نهمین جلسه «شرح صحیفه سجادیه»آیت الله صدیقی روز سه شنبه مورخ ۱۲ دی ۱۳۹۶ در مسجد دانشگاه تهران برگزار گردید؛ صوت این جلسه تقدیم می گردد.
«السَّلَامُ عَلیکَ یَا بقیه اللَّهِ سَیِّدِی مَوْلَایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ أَغِثْنَا وَ أَدرِکنا وَ لاَ تُهلِکنا اُنْظُرْ إلَیْنَا نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ نَحْنُ الْمُحْتَاجُونَ نَحْنُ الْمُنْتَظِرُونَ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
پناه بردن امام سجّاد علیه السّلام به خدا از شدّت غضب
«اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَهِ الْحَسَد».[۱]
در این فراز از دعای استعاذهی امام زین العابدین علیه الصّلاه و السّلام یکی از آسیبها و مهلکات اخلاقی سورهی غضب است. سوره به معنی سطوت، به معنی شدّت غضب است. خدایا از شدّت غضب، از سطوت غضب به تو پناه میبرم. بر حسب روایات غضب جمره است. جمره یعنی آتش. آتشی است که انسان در درون خود به صورت یک استعداد اشتعال دارد. وقتی تحت فشار روحی قرار میگیرد و انسان هیجانی میشود گویا یک حرارت شدیدی در درون خود انسان را به قلیان میآورد و همینطور که وقتی آب میجوشد قل قل میکند و قلیان میکند و به بالا فوران دارد، این هم همینطور است. لذا آدمی که زیاد خشمناک شد میبینید که خون در چشم او دیده میشود و چشمان او قرمز میشود. صورت او تغییر میکند. این جزء خطرات است.
انواع حالتهای خشم و غضب
انسان با طرف خود، با دشمن خود، با مبغوض خود سه حالت دارد. یا طرفی که آدم از او به قول معروف دقّ دل دارد، عقده دارد، نسبت به او پایین دست است. او رئیس است، او مسئول است، او امکانات دارد، او عِدّه و عُدّه دارد و زور انسان به او نمیرسد. اینجا این حالت خشم و غضب به آدم فشار میآورد و تبدیل به حزن میشود. آدم نسبت به او فقط تحت فشار و غصّه قرار میگیرد. هیچ کاری از او ساخته نیست و انسان به خود فشار میآورد. فشار گاهی موجب انقباض میشود و موجب گرفتاری رگها میشود و آدم مبتلا به سکته میشود.
گاهی نسبت به فرد مساوی است. آدم نسبت به همکار خود، همکلاسی خود ناراحتی پیدا کرده است و اینجا هم چون اطمینان به غلبه ندارد اقدامی نمیکند، ولی کینهی او را به دل میگیرد. در دل خود نگه داشته است تا زمانی که این را بیرون بریزد و ایجاد ضرر و زیان کند.
گاهی نسبت به مادون خود است. فرزند آدم، همسر آدم، شاگرد انسان، زیر دست انسان، نان خور انسان، یک آدم ضعیف جامعه آدم را ناراحت کرده است. اینجا است که این حالت را… حالت اوّلی حزن است، حالت دومی حقد است، حالت سوم غضب است. اینجا خشم بروز میکند و انسان حالت درندگی پیدا میکند و وضعیّت انتقام به او دست میدهد و دیگر نمیتواند فکر کند. وقتی ناراحتی آدم شدید بود خشم بر انسان استیلا پیدا کرد و سطوت پیدا کرد، شدّت پیدا کرد، قدرت فکر را از انسان میگیرد. وقتی فکر آدم از کار افتاد، عقل کار نکرد، وقتی ایمان محجوب شد، حاکمیّت دین در درون انسان با غلبهی حسد به خاموشی گراییده شد، اینجا است که انسان دیگر حالت عقلانی، حالت اخلاقی ندارد و داد میزند.
فرمایش جناب لقمان به فرزند خود که در قرآن کریم یک بخش از نصایح لقمان به فرزند خود ذکر شده است، یک جملهی آن این است «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ»[۲] پسرم مواظب باش صدای خود را بالا نبری. «غَض» یعنی پایین آوردن، صدای خود را بالا نبر. «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیر» این ناسزا نیست.
تفاوت جایگاه زبان عاقل و احمق
انسان در حال غضب… چون صورت اخیر انسان، حقیقت انسان به فکر کردن او است، به تعقّل او است. به اینکه منطقیّین انسان را تعریف میکنند و میگویند: «الانسانُ ما هو؟» انسان چیست؟ پاسخ این است که «الانسانُ حِیوان ناطِق» انسان حیوان ناطق است. نطق مبتنی بر معلومات و فکر است. اینکه حیوان حرف ندارد مثل ما برای این است که فکر ندارد، غریزه ندارد. انسان فکر میکند و اندوختههای علمی خود را مبنا قرار میدهد، صغری و کبری تشکیل میدهد و در آخر به عاقبت کار میاندیشد. اگر به نفع او به دنبال آن میرود و به ضرر او بود به دنبال آن نمیرود. حضرت امیر علیه السّلام فرمودند که عرض میشود: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِه»[۳] انسان وقتی میخواهد حرف بزند اوّل فکر کار میکند و بعد زبان کار میکند. این حقیقت انسان است. انسانی که حرف او مبتنی بر فکر او نیست فکر نکرده حرف میزند، اوّل حرف میزند و بعد میبیند که عجب سوتی داد، آبروی او رفت. یک جمعی را به هم ریخت و ایجاد شکاف کرد. پشیمان میشود. الآن پشیمان شدید، این را قبلاً فکر میکردید که چنین نتیجهای میخواهید بگیرید.
غضب فکر را از کار میاندازد. وقتی فکر کار نکرد انسان در حدّ چهار پا میشود. هم قرآن این عبارت را از لقمان نقل میکند و هم پروردگار عزیز در یک جایی فرمود: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلَّ»[۴] انسانی که تحت حاکمیّت خشم خود قرار میگیرد نه عقل حکومت دارد و نه دین در وجود او حکومت دارد. لذا در حدّ حمیر میشود «إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ».[۵]
بعضیها علاوه بر اینکه صدای خود را بالا میبرند، میبینید که از شدّت ناراحتی خود را میزنند، یقهی خود را پاره میکنند یا به طرف حمله میکنند و فکر نمیکنند که عاقبت این حمله چه میشود و کار به کجا میکشد. این است که غضب جز مهلکات اخلاقی به حساب آمده است. در صورتی که شدید باشد و انسان نتواند آن را کنترل کند.
حلم و بردباری در برخورد با ناملایمات
غضب یک پیشگیری دارد. افرادی که از ابتدا خود را برای سختیها، برای حوادث، برای مقابله با افراد نادان، با افراد صحیح آماده کردهاند و پیش بینیهای لازم را کردهاند، وقتی حادثهای اتّفاق میافتد، کسی به آنها بد میگوید و فحش میدهد یا حرفهایی میزند که در شأن او نیست، چون از ابتدا پیش بینی میکرد اصلاً هیجانی نمیشود. این کسی که در اثر تفکّر، در اثر خودسازی یک آرامش فوق العادهای با یاد خدا دارد، در برخورد با اینطور جریانات عصبی نمیشود. بلکه به سان دکتری میماند که مریض بدحالی را یافته است که حال او خیلی خراب است، بیماری او خیلی خطرناک است. اگر یک طبیبی به یک بیماری برخورد کند که حال آن بیمار بسیار بد است و در رفتار و گفتار او در اثر درد زیاد هیچ تعادل و توازنی ندارد دکتر با او با عصبانیّت برخورد میکند؟ نه، دکتر با یک دلسوزی مقدّمات درمان او را فراهم میکند. کسی که خدای متعال با تأمّل و فکر و تعقّل و خودسازی یک متانت و تشخّصی به او داده است که در برخورد با حوادث هیجانی نمیشود. یک چنین کسی از صفت فضیلت حلم برخوردار است. این حلیم است «إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیمٌ»[۶] خود این یک اشعال و آموزه است.
سیم دل ابراهیم با خدا وصل بود. اوّاه یعنی کسی که سوز دارد، آه دارد، ارتباط با خدا دارد. ابراهیم مرد خدا بود. ابراهیم دل سوخته داشت. ابراهیم قلب سوزانی داشت. «َأَوَّاهٌ حَلیمٌ» چون اوّاه بود، هر مشکلی که برای او پیش میآمد سوز آن را پیش خدا مطرح میکرد، لذا حلیم بود، آرام بود، عصبانی نمیشد. ناراحتی که او را هیجانی کند برای او پیش نمیآمد.
کظم غیظ و فرو بردن خشم
کسانی که از قبل خود را آماده نکردند یا ظرفیّت آنها کم است. فرد با اینکه آماده کرده است نتوانسته است خود را کنترل کند و عصبانی میشود، امّا با این حال متدیّن است. با اینکه عصبانی شده است، با اینکه غیض به او فشار میآورد، دین او به او میگوید اهانت نکن. آبروی شخص را نبر، دست بلند نکن. به تعبیر ما این شخص خشم خود را میخورد. کسی که میتواند این آتش را که میتوانست به بیرون سرایت دهد و بیرون را بسوزاند، در درون خود قرار دهد و خود را چنان کنترل کند که به بیرون از خود صدمه نزند، به این کظم غیظ میگویند که در قرآن کریم دارد: «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ».[۷] امام سجّاد (علیه الصّلاه و السّلام) در این فراز دارد که یکی از خطراتی که انسان باید به خدا پناه برد مسئلهی سورهی غضب و شدّت غضب است که انسان به خدا پناه میبرد. یعنی خدایا به من آرامشی بده که عصبانی نشوم. جزء حلیمها باشم یا خدایا به من کمک کن وقتی عصبانی میشود بتوانم عصبانیّت خود را به بیرون سرایت ندهم. جزء کاظمین باشم که حضرت موسی بن جعفر در این جهت شاخص است «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ».
[۱]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۵۶٫
[۲]– سورهی لقمان، آیه ۱۹٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۷۶٫
[۴]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۹٫
[۵]– سورهی لقمان، آیه ۱۹٫
[۶]– سورهی توبه، آیه ۱۱۴٫
[۷]– سورهی آل عمران، آیه ۱۳۴٫
پاسخ دهید