در این اثر مطالبی درباره معرفت و شناخت امام به نگارش درآمده که در نظام معرفتی، دینی و عملی و نیز نمادهای اجتماعی مسلمانان جایگاه مهمی دارد براین اساس است که دانشمندان شیعه و سنی در اصل مسأله لزوم معرفت امام، تقریباً اتفاق نظر دارند و تنها در ادلّه و حدود آن اندک تفاوتهایی وجود دارد؛ چنانچه ما در پی جویی این مسئله، بحث را در دو محور جدا گانه از دیدگاه شیعه وسنی مورد بررسی قرار دادیم و نتیجه گرفتیم که اهل سنت به این مسئله با نگاهی تاریخی و ضرورت های اجتماعی نگریسته است؛ اما امامیه برخلاف اهل سنت، مسئله معرفت و شناخت امام را بسیار مهم تلقی کرده و با استناد به منابع دینی و اعتقادی مورد بررسی قرار داده است. در تبیین این بحث به طور مفصّل به اصل این مسئله و نیز حدود و مراتب معرفت امام، با ادلّه از عقل و نقل، پرداخته شده است.
- طرح مسأله و تبیین جایگاه ضرورتها
- الف ـ ضرورت معرفت امام در اندیشه اهل سنت
- ب ـ وجوب معرفت امام در اندیشه شیعی وادله آن
- دلیل عقلی
- دلیل شرعی (کتاب و سنت)
- اجماع
- پیوستهای ضرورت معرفت امام
- الف. ابعاد و مراتب معرفت امام در نزد امامیه
- ب. جایگاه معرفت امام در روایات و صاحبان عذر
- ج. اعتقاد به تعداد امامان
- د . طریقی بودن و موضوعی بودن معرفت امام
- هـ . جایگاه واجب کفایی و عینی در تحصیل معرفت امام
- و . غلوّ و تقصیر در معرفت امام
- خاتمه
از آنجا که بحث امامت در نظام معرفتی، دینی و عملی و نیز نمادهای اجتماعی مسلمانان جایگاه مهمی دارد، بحث در مورد آن نیز گسترهای وسیع و شاخههای متنوع و متفاوتی دارد؛ آثار بهجامانده از دانشمندان اسلامی به وضوح این مدعا را ثابت میکند. یکی از شاخههای مهم بحث امامت، مسأله ضرورت معرفت امام است. دانشمندان شیعه و سنی در اصل مسأله لزوم معرفت امام، تقریباً اتفاق نظر دارند و تنها در ادلّه و حدود آن اندک تفاوتهایی وجود دارد. در این مقاله سعی شده، جایگاه ضرورت معرفت امام و تبیین ادلّه آن و نیز برخی مطالب جانبی و مرتبط با این موضوع مورد بررسی قرار گیرد.
در پیشینهشناسی موضوعات معرفتی و اعتقادی، اولین گزینهای که باید مورد توجه قرار گیرد، قرآن و سنت است. میتوان آیات و روایات فراوانی را ذکر کرد که در آنها مسأله شناخت و معرفت امام بهعنوان دستوری دینی مطرح شده است.[۱] با توجه به همین آیات و روایات است که در اولین آثار بهجا مانده از دانشمندان اسلامی نیز مسأله ضرورت معرفت امام مطرح شده است.
برای دستیابی به ضرورت این بحث باید به این نکته توجه نمود که مسأله امامت یک تئوری علمی نیست که تنها در مراکز علمی درباره آن بحث شود؛ بلکه امامت در منظومه اعتقادی و عملی مسلمانان ـ بهویژه شیعیان ـ یکی از آموزه های آسمانی و مهم است که امت در قبال آن وظیفه دارند. بنابراین، مسأله معرفت و شناخت امام ـ که به نحوی تعیین تکلیف مأمومین است ـ از ضروریترین بحثها در امامتپژوهی است که در آن، حدود و مرزهای اعتقاد به امامت تعیین میگردد.
با اندک تأملی میتوان به تاثیرگذاری موضوع معرفت و شناخت امام در زندگی معتقدان به امامت پی برد؛ زیرا اثبات واجب بودن معرفت امام، در انسان انگیزه ایجاد نموده و او را وادار میکند تا به عنوان یک وظیفه و تکلیف الهی از امام خود غفلت نورزد و با کسب معرفت واقعی نسبت به نظام امامت، آگاهانه از امام خود پیروی نماید.
طرح مسأله و تبیین جایگاه ضرورتها
در تبیین و طرح موضوع هر مسألهای جامعیت و توجه به تمام جوانب آن، یکی از شرطهای اساسی در کامل بودن تحقیق است. در بحث امامت به سه نوع ضرورت برمیخوریم:
الف) ضرورت وجود امام؛
ب) ضرورت معرفت امام؛
ج) ضرورت جعل امامت.
هر یک از این سه ضرورت، منشاء متفاوتی در باب امامت دارند؛ زیرا هدف از ضرورت معرفت امام یعنی اینکه افراد در برابر امام خود وظایفی دارند که از ضروریترینِ آن وظایف مسأله معرفت و شناخت امام است تا در تعیین مصداق به ضلالت و گمراهی کشیده نشوند.
در بحث ضرورت وجود امام، بحث در این است که آیا وجود امام برای جامعه اسلامی ضرورت دارد یا خیر؟ که این مسئله جایگاه دیگری غیر از موضوع این مقاله می طلبد.
اما در مسأله ضرورت جعل امامت بحث در این است که جعل و نصب امام باید از ناحیه چه کسی انجام پذیرد؟ که این مطلب نیز از موضوع این مقاله خارج است.
بنابراین در مقاله حاضر، بحث به ضرورت معرفت امامت اختصاص دارد. این مبحث در دو بخش جداگانه با عنوان های اندیشه اهل سنت و اندیشه امامیه مطرح شده است.
الف ـ ضرورت معرفت امام در اندیشه اهل سنت
جایگاه معرفت امام در اندیشه اهل سنت براساسی آموزه های دینی و اعتقادی بنا نهاده نشده است، بلکه صرفاً بر اساس ضرورت های اجتماعی و تاریخی استوار است. ایشان معتقدند که پس از انتخاب امام توسط دیگران، لازم است امت به جهت رسمیت یافتن زمامداریاش او را بشناسند. چنانچه ماوردی مینگارد:
فَإِذَا اسْتَقَرَّتْ الْخِلَافَهُ لِمَنْ تَقَلَّدَهَا إمَّا بِعَهْدٍ أَوْ اخْتِیَارٍ لَزِمَ کَافَّهَ الْأُمَّهِ أَنْ یَعْرِفُوا إفْضَاءَ الْخِلَافَهِ إلَى مُسْتَحِقِّهَا بِصِفَاتِهِ[۲]
پس زمانی که خلافت به واسطه عهد و یا گزینش برای کسی که آن را به عهده گرفته ثابت شد، بر تمام امت لازم است به جهت گسترش خلافت، او را با صفاتش بشناسند.
بنابراین اصل وجوب معرفت امام در اندیشه اهل سنت، بر مبنای ضرورت اجتماعی و تأیید کردار اهل حل و عقد پایه ریزی شده؛ نه بر مبنای اعتقادی و پیروی از دستور الهی.
ابعاد و مراتب معرفت امام
مسأله مراتب معرفت امام در حقیقت به تعیین حدود و مرز شناخت امام می پردازد. در آنجا این سؤال مطرح است که آیا در معرفت امام (شناخت حداقلی در حد شناسنامه ای) کافی است و یا اینکه این معرفت باید تفصیلی باشد؟ این مسئله در نزد اهل سنت دارای ابهام فراوانی است؛ چنانچه در یکی از منابع قدیمی و معتبر اهل سنت، اقوال و مبانی زیر ذکر شده است:
۱ – تنها بر کسانی که امام را برگزیدهاند، لازم است او را با اسم و نشان بشناسند و بر دیگران لازم نیست؛
۲ – همه مردم باید امام را با نام و نشان بشناسند؛ آنگونه که خدا و رسول را می شناسند .
۳ – اما نظر مشهور دانشمندان اهل سنت، این است که تمام مردم اگر شناخت اجمالی از امام داشته باشند کافی است و به شناخت تفصیلی نیاز نیست و به نظر این عده بر همه واجب نیست تا به شخص و اسم امام معرفت پیدا کنند؛ مگر در هنگام حادثه هایی که به امام نیاز پیدا می کنند؛ هم چنان که معرفت تفصیلی قاضی و فقیه با آن جایگاه مهم که در تثبیت احکام دارد واجب نیست.[۳]
قاضی عبد الجبار معتزلی در این زمینه می نگارد :
معرفت امام امری واجب است اما باید توجه نمود که مراد از این وجوب، معرفت امام مربوط به زمانی است که امام وجود داشته باشد و مردم را به سوی خود دعوت نماید». بعد درباره حد و مرز معرفت امام گوید:« بر تمام امت معرفت امام واجب نیست بلکه این معرفت تنها وظیفه علما و دانشمندان است».[۴]
بنابراین، نسبت به ابعاد و مراتب معرفت امام در نزد اهل سنت، اندیشه های متفاوت و ناهمگونی وجود دارد که در حقیقت دست یابی به نظریه اطمینان بخش در این زمینه غیر ممکن است.
ب ـ وجوب معرفت امام در اندیشه شیعی وادله آن
با دقت در منابع کلامی و حدیثی که از متکلمان و محدثان شیعی بهجا مانده، متوجه میشویم همه آنان اصل ضرورت معرفت امامت را به عنوان مسألهای اعتقادی و ضرورتی دینی پذیرفتهاند و فقط در تبیین ادلّه آن، روشهای متفاوتی را پیمودهاند. در این نوشتار به هر یک از این ادله اشاره میکنیم و به جهت دوری گزیدن از تکرار مطلب، نظریه هریک از علما را ذیل همان دلیل مطرح خواهیم کرد.
درک فطرت از ضرورت معرفت امامت
در آثار دینپژوهان بارها به این سؤال برمیخوریم: خاستگاه دین فطری است یا غیرفطری؟ غالباً نظر بر فطری بودن آن دارند؛ فطری بودن معرفت و شناخت خداوند، نمونهای برای این مسأله است. در این بحث نیز با چنین سؤالی مواجه هستیم؛ یعنی آیا معرفت امام از امور فطری است یا غیرفطری؟ درباره این مطلب کمتر به صراحت پرداخته شده است؛ اما بعضی از بزرگان با توجه به روایات عالم ذر و آیهای از قرآن که دین را فطری میداند، درک ضرورت معرفت امامت را نیز فطری میدانند. چنانچه این بحث را علامه طباطبایی رحمه الله با صراحت بیشتر و مفصل طرح نموده است. وی با استناد به آیات و روایات مینگارد: با توجه به روایات که در شأن نزول آیه ((فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً )) وآیه :(( فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها )) نقل شده، فطرت عبارت است از « لا اله الا الله، محمد رسول الله، على امیرالمؤمنین ولى الله»، و معناى فطری(بودن) این سه شهادت، این است که:
هر انسانى مفطور است بر اعتراف به خدا، و به اینکه شریک ندارد، زیرا با وجدان خود در مىیابد که به اسبابى احتیاج دارد که آن اسباب نیز سبب مىخواهند، و این همان توحید است و نیز مفطور به اعتراف بر نبوت نیز هست، زیرا به وجدان خود احساس مىکند که ناقص است، و این نقص او را نیازمند به دینى کرده که تکمیلش کند، و این همان نبوت است، و نیز مفطور به ولایت و اعتراف به آن نیز هست، براى اینکه به وجدان خود احساس مىکند که اگر بخواهد عمل خود را بر طبق دین تنظیم کند، جز در سایه سرپرستى و ولایت خدا نمىتواند، و فاتح این ولایت در اسلام همان على بن ابىطالب علیه السلام است.[۵]
بنابراین، معرفت امام بهوسیله فطرت ـ که یکی از منابع معرفت است ـ درک میشود. اما باید توجه داشت که این درک، بهمعنای استدلال ناپذیر بودن آن نیست؛ معرفت نسبت به امام توسط دیگر منابع معرفت نیز مورد استدلال واقع میشود که به آن ادله اشاره میکنیم:
دلیل عقلی
شیخ مفید رحمه الله ضرورت معرفت امام را از مهمترین واجبات میداند و برای اثبات آن چهار دلیل ذکر میکند که یکی از آنها عقل است. وی در تبیین آن مینگارد:
وأما النظر و الاعتبار فإنا وجدنا الخلق منوطین بالأئمه فی الشرع إناطه یجب بها علیهم معرفتهم على التحقیق[۶]
ما با تأمل مییابیم که مردمان در امور شرعی خود وابسته به امامان هستند؛ بنابراین واجب است معرفت آنان.
و همچنین در شهاب ثاقب نراقی آمده است:
امّا دلیل عقلى بر این مطلب آن است که هرچه دلالت مىکند بر اینکه نبوّت از اصول دین است و اعتقاد به آن جزء ایمان است، همان دلیل به عینه دلالت مىکند بر آنکه امامت نیز از اصول دین است و اعتقاد به آن جزء ایمان است. پس اگر دلیل اهل سنت بر بودن نبوّت از اصول دین، آن است که دین و شریعت و احکام الهیّه موقوف بر وجود نبی است و چنانچه پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم نباشد، احدى مطّلع بر شرایع الهى نخواهد بود، ما مىگوییم که بقاى این دین و شریعت موقوف بر وجود امام است.[۷]
دلیل شرعی (کتاب و سنت)
اقامه دلیل از آیات و روایات برای اثبات ضرورت معرفت امام در بسیاری از منابع کلامی و حدیثی نقل شده است که به چند نمونه اشاره میشود.
شیخ مفید رحمه الله در این باره میگوید:
اما آیات قر آن بر وجوب معرفت امام آیه ((یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)) خداوند در این آیه اطاعت از امام را مانند اطاعت خودش و اطاعت پیامبر وا جب نموده است. بدیهی است که اطاعت بدون معرفت امکان ندارد و نیز در آیه مبارکه ((یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا)) در این آیه خداوند خبر داده است که در قیامت تمام مردم با پیشوایان خود فرا خوانده می شود و لازمه این دعوت این است که خداوند علم و معرفت بر آن امام را واجب نموده باشد.
و اما روایات در این زمینه در یک خبر متواتر از رسول خدا نقل شده است که حضرت فرمود: «من مات و هو لا یعرف إمام زمانه مات میته جاهلیه». حال این خبر بدون هیچ ابهامی دلالت دارد بر اینکه هر کسی نسبت به امام معرفت نداشته و جاهل باشد، مسلمان نیست پس معرفت امام واجب است.[۸]
شهید ثانی رحمه الله در این زمینه می نگارد:
بدان که یکی از احادیث مشهور در نزد شیعه و سنی حدیثی است که پیامبر فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه فقد مات میته جاهلیه» فنحن الحمد لله نعرف امام زماننا فی کل وقت، و لم یمت أحد من الامامیه میته جاهلیه، بخلاف غیرنا من أهل الخلاف، فانهم لو سئلوا عن امام زمانهم لسکتوا، و لم یجدوا الى الجواب سبیلا، و تشتت کلمتهم فی ذله.[۹]
هرکه بدون معرفت و شناخت امام زمان خود از دنیا برود، او با مرگ جاهلی می میرد پس ما امامیه در هر عصری امام زمان خود را شناختیم و هیچ یک از ما با مرگ جاهلی نمی میرد ولی مخالفین ما، اگر از آنها درباره امام زمان شان سؤال شود، جواب ندارند.
علامه مجلسی رحمه الله نیز بحث ضرورت معرفت امام را از طریق آیات و روایات در بحارالانوار بحث نموده است.[۱۰] وی به آیات و روایات فراوانی مبنی بر لزوم معرفت امام و آثار آن اشاره میکند که در اینجا تنها به یک نمونه اشاره میکنیم: « باب وجوب معرفه الإمام و أنه لا یعذر الناس بترک الولآیه و أن من مات لا یعرف إمامه أو شک فیه مات میته جاهلیه و کفر و نفاق». انتخاب عنوان این باب توسط علامه مجلسی نمایان گر اهمیت معرفت امامت است؛ چون هیچ کسی در ترک این معرفت عذر نداشته است؛ حتی اگر در حال شک در امر امامت به سر برد. از نمونه آن روایات حدیث ذیل می باشد:
«عَنْ بَشِیرٍ الدَّهَّانِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ رَسُولُ اللَهِ صلی الله علیه وآله وسلم مَنْ مَاتَ وَ هُوَ لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً فَعَلَیْکُمْ بِالطَّاعَهِ قَدْ رَأَیْتُمْ أَصْحَابَ عَلِیٍّ وَ أَنْتُمْ تَأْتَمُّونَ بِمَنْ لَا یُعْذَرُ النَّاسُ بجهاله [بِجَهَالَتِهِ لَنَا کَرَائِمُ الْقُرْآنِ وَ نَحْنُ أَقْوَامٌ افْتَرَضَ اللهُ طَاعَتَنَا وَ لَنَا الْأَنْفَالُ وَ لَنَا صَفْوُ الْمَالِ».[۱۱]
بنابراین یکی از ادله مهم برای اثبات ضرورت معرفت امام، آیات قرآن و روایات است که به همین مقدار از شواهد اکتفا می شود [۱۲]
اجماع
یکی دیگر از ادلهای که برای اثبات ضرورت معرفت امام ذکر شده اجماع است. شیخ مفید رحمه الله در تقریر آن میگوید:
وأما الإجماع فإنه لاخلاف بین أهل الإسلام أن معرفه إمام المسلمین واجبه على العموم کوجوب معظم الفرائض فی الدین.[۱۳]
بنا به عقیده شیخ تمام پیروان اسلام اتفاق دارند بر اینکه معرفت امام بر همه امت اسلامی واجب است. ولی در تقریر اجماع باید دقت نمود که با وجود دلیل عقلی و نقلی نیاز به اجماع نیست؛ به ویژه آنکه دانشمندان اهل سنت ـ آنگونه که نگارش یافت ـ اهمیت چندانی برای این مسأله قائل نیستند. لذا ادعای اجماع مبنی بر اینکه (لاخلاف بین أهل الإسلام) ادعای دقیق نیست. به همین دلیل برخی دانشمندان شیعه با رویکرد خاص شیعی به مسأله ضرورت معرفت امام پرداختهاند و وجوب آن را از بدیهیات مذهب دانستهاند؛ کما اینکه در برخی منابع آمده: « و هذا الأصل اعتبره فی تحقق الإیمان الطائفه المحقه الإمامیه، حتى أنه من ضروریات مذهبهم».[۱۴] این سخن اشاره دارد به اینکه طائفه حقه امامیه دخالت داشتن معرفت امام را در تحقق ایمان به عنوان یک اصل آنگونه معتبر می داند که گویا این از ضروریات مذهب آنان است.
پیوستهای ضرورت معرفت امام
پس از اثبات ضرورت معرفت و شناخت امامت، اینک مناسب است به سؤالات دیگری که در ارتباط با این مسأله مطرح است اشاره گردد:
الف. ابعاد و مراتب معرفت امام در نزد امامیه
این بحث برخواسته از این سؤال است که حد و مرز معرفت امام چگونه است؟ بهعبارت دیگر آیا معرفت در حد شناسنامهای کافی است یا اینکه دامنه آن فراتر است؟
شهید ثانی رحمه الله در این زمینه نگاهی جامع نگر داشته و معرفت به بسیاری از اوصاف و ویژگی های امام را نیز واجب می داند؛ چنانچه در این باره می نگارد :
بدون شک در مسئله امامت باید معتقد بود بر اینکه امامان هدایت گران به سوی حق هستند و واجب است از امر و نهی آنان پیروی نماید، زیرا هدف از امامت آنان، همین واجب الاطاعه بودن آنان است و اما اینکه آیا معرفت و تصدیق بر امور مانند معصوم بودن ائمه، منصوص بودن از جانب خداوند، حافظ شریعت و دانا بودن آنان بر تمام مصالح دینی و دنیایی واجب است یا نه، دارای دو وجه می باشد .[۱۵]
بنابراین در مسئله ابعاد معرفت امام، امور ذیل دخالت دارند:
۱) شأن هدایتگری امام بهسوی حق؛
۲) عصمت امام؛
۳) منصوب بودن امام از جانب خداوند؛
۴) علم امام به رأی و اجتهاد نیست؛ بلکه از جانب خداوند است و خطا ندارد؛
۵) زمین هیچگاه از وجود امام خالی نیست؛
۶) عدد امامان از دوازده نفر بیشتر نیست.
یکی از دانشمندان معاصر شیعی در باره ابعاد معرفت امام می نگارد:
واجب على الناس کلّهم معرفه الإمام بعینه و اسمه، کما علیهم معرفه الله و معرفه رسوله.[۱۶]
بر تمام مردمان معرفت شخصیت و نام امام واجب است؛ کما اینکه بر آنان لازم است به خدا و رسول معرفت داشته باشد.
ب. جایگاه معرفت امام در روایات و صاحبان عذر
مسئله معرفت و شناخت امام در روایات امامیه با تأکید فراوان طرح گردیده و با صراحت از روایات به دست می آید که در معرفت امام کسی معذور نیست و هرکس در حد توانش باید در معرفت نسبت به امام بکوشد. به چند روایت در این زمینه به عنوان شاهد اشاره می شود:
حماد بن عثمان از بشیر عطار و ایشان از امام صادق نقل نموده است که حضرت فرمود:
«نحن قوم فرض الله طاعتنا و أنتم تأتمون بمن لا یعذر الناس بجهالته.»[۱۷]
«ما گروهی هستیم که خدا فرمان برداری از ما را واجب نموده و شما به کسانی اقتدا نموده اید که عذر مردم نسبت به جهالت آنان پذیرفته نیست».
و هم چنین از آن حضرت نقل شده است که درباره جایگاه معرفت امامان معصوم فرمود:
« امامان از ما خاندان کسانی هستند که خداوند اطاعت از انها را واجب نموده است و در عین حال که مردم توان معرفت کامل ما را ندارند، در جاهل بودن به ما نیز عذر ندارند. هرکسی ما را شناخت او مؤمن است و هر کسی ما را منکر گردد کافر است و هر کسی نه معرفت به ما داشت و نه منکر ما شد او در حال گمراهی به سر می برد تا آن زمان که به سوی هدایت برگردد و اگر به همان حالت گرفتار مرگ شود خداوند هر گونه بخواهد با او رفتار می کند».[۱۸]
و نیز آن حضرت در حدیث دیگر درباره شخصیت پیامبر و امیرالمؤمنین علیه السلام مطالبی را مطرح نموده سپس می فرماید:
«حقوق ما اهل بیت در قرآن بیان شده است و از جمله ی آن حقوق این است که خداوند فرمان برداری از ما را واجب نموده و عذر کسانی که در این زمینه کوتاهی نمایند پذیرفته نیست».[۱۹]
از این روایات استفاده میشود که هیچ عذری در کسب نکردن معرفت امام پذیرفته نیست. البته در بعضی روایات برای اینکه شبهه تکلیف مالایطاق پیش نیاید، بعضی افراد معذور دانسته شدهاند که به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم:
عبدالله بن جعفر حمیری، میگوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
« أفیسع الناس إذا مات العالم أن لا یعرفوا الذی بعده؟ ! فقال: أما أهل البلده فلا، ـ یعنی المدینه ـ وأما غیرهم من البلدان فقدر مسیرهم.»
«زمانی که عالم (امام قبلی) از دنیا برود آیا مردم در شناخت امام بعدی دارای مجال و فرصت اند؟ حضرت فرمود: اهل همان شهر وسعت ندارد، اما اهل شهرهای دیگر به مقدار مسیر شان فرصت دارند».
و همچنین: یعقوب بن شعیب، از امام صادق علیه السلام نقل نموده است که پس از درگذشت امام قبلی مردم مقداری فرصت دارند که به جستجوی امام بعدی اقدام نمایند و تا هنگامی که در طلب امام اند عذر دارند.[۲۰]
این روایات میان اهل بلد و بادیهنشینانی که در دوردست ساکن اند تفاوت قائل شدهاند؛ همچنانکه در روایات امامیه، افراد مستضعف ـ یعنی کسانی که حقایق امامت برایشان روشن نشده و در جهل ماندهاند ـ از معذوریناند.[۲۱] این به دلیل این است که کسانی که از روی عناد با امام فاصله نگرفتهاند، حساب دیگری در پیش خداوند دارند.
ج. اعتقاد به تعداد امامان
با توجه به اینکه تعداد امامان ـ به اعتقاد شیعیان اثنی عشری ـ دوازده نفر است، این سؤال مطرح میشود که آیا معرفت به همه آن امامان لازم است یا اینکه اگر به بعضی یا یکی از آنان (مثلاً هرکه به امام عصرخود) معرفت داشته باشد کافی است؟ و یا اینکه علاوه بر امام عصر خود به امامان قبل و بعد نیز باید معرفت داشته باشد. در این زمینه روایات فراوانی وارد شدهاند مبنی بر اینکه معرفت به همه آنان لازم است. مثلاً در کتاب وافی از امام باقر یا امام صادقعلیهما السلام روایت است که فرمود:
«لَا یَکُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى یَعْرِفَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّهَ کُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ یَرُدَّ إِلَیْهِ وَ یُسَلِّمَ لَهُ ثُمَّ قَالَ کَیْفَ یَعْرِفُ الاخِرَ وَ هُوَ یَجْهَلُ الْأَوَّلَ ».[۲۲]
« هیچ بنده ای مؤمن نیست مگر اینکه خدا، رسول و تمام امامان و امام زمان خود را شناخته و کارها را به ایشان واگذاشته و تسلیم او گردد. سپس فرمود: چگونه می توان یکی از امامان را شناخت در حالی که نسبت به دیگری جاهل بود».
شهید ثانی رحمه الله در این زمینه مینگارد:
آیا برای افراد کافی است که اعتقاد داشته باشد به امامت امامان گذشته تا امام زمان خود و نسبت به امامان بعدی اعتقادی نداشته باشند؟ در برخی روایات چنین اعتقادی کفایت می کند و ادله ای که می گویند باید به امامت دوازده امام عقیده داشت به کسانی تعلق دارند که در زمان بعد از تکمیل عدد دوازده امام واقع شده اند و این در حالیست که امامان ما در هر عصری در حالت مخفیانه و تقیه زندگی می نمودند. روی این جهت احوال آنها برای بسیاری از شیعیان مخفی می ماندند، روی این جهت باید پذیرفت که همان معرفت به امام زمان خود و امامان پیشین کافی است؛ زیرا در غیر این صورت باید گفت بسیاری از شیعیان از اهل ایمان خارج اند. [۲۳]
در حقیقت شهید رحمه الله ادله وجوب معرفت به دوازده امام را میپذیرد و در ادامه میگوید:
کسانی که در زمان حضور ائمه علیهم السلام زندگی مینمودند، گاهی به جهت فشار دشمنان امکان پیدا نمیکردند تا امام را بشناسند. در این صورت باید به این نکته توجه نمود که اینگونه افراد دارای عذر هستند و بیشتر از آن مقدار تکلیف ندارند.[۲۴]
د . طریقی بودن و موضوعی بودن معرفت امام
این مسأله مربوط به یکی از شئون امام است و در میان علمای امامیه از قدیم بحث بوده که آیا جایگاه امام طریقیت بهسوی واقع دارد یا موضوعیت؟ هر دو نظریه قائلینی دارد که در اینجا مجال طرح تفصیلی مباحث آنان نیست. اما از آنجا که این بحث در میان اصولیین نیز مطرح شده، تنها به شاهدی از گفتار برخی اصولیین اشاره میکنیم؛ آخوند خراسانی رحمه الله در کفایه با نگرش به طریقی بودن معرفت امام میگوید:
نعم یجب تحصیل العلم فی بعض الإعتقادات لو أمکن من باب وجوب المعرفه لنفسها کمعرفه الواجب تعالى و صفاته أداء لشکر بعض نعمائه و معرفه أنبیائه فإنهم وسائط نعمه و آلائه. بل و کذا معرفه الإمام علیه السلام على وجه صحیح. فالعقل یستقل بوجوب معرفه النبی و وصیه لذلک و لإحتمال الضرر فی ترکه.[۲۵]
ایشان از باب شکر منعم، معرفت خدا، رسول صلی الله علیه وآله وسلم و ائمه علیهم السلام را واجب دانسته و میگوید که هرکدام، از مستقلات عقلیه هستند و در این صورت همان طریقیت معرفت ائمه علیهم السلام به سوی واقع ثابت میشود.
یکی از شارحان کفایه در توضیح عبارت آخوند رحمه الله میگوید:
از امور اعتقادیه ای که عقلاً تحصیل معرفت و ایمان قلبی به آن واجب است، سه مسئله می باشد که عبارت است از: معرفت خدا ، معرفت پیامبر و معرفت امام ، و لا دلیل عقلاً على وجوب المعرفه فی غیرهم من الاعتقادیات.[۲۶]
اما از سوی دیگر صاحب نهایه الدرایه معرفت امام را از دو جهت به قرار ذیل واجب دانسته است:
الف ـ چون پیامبر و امامان هریک واسطه فیض الهی است، لذا از باب شکر منعم معرفت آنان واجب می باشد.
ب ـ چون کسی نمی تواند به معرفت وقعی خداوند دست یابد؛ مگر از طریق ائمه معصوم علیهم السلام لذا باید معرفت به ائمه پیدا نمود تا از این طریق به شناخت واقعی خداوند رسید؛ کما اینکه در روایات ائمه داریم: « بنا عرف الله و بنا عبد الله و لولانا ما عرف الله و لا عبد الله»[۲۷] با دقت در محتوای ادعای ایشان به دست می آید که طبق نظریه ایشان معرفت امام موضوعیت دارد.
هـ . جایگاه واجب کفایی و عینی در تحصیل معرفت امام
تاکنون اصل وجوب معرفت امام از دیدگاه دانشمندان امامیه با استناد به کتاب و سنت ثابت شد، اینک مناسب است به این مسأله پرداخته شود که آیا برای کسب این معرفت همه باید اقدام کنند (واجب عینی) یا اینکه اگر عده خاصی آن را کسب کنند و دیگران از او یاد بگیرند کافی است (واجب کفایی)؟ در این زمینه روایات صریحی داریم که کفایی بودن را مطرح نمودهاند؛ چنانچه به نقل یعقوب بن شعیب، از امام صادق علیه السلام آمده است که از آن حضرت پرسیدم هنگام که امامی از دنیا رفت مردم نسبت به معرفت امام بعدی چه کنند؟ فرمود:
«یخرجون فی الطلب، (فانهم لا یزالون فی عذر ماداموا فی الطلب). قلت: یخرجون کلهم، أو یکفیهم أن یخرج بعضهم؟ (قال) : إن الله عز وجل یقول: (( فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین، و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم، لعلهم یحذرون )). قال: فهؤلاء المقیمون فی سعه، حتى یرجع الیهم أصحابهم.»
«مردم برای معرفت امام خود اقدام نمایند. گفتم آیا همه خارج شوند یا خروج برخی آنان کافیست؟ به این آیه قرآن استناد نمودند مبنی بر اینکه اگر بعضی برای کسب معرفت خارج شدند، کفایت می کند تا آنان برگردند و آن کسانی که باقی مانده اند تا بازگشتن آنانی که برای کسب معرفت رفته اند معذورند.
در روایت دیگری از عبدالاعلی نقل شده که به امام صادق علیه السلام گفت هرگاه خبر رحلت امام را شنیدند چه کنند؟ ایشان فرمود:
«علیکم النفیر، قلت: النفیر جمیعا؟ قال: إن الله یقول: ((فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین)) قلت: نفرنا، فمات بعضهم فی الطریق؟ قال: فقال: إن الله یقول: (( ومن یخرج من بیته مهاجراً إلى الله ورسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع أجره على الله)).[۲۸]»
« بر شما باد کوچ نمائید. گفتم همه کوچ نمائیم؟ فرمود خداوند فرموده ((از هر فرقه ای یک عده حرکت نماید)) گفتم اگر در این بین عده ای در مسیر هلاک شد چه می شود. حضرت این آیه مبارکه را تلاوت نمود که پاداش آنان با خداوند است.»
بنابراین دو روایت، کوچ نمودن برخی افراد برای شناخت و معرفت امام کافی است و دیگران نیز گرچه از کوچ کردن معاف هستند، اما وظیفه دارند که معرفت به امام را از کسانی که کوچ کردهاند تحصیل نمایند.
و . غلوّ و تقصیر در معرفت امام
یکی از سؤالات مهم در مسأله معرفت امام بحث غلو و تقصیر است که از دو جنبه تاریخی و اعتقادی دارای اهمیت است. از جهت تاریخی، اصطلاح غلوّ قدیمتر از اصطلاح تقصیر است. طبق بعضی نقلها از زمان امیرالمؤمنین علیه السلام مسئله غلو در معرفت امام درباره عدهای مطرح شده؛ زیرا آن عده با دیدن برخی معجزات آن حضرت، حقیقت آن را برنتافته و برای ایشان صفت خدایی قائل شدند. در زمان دیگر ائمه علیهم السلام نیز این عقیده ناپاک توسط برخی افراد گسترش پیدا کرد. هر یک از ائمه علیهم السلام نیز در برابر این افراد به شدت موضع میگرفتند و با آنان به مبارزه میپرداختند. اصحاب خاص ائمه علیهم السلام نیز ـ به تبعیت از آن بزرگواران ـ با این عقیده مبارزه میکردند. نمونه افراطی این مبارزه در میان علمای قم وجود داشت؛ آنان بسیاری از راویانی را که برخی صفات ائمه علیهم السلام را نقل مینمودند، به غلوّ متهم و با او مقابله میکردند.[۲۹]در برابر آنان برخی دیگر از علمای شیعه در مقابل این مبارزه افراطی علمای قم موضع میگرفتند و آنان را متهم به تقصیر در باب ائمه علیهم السلام میکردند که نمونه آن را میتوان در سخنان شیخ مفید رحمه الله مشاهده کرد.[۳۰]
به هرحال مسأله غلوّ گرچه در ابتدا به عنوان یک عقیده انحرافی به وجود آمد، اما در ادامه ـ گاهی اوقات ـ به عنوان ابزاری برای اتهامزنی در دست دشمنان شیعه قرار گرفت. همچنین بعضی اوقات موجب بروز تضادهایی میان خود شیعیان گردید. این مسأله دارای گسترهای وسیع و پیچیدگیهای تاریخی و اعتقادی خاصی است که در اینجا مجال بررسی تفصیلی آن نیست. و هم چنین از جانب دیگر برخی افراد نسبت به معرفت ائمه و اوصاف آنان گرفتار تقصیر شده و بسیاری از او صاف آن برگزیدگان الهی را درک نتوانسته و منکر شدند؛ لذا اینگونه افراد در منابع به «مقصره» معروف شده اند. [۳۱]
خاتمه
از آنچه درباره ضرورت معرفت امام نگارش یافت، ثابت شد که همه (شیعه و سنی) درباره اصل این مسأله اتفاق دارند؛ با این توضیح که در اندیشه اهل سنت، این معرفت مرتبهای بسیار نازل و نزد شیعه مرتبهای بسیار عالی دارد و یکی از پایههای دین است. دلایل آن را (فطرت، عقل، شرع و اجماع) نیز ذکر کردیم. پس از آن برخی سؤلات مطرح دراینباره مورد بحث قرار گرفت و هرکدام را به مدد روایات و گفتار دانشمندان تحلیل و بررسی کردیم. در پایان تأکید میکنیم که این بحث دقت و فرصت فراتر و حجم بیشتر از یک مقاله را میطلبد.
پی نوشت ها :
[۱]. شواهد این ادعا در بخشهای بعدی خوهد آمد .
[۲]. ماوردی، أحکام السلطانیه، ۱۵٫
[۳]. ماوردی، همان.
[۴]. شرح الاصول الخمسه، ۵۰۹ .
[۵]. طباطبائی، ترجمه المیزان/۱۶، ۲۷۹ به بعد
[۶]. مفید، الافصاح، ۲۹٫
[۷]. نراقی، شهاب ثاقب، ۵٫
[۸]. مفید، الافصاح فی الإمامه، ۲۹٫
[۹]. شهید ثانی، حقایق الإیمان،۱۵۲٫
[۱۰]. مجلسی، بحارالأنوار، ۲۳/ ۷۶ ـ ۹۵، و ۲۴/ ۴۱ ـ ۸۶، و ۲۷/ ۱۶۶٫
[۱۱]. همان،۲۳/ ۷۶٫
[۱۲]. جهت اطلاع بیشتر ر.ک: الشهاب الثاقب،۵۲؛ شفتی، الامامه،۵۶؛ الوافی،۶۰؛ مصباح الهدایه،۱۳۳؛ میلانی، الامامه، ۶۹؛ مقدمه دلائل الصدق،۳۲٫
[۱۳]. مفید، الافصاح،۲۹٫
[۱۴]. شهید ثانی، حقایق الإیمان،۱۵۹٫
[۱۵]. شهید ثانی : حقائق الایمان مع رسالتی الاقتصاد و العداله، ۱۵۰٫
[۱۶]. عسکری، معالم المدرستین،۱/ ۱۵۹٫
[۱۷]. فیض کاشانی، الوافی،۲/ ۹۶٫
[۱۸]. کلینی، اصول کافی،۱/ ۱۸۷٫
[۱۹]. همان، ۸ / ۱۴۶٫
[۲۰]. ابن بابویه ، الإمامه والتبصره،۸۴٫
[۲۱]. برای اطلاع بیشتر نسبت به این روایات ر.ک: کلینی، اصول کافی،۲/ ۴۰۳٫
[۲۲]. فیض کاشانی، وافی،۲/ ۸۱؛ کلینی، اصول کافی،۱/ ۱۵۹٫
[۲۳]. شهید ثانی، حقائق الإیمان،۱۵۱٫
[۲۴]. همان.
[۲۵]. آخوند خراسانی، کفایه الأصول،۲/۱۵۴٫
[۲۶]. مروج، منتهی الدرایه،۵ / ۱۰۵٫
[۲۷]. اصفهانی، نهایه الدرایه،۲/ ۳۸۰٫
[۲۸]. ابن بابویه ، الإمامه والتبصره،۸۴ .
[۲۹]. مجلسی، بحار الانوار،۵۲ / ۸۹ ، رجال کشی،۵۱۲ رجال نجاشی، ۱۸۵٫
[۳۰]. مفید، تصحیح الاعتقادات الإمامیه، ۱۱۴٫
[۳۱]. مجلسی، بحار الانوار، ۲۶/ ۱۴ ـ ۱۵ .
فهرست منابع :
آخوند خراسانی، کفایه الأصول، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۸ش.
ابن بابویه، الامامه والتبصره، دوم، قم، آلالبیتعلیهم السلام .
اصفهانی، محمدحسین، نهایه الدرایه، قم، آلالبیتعلیهم السلام ، ۱۴۱۵ق.
شهید ثانی، حقایق الایمان، قم، کتابخانه آیه الله نجفی رحمه الله، ۱۴۰۹ق.
شیخ مفید، الافصاح، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، کنگره شیخ مفید، قم ، ۱۴۱۳ ق.
طوسی ابو جعفر محمدبن حسن، اختیار معرفه الرجال، تلخیص رجال کشی، تصحیح حسن مصطفوی، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، مشهد، ۱۳۴۸ش.
طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی تا.
علامه عسکری، معالم المدرستین، تهران، البعثت، ۱۴۱۲ق.
علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفا، ۱۴۰۴ق.
فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، اصفهان، مکتبه الإمام امیرالمؤمنین علیه السلام ، ۱۴۰۶ق.
کلینی، الکافی، تحقیق غفاری، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۲ش.
مروج، سید محمدجعفر، منتهی الدرایه، قم، مطبعه الخیام، ۱۴۰۵ق .
مظفر، شیخ محمدحسن، دلائل الصدق، تحقیق آیه الله میلانی، قم، آل البیتعلیهم السلام
میلانی، سید علی، الامامه، مرکز حقایق اسلامی، ۱۴۲۶ق
نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، رجال نجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۶ق.
نراقی، ملا مهدی، شهاب ثاقب در امامت، کنگره بزرگداشت محققان نراقی، ۱۳۸۰ش.
پاسخ دهید