دوازدهمین جلسه «شرح صحیفه سجادیه» حضرت آیت الله صدیقی روز سه شنبه مورخ ۱۷ بهمن ۱۳۹۶ در مسجد دانشگاه تهران برگزار گردید؛ صوت این جلسه تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
پناه بردن انسان از رذایل اخلاقی به خداوند
«اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَهِ الْحَسَد».[۱]
این ایام را تسلیت عرض میکنم و ایام شهادت بیبی عالم، الگوی همهی انقلابیها، فداییان ولایت، حاکمیّت خدا حضرت زهرا علیها سلام را. در این دعای شریف وجود مبارک حضرت امام سجّاد علیه السّلام مهلکات اخلاقی را، رذایل را، بدیهایی که بر انسان عارض میشود، را برجسته نشان داده است تا حدّی که در مقابلهی با اینها یک پناهگاهی لازم است، یک دست غیب لازم است؛ انسان منهای عنایت حق تعالی، منهای نورانیّت عرشی که از جانب خدا بر دلها بتابد، از این رذایل، از این زشتیها پلیدیها خلاصی ندارد. لذا تحت عنوان پناه بردن از خطرات و از اموری که انسان را در ابدیّت خود، در زندگی خود گرفتار میکند، امام علیه السّلام به خدا پناه میبرد. «اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ»[۲] اللهها من حتماً به تو پناه میآورم از هیجان حرص و از شدّت خشم و از غلبهی حسد.
انواع حسد
در ارتباط با حسد مطالبی را در جلسات پیش به سمع شما بزرگواران رسید. عباراتی را مرحوم نراقی اعلی الله مقامه الشّریف دارد: «الحسَدُ أشدُّ الأمراض وَ اسوَء الرَّذایِل وَ أخبَثَهَا» حسد در میان بیماریهای روحی و اخلاقی شدیدترین مرضها است. مرضی است که خیلی خطرناک است و معالجهی آن هم بسیار سخت است و در میان رذایل، چیزهای رذل که آدم را از مقام آدمیّت ساقط میکند، پایین میآورد، آدم را پست میکند، اسوء آن، بدترین آن، همین حسد است و در میان ناپاکیهای روحی هم اخبث آن عبارت است از حسد.
حسد انواعی دارد که علمای اخلاق این را برای ما بازگو کردند تا متوجّه باشیم معالجهی آن برای ما تسهیل بشود. نوع اوّل حسد: عبارت است از اینکه فرد حسود چشم دیدن نعمت را در دیگری ندارد. همین که ببیند یک کسی به نوایی رسیده است، موقعیتی برای او پیش آمده است، در رشدی برای او باز شده است، اعمّ از اینکه به او برسد یا نرسد، کار ندارد به من میرسد یا نه، از اینکه شما دارید ناراحت است. این نوع اوّل از بدترین نوع حسد است که به خباثت ذات برمیگردد، تنگ نظری مطلق، محدودیّت فکری دارد، تنگنای روحی دارد، هیچ نعمتی را برنمیتابد. تا در کسی نعمت ببیند، به مقابلهی با آن نعمت برمیخیزد.
نوع دوم حسودی این است که میز بیشتر در ریاست نیست، در هر ادارهای یک میز یک صندلی برای ریاست است و این اگر نصیب او بشود، به من نمیرسد. از اینکه من به خاطر اینکه او رسیده است من باز ماندم، ناراحت میشود، عکس العمل نشان میدهد و اگر نعمت از او زایل بشود، خوشحال میشود. این هم در زشتی یک مقدار پایینتر از آن اوّلی است.
امّا نوع سوم آن این اصرار ندارد که او نباشد، یک جای دیگر این هم داشته باشد. امّا اگر بنا است، این نداشته باشد و آن داشته باشد، از این ناراحت میشود و اگر از او ساخته باشد، یک کاری میکند که نعمت از او زایل بشود، این هم جزء رذایلی است که از نظر شدّت و از نظر بازتاب نکبتآمیز در درجهی سوم قرار دارد.
و امّا نوع چهارم این است که اگر نعمتی به کسی رسید، من هم دوست دارم مثل آن را داشته باشم، اگر به من نرسید، ناراحت میشوم ولی در این حد بدی ندارم که یک پروندهای تشکیل بدهم، یک کاری بکنم که او نداشته باشد. اصل اینکه از نعمتی که او دارد و من ندارم، رنج میبرم، این هم جزء زشتیها است ولی این دیگر کف این رذیلهی اخلاقی است.
دلایل ایجاد حسد
امّا علل حسد چه چیزهایی است. انگیزهی میشود که این آتش در وجود حسود شعله بکشد و ریشهی ایمان و حسنات او را بسوزاند. یکی خباثت است. آدمهایی هستند، ذات آنها شیشه خرده (ناخالصی) دارد، قابل تربیت هم نیستند. مثل ابو جهل، مثل ابو لهب. اینها اصلاً با نور، با نعمتهای معنوی، با تجلّی خوبیها در یک وجودی تضادّ ذاتی دارند. عموی پیغمبر است، میتوانست زیر سایهی پیغمبر منصبی داشته باشد، کما اینکه عموی دیگر ایشان حضرت حمزه پرچمدار مردانگی در عالم شد، سیّد الشّهداء نامیده شد، اسد الله و اسد الرّسول این دو لقب از مبدأ وحی به ایشان اختصاص دارد امّا ابو لهب «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ * ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ * سَیَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ * وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ * فی جیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍََّّ»[۳] حسد او به قدری شدید بود، پیغمبر صلوات الله علیه را ایذاء میکرد، سنگ میزدند؛ رصد میکرد که چه وقت اشخاصی اطراف پیامبر صلوات الله علیه جمع میشوند، به سرعت به سراغ آنها میرفت میگفت: این پسر برادر من است، این کذّاب است، این ساحر است. این زندگی شما را به هم میریزد، این جوانها را گمراه میکنند. رسماً بدون اینکه هیچ ضرری از این پیغمبر صلوات الله علیه به او برسد، بلکه اگر کنار میآمد، منافعی برای دنیای او هم بود امّا ذات خراب است، جنس، جنس خرابی است.
خدا را خیلی شکر بکنید. «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ»[۴] جنس شما، قماش شما به پیغمبر میخورد. خدای متعال به مؤمنین میفرماید: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» چون جزء پیغمبر هستید، نور پیغمبر در وجود شما است، خمیرهی شما با آن پاکی که پیغمبر با آن سرشته شده است، سر ریز آن در وجود شما هم است؛ لذا ما نسبت به حضرات معصومین «وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحَزَنِنَا»[۵] یک هماهنگی وجودی داریم. وجود ما خباثت ندارد؛ پاکی دارد. گناه جنس را عوض میکند. قرآن کریم فرمود: «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى»[۶] این گناه زیاد نیست، بعضی از گناهان مثل بعضی دروغها میماند، دروغ های عادی است ولی جعفر پسر امام، برادر امام میآید انکار امامت میکند، امامت بعد از امام حسن عسکری علیه السّلام را تکذیب میکند. اسم این کذّاب است، یک دروغ خیلی دروغ شدیدی است. گاهی بعضی دروغها، بعضی حرفها، بعضی ایجاد تنشها ولو یک بار باشد، امّا قداست یک نظامی را زیر سؤال میبرد، افکار یک عدّهای را از یک جریان استقلال طلب، عزّتساز، امیدوار به خودکفایی و نجات بشر همه را دلسرد میکند؛ این «أَساؤُا السُّواى» سوای افعل التّفضیل است که در مذکّر خود میشود اسوء که در اینجا حسد را گفتن: اسوء رذایل است، در مؤنّث خود میشود «سوای». «أَساؤُا السُّواى» بعضی از گناهان اینقدر تند است. سعادتسوز است، ریشهی آدم را میسوزاند.
آثار ولایت و برائت در زندگی انسان
بنابراین آدم باید در تغییر وضع درونی خود سعی بکند که قماش او، قماش نورانیّان باشد، قماش صادقان باشد، قماش امینها باشد. وجود او با کفّار، با مشرکین، با آدمهای ظالم، با آدمهای منافق دافعه داشته باشد، برائت برای همین است. ولایت برای این است که جنس انسان خوب بماند، مجذوب این طرف بشود. در این جریان، در این جبهه باقی بماند. برائت برای این است که همیشه با آنها فاصله داشته باشد. آدم با دشمن بشریّت، با دشمن خدا، با دشمن ارزشها نباید حتّی اندک میلی داشته باشد. مرحوم خواجه نصیر الدّین طوسی اعلی الله مقامه الشّریف، انار الله برهانه این نابغهی دوران، این افتخار شرق، افتخار اسلام، افتخار دانشگاهها، افتخار حوزهها، خواجهی طوسی اعلی الله مقامه میگویند: این صراطی که در روایات آمده است از شمشیر تیزتر است، از مو باریکتر است و در قیامت همهی انسانها از این پل باید عبور بکنند و اینقدر انسان باید سریع السّیر باشد تا بایستد میافتد. چون هیچ تحمّلی ندارد. آدم پای خود را روی یک چیز تیز و خطرناک و باریک بگذارد، بخواهد معطّل بشود افتاده است.
آثار گرایش به جبههی ستم و تنگنظری
این معطّلی همان تردیدها است. بعضیها از انقلاب، از دین پشیمان میشوند، اینها اهل عبور از صراط مستقیم نیستند، باید در این خط استقامت کرد، تا به آن طرف خط عبور کرد. خواجه نصیر الدّین طوسی اعلی الله مقامه میفرمایند: این آیهی کریمهی «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ»[۷] رکون یعنی اندک گرایش. گرایش مختصر را رکون میگویند. قرآن کریم میفرماید: مؤمنین کمترین گرایش را به کسانی که جبههی ستم هستند، جبههی غارتگری هستند، جبههی تنگ نظری نسبت به دیگران هستند. شما کمترین میل و گرایش باطنی داشته باشید «فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» این آتش شمارا میگیرد. آنها جهنّمی هستند. شعلهی آن شما را هم میگیرد. شما هم آرام آرام اخلاق جهنّمیها را پیدا میکنید. دیگر از آن حالت جبههای و ایثارگری و فداکاری و ساده زیستی و مردمی بودن میروید در وادی اشرافیّت و رفاهطلبی و تنبلی و سلطهپذیری و دیگر اصلاً وضع شما عوض میشود. تمام ارزشهای شما میسوزد. رفاقت و هم دمی با ظالمان، گرایش به جریان ظلم آدم را جهنّمی میکند؛ ارزشهای او را اینجا میسوزاند. انگیزهی اوّل ناسازگاری وجودی است. این جریان غرب با جریان دین ناسازگار است، اصلاً به مصالح و منافع کار ندارد ولی نمیتواند توحید پذیر باشد، دین پذیر باشد. اصلاً در ذات او، در جریان او تضادّ با ادیان الهی وجود دارد.
علل ایجاد حسد در انسان
دوم عداوت و بغضاء به خاطر این است که او دشمن ما است. تا دیروز اگر نعمتی به او میرسید، هیچ ناراحت نمیشدند ولی امروز با هم معامله کردیم. دیروز برادر بودیم، در جبهه با هم بودیم، در تمام تصمیمات کشوری کنار هم بودیم ولی حالا دو قطب شده است؛ او دشمن من است. تا دیروز اگر به نعمتی میخواست برسد، من هم به او کمک میکردم ولی حالا دیگر جزء جریان من نیست؛ میگویم: هر کسی با من نیست، بَر من است. این جزء عوارضی است که در جامعهی ما فراوان نمونه دارد. یک وقتهایی با هم بودیم، از هم حمایت میکردیم، میخواستیم همدیگر را کمک بکنیم تا همه به عزّت برسیم. ولی حالا نه، کسی که جزء جریان من نیست، باید مطرود بشود، باید خانهنشین بشود. باید از استعداد خود، از کارآیی او بهره نگیریم. این از آن خطرهای زمانهی ما است و در این مورد توجّه کردن به هشدارهای قرآن کریم برای ما سازنده و ضروری است.
قرآن کریم در مورد سوم که حبّ ریاست و حبّ مال و حبّ جاه و انحصارطلبی است این مورد سوم است و مورد چهارم نگرانی است. الآن مشکلی ندارم ولی نگران هستم که اگر او موقعیت پیدا کرد، من به مقاصد خود و منافع خود نرسم. این هم انگیزهی چهارم است. انگیزهی پنجم تعزّز است که شیطان سجده نکرد به خاطر اینکه خود را عزیزتر از حضرت آدم علیه السّلام ملاحظه میکرد. اینها انگیزههای این بیماری است که انسان را مبتلا میکند و چارهی آن را هم قرآن کریم و روایات بیان کردند که إنشاءالله اگر عمری داشتیم، در جلسات دیگر در محضر شما خواهیم بود.
حفاظت قرآن و پدیدههای قرآنی توسّط خدا
من راجع به این دههی فجر و ایام الله همین قدر میتوانم بگویم این خدایی که گفت: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»[۸] قرآن را خدا نازل کرده است، پدیدهی بشری نیست تا بشری بتواند این را دستکاری بکند یا این را از گردونه خارج بکند. خدا میگوید: ما… این «إِنَّا» را که میگوید، گاهی «إِنَّا» به اعتبار این است که خدا به دست ملائکه این کار را انجام داده است ولی غالباً هر کجا خدا «إِنَّا» میگوید، مَن نمیگوید، ما میگوید، میخواهد عظمت مطلب را به شما بازگو بکند که این خیلی مهم است. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» ما، خود ما این قرآن را نازل کردیم؛ چون ما این کار را کردیم، بنا داریم که خود ما این را حفاظت بکنیم. «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».
دو شرط امام در جلسات با فضلا
میوههای قرآنی هم مثل خود قرآن پایدار هستند، باقی میمانند «تُؤْتی أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها»[۹] هم ریشه ثابت است، هم کسی نمیتواند ساقه را قطع بکند، هم میوههای آن برای همیشه میماند. این انقلاب ما انقلاب قرآنی است. شخصیت امام یک شخصیت وحیانی است؛ ساخته و پرداختهی قرآن کریم است. امام دینمدار بود. امام قرآن محور بود. امام تعبّد عمیقی به تمام احکام اسلامی داشت. امام کسی بود که در دوران طلبگی خود تا پایان شخصیتش تغییر نکرد. در دوران طلبگی با فضلا جلسات انسی که داشتند، امام دو تا شرط غیر قابل اغماض با جمع داشت؛ یکی اینکه در این نشست ما، علیه کسی، مؤمنی صحبتی نشود. از کسی بدگویی نشود. امام غیبت را وحشتناک میدانست و جلسهای که در آن غیبت کسی، کاهش یک مؤمنی باشد، امام حاضر نبود در آنجا قدم خود را بگذارد. یکی این برای ایشان حسّاس بود.
دوم نماز اوّل وقت بود. مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی فرمودند: سه چیز آدم را عاقبت به خیر میکند، یکی نماز اوّل وقت است. مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی، آیت الحق، علّامه، اعجوبهی عالم که آقای بهجت ساخت، علّامهی طباطبایی ساخت، او هم گفته است: شما نمازهای اوّل وقت خود را بخوانید، اگر درست نشدید به من لعن بکنید. این عظمت امام به خاطر عشق او به ارتباط با خدا بود. امام رصد میکرد نماز اوّل وقت برسد. وقتی وقت ملاقات با خدا میآید، دیگر با احدی تعارف نداشت. جریانی را مرحوم شهید صیاد شیرازی نقل میکند؛ میگوید: اتاق جنگ تشکیل شده بود. فرماندهان نقشهی منطقه را آورده بودند و برای امام داشتند توضیحات میدادند. هنوز توضیح آن فرماندهی که داشت مهندسی آنجا را برای امام ارائه میکرد تا دستور نهایی را بگیرد، تمام نشده بود امام یک مرتبه مثل یک کسی که یک امر فوق العادهای پیش آمده بود، بدون هیچ سؤال و جوابی برمیخیزد؛ دیدیم امام با یک هیجانی بلند شد. همه تعجّب کردند ولی ابهّت امام، حریم قداست امام، یک طوری بود. گفت: کسی نمیتوانست بگوید: آقا چه شد؟ بالاخره یکی از حاضرین به امام عرض کرد: آقا مشکلی پیش آمد؟ فرمودند: نه. گفتند: قراری داشتید؟ فرمودند: نه. عرض کردند هنوز جلسه تمام نشده است. فرمود: وقت نماز است که مرحوم شهید صیاد میگفت: من دیگر بعد از آن فهمیدم نماز مهمتر از جنگ است. لذا خود این بزرگوار تحت تأثیر تبلیغ عملی امام بود. بعد از او دیگر امکان نداشت وقت نماز باشد و صیاد در حال غفلت باشد و نماز را بر چیزی ترجیح ندهد.
نکتهی سوم سحرهای امام بود. هر کسی به هر کجا رسیده است از سحر رسیده است. (دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند) شهید علّامه مطهّری رضوان الله تعالی علیه با اطّلاع میگویند، میگویند: امام بدون استثناء سحرهای یک ساعت گریه در محضر پروردگار متعال داشت. ریاست بندگی را از او نگرفت. حال را از او نگرفت. حضور را از او نگرفت. تعبّد را از او نگرفت. ریاست حواسّ او را پرت نکرد. مدیریّت جامعه، ارتباط الهی را کمترین خللی در وجودش نیامد. یک چنین کسی «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»[۱۰]. لذا هم انقلاب را خدا پیروز کرد، خدا پیروز کرد. هنر هیچ جمعیتی نبود. مردم مصر را دیدید کشته دادند ولی پیروز نشدند. الجزایر انقلاب کردند ولی پیروز نشدند و کشورهای دیگر هم اینطور بود. چون رهبری آنها قرآن نبود، امام عینیّت قرآن بود، لذا هم خود او محفوظ بود، هم پدیدهی انقلاب او. شاه بیرون شد، با حمایت همهی قدرتها آب شد، از بین رفت. خود دوران دفاع مقدّس تجلّی قدرت خدا بود. همهی سلاحهای دنیا علیه ما بود و ما هم هیچ سلاحی که با آنها بشود مقایسه کرد، در اختیار نداشتیم. هیچ کشوری هم از ما حمایت نمیکرد. در تحریم اقتصادی و نابسامانی اقتصادی هم بودیم؛ کشور جهان سوم هم بودیم، عقبافتاده هم بودیم. یک موشک هم در اختیار ما نبود؛ ما هشت سال با جهان جنگیدیم و پیروز شدیم. تردید دارید در اینکه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»[۱۱] این انقلاب پدیدهی الهی است و خدا بنا دارد این را حفاظت بکند. جریان طبس، این پایگاه طبس را خود ما خبر نداشتیم، آمریکاییها ساخته بودند و میدانستند با همهی پیشبینیهای هوایی، سیاسی همهی جنبههای اجتماعی روانی یک تیمی کار میکنند تا یک امری واقع بشود. همهی تنفگدارها آمدند و با غرور هم آمدند. یک نفر سالم بر نگشت، بدون اینکه ما حتّی یک تیر هم مصرف بکنیم. «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ»[۱۲]؛
این جریانات غربگرا وقتی اوضاع را قبضه کردند، بیانیهی آمریکا در داخل مجلس خوانده شد، خیلی از ما مضطرب شدیم، گفتیم: انقلاب تمام شد. دیدید تمام نشد. دیدید خدا امتحان میکند. یک عدّهای را رسوا میکند، کنار میزند ولی چشمهی انقلاب میجوشد و نفاد ندارد و جریان رهبری خود آقا جزء معجزات انقلاب است. مگر کسی باور میکرد که امام نباشد، کسی بتواند کشتی انقلاب را به سوی ساحل سالم ببرد. «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها»[۱۳] وقتی امام این مرد را آورد، این کتاب بچّههای حاج قاسم برای سردار معروفی را بخوانید؛ او میگفت: ما بعد از پذیرش قطع نامه در اسارت بودیم امام که رحلت کرد. اینها خیلی ما را در شکنجهگاهها آزار دادند، خیلی ما را اذیّت کردند. ولی وقتی آقا به رهبری برگزیده شد، روزنامهای که آورده بودند -اسم آن روزنامه را گفت- گفت: آنجا نوشته بود: یک رهبر جوانی آمده است، مشکلات ما بعد از این کم خواهد شد. ارتباط آنها با غرب بیشتر میشود، مشکل ما کمتر میشود. ۴۰ روز نگذشت همان روزنامه نوشت: حوادث نشان داد رهبری ایران رهبری شخصی نیست، یک جریان است، در ایران پیش آمده است. هر کسی بیاید خلاف این جریان نمیتواند حرکت بکند. این را دشمن هم فهمیده است. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»[۱۴].
[۱]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۵۶٫
[۲]– همان.
[۳]– سورهی مسد، آیات ۱ تا آخر.
[۴]– سورهی توبه، آیه ۱۲۸٫
[۵]– الخصال، ج ۲، ص ۶۳۵٫
[۶]– سورهی روم، آیه ۱۰٫
[۷]– سورهی هود، آیه ۱۱۳٫
[۸]– سورهی حجر، آیه ۹٫
[۹]– سورهی ابراهیم، آیه ۲۵٫
[۱۰]– سورهی حجر، آیه ۹٫
[۱۱]– سورهی حجر، آیه ۹٫
[۱۲]– سورهی فیل، آیه ۱٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۱۰۶٫
[۱۴]– سورهی حجر، آیه ۹٫
پاسخ دهید