شب هجدهم ماه مبارک رمضان آیت الله صدیقی در مهدیه امام مجتبی علیه السلام به سخنرانی پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
- جایگاه جوان
- مشکلات فرهنگی جوانها
- خراب جلوه دادن افراد از سوی شیطان
- شناخت و محک زدن شخصیّتها با حق
- تبعیّت نکردن از رؤسا
- مبارزه کردن ائمّه (علیهم السّلام) با فساد و الگو بودن آن برای انسانها
- نفوذ فرهنگی از طریق چهرههای مطرح
- سفارش به جوانها برای رفتن به سنگر تقوا
- رها کردن رؤسا
- ائمّه (علیهم السّلام) مایهی خیر هستند
- رقّت قلب جوان
- دلیل عذرخواهی پسران حضرت یعقوب از پدر
- هیچ درّندهای پیغمبرزاده را نمیخورد
- بخشش بدون صبر و فاصله
- جوان سریع الرّضا است
- یکی از امتیازات جوانی
- آغوش رحمت خدا برای جوان توبه کننده
- خشنودی خدا از توبهی بنده
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الأنبیَاء طَبِیبِ نُفُوسِنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْوَاحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلی یَومِ الدِّینِ».
جایگاه جوان
صحبت ما در این چند شب مربوط به جایگاه جوان، ارزش جوانی، ظرفیت ممتازی که خدا به انسان در دورهی جوانی داده است و آفات جوانی، موجها، تندبادها، طوفانها که جوانی را بر باد میدهد و جوان را به خاک سیاه مینشاند. به جای اینکه در دوران جوانی آبرو کسب کند، علم کسب کند، اعتبار کسب کند، معنویت و معرفت کسب کند، بیآبرو و بدنام میشود، فاسد میشود عمر او ضایع میشود و میبیند جامعه رفته و او جا مانده است و این بدترین خسارت است هم قابل جبران نیست و هم «إِضَاعَهُ الْفُرْصَهِ غُصَّهِ»[۲] نتیجهی ضایع کردن فرصت غصّه و اندوه است.
مشکلات فرهنگی جوانها
بخشی از مشکلات جوانی که در رأس آن مشکلات فرهنگی است و حواس آدم دنبال فضاهای نامرئی دشمن جمع باشد، گرفتار دامهای شیطان نشود، هویت خودش را از دست ندهد، تبلیغات ماهوارهای، شبکههای اجتماعی، شبکههای مجازی، روزنامههای زنجیرهای و برخی از مسئولین دارای خوی اشرافیّت خودشان و فرزندانشان در جوانهای عزیز ما اثر نگذارد.
خراب جلوه دادن افراد از سوی شیطان
یکی از مسائلی که دشمن قدّار ما شیطان رصد میکند و به موقع یقهی جوان را میگیرد، این است که میگوید همه خراب هستند، مگر تو امامزاده هستی؟ همه این کار را انجام میدهند تو هم انجام بده. مسئولین را ببین، پسر فلانی را ببین، برای اینها در قیامت هیچ عذری نیست، هر کسی جوابگوی خودش است.
شناخت و محک زدن شخصیّتها با حق
لذا یکی از مسائلی که در روایات به ما گفته شده است که حواستان جمع باشد این است که حق را بشناسید و شخصیّتها را با حق محک بزنید. اینکه فلان ورزشکار، فلان قهرمان، فلان کسی که مدال آورده است، فلان کسی که رکوردار شده است، حالا اینطور لباس میپوشد، آنجا فساد میکند یا فلان شخصیّت سیاسی، اجتماعی دارای آنطور سوابق بوده حالا وضعیّت اشرافی دارد یا سابقهی فلان آدم که چنین و چنان بوده حالا اینطور حقوقهای نجومی میگیرد اینها شما را مأیوس نکند.
تبعیّت نکردن از رؤسا
یکی از چیزهایی که هم در قرآن کریم آمده و هم در روایات ما را برحذر داشتند تبعیّت از رؤسا است. تبعیّت از این اشرافیّتها، تبعیّت از این چهرههای مطرح در جامعه است. به ما گفتند حق را بشناسید و همه را با حق محک بزنید حالا هر کسی میخواهد باشد. اگر شما در دین خود معرفت داشتید با استدلال دیندار بودید، هر شخصیّت در هر ردهای باشد وقتی دیدید با دین شما همخوانی ندارد به راحتی میگویید او باطل است و من دنبال او نخواهم رفت.
این یکی از آن مسائل بسیار مهم است که معمولاً جامعهی ما را فرهنگسازها به تعبیر مقام معظّم رهبری نفوذ در تصمیمسازها میکنند. کسانی که برای مملکت تصمیم میگیرند در ارادهی آنها اثر میگذارند، روحیّهی ما میتوانیم را از آنها میگیرند، روحیهی ما که مسلمان هستیم و زیر بار نمیرویم از آنها میگیرند، روحیهی جهادی را از آنها میگیرند، روحیهی انقلابی را از آنها میگیرند بعد هم جوانها میبینند میگویند: آنجا که عقاب پر بریزد از پشهی لاغری چه خیزد. این منطق، منطق شیطان است، این منطق، منطق درستی نیست.
مبارزه کردن ائمّه (علیهم السّلام) با فساد و الگو بودن آن برای انسانها
حضرت یوسف برای شما الگو است. در یک محیطی که همه مشرک بودند، بتپرست بودند، در یک درباری که فساد رایج بود، همین یک جوان بود ولی زیربار هیچ فسادی نرفت. این میتواند برای شما الگو باشد. وجود نازنین خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک تنه با دنیایی از فساد مبارزه کرد. ابراهیم یک نفر بود، همه بت میپرستیدند ولی از هیچ کس نترسید رفت و با تبر خود بتها را شکاند، از هیچ کسی هم واهمه نداشت، او را به آتش کشیدند نترسید اینها برای شما حجّت است. برای جوانها حضرت یوسف حجّت است، برای جوانها حضرت پیامبر حجّت است، برای مبارزین حضرت ابراهیم حجّت است.
اسوه بودن حضرت ابراهیم (علیه السّلام)
«قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ»[۳] فرمود: ابراهیم اسوهی شما است. در آیهای هم فرمود: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»[۴] اسوهی شما اینها هستند. فلان مسئول، فلان انقلابی بعضی از آدمهایی که در مملکت ما آمده بودند درس اخلاق میگفتند، نهج البلاغه میگفتند، پُز دینی میدادند، برای خودشان یک چهرهی دینی دائم الذکر بودند. من خودم دیده بودم که ذکر میگفتند حالا بیرون رفته و خودش را فروخته وحی را انکار میکند، میگوید قرآن کلام خدا نیست و نشسته است که از قرآن غلط بگیرد. خدا هم او را خفه میکند، آبروی او که رفته ولی از این به بعد هم… آدم بگوید او که دکتر است و سواد مذهبی هم که دارد، اینجا هم که نهج البلاغه میگفته به آنجا رفته است، اینها برای شما معیار نمیشود.
نفوذ فرهنگی از طریق چهرههای مطرح
نفوذ فرهنگی از طریق چهرههایی که چهره شدند و حالا منحرف هستند و باید حواس ما به اینها باشد. ورزشکار باشد، سیاستمدار باشد، آخوند بزرگی باشد، زندان رفته باشد، شکنجه شده باشد ولی عاقبت به خیر نشده و منحرف شده است یعنی شما پیش خدا عذری نخواهید داشت.
سفارش به جوانها برای رفتن به سنگر تقوا
فرمود: «یَا مَعْشَرَ الْأَحْدَاثِ»[۵] ای گروه جوانان، «الْأَحْدَاثِ» یعنی جوانها، نو رسیدهها «یَا مَعْشَرَ الْأَحْدَاثِ اتَّقُوا اللَّهَ» تقوا داشته باشید، در سنگر تقوا بنشیند و از این سنگر بیرون نیایید. خدا رحمت کند یک کربلایی احمد در قم بود به او کَل احمد میگفتیم. او از شاگردان شیخ رجب علی خیاط بود ولی بعضی معتقد هستند که او از شیخ هم جلو بود. او میگفت شیخ رجب علی بلا نکشیده بود، شیخ خیلی نورانی بود ولی بلا نکشیده بود، اگر بلا میکشید چه میشد، ولی خودش بلا دیده بود، خیلی بلاکش بود. اهل مکاشفه بود، اهل باطن بود. گفت پیش شیخ رجب علی بودم، حالت حضور داشتم، خود را پیش خدا میدیدم یک مرتبه یک چیزی به ذهن من آمد داشت حواس من پرت میشد. شیخ صدا زد گفت از قلعه بیرون نیا، گرگها تو را میخورند. گرگ نفس مواظب است که تو رابطهی خود را با خدا قطع کنی و تو را خفه کند. ایمان آدم را خفه میکند، فوری من را پیش خدا رگردان.
فرمود: «یَا مَعْشَرَ الْأَحْدَاثِ اتَّقُوا اللَّهَ» ای نو رسیدهها، ای جوانها سنگرنشین باشید، شیطان مرتّب بمباران میکند، تیر شیطان از هر طرف ایمان شما را نشانه گرفته است، حواس شما جمع باشد از سنگر تقوا، از سنگر حضور، از سنگر ولایت بیرون نیایید، بیرون بیایید به شما ضربه میزند، گرگهای شیطان شما را میخورند. «وَ لَا تَأْتُوا الرُّؤَسَاءَ» تعبیر خیلی صریح است
هر دم از این باغ بری میرسد تازهتر از تازه تری میرسد
یک مرتبه فساد چند میلیاردی، هنوز آن پرونده درست نشده حقوقهای نجومی، فردا هم یک خبر دیگر میآید و آدم این فسادهای سیاسی را باور نمیکند که مسئولین ما هیچ حساسیتی به دین و به فرهنگ عفاف زنها و دخترهای مملکت نداشته باشند، هیچ ابایی برای عادی شدن رابطه با دشمن جوانکش ما، قاتل ما نداشته باشند با اینکه میدانند آنها دشمن ما هستند مدام آنها را بزک میکنند که آرام آرام بخواهند هیچ حساسیتی نسبت به آنها نداشته باشند، اینها سر سفرهی امام هستند، اینها سر سفرهی شهدا نشستند.
رها کردن رؤسا
وجود مقدّس امام صادق ما فرمود: «وَ لَا تَأْتُوا الرُّؤَسَاءَ» نکند دنبال این رئیسها بروید، دنبال این چهرهها بروید، چه چهرههای کسانی که برای شما جوانها مطرح هستند، ورزشکار است چه کار به رکوردداری دارید، چه کار به مدال او دارید، ببین نماز میخواند یا نه، ببین حلالخوار است یا نه، ببین به مسافرتها میرود دنبال عیاشی میرود یا اینکه خودش را نگه میدارد، عمده این است. بر خویش امیر شود امارت او را ببین در جهاد کبیر مرد است یا نه، مدال آورده به شما چه ربطی دارد. ببین چقدر پیش خدا ارزش دارد، پیش مردم بصیر چقدر ارزش دارد.
«وَ لَا تَأْتُوا الرُّؤَسَاءَ» رئیسپرست نباشید، میزپرست نباشید، شخصیّتپرست نباشید، شهرتپرست نباشید، کسانی که مشهور شدند اینها امام شما نیستند، روز قیامت اینها به جای شما جواب نمیدهند، شما پاسخگوی عمل خودتان هستید «وَ لَا تَأْتُوا الرُّؤَسَاءَ دَعُوهُمْ» اینها را رها کنید، چه کسی خورد و چه کسی بُرد و چه کسی خراب کرد و چه کسی فاسد بود این چیزها را رها کنید، اصلاً تعبیر «دَعُوهُمْ» یعنی اینها را رها کنید. یک امام داشتید که برای شما حجّت است. پاک آمد و پاک رفت، محبوب آمد محبوب رفت، با قلبی آرام رفت. شما امروز یک امامی دارید، یک رهبری دارید که تمام عالم جمع شود یک نقطه ضعف خود او و در بچّههای نمیبیند، آنها را رها کنید «دَعُوهُمْ» تعبیر امام صادق (علیه السّلام) این است که آنها را رها کنید.
«حَتَّى یَصِیرُوا أَذْنَاباً» نکند طعمهی اینها شوید، بخواهید از مزایای اینها استفاده کنید، تسلیم شوید و راه اینها را قبول کنید بگویید راه همین است که اینها میروند. «لَا تَتَّخِذُوا الرِّجَالَ وَلَائِجَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» آنها بت شما نباشد که ایمان خود را با این چیزها ضایع کنید، شما الگوهای راستین در هر زمان دارید، در قشر جوان دارید، در قشر متخصّصین دارید، در قشر علما دارید، کسانی که میخواهند خراب شوند دنبال خرابها میروند ولی امام به شما هشدار میدهد که شما به خرابها نگاه نکنید، بگردید پاک باشید پاکها را پیدا میکنید.
نوریان مر نوریان را طالباند ناریان مر ناریان را جاذباند
ائمّه (علیهم السّلام) مایهی خیر هستند
بعد فرمود:«أَنَا وَ اللَّهِ أَنَا وَ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ» قسم خورد چرا حواس شما به این و آن پرت میشود، مگر شما ما را ندارید:«أَنَا وَ اللَّهِ أَنَا وَ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ» والله ما برای شما خیر هستیم، دنبال ما بیایید، چرا ما را رها کردید و این و آن را برای خودتان الگو قرار دادید.
رقّت قلب جوان
شب جمعه است، یکی از مزایایی که در جوان است و روایات ما روی این انگشت گذاشته، خواسته جوان را ممتاز معرّفی کند رقّت قلب است. پیغمبر خدا فرمودند: وقتی من مبعوث شدم جوانها من را پذیرفتند «و إنهم قرق قلوب» قلبهای آنها رقیق است، قلب جوان زود تحت تأثیر قرار میگیرد، جوان برای امام حسین زود گریه میکند، جوان برای مظلوم زود جوش میکند، جوان در برابر پاکی زود مجذوب میشود. چرا؟ چون قصاوت دل او را نگرفته است. رقّت قلب را در جوانها مورد تأکید قرار دادند.
دلیل عذرخواهی پسران حضرت یعقوب از پدر
از وجود مبارک امام صادق (علیه الصّلاه و السّلام) سؤال شد یابن رسول الله چرا برادران یوسف وقتی یوسف را شناختند، عذرخواهی کردند، شرمنده شدند گفتند: «تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا»[۶] ما بیجهت دست و پا زدیم، بیجهت حسد کردیم، کسی که خدا عزیز کرده هیچ کس نمیتواند جلوی عزّت او را بگیرد. از گذشتهی خودمان شرمنده هستیم.
حضرت یوسف آنها را معطّل نکرد، فرمود: «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ»[۷] نگران نباشید خدا بزرگ است، خدا شما را میبخشد، ما بودیم چه میکردیم، آنها علیه یوسف هر کار.
که میتوانستند بکنند انجام داده بودند. از دامن پدر او را ربودند، آدم ربایی کردند، فریب زدند گفتند میخواهیم با هم بازی کنیم، تفریح کنیم، ورزش کنیم. به عنوان ورزش بردند، ولی وقتی از چشم پدر دور شدند، شروع به کتک زدن او کردند. او مشت میزد، یوسف به برادر دیگر پناه میبرد، او لگد میزد، به سومی پناه میبرد او سیلی میزد، برادر نبودند، گرگ بودند و حضرت یعقوب آنها را گرگ میدید. وقتی گفتند یوسف را به ما بده «نَرْتَعُ» به مرتع ببریم «وَ نَلْعَبُ» بازی کنیم، ورزش کنیم حضرت یعقوب فرمود: «وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ»[۸] من نگران هستم که گرگ او را بخورد، با اینکه پیغمبر میداند، حضرت یعقوب پیغمبر است، پیغمبر میداند خدا اجازه نمیدهد هیچ درندهای پیغمبرزاده را بخورد.
هیچ درّندهای پیغمبرزاده را نمیخورد
یکی از چیزهایی که در جریان امام هادی یک خانمی ادّعا کرده بود من زینب دختر امیر المؤمنین هستم و من نمردم هنوز هستم. دستگاه عباسی به امام هادی گفت شما قضاوت کنید. حضرت فرمودند: امتحان آن آسان است. بچّههای پیغمبر را درندهها نمیخورند، او را جلوی برکه السباب، باغ وحش جلوی شیر بیندازید اگر زینب بود کسی با او کاری ندارد، اگر زینب نبود او را سزا میدهند. وقتی این را به آن زن گفتند آن زن گفت: خود او را اوّل انتخاب کند، چرا من را امتحان میکنید. خلیفه خیلی خوشحال شد، گفت: راست میگویند او که بیشتر مزاحم ما است. حضرت امام هادی را بردند جلوی آن شیرها رها کردند. تعدادی شیر بودند، آنها دور امام هادی را مثل پروانه میگشتند، پوز خود را به حضرت میمالیدند و عجیب این است یکی از شیرهایی که پیر هم شده بود، جلوی حضرت آمد یک چیزی حضرت در گوش او گفت. بعد که حضرت از آنجا سالم بیرون آمدند، خلیفه پرسید قضیه چه بود؟ گفت: این شیر پیر به من گله کرد، گفت: هر طعمهای به اینجا میاندازند این شیرها جوان هستند، زود طعمه را میخورند و من گرسنه میمانم. از من دادخواهی کرد. حضرت سفارش کرد اوّل غذا میاندازید غذای او را جدا کنید بعد به دیگران بدهید. شیر بچّهی پیغمبر را نمیخورد، پیغمبرزاده را نمیخورد، هیچ درندّهای نمیخورد. گرگ هم نمیخورد ولی منظور یعقوب گرگ بیابان نبود، گرگ حسد بود که هر برادری ممکن است به برادر خودش گرگ باشد. گرگ، گرگ را نمیخورد ولی آدم، آدم را میخورد، آدم آبروی آدم را میخورد، حیثیت آدم را میخورد.
بخشش بدون صبر و فاصله
حضرت یوسف با آن سابقه، هم از دست اینها کتک خورده بود، هم از پدرش جدا شده بود، هم او را به چاه انداختند که بمیرد منتها دیگر خدا آن کار را مقدّر کرده بود که او را نجات بدهد. تازه وقتی آنها یوسف را از چاه بیرون کشیدند به عنوان برده او را خرید و فروش کردند، آدم فروشی کردند. با این همه سوابق تا یوسف را شناختند گفتند: «تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا»[۹] گویا حضرت یوسف هیچ گله و ناراحتی از آنها ندارد. فرمود: «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ»[۱۰]نگران نباشید، «یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ» یعنی من که گذشتم خدا مهربانتر از من است، او هم از شما میگذرد.ولی وقتی به پدرشان حضرت یعقوب عرضه داشتند «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا»[۱۱] گفتند پدر پروندهی ما سنگین است، آق والدین شدیم، پدر خود را خون جگر کردیم، یوسف را از او دور کردیم، به او کتک زدیم حالا اینها را به زبان نمیآورند ولی پیش پدر خود، پیش پیغمبرشان آمدند دامن او را گرفتند، میگویند پروندهی ما خیلی سنگین است، تو شفیع شو و برای ما استغفار کن. حضرت یعقوب فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ»[۱۲] بلافاصله استغفار نکرد، گفت: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» یعنی بعداً برای شما استغفار میکنم.
جوان سریع الرّضا است
چرا یوسف بلافاصله بخشید، ولی یعقوب گفت بعداً؟ حضرت فرمودند: برای اینکه یوسف جوان بود، جوان سریع الرضا است، زود راضی میشود، قلب او رقیق است ولی حضرت یعقوب پیر بود.
این هنر جوانی است، گذشت جوان بیشتر است، قلب او رقیقتر است، عفو او بیشتر است، ریخت و پاش و سخاوت او بیشتر است. تا جوان هستید این ارزشهای والا را در وجود خود ریشهدار کنید و الّا آدم پیر شد دیگر به اینجا نمیرسد.
یکی از امتیازات جوانی
یکی از مسائلی که در جوانی برای انسان امتیاز است و رقّت قلب است، این است که جوان زود از گناه پیشمان میشود، جوان زود گناه میکند ولی زود هم توبه میکند. وجود نازنین پیغمبر خدا فرمودند: «التُّوبَهُ حَسَن وَ لکِنَّ فِی الشَّبابِ أَحسَن» توبه از همه زیباتر است.
در پایان عرایض خود هم امشب شب جمعه است، فردا شب، شب نوزدهم است، آغاز لیالی قدر است، من خود را هم پر سوختهی گناه میدانم، من میخواهم فطرس امام حسین باشم، دوست دارم توبه کنم، «التُّوبَهُ حَسَن»[۱۳] توبه خیلی زیبا است «وَ لکِنَّ فِی الشَّبابِ أَحسَن» برای اینکه سوزی که جوان پیدا میکند پیر این سوز را پیدا نمیکند، خدا این دل را به جوانها داده است، قدر دل خود را بدانید، قدر سوز حسینی خود را بدانید، قدر این پشیمانی از گناه خود را بدانید.
آغوش رحمت خدا برای جوان توبه کننده
فرمود: «مَا مِنْ شَیْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ شَابٍ تَائِبٍ»[۱۴] خدا برای جوان حساب خاص باز کرده است، خدا انتظار دارد جوان بیاید و خدا او را در آغوش رحمت خود بگیرد، بگوید خوش آمدی، کجا بودی، منتظر تو بودم، تو چرا رفتی، تو جوان بودی باید جوانمرد باشی. «مَا مِنْ شَیْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ شَابٍ تَائِبٍ»، «شَابٍ» یعنی جوان. هیچ کسی از نظر کسب محبوبیّت در پیشگاه خدا مثل جوانی نیست که توبه میکند. جوان که توبه میکند آبروی او از همه پیش خدا بیشتر است. نمیخواهید آبرو پیدا کنید؟ امشب شروع کنید، آمدیم که توبه کنیم، به این مجالس آمدیم که إنشاءالله زشتیهای خود را برطرف کنیم. حالا کسانی که در سن من هستند دنبالهی حدیث هم برای آنها یک هشدار عجیب است «وَ مَا مِن شَیءٍ أَبغَضُ إِلى اللَّه تَعالى مِن شِیخٍ مُقیمٍ عَلَى مَعاصیه» معنی شیخ آخوند نیست، شیخ در لغت، در عبارات یعنی پیر. فرمود: محبوبترین آن جوانی است که توبه میکند، مبغوضترین آن کسی که سن او بالا رفته ولی معصیت خود را رها نکرده است. یک عمر غیبت کرده هنوز هم رها نمیکند، یک عمر دروغ گفته هنوز هم رها نمیکند، یک عمر چشم او هرزه بوده هنوز هم رها نمیکند، الآن رو به موت است هنوز هم رها نمیکند او در پیشگاه خدا خیلی مبغوض است، نکند شما هم همینطور رها شوید و سن شما بالا برود آن وقت خدا بگوید تو را دوست ندارم برو. به جوان میگوید بیا، ولی پیری که در پیری سن خود را با گناه گذرانده مبغوض پروردگار متعال است.
خشنودی خدا از توبهی بنده
وجود نازنین پیغمبر فرمودند: «للَّهِ أَفرَحُ بِتُوبَهِ عَبدِهِ مِنَ العَقیمِ الوَالِد وَ مِنَ الضَّالِ الوَاجِد وَ مِنَ الظَّمآنِ الوَارِد»[۱۵] حدیث جانانهای است. میگوید قطعاً الله به توبهی بندهاش خشنود میشود از سه گروهی که برای آنها یک مرتبه به یک نعمت رسیدند شوکه میشوند. یکی آدم عقیم، آدمی که مدّتها ازدواج کرده، تشکیل خانواده داده، بچّهدار نمیشود اگر بعد از ۱۰، ۲۰ سال یک مرتبه دری به تختهای بخورد خدا به او بچّه بدهد او چقدر خوشحال میشود من دیدم برخی به خودم مراجعه کردند، بعد هم الحمدلله خدا به آنها بچّه داد، نمیدانید گویا تمام عالم را به آنها دادند، خیلی خوشحال میشوند. میگوید وقتی بندهی گنهکاری پیش خدا توبه میکند، خشنودی خدا از خشنودی آن آدمی که بچّهدار نمیشده حالا در اواخر خدا به او بچّه داده او چقدر خشنود میشود، خدا به توبهی بندهاش بیشتر خشنود میشود. «وَ مِنَ الضَّالِ الوَاجِد» کسی که راه گم کرده، در بیابان سرگردان است، ره به جایی نمیبرد بعد از ناامیدی یک مرتبه راه را پیدا کند چقدر خشنود میشود. میگوید خشنودی خدا به توبهی بندهاش از آن آدم گشمدهای که راه را پیدا کرده بیشتر است. «وَ مِنَ الظَّمآنِ الوَارِد» آدم تشنهای که سرگردان بیابانها بوده، دنبال آب بوده آب به دست نمیآورد حالا یک مرتبه آب به دست آورده است، چقدر خوشحال میشود. خدا از عقیم والد و از گمشدهی واجد که راه پیدا کرده و از تشنهای که به آب رسیده خشنودی او از همه بیشتر است.
در حدیث قدسی فرمود: «لَو عَلِمَ المُذنِبُونَ» ای گویندهی بیچاره خودت هم با این جمع باش، خدا درهم میخرد، اگر راست بگویی و با اینها باشی خدا تو را جدا نمیکند، خدا کریم است، خدا منتظر تو است فرمود: «لَو عَلِمَ المُذنِبُونَ مِن عِبَادِی کَیفَ إشتِیاقِی إلَیهِم» اگر گناهکاران از بندگان من میدانستند که من چقدر مشتاق آنها هستم، چقدر منتظر آنها هستم که برگردند «وَ مَاتُ شُوقاً» از ذوق خود میمردند، جان میدادند. بندگان صالح خدا، جوانهای پاک دل امشب وقت آن است، شروع کنید که إنشاءالله لیالی قدر درها به روی شما باز شده بگویید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْه»[۱۶].
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– نهج البلاغه، ص ۴۸۹٫
[۳]– سورهی ممتحنه، آیه ۴٫
[۴]– همان، آیه ۶٫
[۵]– بحار الأنوار، ج ۲۴، ص ۲۴۶.
[۶]– سورهی یوسف، آیه ۹۱٫
[۷]– همان، آیه ۹۲٫
[۸]– همان، آیه ۱۳٫
[۹]– همان، آیه ۹۱٫
[۱۰]– همان، آیه ۹۲٫
[۱۱]– همان، آیه ۹۷٫
[۱۲]– همان، آیه ۹۸٫
[۱۳]– نهج الفصاحه، ص ۵۷۹٫
[۱۴]-همان، ص ۷۰۸٫
[۱۵]– همان، ص ۶۲۰٫
[۱۶]– الکافی، ج ۲، ص ۴۳۸٫
پاسخ دهید