«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«ألحَمدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الأنبیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفُوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْوَاحُ مَنْ سِوَاهُ فَدَاهُ وَ عجَّلَ الله فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ الله ظُهُورَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ رُؤیَتَهُ وَ نُصرَتَهُ وَ رِضَاهُ وَ رأفَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلِی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِین إِلَی یَوْمَ الدِّینِ».

سوره‌ی و العصر سوره‌ی امام زمان (عجّل الله فرجه)

عرض کردیم عمر برای انسان سرمایه است و ضایع کردن عمر خسارت است. در چند قسمت از قرآن کریم تعبیر خسارت را به کار برده است، یکی سوره‌ی مبارکه‌ی و العصر است. مرحوم علّامه بحرانی می‌گوید این سوره، سوره‌ی امام زمان (عجّل الله فرجه) است. و العصر خدا قسم به جان امام زمان (عجّل الله فرجه) خورده است. چون عصر عصاره‌ی عالم است. قربان وجود مبارک او، خدا به امام زمان (عجّل الله فرجه) قسم خورده است. واو، واو قسم است «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ» خدا به جان امام زمان (عجّل الله فرجه) قسم می‌خورد، هشدار می‌دهد، زنگ خطر را به وجود می‌آورد و می‌گوید تو در حال ضایع شدن و از بین رفتن هستی، فکری به حال خود بکن، خود را هزینه نکن، بی‌جا خودت را خرج نکن.

عمر انسان سرمایه‌ی بی‌بدیل

«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ» با کلمه‌ی «إِنَّ» که ن تأکید ثقیله است و علامت تأکید است خدا هم قسم به عزیزترین موجود عالم امکان یاد کرده که وجود مبارک امام زمان (عجّل الله فرجه) است و هم با کلمه‌ی «إِنَّ» فرموده، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ» انسان‌ها در حال خسارت هستند؛ یعنی دارد سرمایه‌ی خود را می‌سوزاند، سرمایه‌ی تو عمر تو است که دارد آن را از بین می‌برد. هر لحظه‌ی عمر سرمایه است و قابل مقایسه با طلا و جواهر و برلیان نیست. ما نمی‌توانیم به هیچ قیمتی لحظاتی را که از دست دادیم برگردانیم.

جناب حر در یک لحظه حر شد. ظهیر هم در یک لحظه پریدند. ظهیر و حر در یک لحظه پریدند و عرشی شدند و طلحه و زبیر هم در یک لحظه سقوط کردند و به قعر جهنّم رفتند. می‌گویند عمر دم است، دم غنیمت شمار. همین دم‌ها دم و بازدم است. وقتی انسان نفس می‌کشد دم است، وقتی نفس بالا می‌آید بازدم است. آدم کربن را بالا می‌دهد. این دم و بازدم‌ها مجموعه‌ی عمر ما است که (لب جوی نشین و گذر عمر ببین).

تمام لحظات عمر سرمایه است خیلی قیمت دارد و آدم‌های غافل این گنج قیمتی سرنوشت‌ساز را به هدر می‌دهند و هیچ چیزی به دست نمی‌آورند. موقعی که مرگ فرا می‌رسد می‌بیند سرمایه‌ی او از بین رفته و تازه دارد به خانه‌ی خود می‌رسد و برای آن خانه هیچ کاری انجام نداده است و دارد به ویرانه می‌رود. آن‌جا است که مرگ سخت می‌شود.

باید قدر مقطع حسّاس جوانی را دانست

در این مقاطع عمر، مقطع جوانی حساسیت فراوان دارد. باید جوانی را درک کرد، باید جوانی را گرفت، باید از جوانی مراقبت کرد. باید جوانی را در جای خوبی سرمایه‌گذاری کرد، باید جوانی را از دستبرد شیطان و نفس امّاره نگهداری کرد. اگر ما مراقب نباشیم دشمن گوهر جوانی ما را می‌برد و نابود می‌کند.

جاذبه و دافعه‌ی نفسانیات

برای جوان‌ها دو مسئله بسیار مهم است؛ جاذبه و دافعه. این دو نیرو در عالم وجود دارد. کره‌ی زمین که دور خورشید می‌گردد با دو نیرو تنظیم می‌شود؛ یکی جاذبه‌ی خورشید است. جاذبه‌ی خورشید بسیار فوق العاده است. آن‌قدر نیرومند است که تمام کراتی که به عنوان سیّارات در مدار خود قطب خود را که خورشید است طواف می‌کنند، این جاذبه آن‌ها را در این فضای لا یتناهی نگه داشته و به دور خود می‌گرداند. از طرفی هم قدرت گریز از مرکز است، او خود را می‌کشد و در خود زمین هم نیرویی وجود دارد و می‌خواهد خود را کنار بکشد و فاصله‌ی خود را اضافه کند. جاذبه و دافعه این کرات را تنظیم می‌کنند تا در مدار خود حرکت کنند. بشر هم جاذبه دارد و هم دافعه دارد. جاذبه‌ی بشر را شهوات او تشکیل می‌دهند؛ یعنی گرایش‌هایی که در وجود ما هستند، تمایلاتی که در وجود ما هستند، گرسنگی یک جاذبه است، تشنگی یک جاذبه است، غریزه‌ی جنسی یک جاذبه است، عشق به زیبایی یک جاذبه است. این‌ها جاذبه در مدار حیوانی است. همه‌ی حیوانات این جاذبه را دارند، هر حیوانی که گرسنه می‌شود دنبال چیزی برای خوردن می‌رود، حیوانات جنگلی دنبال شکار خود می‌روند، پرنده‌ها صبح از لانه‌ی خود بیرون می‌آیند به اعتبار این‌که در جایی، گلی، دانه‌ای خوراک آن‌ها بشود تا برای جوجه‌های خود هم آن را به لانه‌ی خود می‌آورد. این‌ها جاذبه‌های مشترک بین انسان و حیوانات است لذا در این جاذبه‌های مشترک خطر جدّی است. حیوانات غریزه دارند، جاذبه دارند ولی کنترل این جاذبه در خود آن غریزه تعبیه شده است، لازم نیست حیوان اراده کند تا غریزه‌ی او کنترل بشود. خدا به طور اتوماتیک غرایز حیوانات را کنترل شده قرار داده است. لذا در یک گله می‌بینید هم گوسفند نر وجود دارد و هم گوسفند ماده وجود دارد و جز در آن فرصتی که حیوان ماده باید باردار بشود حیوان نر هیچ کاری به کار او ندارد. آرام می‌روند و می‌گردند و می‌چرند و هیچ فساد و تعرّضی ندارند، گاو و سگ هم همین‌طور هستند و غریزه‌ی آن‌ها کنترل شده است، مثل پادشاهان سعودی (لعنه الله علیهم) حرمسرا ندارند. حالا این‌ها چه بساطی دارند؟ این‌ها نه شیعه هستند و نه سنّی هستند.

شهوت کنترل نشده عامل سقوط به قعر جهنّم

به یکی از پادشاهان سعودی -ظاهراً فهد- گفته بودند اسلام بیش از چهار زن را اجازه نداده است امّا تو این همه زن داری. گفته بود: صیغه هستند. گفتند صیغه که در بین اهل سنّت حرام است، این جزء خصائص شیعه است. گفته بود: عمر حرام کرد من حلال کردم. این حرف‌ها دروغ است و او اصلاً به این حرف‌ها اهمّیّت نمی‌دهد. او به آمریکا رفت و با رئیس جمهور آمریکا شراب خورد، امیر عبدالله همین امیر عبدالله که مرد- هم همین‌طور بود. در تلویزیون هم صحنه‌ی شراب خوردن آن‌ها را نشان داد. این‌ها نه شیعه هستند و نه سنّی بلکه عوامل دست نشانده هستند و هر فسادی را انجام می‌دهند.

غریزه و شهوت یک غریزه‌ی مشترک بین انسان و حیوان است ولی غریزه‌ی حیوان کنترل‌شده است و غریزه‌ی انسان کنترل شده نیست، باید عقل و دین غریزه‌ی او را کنترل کند. اگر دین داشته باشد حلال و حرام کنترل کننده و بازدارنده‌ی او است، اگر حلال و حرام را رعایت نکند پادشاه عربستان می‌شود و هر کاری بخواهد انجام می‌دهد و می‌گوید خودم حلال کردم.

مسیر شهوت مسیر سراشیبی و لیز است؛ اگر کسی پای خود بگذارد دیگر نمی‌تواند خود را نگه دارد و انسان را تا قعر جهنّم می‌برد.

گرایش به جاذبه‌های الهی در انسان فطری است

در مورد شهوت شب گذشته برای شما چند روایت خواندم که این جاذبه است ولی در کنار این جاذبه ما جاذبه‌های دیگری هم داریم. جاذبه‌ی الهی که فطرت ما است «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ»[۲] این یک گرایش است، انسان عشق به خدا دارد، آدم عشق به زیبایی‌های اخلاقی دارد. شما چه کسی را در عالم می‌شناسید که بگوید عدالت بد است؟ چه کسی را در عالم می‌شناسید که بگوید احسان بد است؟ چه کسی را در عالم می‌شناسید که بگوید مروّت و جوانمردی بد است؟ چه کسی را سراغ دارید که بگوید سخاوت بد است؟ این‌ها جاذبه هستند. اگر در وجود ما جاذبه‌ی مشترک با حیوان وجود دارد خدا در وجود ما جاذبه‌های اخلاقی هم قرار داده است. اصل گرایش به خدا یک گرایش فطری است که خدا در وجود ما قرار داده است. گرایش به فضائل اخلاقی برای همه وجود دارد. همه افراد صالح را دوست دارند. حتّی دشمنان ائمّه (علیهم السّلام) هم از آن‌ها تعریف می‌کردند. این صفات برجسته که در امیر المؤمنین (علیه السّلام) وجود دارد تمام دنیا را عاشق او کرده است. یک مسیحی در لبنان کتاب صوت العداله الإنسانیه می‌نویسد. جرج جرداق خدمت مقام معظّم رهبری رسیده بود. آقا فرموده بودند: شنیده‌ام به نجف رفته‌اید و تا نزدیک در حرف حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) رفته بودید ولی داخل حرم نرفتید، چرا؟ گفته بود: به دلیل این‌که حقّ من نبود، من کجا و حرم علی کجا؟! او یک مسیحی بود! آن کتاب را با آن محتوا می‌نویسد و امیر المؤمنین (علیه السّلام) را به عنوان صدای عدالت انسان معرفی می‌کند. او مسیحی است ولی جاذبه‌ی عدالت علی (علیه السّلام) او را جذب کرده است، این هم گرایش است. اگر ما این گرایش‌های حیوانی را تحت کنترل قرار بدهیم گرایش‌های فطری ما خود را نشان می‌دهد.

تقوا، عامل بازدارنده‌ی انسان از انحرافات

تقوا ترمز است، تقوا وقایه است یعنی در موقعی که غریزه‌ی جنسی، گرسنگی، تشنگی، شهرت‌طلبی، قدرت‌طلبی، افزون طلبی در وجود همه موجود است امّا تقوا جلوی انحرافات را می‌گیرد.

اگر شخصی دوست دارد رئیس بشود ولی مدرک قلّابی ببرد و آن‌جا رئیس بشود یا نور چشم فلان آقا است، فلان وزیر را با این‌که کار بلد نیست در فلان مقام بگذارد، اگر تقوا داشته باشد قبول نمی‌کند، می‌گوید من تجربه‌ی این کار را ندارم، من توانایی انجام این کار را ندارم، من به مردم خیانت نمی‌کنم. مال حرام را قبول نمی‌کند، لقمه‌ی حرام را نمی‌خورد، به نامحرم نگاه نمی‌کند.

مرحوم حاج آقا رحیم ارباب در اصفهان شاگرد مرحوم جهانگیر خان قشقایی بود، هم عارف بود و هم حکیم امّا معمّم نبود، با این‌که مجتهد بود ولی عمّامه نمی‌گذاشت، نماز جمعه‌ی اصفهان را می‌خواند و تنها در نماز جمعه عمّامه می‌گذاشت، عمّامه‌ی او مخصوص نماز جمعه بود، وقتی به نماز جمعه می‌رفت عمّامه می‌گذاشت و به نماز جمعه می‌رفت. ایشان نماز جمعه را واجب می‌دانست. او نابینا شده بود، شخصی به او دلداری می‌داد گفته بود: خدا چشم را از شما گرفته است ولی خوب است که دیگر چشم شما هیچ وقت حرامی نمی‌بیند. گفته بود خدا شاهد است که من تا زمانی که چشم داشتم یک بار هم به نامحرم نگاه نکرده بودم. در طول عمر خود یک بار به نامحرم نگاه نکرده بود. این قدرت تقوا است، آدم می‌تواند «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ … * وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ»[۳] این کرکره است تا وقتی که بخواهی فوراً آن را پایین می‌آوری، خدا این قدرت را به تو داده است، خودت را نگه دار. اگر امام زمان را نبینی خدا امام زمان را به تو نشان می‌دهد، خدا جمال پیغمبر و امیر المؤمنین (علیهما السّلام) را به تو نشان می‌دهد.

آقای خوشوقت (اعلی الله مقامه الشّریف) فرمودند: در مدینه بودم دیدم خیلی شلوغ است نمی‌توانم وارد روضه‌ی پیغمبر بشوم. همان‌جا ایستادم و به گنبد سبز پیغمبر را نگاه کردم، گفتم: یا رسول الله من این همه راه آمدم امّا الآن شلوغ است نمی‌توانم وارد حرم شما بشوم، یک قدم هم شما تشریف بیاورید. دیدم وجود نازنین پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشریف آوردند، به مکّه اشاره فرمودند و فرمودند برو آن‌جا خلوت کن.

اگر انسان چشم خود را از حرام ببندد خدای متعال چیزهایی به انسان نشان می‌دهد، عجایب را به انسان نشان می‌دهد «غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ الْعَجَائِبَ»[۴] بنابراین شهوت لجام گسیخته خطر است، هم خطر دنیوی است و هم خطر اخروی است به همین دلیل فرمودند: «مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ»[۵] این حدیث از معصوم (علیه السّلام) است و برای شما تشویق است. فرمود: رزمنده‌ای که مقابل گلوله‌ی دشمن سینه سپر می‌کند و روی مین می‌رود، مقابل تانک دشمن می‌سوزد و به شهادت می‌رسد اجر او بالاتر از کسی نیست که می‌تواند گناه کند و نمی‌کند. این جهاد اکبر است، جهاد کبیر این است.

عاقبت طغیان شهوت

این بدبخت‌ها، این عوامل بیگانه بنا دارند که عامل بازدارنده را از جوان‌ها بگیرند، این‌که در دانشگاه‌ها و مدارس و فیلم‌ها هیچ حسّاسیتی نسبت به عفاف و حجاب و اختلاط دختر و پسر وجود ندارد و روزنامه‌ها و مجلّات و مرتّب دارند فساد را اشاعه می‌دهند مبنا بر این است که مرد، مرد نباشد و اراده‌ی او را از او بگیرند. به محض این‌که جمالی می‌بیند تحریک می‌شود، پشت میز نشسته به محض این‌که یک خانم را ببیند او را فریب می‌دهد و از بین می‌برد، این مملکت‌داری نمی‌شود.

در مسئولیت‌ها باید امانت‌داری لازم است، اراده لازم است، اراده با ایمان است، آدم باید کنترل نفس داشته باشد، به همین دلیل است که شهوت کنترل نشده بسیار خطرناک است، شهوتی که در سنگر تقوا حفاظت نمی‌شود طغیان می‌کند و ایمان و آبرو و همه چیز را بر باد می‌دهد.

خطر غضب و دافعه‌ی آن برای انسان

نکته‌ی دوم غضب دافعه است. همان مقدار که شهوت خطرناک است غضب هم خطرناک است. این بازی‌ها، این رقابت‌ها، این درگیری‌ها و پرونده درست کردن‌ها، این قربانی کردن افراد برای جاه‌طلبی این‌ها جزء جولانگاه‌های بُعد غضب انسان است، دافعه‌ی انسان است. خدا غضب را در انسان قرار داده است همان‌طور که شهوت برای تکثیر نسل و برای نشاط جسم لازم است غضب هم همین‌طور است. از غضب غیرت تولید می‌شود، غیرت خیلی لازم است.

صفات مورد پسند خدا

وجود امام صادق (صلوات الله علیه) می‌فرمایند: عدّه‌ای را اسیر کردند و خدمت پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آوردند. در امالی صدوق (رضوان الله تعالی علیه) نوشته است که پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امیر المؤمنین (علیه السّلام) خطاب کرد: علی جان، عدّه‌ای قسم خورده‌اند که من را ترور کنند، از فلان نقطه حرکت کرده‌اند و الآن در مسیر هستند و به قصد ترور من دارند می‌آیند. برو و با آن‌ها مصاف بده. امیر المؤمنین (علیه السّلام) تشریف بردند و با آن صولت حیدری یک رعبی از وجود علی (علیه السّلام) به وجود آن‌ها افتاد و همه‌ی آن‌ها را زنده و دست بسته خدمت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورد. حضرت به آن‌ها پیشنهاد اسلام کرد، قبول نکردند. هم تروریست بودند، قصد قتل پیغمبر را هم داشتند و هم لجاجت کردند و با این‌که برای آن‌ها اتمام حجّت شد اسلام را قبول نکردند. حضرت دستور اعدام آن‌ها را دادند. در خلال اجرای این دستور حضرت اشاره فرمودند آن یک نفر را اعدام نکنید. آن یک نفر را استثناء کردند و آوردند و او گفت: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ» اصلاً وضع او تغییر کرد و گفت: پدر و مادر من به قربان تو ای رسول خدا. من چه چیزی داشتم که آن‌ها نداشتند؟ آن‌ها را اعدام می‌کنی ولی من را معاف داشتی؟ گفت: از جانب خدا جبرئیل از جانب خدا آمد و به من خبر داد که در وجود تو پنج صفت وجود دارد، به خاطر این پنج صفت که این پنج صفت گنجینه‌های اسمائی پروردگار متعال است، خدا این صفات را دارد و هر کسی این صفات را داشته باشد محبوب خدا است. اوّلین صفت غیرت است، تو نسبت به ناموس خود غیور هستی و نسبت به آن‌ها حساسیت داری و نسبت به آن‌ها بی‌عرضه نیستی و غیرت داری.

وفاداری به آرمان‌های انقلاب

برادرهای عزیز، جوانان دلداه به امیر المؤمنین (علیه السّلام)، این اسلام ناموس خدا است، برای حفظ اسلام غیرت داشته باشید. این انقلاب ناموس شما است، حافظ ناموس را بگیرند ناموس را هم گرفته‌اند. انقلاب حفاظ ناموس ما است، نسبت به انقلاب باید غیرت داشت. عدّه‌ای، حتّی از مسئولین ما برنامه دارند که مسیر انقلاب را از ریل امام خارج کنند و این‌که نسبت به دشمن حساسیت نداشته باشیم، رفت و آمد آدم‌های فاسد برای ما عادی بشود. در بعضی از ادارات هر کسی که حزب اللّهی انقلابی است او را بیرون می‌کنند. به همین دلیل است که حضرت آقا احساس خطر می‌کنند. این همه به حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و اساتید دانشگاه‌ها توصیه می‌کنند یک عدّه هم دنبال آن می‌روند و می‌گویند خیر، ما به دانشگاه اعتماد داریم. مگر آقا گفتند ما به دانشگاه اعتماد نداریم؟ آقا گفتند مواظب باشید، نفوذی در آن‌جا هستند، مقابل انقلاب می‌ایستند، در کلاس‌ها و در صحبت‌هایشان خیلی اتّفاقات در حال رخ دادن است.

صفت دوم سخاوت است. جبرئیل از جانب خدا برای حفاظت او آمد. اگر انسان غیرت داشته باشد چقدر خدای متعال او را دوست دارد که جبرئیل، سیّد ملائکه را فرستاده است که جان او محفوظ بماند. غیرت و سخاوت و حسن خلق از صفات برجسته است که خدای متعال این صفات را دوست می‌دارد لذا مسئله‌ی غیرت از شعبه‌های غضب است امّا غضب کنترل‌شده و هدایت‌شده. انسان غیور هنگام جنگ شیر صولت و خط‌شکن است، غیرت او را وادار می‌کند که به سینه‌ی دشمن بزند و تمام تلاش خود را صرف می‌کند.

غیرت از شعب غضب است ولی غضب هدایت‌نشده به محض این‌که انسان عصبانی می‌شود پدر و مادر یا صله‌ی رحم او است، یا کاری انجام ندهم یا حرفی نزنم که آبروی کسی برود… این‌ها نیست. آتش غضب واقعاً آتش است، وقتی به غضب می‌آید واقعاً چشم انسان را می‌گیرد. می‌گویند خون چشم فلان شخص را گرفته است همین‌طور است، عصبانیت باعث می‌شود که خون چشم شخص را می‌گیرد و ملاحظه‌ی هیچ چیزی را نمی‌کند.

عاقبت عاق والدین

مولا حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) نقل می‌کنند. حضرت سیّد الشّهداء می‌گوید در خدمت پدرم امیر المؤمنین (علیه السّلام) در دل سیاهی شب مشغول طواف خانه‌ی خدا بودیم. یک صدای حزین، دلخراش از یک انسان بیچاره که به درگاه خدا می‌نالید که به تعبیر من سنگ صخره را آن ناله آب می‌کرد. آقا امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمودند: ببینیم او چه مشکلی دارد که این‌طور ناله می‌کند؟ رفتند او را پیدا کردند، دیدند جوانی است و خدمت حضرت علی (علیه السّلام) آمد، حضرت فرمود: چه مشکلی داری که به این‌جا پناه آوردی و این‌طور دل ‌شکسته هستی و این‌طور ناله می‌کنی؟ شخص عرضه داشت: یا علی، من در دوره‌ی جوانی مست جوانی بودم، هر خلافی را انجام دادم، ماه رمضان و شعبان و رجب و هیچ ماهی فرق نداشت، بدترین گناه‌ها را در بهترین ماه‌ها انجام دادم. پدری داشتم که مؤمن بود و مرتّب من را موعظه می‌کرد. هر بار او موعظه می‌کرد من با عصبانیت برخورد می‌کردم و گاهی هم با او درگیر می‌شدم. بالاخره یک روز آمدم از صندوقی که طلا داشت می‌خواستم این طلا را بردارم و دنبال عیّاشی خودم بروم. پدرم آمد، بسیار خوش‌ اخلاق بود. همیشه نصیحت می‌کرد و بد اخلاقی‌ها و خشونت‌های من را تحمّل می‌کرد. وقتی طلا را برداشتم که بروم آمد جلوی من را گرفت و اصرار کرد و گفت: پسر جان، این کار را انجام نده، ممکن است بلایی بر سر تو بیاید، ممکن است خطراتی برای تو به وجود بیاید. من نپذیرفتم و با عصبانیت به او نگاه کردم امّا او کنار نرفت، دست او را گرفتم و پیچاندم و پدرم افتاد. من طلا را برداشتم و رفتم. می‌خواست بلند بشود که دست خود را روی زمین بگذارد امّا دست او درد داشت، نتوانست از جا بلند شود. آهی کشید، چند روز روزه گرفت که نفرین او علیه من بگیرد. وقتی دید نشد سوار شتری شد و به مکّه آمد و در مکّه به خدا شکایت کرد که خدایا این جوان دست من را پیچاند تو هم دست او را بپیچان. وقتی از مکّه برگشت دستان من شَل شده بودند. چند سال است که من شَل هستم. در این چند سال که من شل هستم. (چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی) چرا آدم این‌طور مست و غافل باشد و بی‌محابا در مقابل پدر و مادر خود رفتار کند؟

امر به معروف و نهی از منکر یا فضولی؟!

امروز نصیحت کردن و تذکّر دادن را فضولی می‌دانند. این لجن غرب است، گوش شنوا نیست، کسی نمی‌خواهد حق را بشنود، کسی نمی‌خواهد کسی خیر او را بگوید، می‌گوید فضولی می‌کنند، به شما چه ربطی دارد؟ امر به معروف و نهی از منکر فضولی محسوب می‌شود. می‌دانید که قانون امر به معروف و نهی از منکر در مجلس تصویب شد و به دولت ابلاغ شد و رئیس جمهور به آقا نوشت که این قابل اجرا نیست. آقا به هیئت حلّ اختلاف فرستادند، آن‌ها جواب فرستادند که قابل اجرا است ولی هنوز هم بنا ندارند آن را اجرا کنند، چرا؟ خدا می‌داند چرا، ما می‌دانیم چرا، خدا هم می‌داند چرا؟

امروز بساط ما این است، باید دل‌های پاک شما کاری انجام دهد. سیّد تنها است، شما را دارد، مردم با سیّد هستند، امام زمان با سیّد است، خدا با سیّد است، امّا کسانی که باید به حرف‌های او عمل کنند عمل نمی‌کنند.

می‌گوید: او کنار خانه‌ی خدا رفت و گفت: خدایا او دست من را پیچاند تو هم دست من را بپیچان. من شل شدم. حالا سه سال است که بیچاره شده‌ام و دیگر نمی‌توانم دنبال هوی و هوس خود بروم. به دست و پای او می‌افتم، زانوی او را می‌بوسم، التماس می‌کنم، معذرت‌خواهی می‌کنم، می‌گویم بیا دعا کن خدا من را شفا بدهد. من با نفرین تو به چنین روزی افتادم حالا با دعای تو درست می‌شود. بالاخره دل او سوخت و گفت: من کنار کعبه تو را نفرین کردم، من را کنار کعبه ببر تا آن‌جا دعا کنم شاید خدا از تو بگذرد. می‌گوید: او را سوار بر شتر لاغری کردم، داشتیم در مسیر می‌آمدیم، به مکّه نرسیده بودیم که پرنده‌ای در دل شب از جلوی این شتر پرید و شتر رم کرد و پدر من افتاد و در جا مرد و من هم او را همان‌جا دفن کردم و حالا من و بدبختی‌ام مانده‌ایم. دیگر پدری که بنا بود بیاید و مشکلی که با نفرین او حل شده بود با دعای او علاج بشود آن پدر را از دست دادیم. امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: ناله‌های تو کار خود را کرده است.

از درگاه رحمت خدا ناامید نشوید

«أنینُ المُذنِبینَ أحَبُّ إلَىَّ مِن زَجلِ المُسَبِّحین»[۶] ناامید نشوید. اگر در سابق کارهایی انجام دادیم و حالا می‌بینیم درها به روی ما بسته شده است. خدا خیلی مهربان است. حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) فرمودند: این ناله‌های تو کارساز واقع شد و من به تو دعایی یاد می‌دهم که اگر این دعا را بخوانی خاصیت فراوانی دارد. امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای این دعا خاصیت‌های فراوانی ذکر کردند؛ مرده را زنده می‌کند، اگر کسی توبه‌ی واقعی کند و در مسیر تقوا افتاده باشد اگر این دعا را بخواند می‌تواند کوهی را از جا بکند! حضرت سیّد الشّهداء (علیه الصّلاه و السّلام) فرمودند: بیش از آنچه که آن جوان برای شفای خود خوشحال شد من برای خود این دعا خوشحال شدم. این دعا هم دعای مشلول است. وجود مقدّس امیر المؤمنین (علیه السّلام) دعای مشلول را به این جوان یاد دادند و بعد هم فرمودند: در عالم رؤیا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را می‌بینی. آدم از کجا به کجا سر در می‌آورد!

فرمودند: «بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ»[۷] به گناهکاران بشارت بدهید و به صدّیقین هشدار بدهید. او با آن سابقه‌ی خوب خود مغرور می‌شود و یک مرتبه سر از طغیان در می‌آورد و به جهنّم سقوط می‌کند ولی گناهکار به دلیل این‌که شرمنده است. روایت دارد که حضرت موسی (علیه السّلام) در مناجات صدا می‌زد: «یَا الله» خدا به او می‌گفت: «لَبَّیک»، عرضه داشت: «یَا رَحمَن» خداوند به او گفت: «لَبَّیک»، عرضه داشت: «یَا أرحَمَ الرَّاحِمین». همین‌طور اسماء حسنی را صدا می‌زد و لبّیک می‌شنید تا این‌که به این نام رسید «یَا إلَهَ العَاصینَ» ای خدای گناهکاران، خداوند سه مرتبه به او گفت: «لَبَّیک، لَبَّیک، لَبَّیک» موسی عرض کرد: بار الها، اسم جلاله را بردم، اسماء حسنی را بردم، همه جا یک بار لبّیک گفتی ولی چرا وقتی گفتم ای خدای گناهکاران چرا سه بار فرمودی لبّیک؟ فرمود: برای این‌که در اسماء دیگر به اعمال و عبودیّت خود تکیه کرده بودی ولی گناهکار عملی ندارد که به من ارائه کند، او جز من هیچ چیزی ندارد، گناهکاری که گناه او را بیچاره کرده دیگر دار و ندار و عمر و آبروی خود را باخته است و هیچ چیزی غیر از من ندارد. او بی‌کس بی‌کس است و من کس بی‌کس‌ها هستم. خدا سه بار فرمود: لبّیک، لبّیک، لبّیک.

«السَّلَامُ عَلَى غَوْثِ اللَّهْفَانِ وَ مَنْ صَارَتْ بِهِ أَرْضُ خُرَاسَانَ خُرَاسَانَ» در میان ائمّه (علیهم السّلام) یکی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که قرآن او را رئوف معرّفی کرده است «بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ»[۸] این کلام خدا در مورد پیغمبر است. آن کسی که در میان ائمّه (علیهم السّلام) وارث اسم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است حضرت رضا (علیه السّلام) است. یا علیّ بن موسی الرّضا، آن جوان دست پدر خود را پیچاند، پدر را آن‌طور به زانو در آورد امّا وقتی بیچاره شد پدر برای او دلسوزی کرد و طاقت نیاورد او را با همان حال رها کند، داشت می‌آمد او را علاج کند، آن کسی که مهربان‌تر از پدر بود جدّ تو رسول الله بود که امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفت: اگر این دعا را بخوانی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در خواب می‌بینی. او هم دعای مشلول را خواند و می‌گوید به خواب رفتم. دیدم وجود نازنین رسول خدا آمدند و دستی به دست‌های شل من کشیدند و هر دو دست من شفا یافت.


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی روم، آیه ۳۰٫

[۳]– سوره‌ی نور، آیات ۳۰ و ۳۱٫

[۴]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۴، ص ۲۷۰٫

[۵]– نهج البلاغه، ص ۵۵۹٫

[۶]– شرح أصول الکافی (صدرا)، ج‏۱، ص ۴۰۸٫

[۷]– الکافی، ج ۲، ص ۳۱۴٫

[۸]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۲۸٫