانتزِ بنده بودن و مملوک بودن پروردگار متعالم. این واقعیت را نباید فراموش کنم. خیلی چیزها هست امّا از من نیست. من حتّی یک تار موی سرم را نتوانستهام به وجود آورم؛ پس من در اینجا مالک چه هستم؟
امّا انسان این را فراموش میکند. خدا تذکّر میدهد که: «روزی پنج بار این واقعیت را بگو و خودت هم بشنو. باید این عملها را در برابر عظمت من انجام دهی؛ پس به خاک بیفت و نهایت کوچکی و عبودیت و بندگی را در برابر من انجام بده تا در زندگیات یادت باشد که تو عبد و بنده هستی و باید بندهوار زندگی کنی» (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)
منبع: کتاب طریق بندگی، صفحات ۲۰۳ الی ۲۰۶
[۱]. اعلم أن الصّلاه عمود الدین، و هی أول ما یحاسب العبد علیها، فإن قبلت قبل ما سواها، و إن ردت رد ما سواها. (المقنع، صدوق، ص ۷۳)
[۲]. …عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِذَا مَا أَدَّى الرَّجُلُ صَلَاهً وَاحِدَهً تَامَّهً، قُبِلَتْ جَمِیعُ صَلَاتِهِ وَ إِنْ کُنَّ غَیْرَ تَامَّاتٍ، وَ إِنْ أَفْسَدَهَا کُلَّهَا، لَمْ یُقْبَلْ مِنْهُ شَیْءٌ مِنْهَا، وَ لَمْ یُحْسَبْ لَهُ نَافِلَهٌ وَ لَافَرِیضَهٌ، وَ إِنَّمَا تُقْبَلُ النَّافِلَهُ بَعْدَ قَبُولِ الْفَرِیضَهِ؛ وَ إِذَا لَمْ یُؤَدِّ الرَّجُلُ الْفَرِیضَهَ، لَمْ یُقْبَلْ مِنْهُ النَّافِلَهُ، وَ إِنَّمَا جُعِلَتِ النَّافِلَهُ لِیَتِمَّ بِهَا مَا أُفْسِدَ مِنَ الْفَرِیضَهِ. (کافی، ج ۳، ص ۲۶۹)
[۳]. …قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ سُئِلَ مَا بَالُ الزَّانِی لَا تُسَمِّیهِ کَافِراً وَ تَارِکُ الصَّلَاهِ قَدْ سَمَّیْتَهُ کَافِراً وَ مَا الْحُجَّهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ لِأَنَّ الزَّانِیَ وَ مَا أَشْبَهَهُ إِنَّمَا یَفْعَلُ ذَلِکَ لِمَکَانِ الشَّهْوَهِ لِأَنَّهَا تَغْلِبُهُ وَ تَارِکُ الصَّلَاهِ لَا یَتْرُکُهَا إِلَّا اسْتِخْفَافاً بِهَا وَ ذَلِکَ لِأَنَّکَ لَا تَجِدُ الزَّانِیَ یَأْتِی الْمَرْأَهَ إِلَّا وَ هُوَ مُسْتَلِذٌّ لِإِتْیَانِهِ إِیَّاهَا قَاصِداً إِلَیْهَا وَ کُلُّ مَنْ تَرَکَ الصَّلَاهَ قَاصِداً إِلَیْهَا فَلَیْسَ یَکُونُ قَصْدُهُ لِتَرْکِهَا اللَّذَّهَ فَإِذَا نُفِیَتِ اللَّذَّهُ وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَ إِذَا وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَقَعَ الْکُفْرُ… (کافی، ج ۲، ص ۳۸۶)
[۴]. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَهِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَه. (کافی، ج ۲، ص ۱۸)
[۵]. بقره، ۴۳
پاسخ دهید