در پاسخ به این پرسش مهم به نکاتی اشاره می شود:

۱ – امام جعفر صادق(علیه السلام) نیز همچون سایر معصومین(علیهم السلام) سینه دانش را شکافت و دنیا را از دانش و معارف ناب و همه جانبه خود آکنده ساخت.

امام صادق(علیه السلام) می فرمودند: «سَلونی قبل أن تفقدونی فأنه لا یحدّثکم أحدٌ بعدی بمثل حدیثی»؛[۱] «از من سؤ ال کنید و بپرسید پیش از آن که مرا از دست بدهید. به درستی که پس از من، کسی مانند حدیث مرا به شما نخواهد گفت» و این سخنی بود که جز جدّ بزرگوارش امام امیرالمؤ منین(علیه السلام)، کسی را یارای آن نبوده است.[۲]

ابوحنیفه، رئیس مذهب حنفی که خود از خرمن علم و دانش امام صادق(علیه السلام) خوشه چینی کرده، درباره عظمت و جایگاه علمی امام صادق(علیه السلام) می‌گوید: «ما رأیتُ أفقه مِن جعفر بن محمد»؛[۳] «من فقیه تر و داناتر از جعفربن محمد ندیده ام».

مالک بن أنس، پیشوای مذهب مالکی که معاصر با امام صادق(علیه السلام) در مدینه بوده است درباره امام(علیه السلام) می گوید: «ما رأت عینٌ و لا سَمِعت أذنٌ و لا خَطر علی قلب بَشر أفضل مِن جعفر بن محمد»؛[۴] «چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به خیال بشری خطور نکرده مردی با فضیلت تر از جعفر بن محمد»

 

۲ – بررسی شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان امام صادق(علیه السلام) ؛ زمینه ساز  پاسخ گویی به این پرسش است که چرا مذهب شیعه را مذهب «جعفری» نام نهادند.[۵]

از سال هشتاد و سوم هجرت، سال ولادت امام صادق(علیه السلام) تا سال یکصد و چهل و هشت، سال رحلت امام صادق(علیه السلام) دوازده تن از دو خاندان مروانی و عباسی حکومت مسلمانان را به دست گرفتند. به جز عبدالملک بن مروان و هشام بن عبدالملک که هر یک بیست سال حکومت کرده اند، روزگار حکومت دیگر زمام داران کوتاه بوده است. طبیعی است تغییر حاکمان خودکامه، آشفتگی وضع سیاسی و اجتماعی را به دنبال داشته باشد، به ویژه که در دو دهه اخیر زندگانی امام صادق(علیه السلام)، حکومت از خاندان اموی به خاندان عباسی انتقال یافت و این انتقال با آشوب ها و کشتارها همراه بود. علت این دگرگونی ها و آشوب ها را بایستی در شیوه حکمرانی حاکمانی ستمگر دانست که خود را جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می دانستند و داعیه دار اخلاق و عدالت و زهد بودند؛ ولی در عمل به زندگی اشرافی خو کرده بودند و از شیوه پادشاهی حاکمان ایران و روم پیروی می کردند.[۶]

آری این شرایط سیاسی اجتماعی آشفته و بی سامان، بستر مناسبی را فراهم نمود که دو حزب اموی و عباسی به یکدیگر مشغول شوند و امام صادق(علیه السلام)  از این برهه زمانی که مراقبت ها و فشارها برایشان کاسته شد، بهترین استفاده و بهره بری را به نفع ارتقای علمی و معرفتی مکتب تشیع برداشتند و توانستند دانشگاه جامعی در علوم و دانش های گوناگون پایه ریزی کنند.

 

 از این نکته نباید غفلت نمود که آموزه های معرفتی و دینی امام صادق(علیه السلام) یکسره بر پایه احکام اسلام قرار دارد و مکتب جعفری او همان مکتبی است که شالوده اش به دست مبارک «محمد مصطفی»(صلی الله علیه و آله و سلم) در هم پیوست و «امیرمؤ منان علی(علیه السلام)» در آن به آموزگاری برخاست؛ اما فراهم شدن شرایط و بسترهای مناسب سیاسی و فرهنگی و اجتماعی برای حضرت صادق(علیه السلام)  و رویارویی جدّی ایشان با جریانات و فرقه های انحرافی و تبیین احکام فقهی و مسایل عقیدتی و کلامی باعث شد مکتب اصیل شیعه به نام بلند «جعفری» مرسوم گردد. در عصری که از یک سو به خاطر فتوحات فراوان، دروازه های قلمرو اسلامی بر روی دانش های گوناگون گشوده شد و از سوی دیگر جنجال مکتب داران عقاید و مذهب سازان، بلند بود، مکتب ریشه دار تشیع به آموزگاری «جعفر بن محمد الصادق(علیه السلام)» موجودیت و اعتباری بی مانند یافت.[۷]

 

مرحوم علامه سید محسن امین، در کتاب گران سنگ «اعیان الشیعه» درباره علت نام گذاری مکتب تشیّع به مذهب جعفری این گونه می گوید: «از آنجایی که روایات نقل شده از امام صادق(علیه السلام) در فروع و احکام فقهی بیش از دیگر ائمه(علیهم السلام) است؛ این مذهب را جعفری نام نهاده اند. علت فزونی روایت ها و احادیث رسیده از امام صادق(علیه السلام) آن است که عصر زندگانی ایشان مصادف بود با سستی و ضعف دولت بنی امیه و آغاز حکومت عباسی؛ و نیز دولت عباسی یک دولت هاشمی بود که در آغاز حکومت خود با تعصب شدید با اهل بیت(علیهم السلام) برخورد نمی کرد. ازاین‌رو امام صادق(علیه السلام) با آزادی بیشتر و بدون خوف و هراس به نشر و گسترش مذهب خود که از جدشان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت کرده بودند، پرداختند، ازاین‌رو راویان حدیث از ایشان افراد زیادی بودند».[۸]

 

مرحوم شیخ مفید درباره سرّ این مطلب که چرا مذهب شیعه را «جعفری» نام نهاده اند؟ می گوید:«دانشمندان از هیچ یک از اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به مقدار آنچه از امام صادق(علیه السلام) روایت دارند، نقل نکرده اند و هیچ یک از آنان شاگردانی به اندازه شاگردان امام صادق(علیه السلام) نداشته اند؛ و روایات هیچ یک از آنان برابر با روایت های رسیده از او نیست. حدیث نگاران نام راویان از امام صادق(علیه السلام) را که مورد وثوق و اطمینان بوده چهار هزار تن نوشته اند. نشانه آشکار امامت او خردها را حیران می کند و زبان مخالفان را از طعن و ایراد شبهات و اعتراض لال می سازد».[۹]

آری زمان امام صادق(علیه السلام) از نظر اسلامی یک زمان منحصر به فرد است؛ زمان نهضت ها و انقلاب های فکری است. از سویی زنادقه و جریان های مادی گرایانه و الحادی که منکر خدا و دین و پیغمبر بودند، فعالیت دارند. افرادی مثل: ابن ابی العوجاء و ابوشاکر دیصانی مروجان زندقه و الحاد در آن عصر بودند. از سوی دیگر تصوّف و تظاهر به زهد به شکل دیگری ظاهر شد، افراد مقدس مآب و خشک فکری مانند سفیان ثوری و سفیان بن عیینه و عبّادبن کثیر بصری سردمداران جریان صوفی مسلک بودند. اینها به عنوان جریانی انتقادی – اعتراضی، سخن نمی گفتند، بلکه اصلاً می گفتند حقیقت اسلام آن است که ما می گوییم.

 

 همچنین فقهایی در عصر امام صادق(علیه السلام) پیدا شده بودند که به خاطر دوری از سرچشمه زلال اهل بیت(علیهم السلام) احکام فقهی را براساس قیاس، استحسان، رأی و سلیقه شخصی صادر و ترویج می کردند، در برابر همه آنان؛ مکتب امام صادق(علیه السلام) در فقه، قوی ترین و نیرومندترین مکتب فقهی آن زمان بود به طوری که تمام پیشوایان چهارگانه اهل‌سنت، بدون واسطه و یا با واسطه، شاگرد امام صادق(علیه السلام) بوده اند و نزد ایشان شاگردی کرده اند.

مالک بن انس که پیشوای مذهب مالکی است نیز معاصر امام صادق(علیه السلام) در مدینه بوده است. او هم نزد امام(علیه السلام) می آمد و به شاگردی امام(علیه السلام) افتخار می کرد.

شافعی و احمد بن حنبل نیز با واسطه از مکتب امام صادق(علیه السلام) بهره مند شده اند.[۱۰]

 

پایان سخن این که امام صادق(علیه السلام) را «شیخ الأئمه» نام نهاده اند، زیرا نسبت به همه ائمه(علیهم السلام)، عمر بیشتری نصیب ایشان شد، شصت و پنج ساله بودند که از دنیا رحلت نمودند. عمر نسبتاً طولانی آن حضرت و ضعف و سستی که در دستگاه خلافت رخ داد که امویان و عباسیان سرگرم زد و خورد با یکدیگر بودند، فرصتی طلایی و استثنایی برای امام صادق(علیه السلام) به وجود آورد که بساط تعلیم و تربیت را بگستراند و به تربیت شاگردان و تأسیس حوزه علمی عظیمی بپردازد.

تربیت شاگردانی که هم از جهت کمی تعدادشان فراوان بود – بیش از چهار هزار شاگرد و راوی تربیت نمودند – و هم به لحاظ کیفی با تخصص های گوناگون شاگردانی را در موضوعات فقه، حدیث، اصول، تفسیر قرآن، کلام و عقیده، حکمت، و حتی رشته های تجربی و انسانی پرورش دادند، مانند جابربن حیان که در شیمی شاگرد امام(علیه السلام) بوده است.

نکته شایان ذکر آن که نام گذاری شیعه به مذهب «جعفری» در زمان خود امام صادق(علیه السلام) و توسط خود ایشان صورت گرفت. امام صادق(علیه السلام) در ضمن وصایا و سفارش هایی به یاران خود فرمودند: «از شما کسی که در دین خود تقوا را رعایت کند و در گفتارش راستگو باشد و ادای امانت کند و با مردم نیک رفتار باشد، مردم می گویند او «جعفری» است (منسوب به امام جعفر صادق(علیه السلام) است) و من خوشحال می شوم، و اگر رفتارتان این گونه نباشد، مایه ننگ و عار من خواهد بود و مردم می گویند این تربیت شده «جعفر» است.[۱۱]

 

 

پی نوشت ها


[۱] – تذکره الحفّاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۱۲۶؛ در ترجمه «جعفر بن محمد الصادق(علیه السلام) »؛ تهذیب الکمال، مزّی، ج ۵، ص ۷۹٫

[۲] – پیشوایان هدایت، پیشوای مذهب حضرت صادق(علیه السلام)، سید منذر حکیم، ج ۸، ص ۲۹٫

[۳] – تذکره الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۱۲۶٫

[۴] – الأمام جعفر الصادق(علیه السلام) رمز الحضاره الأسلامیه، محمدامین امینی، ص ۱۵؛ ایشان آراء علمای اهل‌سنت درباره امام صادق(علیه السلام) را گردآوری کرده‌اند.

[۵] – برای آشنایی بیشتر از شرایط سیاسی دوران امام صادق(علیه السلام) ر.ک: زندگی امام صادق جعفر بن محمد(علیه السلام)، سید جعفر شهیدی.

[۶] – همان، ص ۱۱ و ۱۳٫

[۷] – صادق آل محمد(علیه السلام)، محمود منشی، ص ۱۴۰٫

[۸] – اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۱، ص ۲۴٫

[۹] – الأرشاد، شیخ مفید، ص ۵۲۵؛ زندگی امام صادق جعفر بن محمد(علیه السلام)، سیدجعفر شهیدی، ص ۶۱٫

[۱۰] – مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج ۱۸، ص ۷۳ با تصرف و تلخیص.

[۱۱] – الأمام الصادق(علیه السلام)، محمد حسین المظفر، ج ۱، ص ۱۸۷٫