شب شانزدهم مبارک رمضان آیت الله صدیقی در مهدیه امام مجتبی علیه السلام به سخنرانی پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
- توصیههای اخلاقی ائمّه به جوانان
- سختترین تهدید الهی، مجازات نگاه به مرد نامحرم
- نگاه، دام شیطان برای وسوسهی انسان
- دوری از نگاه به لباس زن نامحرم
- رعایت حدود حلال و حرام الهی
- شهوت در نگاه انسان
- رهایی حضرت یوسف از دام زلیخا
- داستان جوان شکسته بند و توسّل به امام رضا (علیه السّلام)
- غبطه خوردن آیت الله خوانساری نسبت به جوان شکسته بند
- به ائمّه متوسّل شوید
- کنترل خشم و غضب
- مقابله با خودشیفتگی
- احترام عجیب آیت الله خویی به پدر و مادر
- احترام به والدین و تکریم آنها
- شیطان از سه طریق انسان را به اسارت درمیآورد
- بزرگ شمردن کار کوچک
- کسی که گناهان خود را از یاد میبرد
- انسانی که مغرور است
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الحمدلله رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفُوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِین سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْوَاحُ مَنْ سِوَاهُ فَدَاه وَ اللَّعْنُ عَلِی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِین إِلَی یَوْمَ الدِّین».
توصیههای اخلاقی ائمّه به جوانان
هشدارهایی که برای نسل جوان از پیامبر و رهبران عرشی و معصومین (علیهم السّلام) رسیده است، این است که جوان باید در چند جبهه بجنگد، سنگرنشین باشد، به اسلحهی ایمان مجهّز باشد، به پایگاه نماز و عبودیّت خدا پناه ببرد و از دژ محکم ولایت استمداد کند. یک جبهه، جبههی شهوت جنسی است، شوخی بردار نیست. شهوت جنسی اهرم بسیار نیرومندی است. اگر تکیهی کسی به خدا و ایمان و ولایت ائمّهی معصومین و نگاه امام زمان نباشد این سیل او را میبرد. «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی»[۲]، جوانی خیلی سخت است، لذا مرد میخواهد در جوانی آلوده نشود. هنر میخواهد، مهارت میخواهد، ایمان میخواهد، تقوا میخواهد، هشیاری میخواهد، زرنگی میخواهد که آدم بتواند از آتش شهوت سالم عبور کند.
در این رابطه چند روایت به عرض عزیزان خود میرسانم. این مربوط به بانوان است که بتوانند خود را در خیمهی عفاف حفاظت کنند. این دیوار محکم حجاب و عفاف را کنار نزنند، باد آنها را میبرد.
سختترین تهدید الهی، مجازات نگاه به مرد نامحرم
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى امْرَأَهٍ ذَاتِ بَعْلٍ مَلَأَتْ عَیْنَهَا مِنْ غَیْرِ زَوْجِهَا»[۳] غضب خدا شدّت پیدا میکند بر زنی که شوهر دارد. با اینکه همسر دارد ولی با چشم پُر به نامحرم نگاه میکند. این شدّت غضب سختترین تهدید الهی است. دعای کمیل را به یاد دارید، میگوید اگر تو چوب غضب خود را بلند کنی و کسی را بزنی «هَذَا مَا لَا تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْض»[۴] هیچ کوهی طاقت غضب خدا را ندارد. اگر خدا بخواهد به کسی غضب کند، ریشهی او میسوزد، دنیا و آخرت او از بین میرود. زن شوهردار اگر به نامحرم نگاه پر کند، غضب خدا نسبت به او شدید است. «فَإِنَّهَا إِنْ فَعَلَتْ ذَلِکَ أَحْبَطَ اللَّهُ کُلَّ عَمَلٍ عَمِلَتْهُ»[۵] بانویی که با داشتن شوهر نگاه هوس آلود به مرد اجنبی دارد، اگر عبادت جنّ و انس کرده باشد، این آتشی است که همه را خاکستر میکند، حالا مدام بیاید احیاء بگیرد، حالا معتکف شود. همه را نابود و بیاثر میکند. «أَحْبَطَ اللَّهُ کُلَّ عَمَلٍ عَمِلَتْهُ».
نگاه، دام شیطان برای وسوسهی انسان
امّا در مورد جوانهای عزیز و مردان جوانمرد، امام علی (علیه السّلام) فرمودند: «الْعُیُونُ مَصَایِدُ الشَّیْطَان»[۶] نگاهها کمین گاههای شیطان است. شیطان با چشم آدم را کمین میزند. حضرت عیسی (علیه الصّلاه و السّلام) فرمودند: «لَا تَکُونَنَّ حَدِیدَ النَّظَرِ إِلَى مَا لَیْسَ لَکَ»[۷] نکند نگاه تیزی داشته باشید به زنی که برای شما نیست. «فَإِنَّهُ لَنْ یَزْنِیَ فَرْجُکَ مَا حَفِظْتَ عَیْنَک» اگر میخواهید مبتلا به زنا نشوید، باید چشم خود را نگه دارید. هشدار است! آدمهایی که چشم پاک هستند گرفتار آن پلیدی و آن ذلّت زنا نمیشوند. «ما زنا غیور قطّ»[۸] هیچ غیرتمندی به زنا مبتلا نشده است. چرا افراد به دام زنا میافتند؟ برای اینکه چشم آنها ناپاک میشود. این نسخهای است که حضرت عیسی مسیح که طبیب جانها است پیچیده است، اگر جوانها رعایت کنند خدا آنها را حفظ میکند و در لجنزار زنا غرق نمیشوند و در سراشیبی جهنّّم قرار نمیگیرند.
دوری از نگاه به لباس زن نامحرم
«فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ لَا تَنْظُرَ إِلَى ثَوْبِ الْمَرْأَهِ الَّتِی لَا تَحِلُّ لَکَ فَافْعَل»[۹] حضرت عیسی به جوانهایی که در محضر ایشان بودند فرمودند: اگر بتوانید حتّی به لباس زن نگاه نکنید. اگر میخواهید دل شما خیلی آرام باشد، مبتلا به ضعف اعصاب و لغزشهای باطنی نشوید…، آخر خیلیها آش نخورده و دهان سوختهاند. نگاه میکند دل او میرود، اعصاب او به هم میریزد، همیشه فکر او آنجا است و به جایی هم نمیرسد. یک نگاهی کرده است و خود را بدبخت کرده است. حضرت عیسی میگوید: حتّی اگر میتوانید به لباس زن نامحرم هم نگاه نکنید، اگر میخواهید آرام باشید.
رعایت حدود حلال و حرام الهی
به حواریّون فرمود: «ایّاکم و النّظر إلى المخدورات»[۱۰] یا محذورات، هر دو شکل آن است. از نگاه به مخدرات، بانوان بپرهیزید، قُرُق حلال و حرام الهی را نشکنید. آنجا که برای شما حرام است و نگاه کردن محذور دارد، نگاه خود را نگه دارید. چرا؟ «فانّها بذر الشّهوه و نبات القسوه» نگاه بذر شهوت است. همانطور که کشاورز میآید تخم میپاشد و بعد از چند روز میبینید روییده است، آدم که نگاه میکند بذر شهوت است. شما الآن نگاه میکنید، ولی طولی نمیکشد که وجود شما الو میگیرد، منفجر میشوید، بدبخت میشوید.
شهوت در نگاه انسان
بذر شهوت در نگاه آدم است. «نبات القسوه» بعضیها با یک نگاه عاشق میشوند. وقتی عاشق شد دیگر دل گره خورده است، دیگر زن و بچّه و زندگی او تباه شده است، دیوانه میشود. عشق جنون است. خیلیها هستند با یک نگاه بد، چندین بچّه داشته است، زن خود را رها کرده است، بچّههای خود را رها کردند، سراغ زن جدید رفته است و او هم با او نساخته است «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَه»[۱۱] شده است. عاشق میشوید، دیگر هیچ کاری نمیتوانید بکنید. چرا نگاه کردید که عاشق شوید؟ بنابراین علاج واقعه را باید قبل از وقوع کرد.
رهایی حضرت یوسف از دام زلیخا
یک داستانی را مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشّریف) نقل میکردند، این را گوش کنید تا قوّت ایمان را، کنترل تقوا را و مددهای غیبی را ببینید. آن خدایی که حضرت یوسف را از دام زلیخا نجات داد، حضرت یوسف در بند او افتاده بود، درها را به روی بسته بود، ملکه بود، قدرت داشت، ثروت داشت، همه نوع بلا میتوانست سر این جوان بیاورد! این جوان غریب و بیکس را در یک قصر آیینه کاری شده، تمام درها را قفل کرد «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ»[۱۲] وقتی همهی درها را بست، گفت: من در اختیار تو هستم. حضرت یوسف چه کار کرد؟ با اینکه درها بسته بود حضرت یوسف گفت: «مَعاذَ اللَّهِ» به خدا پناه برد. گفت: «إِنَّهُ رَبِّی» آنجا به یاد آورد که تنها نیست، آدم که خدا را باور کرده است اینجا به داد او میرسد. دید این زن تنها نیست که گرگ ایمان او را بخورد، گفت: «مَعاذَ اللَّهِ» پناه من خدا است. «إِنَّهُ رَبِّی» او پروردگار من است. او من را پرورش داده است. «أَحْسَنَ مَثْوای» به من پناه خوبی داده است. زیر بار نرفت، ولی نایستاد، با توکّل زانوی اشتر ببند. پا به فرار گذاشت. کجا دارید میروید؟ درها قفل است! ولی منطق حضرت یوسف این بود که خدا در بسته را باز میکند. بنده در ببندد، خدا که نبسته است، این زن بسته است.
این شیطان بزرگ تحریم را، درهای اقتصاد را به روی ما بسته است، اگر ما پیرو انبیاء باشیم میگوییم «مَعاذَ اللَّهِ» به او پشت میکنیم و میگوییم ما از تو نمیترسیم. به سراغ خدا میآییم. امّا اگر ایمان کسی ضعیف باشد تسلیم میشود. میگوید همهی درها بسته است و تحریم است، ما که نمیتوانیم زندگی کنیم، پس باید او هر چه میگوید به آن تن دهیم «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوای».
داستان جوان شکسته بند و توسّل به امام رضا (علیه السّلام)
آقای بهجت عزیز ما فرمودند: در قم یک جوان شکسته بند بود، این شکسته بندی را هم گویا از حضرت رضا گرفته بود. هیچ دکتری نمیتوانست آنطور زود شکستگی استخوان را ترمیم کند. یک زنی با چادر و پوشیده آمد گفت: پای من شکسته است، باید شکستهی آن را ببندیم. گفت: بیا ببندم. آن وقت مسکّن نبود، گفت: نه، در اطراف مطب تو نامحرم است، طاقت من کم است، داد میزنم و نامحرم میشنود، اینجا نمیشود باید به خانهی ما بیایید. این را در خانهی خود برد، وقتی به خانهی خود برد در را بست! در را که بست معلوم شد شکستگی ندارد. این مشتری خود این جوان بود. خوابید و پای خود را بالا زد. گفت اینجا است؟ گفت: نه. گفت: اینجا؟ گفت: نه بالاتر. این ترسید! گفت: دست از ما بردار. زن این دفعه پرده را کنار زد و گفت: اگر تسلیم من نشوی، داد میزنم و همسایهها را اینجا میریزم و میگویم این به سراغ من آمده بود. آن وقت تو را از این کار پشیمان میکنم. دید عجب! گرفتار است. ببینید آدم ایمان داشته باشد خدا او را رها نمیکند. بیایید خدا را باور کنیم. میگوید آنجا خدا به داد من رسید دیدم باید تدبیر کنیم. اینجا جایی نیست که من بمانم. به او گفتم بسیار خوب، حالا شده است.
اوّلاً آن وقت ما در قم با ۵۷ تومان یک خانه خریدیم. این شخص ۳۰ تومان در جیب خود داشت. به او گفته بود این ۳۰ تومان را به تو میدهم، دست از من بردار، بروید از این پول لذّت ببرید.گفته بود من پول نمیخواهم، من خود شما را میخواهم! دیده بود که اینطور است گفته بود من خیلی گرسنه هستم، باید اوّل به من برسید، یک غذایی بیاورید تا ما جان بگیریم. این را با این بساط از خود دور کرده بود. بعد خود او گفته بود تا این نانجیب کنار من بود، سیم من وصل نمیشد که به امام رضا بگویم امام رضا من نظر کردهی شما هستم و این کار را میکنم. میخواستم متوسّل شوم میدیدم روح من اجازه نمیدهد.
این حجاب است، حال آدم پیش آدم فاسد خوب نیست. میگوید دیدم که حال من خوب نیست، این را به این بهانه از خود دور کردم. بلند شدم رو به امام رضا کردم و اشک ریختم. گفتم علی بن موسی الرّضا اگر اینجا من را از این رسوایی نجات ندهید، من دیگر شکسته بندی نمیکنم! دیگر سراغ شما نمیآیم. همین که سیم من به امام رضا وصل شد، دیدم سقف خانه باز شد. یک پیرزنی از آسمان اینجا آمد. آن زن که رفته بود غذا درست کند، آمد دید یک پیرزن کنار ما است. گفت تو از کجا آمدی؟ گفت از در! گفت: برای چه آمدی؟ گفت: زن همسایه زاییده است، لباس نداشت، آمدم از شما لباس بگیرم ببرم و او را قنداق کنم. فوری رفت لباس آورد و در را باز کرد که این را رد کند، این آقای جوان همراه پیرزن دوید و بیرون رفت. آقای بهجت میفرمودند: این زن پشت سر او دوید و دید کار از کار گذشته است و مرغ از قفس پرید. حالا که اینطور شد یک ناسزای بد به او گفت و یک آب دهانی هم به صورت او انداخت.
غبطه خوردن آیت الله خوانساری نسبت به جوان شکسته بند
مرحوم آیت الله العظمی آقا سیّد محمّد تقی خوانساری که نماز باران خوانده بود. متّفقین در صحرای قم بودند، دیدند یک آخوند جلو افتاده است و جمعیّتی پشت سر او است. اوّل خیال کرده بودند به جنگ با انگلیسها میآیند، دیده بودند که اسلحهای ندارند، همه با یک حالت نورانی رفتند نماز خواندند. باران که آمد این انگلیسها آمدند به آقای خوانساری متوسّل شدند و گفتند در حقّ ما دعا کنید، ما بتوانیم به وطن خود برگردیم. این آقای خوانساری خیلی مقدّس بود، اینکه جرأت کرد برود نماز باران بخواند و باران هم بیاید. برای مرحوم آقای خوانساری این داستان را نقل کرده بودند، گفته بود که خوش به حال آن جوان. کاش آن آب دهان به صورت من افتاده بود و من این پیروزی و قهرمانی را به دست میآوردم.
به ائمّه متوسّل شوید
بنابراین این هشدارها را جدّی بگیرید. نفس قوی است، یک کسی را داشته باشید، این جوان امام رضا را داشت. به یک جایی خود را وصل کنید، باد شما را میبرد! طوفانها خیلی شدید است. یا با امام زمان یک حسابی باز کنید، یا با حضرت ابالفضل، یا با حضرت زهرا. اگر پناه نداشته باشید این آتش شهوت میسوزاند. شوخی نیست! این جزء گرفتاریهای نسل جوان است.
نکتهی دوم غضب است. من در مورد غضب به شما عرض کنم که جزء خطرهایی است که چون جوان مغرور است و میخواهد با آن زورگویی کند، گاهی این زورگویی باعث میشود که جلوی پدر تندروی کند. به مادر خود بگوید به تو چه! آن وقت روزگار او سیاه میشود. یک یا دو حدیث گوش کنید تا یک داستانی هم در آن زمینه برای شما عرض کنم.
کنترل خشم و غضب
«قَالَ رَسولُ الله (صَلَّیَ اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لَیْسَ الشَّدِیدُ بِالصُّرَعَهِ إِنَّمَا الشَّدِیدُ الَّذِی یَمْلِکُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَب»[۱۳] فرمود: پهلوان آن نیست که کسی را به زمین بزند، بلکه پهلوان و قهرمان کسی است که وقتی جوش میآورد و خشم میکند بتواند خود را کنترل کند. آدم عصبانی شود ولی نگاه تند به پدر خود نکند. نگاه تند به مادر خود نکند. روی زن خود دست بلند نکند. بچّهی خود را بیخودی نزند. قهرمان کسی است که در برابر طغیان غضب، در برابر طوفان غضب میتواند آرامش خود را به دست بیاورد و این آتش غضب را مدیریت کند تا او را نسوزاند. آدمی که غضب میکند اوّل خود او میسوزاند و بعد آن طرف را میسوزاند. یا با یک چوب به سر او میزند، این همه پروندههای قتلی که است، خیلی از اینها که قاتل نیستند، ولی وقتی حرص او درمیآید، گاهی ما در مسیر خود میبینیم این میلهی آهنی را از پشت ماشین برمیدارد به طرف خود حمله میکند. در آن حالت این گرگ غضب دارد او را میخورد، نمیفهمد که این اسیر گرگ غضب است. لذا پیغمبر خدا به کسی که میتواند غضب خود را کنترل و مدیریت کند فرمودند این آدم قهرمان است.
مقابله با خودشیفتگی
این حدیث هم جالب است، غضب نیست، ولی خودبزرگ بینی است، خودشیفتگی است. بعضی از جوانها که مغرور میشوند، حالا پدر او یا از روستا آمده است، یا درس نخوانده است، مغازه دار است، راننده تاکسی است، این چند جمله و اصطلاح یاد گرفته است، این سوادهای دانشگاهی و مدرسهای که سواد نیست، چند چیز یاد گرفته است! از خیلی از اینها هم هیچ کاری ساخته نیست، همه که مانند بچّههای هستهای نیستند، از این همه دانشگاهی چند درصد واقعاً یک کار جدّی بلد هستند انجام دهند. ولی حالا یک مدرک گرفته است و آقای مهندس شده است، آقای دکتر شده است، حجت الاسلام شده است، ثقه الاسلام شده است، به او آیت الله میگویند حالا پدر پیر خود را نمیپسندد. به خدا پناه میبریم.
احترام عجیب آیت الله خویی به پدر و مادر
خدا رحمت کند، یک آقای انصاری قمی بود. برادر او در زندانهای صدام مفقود الاثر شد. او میگفت: دو منظره برای من جالب است. میگفت: یک وقت پای درس مرحوم آیت الله العظمی آقای خویی نشسته بودیم. آقای خویی خیلی مهم بود! چند صد مجتهد پای درس خارج آقای خویی بودند، یکی آیت الله سیستانی است. خیلی از آیات و مراجعی که امروز مرجع هستند، در نجف بودند، شاگردان مرحوم آقای خویی بودند. میگفت: این مرجع تقلید، با این همه شاگرد، شلوغترین درس خارج برای این است. یک مرتبه دیدیم دست پاچه از بالای منبر پایین آمد. پرید و مقابل یک پیرمردی زانو زد و شروع به بوسیدن دست او و عذر خواهی کردن از او کرد. معلوم شد که پدر او آمده است و متوجّه نبوده است. پدر من بیاید و من این بالا باشم و او پایین باشد! یک مرجع تقلید در آن همه علما اینطور دست پاچه آمد دست او را بوسید و عذرخواهی کرد. آقا ببخشید، من متوجّه نشدم! شما چه زمانی تشریف آوردید؟ چرا به من نگفتید؟ میگفت این را دیدم.
احترام به والدین و تکریم آنها
بعد هم آن کسی که امام او را طرد کرد را میگفت. میگفت: ما خدمت آیت الله العظمی بروجردی بودیم، او با پدر خود آمد، ولی خود او جلوتر از پدر خود وارد شد و بالاتر از پدر خود هم نشست. گفت: آقای بروجردی یک نگاهی کرد و ناراحت شد. فرمود: بروید پایین بنشینید.
هر جوانی مقابل پدر و مادر کوچکی کرده است خدا او را بزرگ کرده است. هر کسی در مقابل پدر و مادر خود را گرفته است بدانید خدا او را میزند. هرقدر بالا برود میافتد. این بالا رفتن او برای این است که محکم بیفتد، والّآ خدا اصلاً نمیگذارد عاق والدین بالا برود. ولی بالا میرود که محکم او را زمین بزند. نکند یک وقتی مقابل پدر و مادر به خاطر اینکه میخواهید هیئت بروید و مادر شما میگوید امشب نروید، نکند خیال کنید که هیئت مهمتر از رضایت مادر است! اوّل مادر.
شیطان از سه طریق انسان را به اسارت درمیآورد
یک حدیث هم بخوانم و داستان آن هم برای فردا شب باشد. امام صادق (علیه السّلام) میفرمایند: «قَالَ إِبْلِیسُ لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَیْهِ لِجُنُودِهِ إِذَا اسْتَمْکَنْتُ مِنِ ابْنِ آدَمَ فِی ثَلَاثٍ لَمْ أُبَالِ مَا عَمِلَ فَإِنَّهُ غَیْرُ مَقْبُول»[۱۴] این ابلیس، شیطان، رئیس شیاطین عالم که اسم او ابلیس است که خدا او را لعنت کند، این به جنود خود، به قشون خود گفت: اگر در سه چیز بتوانید رأی پسر بنی آدم را در دست خود داشته باشید نگران مقدّس مأبی او نباشد، بگذارید شب تا صبح بنالد. در هر کار خیری برود اقدام کند، هیچ چیز او قبول نیست. سه چیز است که شما باید در این سه چیز پسر آدم را در چنگ خود بگیرید و او را مغلوب کنید. اگر این سه آفت را داشته باشد عملهای او دیگر فایدهای ندارد! این سه چیز چیست که شیاطین میخواهند در این سه چیز بر ما سوار شوند و ما را اسیر خود کنند؟
بزرگ شمردن کار کوچک
اوّل «إِذَا اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ» کار کوچکی که کرده است را بزرگ میداند. بعضیها یک خدمت کوچک کردهاند. دولت است، آمده است یک راهی را درست کرده است، این را در بوق میکند. بیلان بزرگ میدهد، منت دارد. میخواهد به مردم…، آدمی که عمل خود را بزرگ میکند. این آدم هر قدر میخواهد عمل کند شیطان میگوید ما باک نداریم. رگ او به دست ما است، او را خراب میکنیم.
کسی که گناهان خود را از یاد میبرد
دوم کسی است که گناه کرده است ولی از یاد برده است که چه خاکی بر سر خود ریخته است. در مقام جبران گناه خود نیست. گناه را از یاد نبرید، از گناه بترسید. گناه مانند سایه دنبال آدم میآید و آخر میگیرد. گناه زهر است، گناه نیش مار است، دیر یا زود آدم را نابود میکند! زود توبه کنیم، نگذاریم گناه بماند. «وَ نَسِیَ ذَنْبَهُ» عمل دوم این است که کارهای خلافی که کرده است، سوابق خود را از یاد میبرد. خیلی طلبکار است، به یاد ندارد که آنجا چه نقطه ضعفی دارد. کسی که نقطه ضعف خود را نادیده میگیرد، گناه خود را فراموش میکند.
انسانی که مغرور است
سومین چیزی که منجر به جرأت شیاطین و خاطر جمعی شیاطین میشود «وَ دَخَلَهُ الْعُجْب» با کمی سواد، با مهارتی، با شهرتی، قهرمان است و رفته است مدال طلا گرفته است. حالا کسی را اصلاً به حساب نمیآورد. کسی را اصلاً آدم حساب نمیکند. یک چنین آدمی که گرفتار خودشیفتگی است. خیال میکند این نمیمیرد. خیال میکند این مدال را در قبر میبرد. خیال میکند وقتی عزرائیل آمد جلوی حضرت عزرائیل هم میتواند این مدرک را بگذارد و برای خود یک امتیازی کسب کند. شیطان برای یک چنین آدمی مهم نیست. میخواهد نماز شب بخواند، هر کار خیری میخواهد بکند، هیچ فایدهای برای او ندارد.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی یوسف، آیه ۵۳٫
[۳]– وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۲۳۲٫
[۴]– زاد المعاد، ص ۶۲٫
[۵]– وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۲۳۲٫
[۶]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۵۳٫
[۷]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۲۰، ص ۲۳۶٫
[۸]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۶۸۴٫
[۹]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۲۰، ص ۲۳۶٫
[۱۰]– شرح مصباح الشریعه، ص ۲۷۳٫
[۱۱]– سورهی حج، آیه ۱۱٫
[۱۲]– سورهی یوسف، آیه ۲۳٫
[۱۳]– بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۱۵۱٫
[۱۴]– بحار الأنوار، ج ۶۹، ص ۳۱۵٫
پاسخ دهید