برادران حضرت یوسف(ع) دچار چه نوع ضعف هاى اخلاقى بودند و چه عواملی باعث این ضعف ها بوده است؟

پاسخ اجمالی

از مهم ترین رذایل و ضعف های اخلاقی برادران یوسف(ع) حسادت، تکبّر، تهمت و دروغ آنان بود. منشأ این رذائل و ضعف های اخلاقی برادران یوسف، نقصان شخصیتی آنها بود و آنان برای توجیه رفتار ناشایستشان به فرافکنی پرداخته و پدر را مقصّر می شمارند. برادران یوسف بجای این که دلیل محبت بیشتر پدرشان به یوسف(ع) و بنیامین را در کمال شخصیت آن دو جستجو کنند و با تکمیل همان ابعاد در وجودشان خود را نیز لایق همان مرتبه از محبت یعقوب(ع) کنند، دچار خود برتر بینی شده و زمینه رفتارهای ناهنجار بعدی را فراهم کردند.
 

پاسخ تفصیلی

داستان پُر فراز و نشیب حضرت یوسف(ع) و برادرانش را می توان از زوایاى گوناگون نگریست.[۱] یکی از مواردی که باید عبرت گرفت، عملکرد اشتباه برادران حضرت یوسف نسبت به او است. از مهم ترین رذایل و ضعف های اخلاقی برادران یوسف(ع) حسادت،[۲] تکبّر،[۳] تهمت و دروغ[۴] آنان بود.
در قرآن کریم می خوانیم: «إِذْ قالُوا لَیوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى‏ أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ إِنَّ أَبانا لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ»؛[۵]هنگامى که(برادران) گفتند: «یوسف و برادرش ‏[بنیامین‏] نزد پدر، از ما محبوب ترند؛ در حالى که ما گروه نیرومندى هستیم! مسلّماً پدر ما، در گمراهى آشکارى است!
این کلام از پسران یعقوب مشتمل بر سه رذیلت و ضعف اخلاقی است:
اول: حسد؛ چون گفتند: «إِذْ قالُوا لَیوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى‏ أَبِینا مِنَّا».[۶]
دوم: کِبر؛ «وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ»؛[۷] که با خود می گفتند ما دلاورانیم و نفع ما به پدرمان بیشتر می رسد و براى اصلاح امور او آماده تریم و یوسف و برادرش کوچک هستند و توانایى ندارند.[۸] آنها با گفتن این جمله خود را برتر دانسته و دچار تکبّر شدند.
سوم. نسبت و تهمت ضلالت و گمراهى به پیامبر خدا؛ «إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ».[۹] آنها علاوه بر حسادت، نشان دادند که دچار تکبّر شده و در اثر این تکبّر، پدر را متّهم به اشتباه و انحراف در مهر ورزى به فرزندان کردند.
به دنبال این رذائل و ضعف ها، گناه دروغ گفتن به پدر و پیامبر زمان خود حضرت یعقوب(ع)، دامنگیرشان شد، و به دروغ گفتند که، یوسف را گرگ خورده است: «قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقین»؛[۱۰] گفتند: «اى پدر! ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم، و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم و گرگ او را خورد! تو هرگز سخن ما را باور نخواهى کرد، هر چند راستگو باشیم!».
عامل این ضعف اخلاقی این بود که؛ می دیدند حضرت یوسف(ع) در میان برادران امتیاز و نورانیت و محبوبیت خاصى دارند ولى آنان این مرتبه و درجه از محبوبیت را ندارند. علّت محبّت شدید یعقوب(ع) به حضرت یوسف(ع)، کمالاتی بود که در وجود وی، می دید و مقام و منزلت الهی ای که یوسف در آینده از آن بهره مند می شد نه این که محبت یعقوب از روی هوا و هوس باشد. و انسان عادل و منصف در برخورد با صاحبان کمال، احترام و رفتار متفاوتی نسبت به کسانی که فاقد آن کمال یا کمالات هستند از خود نشان می دهد و این نه تنها زشت نیست؛ بلکه لازمه عدل و انصاف است. روشن است که آنچه خلاف عدل و عصمت است برخورد تبعیض آمیز است؛ یعنی برخوردی که بر اساس معیارها و امتیازات نباشد؛ اما اگر بر اساس توانایی ها و کمالات با افراد مختلف، متفاوت برخورد شود نه تنها تبعیض نیست که خلاف آن زشت و تبعیض است؛ یعنی اگر با صاحب کمال و فاقد کمال به یک شکل برخورد شود ناپسند است و بدیهی است که رفتار مساوی با این دو عادلانه نیست.
بر اساس این آیات شریفه؛ منشأ حسادت و دیگر رذائل و ضعف های اخلاقی برادران یوسف، نقصان شخصیتی آنها بود و آنان برای توجیه رفتار ناشایستشان به فرافکنی پرداخته و پدر را مقصّر می شمارند. برادران یوسف بجای این که دلیل محبت بیشتر پدرشان به یوسف(ع) و بنیامین را در کمال شخصیت آن دو جستجو کنند و با تکمیل همان ابعاد در وجودشان خود را نیز لایق همان مرتبه از محبت یعقوب(ع) کنند، دچار خود برتر بینی شده و با تحریک حسادت در هم آمیخته و زمینه رفتارهای ناهنجار بعدی را فراهم کردند.

 

 

منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. ر.ک«نکات درخشان در داستان حضرت یوسف»، سؤال ۱۸۸۱.

[۲]. ر.ک«راه های مقابله با حسادت»، سؤال ۷۴۰؛ «ریشه های کفر»، سؤال ۱۰۸۹۴.

[۳]. ر.ک«تکبر و تواضع در روایات»، سؤال ۲۹۳۲۲؛ «صفات و ویژگی های مستکبران از نگاه قرآن کریم»، سؤال ۲۳۰۶۸.

[۴]. ر.ک«موارد جواز دروغ گفتن»، ۲۱۹۴؛ «واقعیت صداقت و دروغ»، سؤال ۳۷۱۵۷.

[۵]. یوسف، ۸.

[۶]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۷، ص ۱۵۸، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش؛ حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، تحقیق: بهبودی‏، محمد باقر، ج ‏۹، ص ۲۱، کتابفروشی لطفی، تهران، چاپ اول، ۱۴۰۴ق؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج ‏۴، ص ۲۹۲، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۴۲۴ق؛ قشیری، عبدالکریم بن هوازن، لطایف الاشارات، تحقیق: بسیونی‏، ابراهیم، ج ‏۲، ص ۱۷۰، الهیئه المصریه العامه للکتاب، مصر، چاپ سوم، بی تا.

[۷]. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۷، ص ۱۵۸؛ قرائتی، محسن، تفسیر نور ( چاپ جدید)، ج ‏۴، ص ۱۶۰، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.

[۸]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق: اعلمی، حسین، ج ‏۳، ص ۷، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر الکاشف، ج ‏۴، ص ۲۹۲؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏۱۸، ص ۴۲۳، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.

[۹]. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۷، ص ۱۵۸؛ لطایف الإشارات، ج ‏۲، ص ۱۷۰

[۱۰]. یوسف، ۱۷.