در قرآن کریم چه آیاتی مربوط به شفاعت ذکر شده و به طور کلی شفاعت در قرآن چگونه بیان شده است؟
اعتقاد به شفاعت و این که پیامبران ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و اولیاء و صالحان در روز رستاخیز درباره کسانی که پیوند ایمانی خود را با خدا قطع ننموده و رابطه معنوی خود را با شفیعان درگاه الهی حفظ کرده اند، وساطت و شفاعت خواهند کرد، دارای آثار ارزنده تربیتی است و کاملاً جنبه سازندگی دارد و سبب می شود که گروهی از گنهکاران به راه اطاعت باز گردند.
این بحث زمینه را برای بررسی آیات شفاعت کاملاً آماده می سازد، از این جهت لازم است که مجموع آیات شفاعت یک به یک مورد بررسی قرار گیرد، و هدف گیری آیات روشن شود.
ماده «شفاعت» در قرآن با تمام مشتقات خود «سی بار» در سوره های مختلف و گوناگون به طور نفی و اثبات وارد شده است، که این خود حاکی از اهمیت موضوع می باشد.
نتیجه گیری صحیح از آیات شفاعت به این بستگی دارد که تمام آیات شفاعت به دقت مورد بررسی قرار گیرد و از مجموع، نتیجه واحدی که هدف همه آیات است گرفته شود.
۱- تقسیم بندی آیات مربوط به شفاعت.
گروه نخست
دسته از آیات، شفاعت را به طور مطلق نفی می کند و آن یک آیه بیش نیست آنجا که می فرماید:
«ای افراد با ایمان از آنچه ما روزی شما کردیم، انفاق کنید پیش از آن که روزی فرا رسد که در آن داد و ستد و پیوند دوستی و شفاعت وجود ندارد، و افراد کافر ستمگرانند».[۱]
جمله «ولاشفاعه» مستمسکی است برای کسانی که می خواهند «شفاعت» را ساخته و پرداخته افکار کاهنان بدانند، ولی با توجه به نکات زیر مفاد آیه روشن می گردد.
اولاً: توجه به یک آیه و چشم پوشی از آیات دیگر، نمی تواند مبنای صحیحی برای تفسیر قرآن باشد، زیرا همان طور که گفته شد مجموع آیات یک موضوع در قرآن، هدف واحدی را تعقیب می کنند و تا مجموع آیات در نظر گرفته نشود هرگز نمی توان مقصود نهائی قرآن را تعیین نمود.
مثلاً در همین مورد که قرآن به حسب ظاهر وجود شفاعت را در روز رستاخیز نفی می کند، بلافاصله در آیه بعدی که آیه معروف به «آیه الکرسی» است به وجود شفیعانی تصریح می کند که در اذن خداوند درباره گروهی شفاعت خواهند نمود چنان که می فرماید:
«من ذا الّذی یشفع عنده الاّ باذنه». [۲]
«کی است که پیش او شفاعت کند جز به اذن او»؟
با وجود چنین قرینه پیوسته به آیه، و با وجود قرائن فراوانی که در آیات دیگر وجود دارد، باید مفاد آیه غیر آن باشد که در وهله اول به نظر می رسد، یعنی مقصود نفی شفاعت های باطل است نه مطلق شفاعت.
ثانیاً: گواه بر این که مقصود نفی مطلق شفاعت نیست بلکه هدف نفی قسمتی از شفاعت ( شفاعت باطل ) است همان جمله «ولاخلّه» ( دوستی نیست ) می باشد.
زیرا ظاهر این جمله این است که پیوند دوستی همه افراد در روز رستاخیز از هم گسسته می شود، در صورتی که از آیه دیگر استفاده می شود که تنها پیوند دوستی افراد کافر از هم گسسته می گردد، اما پیوند دوستی افراد پرهیزکار به شکلی که در دنیا بوده باقی می ماند چنان که می فرماید:
«اَلاخِّلاءُ یُومُئذٍ بُعضهْم لِبعضٍ عُدوّ الاّ المْتّقَّین». [۳]
«دوستان در روز بازپسین دشمنان یکدیگرند، مگر افراد پرهزکار ( که پیوند دوستی آنان باقی می ماند)».
هر چند ظاهر استثناء «الا المتقین» این است که پرهیزکاران دشمن یکدیگر نیستند، ولی پس از دقت استفاده می شود که نه تنها دشمن یکدیگر نیستند بلکه پیوند دوستی آنان باقی می ماند.
زیرا علت از هم گسستن پیوند دوستی گنهکاران و دشمن شدن آنان نسبت به یکدیگر، این است که دوستی آنان در این جهان مایه گمراهی یکدیگر می گردیده، بر عکس دوستی افراد پرهیز کار نه تنها مایه گمراهی نبوده بلکه مایه راهنمائی و وسیله موفقیت هم دیگر محسوب می شده، با توجه به این اصل، می توان گفت که هدف آیه نه تنها بیان دشمن نبودن افراد پرهیزکار نسبت به یکدیگر است بلکه اشاره به بقای پیوند دوستی این گروه نیز می باشد.
خلاصه همان طور که نمی توان ظاهر جمله «ولا خلّه» را گرفت و گفت در روز باز پسین پیوند دوستی تمام افراد اعم از پرهزکار و غیر آنان از هم گسسته می شود زیرا آیه دیگر به بقای برخی از پیوند ها تصریح و یا اشاره می کند، همچنین نمی توان جمله «ولا شفاعه» را گواه بر نفی مطلق شفاعت گرفت زیرا برخی از آیات، شفاعت را تحت شرائطی امضاء و تصحیح می کنند.
ثالثاَ: مقصود از انفاق در آیه همان اداء زکات است و در اهمیت این فریضه همین کافی است که ذیل آیه کسانی را که از دادن «زکات» خود داری می کنند کافر خوانده، می گوید:
«والکافرون هم الظالمون» «افراد کافر ستمگرانند» .
همچنان که در آیه مربوط به فریضه حج چنین می فرماید:
«و من کفر فان الله عنیّ عن العالمین».[۴]
«هر کس کفر بورزد خداوند از همه جهانیان بی نیاز است».
جمله «و من کفر» به جای جمله «ومن لم یحج» قرار گرفته است و علت این که خداوند مطلب را به جملـه «من کـفر» اداء نمود این است که روشن سازد که اداء فریضه حج آن چنان اهمیت دارد که ترک آن، به منزله کفر به خدا تلقی می گردد.[۵]
با توجه به این مطلب می توان گفت: آیه ناظر به نفی شفاعت در مورد گروهی است که اصلاً ایمان نیاورده اند و اگر هم ایمان دارند ایمان آنان آنچنان ضعیف است که آنها را بر اداء یک چنین فریضه بزرگ اسلامی تحریک نمی کند و به طور مسلم هر دو دسته به حکم آیه از شفاعت محروم خواهند بود.
به خواست خداوند در بحثهای آینده ثابت خواهیم نمود که شفاعت پیامبران و صالحان درباره آن گروهی است که برای شفاعت قابلیت و استعداد داشته باشند، و پیوند ایمانی خود را با خدا قطع نکرده و ارتباط معنوی آنان با عزیزان درگاه الهی باقی مانده باشد و گروهی که آیه از آنها نفی شفاعت می کند یا کافر و غیر مومن هستند و یا مسلمانند ولی زکات مال خود را نمی پردازد و این دو گروه شایسته شفاعت نیستند، و این، دلیل بر نفی شفاعت از دیگران نمی گردد.
گروه دوم
آیاتی است که شفاعت مورد نظر یهود را نفی می کند زیرا آنان درباره شفاعت عقیده خاصی داشتند که هم اکنون توضیح داده می شود، آیات مربوط به این قسمت عبارت اند از:
«از آن روز بترسید که کسی به جای کسی مجازات نمی گردد، نه شفاعت پذیرفته می شود، و نه غرامت و بدل قبول می گردد و آنان یاری نمی شوند» .[۶]
اصولاً ملت یهود خود را ملت برگزیده و رشته جداگانه بافته می اندیشیدند، و گوش همه جهانیان این جمله را از آنان شنیده است که ما امت برگزیده خدا هستیم. نه تنها آنان بلکه به نقل قرآن، مسیحیان نیز چنین عقیده ای را درباره خود داشتند چنانکه قرآن مجید می فرماید:
«و قالت الیهود و النّصاری نحن ابناء الله و احبّاوه».[۷]
«یهود و نصارا گفتند که ما فرزندان و دوستان خدا هستیم».
آنان نجات در آخرت را از آن کسی می دانستند که به خاندان اسرائیل منتسب گردد، تو گوئی انتساب به فامیل اسرائیل و یا انتساب به یکی از دو آئین هر چند عملی در کار نباشد، مایه نجات انسانها است تا آنجا که قرآن از آنان نقل می کند:
«و قالوا لن یدخل الجنّه الاّ من کان هوداً او نصاری».[۸]
«گفتند که به بهشت جز یهودی یا مسیحی وارد نمی شود».
قرآن به طور آشکار با این فکر مبارزه می کند که انتساب به فامیل اسرائیل و یا انتساب به آئینی در نجات انسان کافی باشد بلکه مایه نجات را ایمان قلبی و تسلیم باطنی و عمل نیک می داند و در بی پایگی انتساب لفظی و فامیلی چنین می فرماید:
«این مطلب که بهشت تنها از یهودیان و مسیحیان ( لفظی و اسمی است) آرزوئی بیش نیست و اگر راست می گویند برای گفتار خود دلیلی بیاورند، بلکه بهشت از آن کسی است که با سراسر وجود خود تسلیم خدا باشد و عمل نیک انجام دهد، برای چنین فردی در پیشگاه خدا اجر و پاداش هست» . [۹]
گستاخی آنان به جائی رسیده بود که با کمال بی شرمی می گفتند:
«وقالوا لَن تَمُسّنا النّارْ اِلاّ اَیّاماً مُعدوده قُل اَتّخذتُم عِند اللهِ عُهداً»[۱۰].
«( می گفتند: ) ما جز چند روزی در آتش دوزخ نخواهیم سوخت تو گوئی از خداوند برای این مطلب پیمانی گرفته اند».
این دو آیه درباره چنین ملت متکبر و خود خواه سخن می گوید و شفاعت مورد اعتقاد آنان را که هیچ نوع قید و شرطی برای آن قائل نبودند، نفی می کند.
در این صورت، این دو آیه نمی تواند ناظر به شفاعتی باشد که خود قرآن و آئین اسلام آن را تحت شرائطی تصویب کرده و اعلام داشته است.
از این جهت هنگامی که بزرگان علم تفسیر به شرح این دو آیه می رسند می گویند:
این دو آیه مربوط به نفی شفاعتی است که یهود درباره خود معتقد بودند و می گفتند:
پیامبرزاده ایم و در روز رستاخیز به همین جهت مورد شفاعت قرار خواهیم گرفت.[۱۱]
گروه سوم
آیاتی که صریحاً می گوید که روز رستاخیز برای گروه کافر شفیع و شافعی وجود ندارد و یا شفاعت شافعان به حال آنان سودی نمی بخشد مانند:
۱ – «… افرادی که روز رستاخیز را در گذشته فراموش کرده بودند به خود آمده می گویند رسولان پرورگار ما آمدند آیا ما شفیعانی داریم که در حق ما شفاعت کنند یا ما را به دنیا باز گردانند تا این بار غیر آنچه را که عمل می کردیم عمل کنیم ( آنان باید بدانند کار از کار گذشته ) و ضرر کرده اند و خود را در معرض عذاب قرار داده اند و آنچه را که بر خدا افترا می بستند ( بتها مقربان درگاه خداوند هستند ) باطل از آب درآمد». [۱۲]
طلب کنندگان شفاعت در این آیه، همان منکران روز رستاخیزند و جمله «قد خسروا …» گواه بر این است که برای آنان شافعانی نیست و اگر شفیعانی برای آنان بود هرگز صحیح نبود گفته شود که «قَد خَسروا اَنفُسُهْم …».
۲ – «( هنگامی که آنان با معبود های خود به آتش افتادند، رو به معبودهای خود کرده می گویند: ) ما شما را در پرستش، با خداوند جهان، یکسان قرار دادیم، ما را گروه مجرمان گمراه کردند برای ما نه شافعی هست و نه دوست مهربانی».[۱۳]
۳ – «و کُنّا نُکذّبْ بِیومِ الدّینِ حُتّی اَتاَنا الیقینْ فَما تَنفَعْهْم شَفاعُهْ الشّافِعین».[۱۴]
«روز رستاخیز را انکار کردیم تا آن که برای ما یقین آمد، در این موقع شفاعت شافعان به حال آنان فائده ای نمی بخشد».
مفسران می گویند: مقصود از شافعان در آیه همان شافعان حقیقی هستند نه شافعان پنداری مانند بت، که گروه بت پرستان آنها را شافعان خویش می پنداشتند ( چنانکه در آیات مربوط به این گروه خواهیم گفت ) و علت این که شفاعت آنان درباره این گروه سودی نمی بخشد این است که این افراد بر اثر کفر و انکار روز بازپسین و ارتکاب یک رشته جرائم بزرگ، و ترک فرائض چنانکه در آیات قبل از دو آیه مورد بحث، تصریح شده است[۱۵]، شایسته شفاعت نیستند زیرا کوچکترین ارتباط ایمان با خدا نداشته و پیوند معنوی خود را با شافعـان قـطع کرده اند.
این افراد بر اثر دوری از تقوی و پاکی، هرگز به وسیله شفاعت پاک و طاهر نمی شوند، و بر اثر نداشتن قابلیت، شفاعت به حال آنان سودی نمی بخشد و به عبارت دیگر، شفاعت صالحان درباره افراد، منوط به اذن خدا و رضای او است و اذن خدا درباره گروهی است که با او ارتباط داشته باشند و مورد رضایت او قرار گیرند. البته احتمال دارد که مقصود از شافعان در آیه، شافعان پنداری آنان باشد زیرا سیاق آیات می رساند که آنان بت پرست بوده و به روز رستاخیز ایمان نداشتند.
در هر حال شفاعت درباره این گروه موثر نمی گردد یا به خاطر نبودن لیاقت در مورد شفاعت و یا به علت نبودن شایستگی در شفیع های پنداری.
در هر صورت نبودن شفیع برای گروه کافر و منکران معاد در روز رستاخیز ( همچنان که مفاد دو آیه نخست است) و یا سودمند واقع نشدن شفاعت شافعان در حق آنان ( مفاد آیه سوم ) منافاتی با ثبوت شفاعت درباره اهل ایمان ندارد.
گروه چهارم
آیاتی است که از شفیع بودن بتها انتقاد می کند.
مراجعه به آیات قرآن و تاریخ عرب جاهلی روشن می سازد که بت پرستان، بتهای چوبی و سنگی و فلزی را می پرستیدند و چنین می پنداشتند که با پرستش معبودهای مصنوعی، می توانند رضا و توجه آنان را به خود جلب نمایند تا در درگان الهی شفیعان آنان باشند.
قرآن مجید به عناوین گوناگون نه تنها از عبادت و پرستش آنها نهی می کند، بلکه از شفیع بودن آنان شدیداً انتقاد می نماید، و توجه می دهد که این معبودهای ناچیز که مالک خیر و شر خویش نیستند، چگونه می توانند عذاب الهی را از دیگران دفع کنند. اینک این دسته از آیات:
۱- «( به گروه بت پرست گفته می شود ) چرا ما شفیعان شما را که آنها را شریکان «خدا» می پنداشتید، نمی بینیم، پیوندهای شما با آنها قطع شد و آنچه درباره این بتها تصور می نمودید ( شریکان خدا می دانستید ) باطل گردید».[۱۶]
۲- «موجوداتی را می پرستند که ضرر و سودی به آنها نمی رساند، و می گویند آنها شفیعان ما در پیشگاه خداوند می باشند بگو آیا خبر از چیزی می دهیم که در آسمانها و زمین خدا از آن خبر ندارد، پیراسته است خدا از آنچه برای او شریک قرار می دهیم».[۱۷]
۴- «وُ لَم یُکن لَهم مِن شُرکائِهِم شُفعاءُ و کانوا بِشُرکائِهِم کافرین».[۱۸]
«( روز رستاخیز ) از میان بتهائی که می پرستیدند و شریک خداوند تصور می کردند، شفیعانی برای آنان نبود ( آنان در آن روز ) معبود بودن آنها را انکار می نمایند».
۵- «اَم اتّخذوا من دون اللهِ شُفعاءَ قُل اَوُلَو کانوا لا یُملِکون شَیئاً و لا یُعقِلون».[۱۹]
«بلکه آنان شفیعانی جز خدا اتخاذ نموده اند، بگو با این که آنها مالک چیزی نبوده و تعقلی ندارند (باز آنها را شفیع می پندارید )».
با توجه به متن این آیات، و قرائنی که در قبل و بعد آنها است، روشن می گردد که هدف همگی انتقاد از شفیع بودن بت ها می باشد، و مفاد آنها نفی شفاعت به طور مطلق نیست بلکه هدف، انتقاد از شفیع بودن بت ها زیرا این موجودات ( که به تعبیر قرآن عقل و شعوری ندارند و مالک چیزی نیستند ) چگونه می توانند از دیگری دفع ضرر کنند.
۳- «آیا من جز خدا، خدایانی برای خود انتخاب کنم، در صورتی که هر گاه از طرف خدا ضرری ( کیفر ) متوجه من می گردد، شفاعت آنان سودی نبخشیده و مرا نجات نمی دهد».[۲۰]
گوینده این سخن طبق نقل مفسران، حبیب نجار است که به حمایت از رسولان عیسی برخاسته، و از توجه به بتها و اعتقاد به شفاعت آنها انتقاد می کند.
بنابر این مجموع آیات نفی کننده شفاعت در چهار گروه خلاصه می گردد. حضرت استاد علامه طباطبائی در مفاد آیه های نفی کننده شفاعت بیانی دارند، که خلاصه آن را در این جا می آوریم:
«اقوام گذشته، اعم از بت پرستها و غیر آنها ، معتقد بودند که زندگی آخرت نیز یک نوع حیات دنیوی است که قانون اسباب و تأثیر و تأثرات مادی و طبیعی، عیناً در آن حکم فرماست، لذا انواع قربانیها و هدایا را بخدایان خود تقدیم می داشتند، تا از گناهان آنها صرف نظر کرده و یا در احتیاجات، آنها را کمک کنند، و یا آنها را وسیله شفاعت خود قرار می دادند و یا فداء و بدلی برای جرایم خود تهیه می کردند. و یا از اشخاص و اسلحه استمداد می جستند، تا آنجا که انواع زینت آلات و اسلحه را با مردگان خود دفن می کردند، به این خیال که در آخرت از آن استفاده کرده و یا به وسیله آن، از خود دفاع کنند، گاهی کار به اینجا می رسید که بعضی از کنیزان را برای مأنوس شدن میت و یا بعضی از شجاعان زمینی را برای کمک وی، همران او دفن می نمودند امروز هم در موزه ها در میان آثار مختلف زمینی، عتیقه های فراوانی یافت می شود که از آن دوران است.
در میان ملل مختلف اسلامی نیز عقاید گوناگونی شبیه این عقاید دیده می شود که بعنوان توارث از آن زمان باقیمانده ، و چه بسا در طی دورانهای مختلف رنگهای تازه ای به خود گرفته است با این که قرآن تمام این آراء سست و عقاید غلط را باطل شمرده و صریحاً اعلام کرده است که:
«والامر یومئدٍ لله». [۲۱]
«در آن روز حکم و فرمان برای خداست».
و نیز فرمود:
«وُرأوْ العُذابُ و تَقَطَّعُت بِهِمْ الاسبابْ».[۲۲]
«عذاب را می بینند و اسباب بر آنها قطع خواهد شد».
«مسلماً فرد، فرد بسوی ما آمدید، همانطور که بار اول شما را آفریدیم و آنچه به شما داده بودیم پشت سر انداختید و شفیعانتان را که خیال می کردید شریک در ( شفاعت یا خلقت ) شما هستند با شما نمی بینیم، رابطه میان شما قطع شد و آنچه را خیال می کردید بر باد رفت».[۲۳]
«در آنجا ( قیامت ) هر کس آنچه را پیش فرستاده آزمایش می کند و به سوی خداوند، مولای حقیقی خود بازگشت داده می شوند، و آنچه افتراء می بستند از آنها گم و نابود می شود».[۲۴]
و مانند این آیـات که خداونـد در طـی آنـها بیـان کرده است کـه عـالـم آخرت از این اسباب دنیوی خالی و از ارتباطات طبیعی بر کنار است، روی این اصل تمام آن عقاید و اوهام بطور اجمال باطل می شود. [۲۵]
قرآن در این آیات به طور اجمال مطلب را بیان کرده است ولی در آیات دیگر تفصیلاً به بیان مطلب پرداخته و یک یک آن عقاید را ابطال نموده و می فرماید:
«از روزی بپرهیزید که کسی را، جای کسی نمی گیرند، و از او شفاعت پذیرفته نمی شود، و غرامتی از آن گرفته نشده و هرگز کمک کرده نمی شوند».[۲۶]
«یُوم لابُیع فیه ولا خُلّه وُ لا شفاعهْ».[۲۷]
«روزی که نه خرید و فروش در آن است و نه دوستی و نا شفاعت».
«یُومُ لا یْغنی مُولیً عُن مُولیً شیئاً».[۲۸]
«روزی که ابداً دوستی به درد دوست دیگر نمی خورد».
«یُوم تُولّون مْدُبِرین ما لَکم مِن اللهِ مِن عاصمٍ».[۲۹]
«روزی که ( به هرسو) فرار می کنید و هیچ پناهی از (عذاب ) خدا نیست».
«ما لکم لا تَناصَرونُ بُل هْم الیُومُ مْستسلِمْون».[۳۰]
«چرا از یکدیگر یاری نمی جوئید؟ ولی امروز آنها کاملاً تسلیم اند». «چیز هائی را غیر از خدا می پرستند که نه به آنها ضرر می زند ( که از زیان آن بترسند ) و نه به آنها منفعت می رساند ( که توقع نفع آنرا داشته باشند ) و می گویند اینها شفیعان ما در نزد خدا هستند، بگو: آیا شما می خواهید خدا را از چیزی که در تمام زمین و آسمانها علم به آن ندارد با خبر سازید خدا از شرک آنها منزه و بالاتر است».[۳۱]
«ما لِلظّالمین من حمیمٍ و لا شفیعٍ یْطّاعْ».[۳۲]
«برای ستمکاران خویشاوندی که بدرد آنها بخورد و شفاعت کننده ای که شفاعتش قبول شود نخواهد بود». «فما لُنا مِن شافِعینْ ولا صَدیقٍ حمیم».[۳۳]
«برای ما ( گمراهان ) هیچ شفاعت کننده و دوستی مهربان نیست».
وامثال این آیات که وقوع شفاعت مورد تخیل مردم آن زمان و تأثیراسباب و وسائط را در قیامت نفی می کند[۳۴].
ولی با این همه نفی و انکار، اسلام عقیده به شفاعت را، بسان برخی دیگر از عقاید پیشینیان اصلاح نموده در عین این که این گونه اعتقادات را به باد انتقاد گرفته، و نظام اخروی را غیر از نظام این جهان دانسته است اما اصل وجود شفاعت را انکار نکرده و آن را اصالتاً حق خدا دانسته و برای اولیاء وی تحت شرایطی که مهم آنها، اذن الهی است، ثابت دانسته است.
در این موقع میان آیات نافی و مثبت کوچکترین اختلافی وجود ندارد زیرا ناقی ناظر بر رد عقاید بت پرستان و اقوامی مشابه آنها است ولی آیات مثبت شفاعت، ناظر به شفاعت صحیح است که مبتکر آن قرآن و شارح آن احادیث اسلامی است.
گروه پنجم
در این بخش به آیاتی بر می خوریم که شفاعت را مختص خدا می داند و می گوید :
جزا دهنده و شفیعی نیست و شفاعت همگی مربوط به او است، آیات این قسمت عبارتند از:
۱- «با این قرآن کسانی را که امید دارند به سوی پروردگار خود باز گردند، بیم بده، و نصیحت کن زیرا برای آنان جز خدا حامی و شفیعی نیست شاید آنان پرهیزکار گردند».[۳۵]
۲- «با کسانی که دین خود را بازیچه خود قرار داده، و زندگی دنیا، آنان را فریفته است مجالست مکن، آنان را تذکر بده تا مبادا هر شخصی تسلیم نتیجه اعمال خود شود در حالی که برای او جز خدا حامی و شفیعی نیست».[۳۶]
۳- «خداوند که آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنها قرار داد در شش دوره آفرید، سپس بر عرش قدرت مسلط گردید، برای شما جز خداوند حامی و شفیعی نیست چرا متذکر نمی شوید»؟[۳۷]
۴- «قل لله الشَّفاعه جمیعاً له ملک السماوات و الارض ثمّ الیه ترجعون».[۳۸]
«بگو: شفاعت همگی مال خدا است و او مالک آسمانها و زمین است سپس به سوی او باز می گردید».
این گروه از آیات به روشنی می رسانند که شفاعت از آن خدا است و همه اش در دست او است و کسی حق شفاعت ندارد.
افراد غیر وارد در مسائل مذهبی، با ملاحظه آیه اخیر «قل لله اشَّفاعه جمیعاً» «بگوکه شفاعت از آن خدا است» قدری درباره شفاعت تردید کرده و می گویند با وجود چنین انحصاری چگونه می توان گفت در روز رستاخیز غیر از خداوند شفیعانی نیز داریم.
پاسخ این گفتار روشن است زیرا گذشته از تحقیقی که پیرامون آیات شفاعت و چگونگی دلالت آنها به عمل خواهیم آورد، ما قبل آیه گواه بر این است که هدف آیه کوبیدن پندار بت پرستان است که بتها را شفیعان خود می دانستند، قرآن مجید برای ابطال این اندیشه می گوید: «لله الشَّفاعه جمیعاً» «شفاعت از آن خدا است و بس، نه از آن بتها».
و هر گز آیه ناظر به شفاعت دیگر شفیعان مانند پیامبران و اولیاع و صلحی نیست، در این باره کافی است ما قبل آیه را ملاحظه بفرمائید، اینک متن آیه ما قبل:
«ام اتَّخذوا من دون الله شفعاء قل اولو کانوا لا یملکون شیئاً و لایعقلون». [۳۹]
«یا این که غیر از خدا شفیعانی برای خود گرفته اند بگو هر چند آنها مالک چیزی نباشند و مطلبی درک نکنند».
آنگـاه در آیـه بعدی می فرماید: «قل لله الشفاعه جمیعاً…» «بـگـو شفـاعت از آن خـدا است …». با ملاحظه ما قبل آیه روشن می شود که نفی و اثبات در دو آیه، مربوط به خدا و بتها است که این حق را از بتها سلب کرده و برای خدا ثبت می کند و هرگز آیه ناظر به دیگر شافعان نیست که در آیات قرآن پذیرفته شدن شفاعت آنان قطعی اعلام گردیده است.
گروه ششم
در این گروه به آیاتی بر می خوریم که با صراحت هر چه کاملتر، شفاعت غیر خدا را در محکمه الهی به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته و غیر قابل رد می داند، هر چند آن را از نظر شفیع و شخصی که مورد شفاعت قرار می گیرد، محدود و مشروط معرفی می کند.
از نظر شفیع شرائطی دارد که شرط مهم آن این است که شفاعت باید به اذن خدا باشد و بدون اذن او هیچ گاه اثری نخواهد داشت.
از نظر مورد شفاعت نیز شرائطی دارد که به طور اجمال این است که شخصی که مورد شفاعت قرار می گیرد باید جلب رضایت خدا را بنماید، در این گروه از آیات، نام و خصوصیات شافعان مکتوم مانده و بیان نگردیده و تنها به ذکر صفات و شرائط پذیرفته شدن شفاعت آنها اکتفا شده است.
اینک متن آیات این گروه:
۱- «مُن ذَاالّذی یُشْفَعْ عنده الا بِاِذنهِ».[۴۰]
«کیست که بدون اذن او شفاعت کند».
ظاهر آیه این است که هیچ کس بدون اذن او شفاعت نخواهد کرد، ولی تلویحاً می رساند که در روز بازپسین شفیعان هستند که به اذن او شفاعت می کنند.
۲- «ما مِن شَفیعٍ الاّ مِن بُعدِ اِذنهِ».[۴۱]
«شفیعی نیست مگر بعد از اذن او».
برخی این آیه را مربوط به شفاعت مورد بحث می دانند ولی در آینده خواهیم گفت ممکن است این آیه مربوط به شفاعت اصطلاحی نباشد.
۳- «لا یُملکونُ الشَّفاعهُ الاّ مُن اَتّخَذَ عِندُ الرحمانِ عهداً».[۴۲]
«( هیچ یک از معبودهای آنان) مالک شفاعت نمی گردد مگر آنکه با خدا عهدی داشته باشد».
یعنی تنها گروهی می توانند شفاعت نمایند که خداوند به آنها قول شفاعت داده و با خدا چنین عهدی داشته باشند، و خدا از میان معبودهای باطل آنان، تنها به آن گروه وعده شفاعت داده که به وحدانیت خدا و یگانگی معبود گواهی دهند چنانکه توضیح آن در ششمین آیه این بخش خواهد آمد.
۴- «یُومئذٍ لا تَنفَعْ الشفاعه الاّ من اَذِنُ لَه الرحمانْ و رُضِیُ له قَولاً».[۴۳]
«در روز رستاخیز شفاعت کسی درباره کسی مفید واقع نمی شود مگر شفاعت کسی که خدا به او اذن دهد و به گفتار او راضی گردد ( سخنی نگوید که خشم خدا را بر انگیزد )».
۵- «وُلا تَنفعْ الشَفاعُه عِندهْ اِلاّ لِمُن اَذِنُ لَهْ».[۴۴]
«شفاعت کسی سودی نمی بخشد مگر شفاعت آن کس که خدا به او اذن دهد».
۶- «کسانی که جز خدا مورد پرستش واقع می شوند ( مانند بتها و ملائکه و مسیح ) هرگز مالک شفاعت نمی شوند، مگر آن گروه که به حق گواهی دهند و از صمیم دل به آن عالم باشند».[۴۵]
جمله «وُلا یُمًلِکْ الّذینُ یُدًعْونُ من دونه الشفاعه» حاکی است که تمام معبودهای جهان اعم از فرشته و انسان و … ، مالک شفاعت نمی باشند و توانائی بر آن کار ندارند.
جمله «اِلاّ مِن شَهِدُ بالحُقِّ» گروهی را استثنا می کند و آنها کسانی هستند که به «حق» که همان توحید و یگانگی خدا است گواهی دهند، و معترف باشند که خداوند جهان یکی است مانند فرشتگان و پیامبرانی مانند مسیح که معبود گروهی می باشند اما خود بر بندگی خویش و وحدانیت معبود حقیقی گواهی می دهند.
در این صورت یکی از شرائط پذیرفته شدن شفاعت این است که شفیع بر یگانگی خدا گواهی دهد.
هرگاه گواهی به توحید خدا، شرط پذیرفته شدن شفاعت شفیع باشد، قطعاً مورد شفاعت نیز باید داری چنین شرطی باشد. دقت در این آیات ما را به نکات زیر رهبری می کند:
۱- گروهی که در روز رستاخیز به طور قطع و یقین تحت شرائطی شفاعت خواهند نمود در این آیات از نام و نشان آنان گفتگوئی به میان نیامده است.
۲- یکی از شرائط نفوذ شفاهت، اذن الهی است چنانکه لفظ «الا باذنه» و مانند آن بر این گواهی می دهند.
۳- به یگانگی خدا گواهی دهد چنانکه از جمله «الاّ من شهد بالاحقّ» بر می آید.[۴۶]
۴- در خواست شفاعت آمیخـتـه به سخنی کـه خشم خدا را بر می انگـیزد نباشـد چنانکه می فرمـاید: «وُرُضیُ لَهْ قَولاً» و شاید مقصود این است که درباره افرادی درخواست شفاعت نکند که هر گز شایستگی شفاعت را ندارند.
۵- پیمان شفاعت با خداوند داشته باشند چنانکه جمله «الاّ من اتخذ عند الرّحمان عهداً» این حقیقت را می رساند.
گروه هفتم
در این بخش آیاتی را می خوانیم که نه تنها به طور کلی از وجود شافعانی خبر می دهد که درباره بندگان گنه کار شفاعت می کنند بلکه انگشت روی نام و مشخصات آنها گذارده و معین می کند مانند:
«گویند: خداوند از فرشتگان فرزندانی برای خود انتخاب کرده است ( چنین نیست ) بلکه آنان بندگان گرامی خدا هستند، هرگز بر فرمان او سبقت نمی گیرند و به آن عمل می کنند، خداوند از پیش آنها و پشت سر آنها آگاه است، و درباره کسانی شفاعت می کنند که مورد پسند خدا باشند».[۴۷]
«چقدر فرشتگانی در آسمانها هستند که شفاعت آنان درباره افراد سودی نمی بخشد مگر آن که خدا به هر کسی بخواهد اذن دهد و به شفاعت او راضی گردد».[۴۸]
در این آیه فرشتگان آسمانها شفیعان معرفی شده اند که به اذن خداوند می توانند شفاعت کنند.
«حاملان عرش و کسانی که در اطراف آن قرار دارند، خدا را تسبیح می گویند و به او ایمان می آورند و درباره افراد با ایمان طلب آمرزش می کنند».[۴۹]
این آیه با صراحت کاملتر می گوید که حاملان عرش الهی و کسانی که دور آن قرار دارند در حق افراد با ایمان طلب آمرزش می کنند از آنجا که زمان طلب مغفرت محدود نیست و به حکم این که برای استغفار، ظرف و زمانی معین نکرده است شامل روز رستاخیز نیز می گردد.
یکی از معانی شفاعت، دعای شفیع در حق شخص مورد شفاعت است که با او ارتباط معنوی دارند، از این جهت حاملان عرش و آنها که در اطراف آن قرار دارند ، با طلب آمرزش خود درباره افراد با ایمان به اذن الهی شفاعت می کنند.
با توجه به توضیحات مذکور، این آیه یکی از دلائل شفاعت میباشد.
منبع:پرسمان
[۱] . سوره بقره، آیه
[۲] . سوره بقره ، آیه ی ۲۵۵ .
[۳] . سوره زخرف، آیه ۶۷٫
[۴] . سوره آل عمران، آیه ۹۷٫
[۵] . کشاف، ج ۱، ص ۲۹۱٫
[۶] . سوره بقره، آیه ۴۸ .
[۷] . سوره مائده، آیه ۱۸٫
[۸] . سوره بقره، آیه ۱۱۱ .
[۹] . سوره بقره ، آیه ۱۱۱ و ۱۱۲ .
[۱۰] . سوره بقره ، آیه ۸۰ .
[۱۱] . کشاف ج ۱، ص ۲۱۵ و مجمع الیان، ج ۱، ص ۱۰۳٫
[۱۲] . سوره اعراف ، آیه ۵۳ .
[۱۳] . سوره شعراء ، آیه ۱۰۱ _ ۹۸ .
[۱۴] . سوره مدثر، آیه های ۴۸ _ ۴۶٫
[۱۵] . << ما سُلُککم فی سُقرٍ ، قالو ا لم نَکْ مِنُ المصلینُ، وُ لم نَکْ نُطعمْ المِسکینُ و کُنا نَخُوضُ مُعُ الخائِضِینُ >> سوره مدثر، آیه ۴۵ _ ۴۲٫
<< چه چیز شما را وارد دوزخ ساخت، می گویند: نماز نمی گزاردیم، مستمندان را اطعام نمی کردیم، و در باطل فرو می رفتیم>>.
[16] . سوره انعام ، آیه ی ۹۴٫
[۱۷] . سوره یونس ، آیه ی ۱۸٫
[۱۸] . سوره روم ، آیه ی ۱۳ .
[۱۹] . سوره روم ، آیه ی ۱۳ .
[۲۰] . سوره یس ، آیه ی ۲۳ .
[۲۱] . سوره انفطار ، آیه ی ۱۹ .
[۲۲] . سوره بقره ، آیه ی ۱۶۶ .
[۲۳] . سوره انعام، آیه ی ۹۴ .
[۲۴] . سوره یونس ، آیه ی ۳۰ .
[۲۵] . منظور این نیست که در آخرت علل بکلی از اثر می افتند و هیچگونه تأثیر و تاثری ندارند بلکه منظور این است که این اسبابی که در عالم دنیا وجود دارند، در آنجا از کار افتاده و بدرد نمی خورد و این ترتیباتی که مردم دنیا برای رسیدن بمنافع و فرار از مجازاتها می دهند در نجا کوچک ترین اثری ندارد و بعبارت دیگر نظام در آنجا نظام دیگری غیر از نظام دنیوی است.
[۲۶] . سوره بقره، آیه ی ۴۸ .
[۲۷] . سوره بقره، آیه ی ۲۵۴ .
[۲۸] . سوره دخان، آیه ی ۳۳ .
[۲۹] . سوره مومن، آیه ی ۳۳ .
[۳۰] . سوره صافات، آیه ی ۲۵ و ۲۶ .
[۳۱] . سوره یونس، آیه ی ۱۸ .
[۳۲] . سوره مومن، آیه ی ۱۸ .
[۳۳] . سوره شعراء، آیه ی ۱۰۰ و ۱۰۱ .
[۳۴] . المیزان، ج ۱، ص ۱۵۶ و ۱۵۷ .
[۳۵] . سوره انعام، آیه ی ۵۱ .
[۳۶] . سوره انعام، آیه ی ۷۰ .
[۳۷] . سوره سجده ، آیه ی ۴ .
[۳۸] . سوره زمر، آیه ی ۴۴ .
[۳۹] . سوره زمر، آیه ی ۴۳ .
[۴۰] . سوره بقره ، آیه ی ۲۵۵ .
[۴۱] . سوره یونس ، آیه ی ۳ .
[۴۲] . سوره مریم ، آیه ی ۸۷، مقصود از لایملکون همان معبودهای باطل است که در آیه ی ۸۱ همین سوره ( و اتَّخذوا منْ دون الله الههً ) وادر شده است.
[۴۳] . سوره طه ، آیه ی ۱۰۹ .
[۴۴] . سوره سبا ، آیه ی ۲۳ .
[۴۵] . سوره زخرف ، آیه ی ۸۶ . . . ضمیر متصل ( یدعون ) حذف شده است و تقدیر کلام چنین است: ( یدعونهم ) .
[۴۶] . مقصود از حق ، یا اعتقاد به وجود خدا و یا گواهی به صفات او است که مهم آنها مسئله توحید و یکتائی است.
[۴۷] . سوره انبیاء ، آیه های ۲۸ _ ۲۶ .
[۴۸] . سوره نجم ، آیه ی ۲۶ .
[۴۹] . سوره غافر ، آیه ی ۷ .
پاسخ دهید