«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۱]

دعای عاقبت به خیری امام سجّاد علیه السّلام

دعای یازدهم صحیفه‌ی سجّادیّه «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ بِخَوَاتِمِ الْخَیْرِ»[۲]. چون قسمت عمده‌ی آن را در محضر شما عزیزان توضیح دادیم، حالا که دعا را به نیّت دعا می‌خوانیم امیدوار هستیم إن‌شاءالله با حضور قلب باشد و خدا نظر بکند. «یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ» خیلی دعای زیبایی است، آدم دوست دارد همیشه زمزمه بکند. «یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ، وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاهٌ لِلْمُطِیعِینَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکْرِکَ عَنْ کُلِّ ذِکْرٍ، وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکْرِکَ عَنْ کُلِّ شُکْرٍ، وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَهٍ. فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلَامَهٍ لَا تُدْرِکُنَا فِیهِ تَبِعَهٌ، وَ لَا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَهٌ، حَتَّى یَنْصَرِفَ عَنَّا کُتَّابُ السَّیِّئَاتِ بِصَحِیفَهٍ خَالِیَهٍ مِنْ ذِکْرِ سَیِّئَاتِنَا، وَ یَتَوَلَّى کُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا، وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا، وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ الَّتِی لَا بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَیْنَا کَتَبَهُ أَعْمَالِنَا تَوْبَهً مَقْبُولَهً لَا تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَى ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ، وَ لَا مَعْصِیَهٍ اقْتَرَفْنَاهَا. وَ لَا تَکْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ، یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِکَ. إِنَّکَ رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاکَ، وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاکَ».

 امام سجّاد علیه السّلام در محضر پروردگار متعال از خداوند منّان این‌طور درخواست می‌کند: خدایا طوری زندگی بکنم که موقع جدا شدن از فرشتگانی که یک عمری با من بودند، فرشتگانی که سیئّات پرونده‌ی خالی از من ببرند و فرشتگان نویسنده‌ی حسنات مسرور باشند به این‌که پرونده‌ی من مشحون از حسنات و خوبی‌ها باشد.

عبرت گرفتن از منقضی شدن عمر

 «وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا» و وقتی روزگار زندگی من منقضی می‌شود. «وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا» و وقتی مَدد و مدّت عمرهای ما سپری می‌شود. «وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ» و دعوت شما را احضار  می‌کند که چاره‌ای هم از آن نیست و از اجابت آن هم چاره‌ای نیست. پس صلوات بر محمّد و آل محمّد نازل بفرما و ختام آنچه را که برای ما احصا می‌کنی، این ختام آن را توبه قرار بده. این‌جا چند تا نکته جای توجّه و دقّت است. یک مسئله این است که ایام حیات ما منقضی می‌شود یا عمرهای ما سپری می‌شود؛ توجّه به انقضای حیات و سپری شدن عمر خود جزء عبرت‌ها است و ما عبرت نمی‌گیریم. روزهایی که از دست دادیم، دیگر برنمی گردد. هر کاری کردیم، کردیم. نکردیم از دست دادیم. دیگر هم برگشتی نسبت به روز قبل و روزهای قبل نیست، گذشت. آخر عمر می‌بینیم همه‌ی آن گذشت. الآن نمی‌بینیم چند روز دیگر باقی داریم ولی به پایان که رسید، آدم می‌بیند عجب خدا یک فرصتی داده بود، مفت از دست دادیم، دست ما خالی است. درجاتی که می‌توانستیم بالا برویم، نرفتیم. پایین ماندیم یا خدا نکند آدم ببیند درجاتی که بالا نرفته است، زیر صفر مدام درکات را طی کرده است. این همه گناه در مقابل آن حسنات نیست. یکی این نکته که انسان به گذر عمر خود بی توجّه نباشد. بخواهیم یا نخواهیم داریم می‌رویم، دارند ما را می‌برند. شب‌ها و روزها دارد عمر ما را به پایان می‌رساند.

احضار شدن همه در پیشگاه خدا در هنگام مرگ

نکته‌ی دوم این است که حضرت می‌گویند: «وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ الَّتِی لَا بُدَّ مِنْهَا» خدای متعال همه را احضار می‌کند. یعنی ما به اختیار خود نمی‌رویم. همان‌گونه که دادگاه برای اشخاص متّهم احضاریّه می‌فرستد، اگر نیامد مأمور به سراغ او می‌آید؛ خدا هم برای بردن ما احضاریّه می‌فرستد. این مقام، مقام قهّاریّت خدا است، این از صفات جلالیّه‌ی حق است. قهّاریّت خدا که خدای متعال ملائکه را می‌فرستد و ما را احضار می‌کند. هم احضار خدا «لَا بُدَّ مِنْهَا» یعنی خدا اراده‌ی قطعی کرده است، به ما هم خبر داده است. «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ»[۳] هیچ کسی استثناء نیست. احدی از انبیاء، از مقرّبین، از سلاطین، قدرتمندها، ثروتمندها، احدی از گردونه‌ی مرگ نمی‌توانند فرار بکنند. خدا فرموده است: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ» عمل هم می‌کند. از آن طرف خدا این مسئله را به صورت یک اراده‌ی تخلّف ناپذیر اعلان فرموده است؛ از این طرف کسی نمی‌تواند نه بگوید. ما هم ناچار هستیم که داعی حق را لبیک بگوییم.

در آن حدیث شریف که از وجود نازنین حضرت سیّد الشّهداء علیه الصّلاه و السّلام است که جوانی آمد گفت: یا حسین به داد من برس. حضرت فرمود: چه شده است؟ گفت: در برابر نفس خود عاجز هستم، نمی توانم گناه نکنم، بیچاره شدم. هر کار می‌کنم باز هم در گناه واقع می‌شوم. آمدم شما به من کمک بکنید. حضرت فرمودند: اگر می‌خواهی گناه بکنی پنج شرط را رعایت بکن و گناه بکن. ۱- این‌که از ملک خدا بیرون برو، از مملکت خدا خارج شو هر چه دوست داری بکن. ولی در ملک خدا، در مملکت خدا خلاف قانون مالک این مملکت که نمی‌شود، عمل کرد. قانون گذاشته است، در مملکت خدا نباید خلاف کرد. مخالفت او را کرد. ۲- فرمود: روزی او را نخور، هر چه می‌خواهی گناه بکن آزاد هستی. ۳-‌ فرمود: هر وقت خواستی گناه بکنی یک جایی پیدا بکن که «لَا یَرَاکَ اللَّهُ فیها» خدا تو را در آن‌جا نبیند. اگر یک جایی پیدا کردی که خدا آن‌جا نبود، خدا تو را نمی‌دید خوب گناه بکن. ۴-‌ این است که وقتی ملک قبض روح می‌آید، مقاومت بکن. بگو من نمی‌آیم، گردن کلفتی بکن، جان خود را نده، هر کاری می‌خواهی بکنی بکن. ۵-‌ هم فرمودند: وقتی گناه می‌کنی پرونده برای تو تشکیل می‌شود، تو را به آن‌جا می‌برند. فرشته‌ی عذاب می‌آید، محکوم به عقاب و جهنّم شدی، آن‌جا قدرت‌نمایی کن، تسلیم مأمور الهی نشو، هر کاری دوست داری بکنی، بکن.

احدی نمی‌تواند در برابر ملک الموت و قشون ملک الموت مقاومت بکن. این «لَا بُدَّ مِنْهَا»[۴] از این طرف ضعف ما است، ما در برابر او قدرتی نداریم، از آن طرف قدرت او است. امام سجّاد علیه السّلام هر دو طرف را در این عبارت آورده است. این احضاریّه‌ای که برای ما می‌آید، هم اصل احضار به دلیل اراده‌ی قطعی و حتمی خداوند متعال قطعی است؛ همه‌ی ما بعد از تمام شدن مدّت خود احضار می‌شویم، ما را می‌خواهند ببرند. از این طرف هم ما کسی نیستیم که بتوانیم در برابر مأمور الهی به احضاریّه‌ی الهی پشت پا بزنیم، بگوییم: من نمی آیم، این امر قطعی است. هم «وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ الَّتِی لَا بُدَّ مِنْهَا» هم دعوت تو «لَا بُدَّ مِنْهَا» است و هم اجابتی که از ناحیه‌ی بندگان تو است، این هم ضروری است و هیچ کسی قدرت تخلّف را ندارد.

انذار امام سجّاد علیه السلام از احضار شدن به پیشگاه خدا در حالت گناه

از این مسئله که مسئله‌ی حضور ملک الموت و پایان عمر ما آمد، این‌جا مسئله چند نکته قابل توجّه است. یکی این است که آخرین نقطه‌ی حیات انسان هر چه باشد، انسان با آن محشور می‌شود یکی مثل مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی می‌شود. مرحوم حاج آقا حسین فاطمی می‌گوید من  بودم از شاگردان ایشان وارد منزل شدم، دیدم کسی از طرف آقا میرزا جواد آقا آمد گفت: آقا می‌گویند: به این‌جا بیا. بلند شدم رفتم، دیدم غسل کرده است رو به قبله خوابیده است، تکبیره الاحرام گفته است در همان حالت بیماری که قدرت بلند شدن نشد. تکبیره الاحرام برای نماز گفت جان به جان آفرین تسلیم کرد و بعضی از بزرگان ما در حال سجده جان دادند. حاج شیخ محمّد غروی می‌گویند: از خدا خواسته بود که خدایا می‌خواهم طوری بمیرم که ندانم مرگ آمد. یک مرتبه ببینم که پیش تو هستم و همین‌طور هم می‌شود. در حال نماز شب، نماز شب خود را تمام می‌کند، در حال سجده بوده است ملک الموت به سراغ او می‌آید. کسی آمد خدمت حضرت موسی کاظم علیه السّلام عرضه داشت: آقا من اهل ابتذال و هرزگی نیستم امّا همسایه‌ای دارم بی‌مبالات است، در منزل این‌ها همیشه زن‌های خواننده می‌خوانند، آن‌جا محلّ بزن و بکوب است. دستشویی منزل من دیوار به دیوار منزل همسایه است. وقتی به دستشویی می‌روم، آن صداها را می‌شنوم. گاهی هم صداها خیلی جاذبه دارم، طول می‌دهم بشنوم. حضرت فرمودند: نگران نیستی در همان حال ملک الموت بیاید، تو را احضار بکند، فرصت توبه پیدا نکنی با حال گناه با خدا ملاقات بکنی؟!

دیدن اعمال و ملک الموت در هنگام قبض روح

نکته‌ی دوم این است که آن حالت حالتی که انسان معاینه می‌کند. در حالت معاینه پنج چیز را آدم معاینه می‌کند. یکی این‌که موقع قبض روح تمام اعمال انسان جلوی او رژه می‌رود. آدم همه‌ی گذشته‌های خود را بدون کم و زیاد، آنچه در خلوت و جلوت از او صادر شده است، همه را می‌بیند، لحظه‌ی خیلی سختی است. یک وقت است که آدم خبر ندارد به آن‌جا می‌رود، پرونده را باز می‌کند ولی بعضی روایات دارد که تمام اعمال انسان همان موقع جان دادن مقابل او مجسّم می‌شود، انسان آب می‌شود وقتی می‌بیند دارد می‌رود و با بار سنگینی از گناه هم دارد می‌رود. در همان لحظه می‌بیند که چه خاکی بر سر خود ریخته است. چه فرصت‌هایی را از دست داده است. حقیقت اعمال خود را مشاهده می‌کند، معاینه می‌کند.

 دوم ملک الموت را می‌بیند. تا مرگ انسان نیامده است، حقّ دیدن ملک را ندارد. محدّثین هم مثل جناب سلمان و بعضی از کسانی دیگر که محدَّث بودند؛ حضرت مریم محدَّث بود، جناب سلمان محدَّث بود این‌ها صدای ملک را می‌شنیدند ولی خود ملک را نمی دیدند، مگر متمثّل بشود؛ «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا»[۵] ملک بوده است، او را به صورت ملک نمی‌دیده است، به صورت انسان می‌دیده است. حضرت مریم سلام الله علیها آن ملکی را که داشت می‌آمد حضرت عیسی علیه السّلام را به او بدهد، دید یک مردی دارد می‌آید یا برای حضرت رسول صلوات الله علیه به صورت دحیه کلبی غالباً ملک خود را نشان می‌داد. انسان در موقع مرگ خود ملک را می‌بیند؛ نه این‌که ملک بر او متمثّل بشود. این هم یک حالت معاینه است.

دیدن پیامبر و امیر المؤمنین علیه السّلام در هنگام احتضار

سوم استحضار و حضوری که برای انسان در آن‌جا پیش می‌آید، بر حسب روایات قطعی هم وجود نازنین پیامبر اکرم صلوات الله علیه و هم حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام کنار حضرت عزرائیل، عزرائیل با فرمان او انجام وظیفه می‌کند. آدم هم پیغمبر را می‌بیند و هم حضرت امیر علیه الصّلاه والسّلام را می‌بیند. در برخی از روایات دارد که ائمّه‌ی معصومین علیهم السّلام همه را می‌بیند. ولی در برخی از روایات داریم همه را دیدن برای مؤمن است. همه، همه را نمی‌بینند. لکن پیغمبر و امیر المؤمنین علیهم السّلام کسی مؤمن باشد، منافق باشد، کافر باشد، همین‌طور که ملک را می‌بیند، علی و حضرت رسول صلوات الله علیه را هم معاینه می‌کند.

آخر کار ما، سر و کار ما با این‌ها است. ملک الموت می‌آید آیا با مهربانی می‌آید یا وضع ما را می‌بیند با خشونت برخورد می‌کند. حضرت امیر دارد بر این‌که من در قلب کسی هر طور باشم، او من را همان‌طور می‌بیند. دشمنان امیر المؤمنین علیه السّلام علی را آن‌طور دشمن می‌بینند. در آن‌جا این اثر عداوت خود را در نحوه‌ی عملکرد مأمور امیر المؤمنین علیه السّلام که جناب ملک الموت است، آن‌جا اثر خود را نشان می‌دهد. یکی هم این است که اعمال خود را در آن‌جا خواهیم دید. هم بهشت خود را می‌بینیم، هم جهنّم خود را می‌بینیم. این آخرین لحظه است، حالت معاینه است، حالت استحضار است و دیگر پایان این‌جا است و آغاز زندگی ابدی ما است. برای این مسائل ما یک حسابی باز بکنیم، هر روز احتمال بدهیم که آخرین روز عمر ما باشد.

معنای توبه‌ی نوصح و اهمّیّت آن

لذا امام سجّاد علیه السّلام می‌خواهند آخرین کاری که از این عالم برای ایشان نوشته می‌شود توبه‌ی مقبوله باشد. فرمود: «مَن مَاتَ عَلی حالهٍ فَهُوَ عَلیهَا» اگر کسی در هر حالتی بمیرد، این مهر پرونده‌ی او است، با همین به آن‌جا رفته است. خوشا به حال کسی که آخرین عملی که در جریده‌ی عمل او، در پرونده‌ی عمل او ثبت می‌شود، آخرین عمل او توبه‌ی مقبوله باشد. لذا توبه باید در زندگی ما دوام داشته باشد، پیامبر اکرم گناه نکرده روزی ۷۰ بار استغفار می‌کردند و از ما هم، هم خدا خواسته است «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ»[۶] ای مؤمنین، نه ای فاسقین، ای ظالمین، ای کافرین. ای مؤمنین شما که عقیده دارید توبه بکنید. نشان بدهید که ما اهل توبه هستیم. توبه‌ی نصوح هم توبه‌ای است که وقتی آدم از یک کار بدی پشیمان شد، استغفار کرد دیگر آن کار را انجام نمی‌دهد و الّا شبیه به استهزا است. آدم مدام قول بدهد و بعد عهد بشکند. مثل آمریکا، مثل منافق بد عهدی با خدا، بد عهدی با ملائکه، بد عهدی با امام عصر ارواحنا فداه یک کسی که تصمیم نگرفته است، اراده‌ی قطعی نکرده است که گناه را برای همیشه ترک بکند، توبه‌ی او توبه‌ی منجّز نیست، توبه‌ی مقبول نیست.

وجود مبارک امام سجّاد علیه السّلام در این دعا هم یادآوری می‌کند، آن حالت استحضار را که ملائکه‌ای می‌آیند و برای انسان یک چیزهایی حاضر می‌شود که غایب بوده است. اعمالش از خودش غایب بود، آن‌جا حاضر می‌شود. ملائکه‌ی قبض روح غایب بوده است، آن‌جا حاضر می‌شود. وجود نازنین پیغمبر و امیر المؤمنین علیهم السّلام از فضای حسّی ما غایب بود ولی آن‌جا حاضر می‌شود. در آن لحظه‌ی استحضار که حال معاینه است، آدم سعی بکند که از خدای متعال وعده‌ی قطعی بگیرد، امید وافری داشته باشد که آخرین چیزی که در پرونده‌ی او ثبت می‌شود، توبه‌ی مقبوله باشد و چون نمی‌دانیم چه وقت می‌آید؛ دائماً باید حالت ما، حالت توبه‌ی مقبوله باشد.

 

 


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۶۲٫

[۳]– سوره‌ی عنبکوت، آیه ۵۷٫

[۴]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۶۲٫

[۵]– سوره‌ی مریم، آیه ۱۷٫

[۶]– سوره‌ی نور، آیه ۳۱٫