پس از دعوت علنی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین گسترش اسلام در میان قبائل و عزّت یافتن مسلمانان در پی هجرت به حبشه، قریش استراتژی جدیدی را در قبال پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمانان در صدد اجرا قرار داد که میتوان از آن به محاصرهی اقتصادی و اجتماعی مسلمانان نام برد.
تهیه و تنظیم: علی اکبر اسدی
محاصرهی اقتصادی و اجتماعی
هنگامی که قریش شوکت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یاران وی، عزّت مهاجران در حبشه و گسترش اسلام در میان قبائل را دیدند[۱] و آنگاه که تلاشهای خود را در ستیز با آیین پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، شکست خورده یافتند، در صدد برآمدند تا به تجربهی جدیدی دست بزنند. این اقدام جدید محاصرهی اقتصادی و اجتماعی بنی هاشم و ابوطالب بود. بدین ترتیب که یا محمّد را تحویل دهند تا قریش او را بکشد، یا محمّد از آیین خویش دست بردارد؛ یا همگی از گرسنگی و خواری بمیرند، بدون اینکه مسئولیت این کار بر عهدهی شخص معیّنی باشد و بتوانند آنان را به جنگی ناخواسته وادار کنند که چه بسا هیچ کس نتواند نتایج و پیامدهای ناگوار آن را پیشبینی کند. بدین منظور، قریش پیمانی را نوشتند و در آن بر ضدّ بنی هاشم و بنی مطّلب تعهّد کردند: از آنان زن نگیرند، به آنان زن ندهند؛ چیزی به آنها نفروشند و چیزی از آنها نخرند و با آنان در هیچ کاری همراه نشوند، مگر اینکه محمّد را تحویل دهند تا وی را بکشند.
چهل نفر از سران قریش این پیمان را امضاء و مهر کردند و آن را مدّتی در کعبه آویختند. گفته میشود: قریش از سرقت این سند ترسیدند، لذا آن را به خانهی مادر ابوجهل انتقال دادند.[۲]
این پیمان بیمهری و بیدادگری، مطابق مشهورترین روایات در سال هفتم بعثت بود. برخی آن را در سال ششم دانستهاند. ابوطالب به خاندان هاشم دستور داد که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با خود به شعب ابوطالب ببرند. فرزندان مطّلب بن عبد مناف نیز همراه آنان بودند، مگر ابولهب. تا سال دهم بعثت در این درّه بودند.
قریش مراقبانی گماشته بود تا هیچ کس نتواند برای محاصرهشدگان غذایی ببرد. آنها از اموال خدیجه و ابوطالب مصرف میکردند تا اینکه تمام شد. از این رو به ناچار از برگ درختان استفاده میکردند. کودکان در فشار گرسنگی ناله میکردند و مشرکان صدایشان را از آن سوی شعب میشنیدند و برای همدیگر بازگو میکردند. در حالی که برخی مسرور و شادمان میشدند، کسانی دیگر این کار را سرزنش و مذمّت میکردند. میگویند: در میان مشرکان، کسانی با مسلمانان همدردی میکردند. این احساس همدردی غالباً از سوی افرادی بود که با مسلمانان رابطهی نسبی و خویشاوندی داشتند. همانند ابو العاص بن ربیع و حکیم بن حزام. البتّه ما، در اینباره تردید داریم.
مسلمانان جز موسم حج در ماه ذی حجّه و ایّام عمره در ماه رجب نمیتوانستند از شعب ابوطالب بیرون آیند. آنان در این روزها در شرایط سختی به خرید و فروش میپرداختند، زیرا پیشاپیش با هر تازه واردی به مکّه ملاقات میکردند و با پیشنهاد قیمتهای گزاف او را به طمع میانداختند، مشروط بر اینکه چیزی به مسلمانان نفروشد. ابولهب در این کار جلودار بود. وی قیمتهای بالایی را به بازرگانان پیشنهاد میداد تا جایی که چیزی برایشان باقی نمیماند. او بها را تضمین میکرد و اضافه پرداخت آنان را از اموال خود میداد. مشرکان هر فردی را که به مسلمانان چیزی میفروخت، به غارت اموال تهدید میکردند و هر فردی را که وارد مکّه میشد، از معامله با مسلمانان بر حذر میداشتند.
خلاصه اینکه قریش بازارها را به روی مسلمانان محاصره شده بستند. غذایی وارد مکّه نمیشد و داد و ستدی صورت نمیگرفت، مگر اینکه مشرکان قریش قبل از هر کس به آن مبادرت میکردند. هدف آنان از این اقدام ریختن خون رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود.[۳] این مصیبت دو یا سه سال به طول انجامید. امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) با به خطر انداختن جان خود، مخفیانه برای مسلمانان غذا میآورد. به تعبیر اسکافی و دیگران، این در شرایطی بود که اگر به علی (علیه السّلام) دست مییافتند، او را زنده نمیگذاشتند.[۴]
ابوطالب شبها بر جان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سخت بیمناک بود. از این رو هنگامی که مردم به بستر خود میرفتند، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در بسترش میخواباند تا همهی ساکنان شعب ببینند و آنگاه که همه به خواب رفته بودند، او را بیدار میکردند و فرزندش علی (علیه السّلام) را به جای او در بستر قرار میداد.[۵] ابوطالب به همین مناسبت ابیات شعری خطاب به فرزندش علی (علیه السّلام) سروده است.
الف) ثروت خدیجه و شمشیر علی (علیه السّلام)
معروف است که اسلام با شمشیر علی (علیه السّلام) و ثروت خدیجه (علیها السّلام) پیشرفت کرد. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهی شمشیر علی (علیه السّلام) فرمود:
لَا فَتَى إِلَّا عَلِیٌ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ
خدیجه (علیها السّلام) نیز اموال خود را خصوصاً در دوران سخت محاصرهی سیاسی و اقتصادی شعب ابوطالب برای ادامهی حیات مسلمانان محصور هزینه کرد. معنای این سخن چیست؟ گوینده چه هدفی از طرح این مطالب دارد؟ آیا بدان معنی است که خدیجه (علیها السّلام) به مردم رشوه میداد تا مسلمان شوند؟ آیا میتوان در تاریخ حتّی یک مورد پیدا کرد که چنین کاری صورت گرفته باشد؟ شاید بگویید: پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای جلب قلوب مردم اموالی به آنان میداد تا به اسلام علاقهمند شوند. قضیهی غنایم حنین روشنترین دلیل بر این مطلب است و احدی سهم «مؤلفه قلوبهم» را در اسلام و گسترش آیین یکتاپرستی انکار نمیکند.
پاسخ این است که آنچه میگویند بدان معنی نیست که برای پذیرش اسلام رشوه میگرفتند، بلکه هدف اسلام این است که آنها در محیط اسلامی زندگی کنند و با دید مثبت و بینش سلیم به اوضاع و احوال بنگرند و موانع روانی، سیاسی و یا اجتماعی از سر راه آنان برداشته شود. از این رو پرداخت چنین اموالی به آنان کمک میکرد تا در بیشتر موارد بر این موانع خیالی فایق آیند و در فضای اسلامی به سر برند و ویژگیها و اهداف اسلام را بهتر فهم کنند تا از این طریق با پاسخهای قانعکنندهی وجدانی و فکری به حقّانیت و اهداف بلند اسلام پی ببرند.
در میان همین افراد هستند کسانی که فکر میکنند اسلام آنان را از مال و ثروت و دیگر امتیازات مورد علاقه محروم کرده است. پس چرا اسلام در خفا برای این کابوس کینهساز و مضرّ به مصالح خویش، برنامهریزی نکند؟ از این رو هر گاه به او مالی داده و چنین تفهیم شود که اسلام مخالف مال و ثروت نیست:
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَهَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ.[۶]
(ای پیامبر؛) بگو: زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده (و نیز) روزیهای پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده است؟
در این صورت ممکن است، قانع شود که هدف اسلام جز تأکید بر انسانیت آدمی به عنوان معیار حقیقی ارزش انسان چیزی نیست و ثروت، قدرت، زیبایی، جاه و مقام را در اینباره از دیدگاه اسلام ارزشی نباشد. از این رو اسلام میکوشد زندگی انسان را در این مسیر ساماندهی کند تا در دنیا و آخرت سعادتمند باشد.
اموال خدیجه (علیها السّلام) نه به عنوان رشوه به کسی داده شد تا مسلمان شود و نه به احدی از مؤلفه قلوبهم، بلکه صرفاً برای حفظ جان و زندگی مسلمانان هزینه شد که به خاطر اسلام و آرمانهای والای آن سختترین مصائب و رنجها را به جان خریدند؛ مسلمانانی که قریش از جنگ با آنان به هر وسیلهی غیر انسانی و ضدّ اخلاقی حتّی فقر و گرسنگی کوتاهی نکرد. از این رو ثروت خدیجه (علیها السّلام) صرف ادارهی زندگی کسانی شد که در معرض خطرهای بزرگی قرار داشتند و از این راه به آیین اسلام خدمت کردند. همین معنای سخن آنهاست که میگویند: اسلام با ثروت خدیجه پابرجا ماند.
ثروت خدیجه که در دورهی محاصره در شعب ابوطالب خرج شد، غالباً اموالی بود که از آن برای سدّ جوع و پوشش بدن استفاده میشد و الّا از آنجا که در غالب اوقات امکان خرید و فروش برای آنان فراهم نبود، در راههای دیگری هزینه نشد.
از سوی دیگر به دلیل موقعیت و وسعت شهر مکّه، ثروت هر چه هم زیاد بود، محدود به شمار میرفت و کاربرد چندانی نداشت؛ زیرا مکّه، شهر بسیار بزرگی نبود، بلکه در مقایسه با قریه، بزرگ به نظر میرسید. از این رو در قرآن «امّ القری» نامیده شده است. همواره در چنین شهری به لحاظ محدودیت، قدرت و توانمندیهای آن، ثروت محدود باقی میماند.
ب) حکیم بن حزام
حکیم بن حزام را از جمله افرادی برشمردهاند که به طور پنهانی و مخفیانه برای مسلمانان در شعب ابوطالب غذا میفرستاد.[۷] ما، در این سخن تردید داریم، زیرا حکیم از جمله کسانی است که قریش در شب غار برای کشتن رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نامزد کردند. آنان شب را در کنار در خانهی حضرت در کمین نشستند تا لحظهی موعود فرا رسید.[۸] امّا خداوند مکر آنان را به خودشان بازگرداند.
علاوه بر این حکیم بن حزام در عهد رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) غلّاتی را که به مدینه وارد میشد، احتکار میکرد.[۹] وی از گروه مؤلفه قلوبهم یعنی از کسانی بود که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با دادان مال، دل آنان را به دست آورد.[۱۰] کسی که چنین روحیهای داشته باشد، قطعاً چنان بذل و بخششی برای او سخت خواهد بود. خصوصاً که علاوه بر بذل مال، جان وی نیز در معرض خطرهای ناشی از دشمنی با قریش قرار خواهد گرفت. مگر اینکه معتقد شویم وی این کار را بر پایهی روحیهی احتکاری و بازرگانی خود انجام میداد. بدین صورت که کالاهای خوراکی را به گرانترین قیمت به مسلمانان میفروخت. بنابراین جان خود را به خاطر ثروتاندوزی و مالدوستی به خطر میانداخت.
ما بعید نمیدانیم که خاندان زبیر در ثبت این فضیلت برای حکیم بن حزام دست داشته باشند. خصوصاً که وی از جمله کسانی بود که از بیعت با امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) امتناع ورزید و از عثمانیهای سرسخت بود.[۱۱]
این مطلب اقتباسی از فصل دوم بخش پنجم ترجمهی کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم میباشد.
[۱]. سیره مغلطای، ۲۳؛ سیره ابن هشام، ۱/۳۵۷؛ تاریخ الخمیس، ۱/۲۷۹٫
[۲]. بحار الانوار، ۱۹/۱۶٫
[۳]. البدایه و النهایه، ۳/۸۴٫
[۴]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۱۳/۲۵۶٫
[۵]. تیسیر المطالب، ۴۹؛ الغدیر، ۷/۳۵۷-۳۵۸؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۱۴/۶۴٫
[۶]. اعراف: ۳۲٫
[۷]. سیره ابن هشام، ۱/۳۷۹٫
[۸]. بحار الانوار، ۱۹/۳۱؛ مجمع البیان، ۴/۵۳۷٫
[۹]. دعائم الاسلام، ۲/۳۵؛ تهذیب الاحکام، ۷/۱۶۰؛ وسائل الشیعه، ۱۲/۳۱۶؛ التوحید، ۳۸۹؛ الکافی، ۵/۱۶۵؛ من لا یحضره الفقیه، ۳/۲۶۶؛ الاستبصار، ۳/۱۵٫
[۱۰]. نسب قریش، ۲۳۱٫
[۱۱]. قاموس الرجال، ۳/۳۸۷٫
پاسخ دهید