طبری از زبیدی نقل می‌کند:

وقتی عمرو بن حجاج به یاران حسین (ع) نزدیک شد، شنیدند که می‌گفت: ای کوفیان! در اطاعت و همبستگی باشید؛ در کشتن کسی از دین بیرون رفته و با حاکم مخالفت کرده، تردید نکنید. امام حسین (ع) به وی فرمود: ای عمرو! آیا مردم را بر ضدّ من می‌شورانی؟ آیا ما از دین بیرون رفته‌ایم و شما بر دین استوارید؟ به خدا قسم وقتی جانتان را گرفتند و با عمل‌هایتان مردید، خواهید دانست چه کسی از دین بیرون رفته و چه کسی سزاوار دوزخ است. عمرو بن حجاج که در جناح راست سپاه عمر سعد، طرف فرات بود، بر امام حمله آورد. ساعتی جنگیدند. مسلم بن عوسجه اوّلین نفر از اصحاب امام بود که به شهادت رسید. عمرو و یارانش برگشتند. غبار برخاست. مسلم را دیدند که بر زمین افتاده است. رمقی داشت که امام به بالین او رسید و فرمود: رحمت خدا بر تو ای مسلم بن عوسجه! «برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی منتظرند و پیمان خویش را عوض نکردند.»

حبیب بن مظاهر نزدیک او رفت و گفت: مسلم! مرگ تو برایم ناگوار است. مژده باد تو را به بهشت! مسلم با صدای ناتوانی گفت: خدا مژدۀ خیرت دهد! حبیب گفت: اگر نه این‌که ساعتی در پی تو خواهم آمد، دوست داشتم هر وصیّتی داری بگویی که  عمل کنم، که هم در خویشاوندی و هم دین‌داری شایسته‌ای. (در حالی که به امام اشاره می‌کرد) گفت: تو را به این مرد سفارش می‌کنم که در راهش جان ببازی. گفت: به خدای کعبه چنین خواهم کرد! بزودی جان باخت. کنیزی داشت که شیون او به «وا عوسجتاه! وا سیداه!» برخاست. یاران عمرو بن حجّاج فریاد کشیدند: مسلم بن عوسجه را کشتیم. شبث به بعضی اطرافیانش گفت: مرگ‌تان باد! با دست خود، خودتان را می‌کشید و خویشتن را برای دیگری خوار می‌سازید؟ خوشحالی می‌کنید که مسلم بن عوسجه کشته شد؟ سوگند به خدا چه صحنه‌ها و موقعیت‌های والایی از او را نزد مسلمانان شاهد بودم. او را در نبرد آذربایجان دیدم که پیش از فرا رسیدن سپاه مسلمانان، شش نفر از مشرکان را کشت. آیا کسی مثل او از شما کشته می‌شود و خوشحال می‌شوید؟آن‌که مسلم بن عوسجه را کشت، مسلم بن عبد الله ضبابی و عبد الرّحمان بن ابی خشکاره بود.

 

 

قال الطّبریّ:

قالَ أَبُو مخنف: حَدَّثَنِی الْحُسَیْن بن عُقْبَهَ المرادیّ، قَالَ: الزبیدیّ: إنّه سمع عَمْرو بن الحجّاج حین دنا من أَصْحَاب الْحُسَیْن یقول: یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ، الزموا طاعتکم و جماعتکم، وَ لا ترتابوا فِی قتل من مرق من الدّین، و خالف الإمام، فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْن: یَا عَمْرو بن الحجاج، أعلیّ تحرّض النّاس؟ أنحن مرقنا وَ أَنْتُمْ ثبتّم عَلَیْهِ؟ أما وَ اللَّهِ لتعلمنّ لو قَدْ قبضت أرواحکم، و متّم عَلَى أعمالکم، أیّنا مرق من الدّین، و من هُوَ أولى بصلیّ النّار! قَالَ: ثُمَّ إنّ عَمْرو بن الحجّاج حمل عَلَى الْحُسَیْن فِی میمنه عُمَر بن سَعْد من نحو الفرات، فاضطربوا ساعهً؛ فصرع مسلم بن عوسجه الأسدی أول أَصْحَاب الْحُسَیْن، ثُمَّ انصرف عَمْرو بن الحجّاج و أَصْحَابه، و ارتفعت الغبره، فإذا هم بِهِ صریع، فمشى إِلَیْهِ الْحُسَیْن فإذا بِهِ رمق، فَقَالَ: رحمک ربّک یَا مسلم بن عوسجه، «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً»[۱]  و دنا مِنْهُ حبیب بن مظاهر فَقَالَ: عزّ علیّ مصرعک یَا مسلم، أبشر بالجنّه، فَقَالَ لَهُ مسلم قولاً ضعیفاً: بشّرک اللَّه بخیر! فَقَالَ لَهُ حبیب: لولا أنّی أعلم أنّی فِی أثرک لاحقّ بک من ساعتی هَذِهِ لأحببت أن توصینی بکلّ مَا أهمّک حَتَّى أحفظک فِی کلّ ذَلِکَ بِمَا أنت أهل لَهُ فِی القرابه و الدّین، قَالَ: بل أنا أوصیک بهذا رحمک اللَّه- و أهوى بیده إِلَى الْحُسَیْن- أن تموت دونه، قَالَ: أفعل و ربّ الکعبه: قَالَ: فما کَانَ بأسرع من أن مات فِی أیدیهم، و صاحت جاریه له فقالت: یا بن عوسجتاه! یَا سیداه! فتنادى أَصْحَاب عَمْرو بن الحجّاج: قتلنا مسلم بن عوسجه الأسدیّ؛ فَقَالَ شبث لبعض من حوله من أَصْحَابه: ثکلتکم أمهاتکم! إنّما تقتلون أنفسکم بأیدیکم، و تذلّلون أنفسکم لغیرکم، تفرحون أن یقتل مثل مسلم بن عوسجه! أما و الّذی أسلمت لَهُ الربّ موقف لَهُ قَدْ رأیته فِی الْمُسْلِمِینَ کریم! لقد رأیته یوم سلق أذربیجان قتل ستّه من المشرکین قبل تتامّ خیول الْمُسْلِمِینَ، أفیقتل مِنْکُمْ مثله وتفرحون!قَالَ: وَ کَانَ الَّذِی قتل مسلم بن عوسجه مسلم بن عَبْدِ اللَّهِ الضّبابیّ و عبد الرَّحْمَن بن أبی خشکاره البجلیّ.[۲]


[۱]– الأحزاب: ۲۳٫

[۲]– تاریخ الطبری ۳: ۳۲۴، الارشاد: ۲۳۷، انساب الاشراف ۳: ۱۹۳ مختصراً، مقتل الخوارزمی ۲: ۱۵، الکامل فی التاریخ ۲: ۵۶۵، اللهوف: ۱۶۱ مختصراً، البحار ۴۵: ۱۹، العوالم ۱۷: ۲۶۳، موسوعه کلمات الامام الحسین (ع): ۴۴۱ ح ۴۱۶ و ۴۱۷٫