پیغمبر اکرم اینطور بود که وقتی به او یک نعمتی رو میکرد، همیشه شکر میکرد. یک حادثهی خوبی، یک مهمان خوبی، یک نعمتی به او میرسید میفرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلیَ هَذا ألامر» وقتی نعمت از او گرفت میشد، میگفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلیَ کُل حال» در هر حال شکر.
رضوان خدا و رحمت خدا بر یکی از اولیای الهی، از اوتاد، مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی. ایشان یک زمانی فرزند خود را که بیست و چهار ، پنج ساله بودند، فرزند فاضل، درست خوانده، تحصیل کرده، با تقوا، که میگفتند اگر او بزرگتر میشد و سنی از او میگذشت، جای پدر را میگرفت، بلکه شاید بالاتر. فرزند ایشان از سفر مکّه از زیارت خانهی خدا برگشت، سفر عتبات، نجف و کربلا را هم گذراند، به قم آمد در قم مریض شد و از دنیا رفت. در جوانی و در سن بیست و چهار، پنج سالگی از دنیا رفت. کسانی که در تشیع جنازهی فرزند ایشان بودند، میگفتند همهی مراجع از جمله حضرت امام بودند، همه گریه میکردند فقط آن کسی که مثل کوه استوار بود و شکر از زبان او نمیافتاد، آقای شیخ غلامرضا یزدی بود، خود پدر بود. میگفتند: خود او وارد قبر شد بچّهی خود را گرفت و در قبر قرار داد، خود او صورت را از کفن باز کرد و روی خاک گذاشت، خود او تلقین فرزند خود را خواند همه تعجّب میکردند که او چه صبری دارد. فقط آن زمانی که دست روی زانوی گذاشت که از داخل قبر به بیرون بیاید چشم او اشک زد. خود او با آن لهجهی قشنگ یزدی به خود گفت ای اشک مگر چطور شده است، مگر چه خبر شده است «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْد».
کار خود گر به خدا واگذاری حافظ ای دو صد عیش که با بخت خدا داده کنی
اینها جنس خدا را شناختند، خدا دارد تو را امتحان میکند که ببیند بندگی تو چیست تا کجا است، حدّ تو تا کجا است والا کار تو از دست خدا خارج نشده است.
پاسخ دهید