کفعمی گوید:

حضرت سکینه گوید: چون حسین (ع) کشته شد، او را در برکشیدم و از هوش رفتم. شنیدم که می‌گفت:

شیعیان من! هر گاه آب گوارا نوشیدید مرا یاد کنید و چون غریب و یا شهیدی شنیدید بر من ندبه کنید.

هراسان برخاست، با چشمی گریان و بر صورت زنان. شنید هاتفی می‌گوید:

آسمان و زمین، اشک فراوان و خون بر او گریه کردند، بر کشته‌ی کربلا که در میان غوغای امّتی پست شهید شد؛ نزدیک آب لب تشنه بود. ای دیده! بر شهیدی گریه کن که از نوشیدن آب، منعش کردند.

در نقل دیگری است که سکینه خود را روی جسد پدر انداخت و فغانی کشید و بیهوش شد. گوید: در آن حال شنیدم آن حضرت می‌فرمود:

پیروانم! هر گاه آب گوارا نوشیدید مرا یاد کنید، یا اگر غریبی و شهیدی شنیدید بر من ندبه کنید.

من آن نواده‌ی رسولم که بی‌گناه مرا کشتند و پس از کشتن لگدکوب سم اسبان ساختند.

کاهش همه‌ی شما روز عاشورا مرا می‌دیدید که چگونه برای کودکی آب می‌طلبیدم، رحمی به من نکردند.

به جای آب گوارا، با تیر سیرابش کردند. چه مصیبتی که پایه‌های حجون را لرزاند!

وای بر آنان که دل پیامبر را زخمی کردند! پس ای شیعیان من! تا می‌توانید، هر لحظه آنان را لعنت کنید.

آن‌گاه به هوش آمد، در حالی که محزون بود و بر صورت می‌زد و نوحه می‌خواند. عدّه‌ای از مردان جمع شده او را از روی جسد آن حضرت کنار کشیدند.

 

 

قال الکفعمیّ:

قَالَتْ سَکِینَهُ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ (ع) اعْتَنَقْتُهُ فَأُغْمِیَ عَلَیَّ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ‏:

شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَیَّ عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی     أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی‏


فَقَامَتْ مَرْعُوبَهً قَدْ قُرِحَتْ مأقِیهَا وَ هِیَ تَلْطِمُ عَلَى خَدَّیْهَا وَ إِذَا بِهَاتِفٍ یَقُولُ:‏

     بَکَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ عَلَیْهِ       بِدُمُوعٍ غَزِیرَهٍ وَ دِمَاءٍ

       یَبْکِیَانِ الْمَقْتُولَ فِی کَرْبَلَاءَ       بَیْنَ غَوْغَاءِ أُمَّهٍ أَدْعِیَاءٍ

       مُنِعَ الْمَاءَ وَ هُوَ عَنْهُ قَرِیبٌ       عَیْنٌ أَبْکَى الْمَمْنُوعَ شُرْبَ الْمَاءِ[۱]

و فی نقل آخر أنّها انکّبت علی جسده الشّریف و شهقت شهقات حتّی غشی علیها. قالت سکینه: فسمعته فی غشوتی یقول :

شیعتی ما إن شربتم ماء عذب فاذکرونی              أو سمعتم بغریب أو شهید فاندبونی

و أنا السّبط الّذی من غیر جرم قتلونی                 و بجرد الخیل بعد القتل عمداً سحقونی

لیتکم فی یوم عاشورا جمعیاً تنظرونی                 کیف أستسقی لطفلی فأبوا أن یرحمونی

و سقوه سهم بغی عوض الماء المعین                  یا لرزء و مصاب هدّ أرکان الحجون

و یلهم قد جرحوا قلب رسول الثّقلین                 فالعنوهم ما استطعتم شیعتی فی کلّ حین

قال: فانتبهت حزینه و هی تلطم خدّها و تنوح، فاجتمعت عدّه من الرّجال حتّی جرّوهای عنه (ع).[۲]


[۱]– المصباح: ۹۶۷، نفس المهموم: ۳۷۷٫

[۲]– الدّمعه السّاکبه ۴: ۳۷۴٫