مقدمه: در طلیعه‌ی فجر روز چهارشنبه ۳۰ دی ماه سال ۱۳۵۷ که ملت مسلمان ایران می‌رفت تا بساط استکباری آمریکا را از کشور خود برچیند، در شهر بیروت از مادری مومنه به نام «فاطمه» و سیّد وارسته‌ای که عشق و علاقه‌اش به راه و منش امام خمینی (ره) حد و مرزی نداشت، کودکی متولد شد که پس از آن‌که پدر در گوشش اذان گفت، او را «سیّد محمد هادی» نام نهادند. سیّد هادی پس از پایان سه سالگی، بر اساس قوانین آموزشی لبنان، دوران پیش‌دبستانی و ابتدایی را در مدرسه‌ی «ناصر» و سپس در مدرسه‌ی «رسول اعظم صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله» بعلبک ادامه داد.

سال ۱۳۶۴ برای سیّد هادی ایامی فراموش ناشدنی بود. چرا که در آن روزها، پدرش برای ادامه‌ی تحصیل علوم حوزوی، عازم ایران شد که خانواده نیز با او همراه شدند.

اواخر سال ۱۳۷۵ که سیّد هادی دوران نوجوانی را پشت سر گذاشته و جوانی رشید شده بود، از پدرش که حالا «دبیر کل حزب‌الله لبنان» بود، اجازه خواست تا به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامی بپیوندد. حجت‌الاسلام و المسلمین سیّد حسن نصرالله، حضور فرزندش در نبرد با دشمن اشغالگر را مشروط به تعهد مهمی کرد.

سیّد هادی به پدرش تعهد داد که هیچ یک از هم‌رزمانش در جبهه‌های نبرد، متوجه نشوند که او فرزند دبیر کل حزب‌الله است؛ و فقط به عنوان یک رزمنده‌ی عادی در عملیات شرکت کند. این امر برای سیّد هادی بسیار مبارک و ارزش‌مند بود، چرا که باعث می‌شد تا راحت‌تر بتواند در عملیات علیه ارتش تا بن دندان مسلح و به ظاهر پیش‌رفته‌ی رژیم صهیونیستی شرکت کند.

شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۷۶ مادر سیّد هادی، لباس دامادی را بر اندام جوان رشید خویش پوشاند و مراسم عقد و عروسی سیّد هادی با دختر شیخ «علی خاتون» از دوستان و همسایگان قدیمی‌شان، در بیروت برگزار شد.

سیّد هادی در طول دوران حضورش در جبهه، نه تنها به لحاظ این‌که فرزند دبیر کل حزب‌الله بود، هیچ مسئولیتی بر عهده نگرفت، بلکه در سخت‌ترین و خطرناک‌ترین عملیات نیز پیش‌قدم می‌شد.

سرانجام در شامگاه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۷۶، هنگامی که سیّد محمد هادی نصرالله به همراه دو هم‌رزمش «هیثم محمد مغنیه» و «علی محمد کوثرانی» در محور «جبل الرفیع» در منطقه‌ی «اقلیم التفاح» با ارتش اشغال‌گر صهیونیستی درگیر شدند، در محاصره قرار گرفته و تا آخرین قطره‌ی خون خویش جنگیدند تا به شهادت رسیدند.

هنگامی که از فرماندهی مقاومت اسلامی در جنوب لبنان، با سیّد حسن نصرالله در بیروت تماس گرفته شد و اعلام گردید که هرگونه ارتباط با رزمندگان اعزامی قطع شده است، این هراس در دل‌ها افتاد که نکند سیّد هادی به دست صهیونیست‌ها اسیر شود که می‌توانست برگ برنده‌ای در دست آن‌ها قرار گیرد. این حس و حال در «ام هادی» بیش‌تر دیده می‌شد که نگران اسارت فرزندش بود.

یکی از هم‌رزمان سیّد هادی تعریف می‌کند:

«قبل از این‌که عازم عملیات شویم، احساس کردم در محیطی که هستیم، بوی بسیار خوشی می‌آید. از دیگران پرسیدم این بوی خوش از چیست؟ فقط خندیدند و جوابی ندادند. از سیّد هادی پرسیدم که آیا این بوی خوش و عطر از توست؟ خندید و گفت: این عطر شهادت است که امروز در جمع ما احساس می‌کنی، چون زمانش نزدیک است!»

هنگامی که خبر شهادت سیّد هادی و هم‌رزمانش اعلام شد و تلویزیون رژیم صهیونیستی، تصاویر پیکر مطهر آن سه تن را پخش کرد، مسئولان این رژیم اظهار داشتند که اگر می‌دانستند او فرزند دبیر کل حزب‌الله است، تلاش می‌کردند تا به هر طریقی که شده، او را زنده به اسارت درآورند تا در تبادل با حزب‌الله، امتیاز بیش‌تری بگیرند.

در آن روزها قرار بود تکه پاره‌ی اجساد چند کماندوی صهیونیستی که در تجاوز به خاک لبنان کشته شده بودند، در قبال آزادی ده‌ها اسیر و هم‌چنین بازگرداندن پیکر تعداد زیادی از شهدای لبنانی، تحویل صهیونیست‌ها گردد. به دلیل این‌که پیکر سیّد هادی در دست دشمن مانده بود، سردمداران این رژیم مدعی شدند که هیچ اسیر و پیکری را به جز پیکر سیّد هادی تحویل نخواهند داد.

ام هادی همسر سیّد حسن، مادر سیّد هادی، این شیر زن لبنانی، با تأسی به اهل بیت علیهم السلام و خاندان شهیدان کربلا، در میان بهت و تعجب همگان، فریاد برآورد:

«ما امانتی را که در راه خدا داده‌ایم، پس نخواهیم گرفت. من به هیچ وجه حاضر نیستم حق اسرا ضایع شود که به جای آن‌ها فقط پیکر پسر من برگردد… با وجودی که سیّد هادی پاره‌ی تن من و پدرش است، ولی حاضر به معامله با صهیونیست‌ها بر سر فرزندم نیستم.»

چندی بعد، مراسمی در بیروت برگزار شد که در آن‌جا، در مقابل دیدگان مبهوت جهانیان، دبیر کل حزب‌الله در حالی که لباس رزم، سلاح و تجهیزات را تحویل پسر دومش «سیّد جواد» می‌داد، خطاب به سردمداران رژیم صهیونیستی اعلام کرد:

«این اولین عملیاتی نبود که سیّد هادی در آن حضور پیدا می‌کرد. من افتخار می‌کنم که به جمع خانواده‌ی شهدا پیوسته‌ام. ما به هیچ‌وجه حاضر نیستیم که به جای ده‌ها اسیر، تنها پیکر فرزند ما به خانه بازگردد. با همه‌ی عشق و علاقه‌ای که به فرزندم دارم، اعلام می‌کنم که آخرین تبادلی که ما با صهیونیست‌ها انجام دهیم، پیکر سیّد هادی خواهد بود، حتی اگر این کار ۲۰ سال دیگر انجام شود.»

سرانجام، رژیم صهیونیستی در برابر گذشت و ایثار پدر و مادری فداکار، به زانو درآمد و حزب‌الله لبنان بار دیگر یک پیروزی ارزش‌مند به دست آورد. در روز شنبه ۶ تیر ماه ۱۳۷۷، پیکر سیّد هادی نصرالله به همراه پیکرهای دیگر شهیدان و اسرای آزاد شده از چنگ صهیونیست‌ها، تحویل جماعت عظیم مستقبلین در بیروت گردید.

 

منبع: کتاب «سید عزیز»- نشر یازهرا سلام الله علیها