ماه مبارک رمضان، آیت الله صدیقی در آستان مقدس حضرت صالح بن موسی الکاظم علیه السلام به سخنرانی پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
- تقویت تقوا با روزهداری
- خودسازی و دوری از گناه
- عمیقترین مرحلهی روزهداری
- سیری در آثار ملّا محسن فیض کاشانی
- عالم اهل سنّت که در آخر عمر شیعه شد!
- کنترل و مواظبت بر زبان
- گناهانی که زبان انجام میدهد
- داستانی از لقمان حکیم در مورد کنترل زبان
- دسته بندی روزه
- شیخ صدوق با دعای امام زمان متولّد شد
- برابری ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی با زیارت امام حسین (علیه السّلام)
- معرّفی آثار ماندگار عالم برجستهی شیعه
- تعهّد به شش عمل، کلید رفتن به بهشت
- دروغ نگویید
- وفای به عهد
- امانت داری
- کنترل چشم دوری از نگاه حرام
- علّآمه شیخ محمّد تقی جعفری
- یک لحظه دیدن علی را با بهشت عوض نمیکنم!
- غریبی و مظلومیّت امام حسن مجتبی (سلام الله علیه)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمین وَ الصّلَاهُ خاتَمِ المُرسَلین طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرواحُ مَن سِواهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یَومِ الدِّینِ».
تقویت تقوا با روزهداری
در روزهای پیش حدیثی از وجود مقدّس امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (علیه الصّلاه و السّلام) برای شما عزیزان خواندیم که حضرت امیر فرمودند: از برادر من و پسر عموی من رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که حضرت فرمودند: کسی که روزه بگیرد و نفس خود را از حرام نگه دارد وارد بهشت میشود. اساس روزهداری تقویت اراده است و مهار کردن نفس امّارهی بالسّوء است. روزهی فکر برتر از روزهی زبان
در این رابطه انسان باید چند مرحله را در برنامهی روزهداری خود رعایت کند. فرمود: «صَوْمُ الْقَلْبِ خَیْرٌ مِنْ صِیَامِ اللِّسَان»[۲] فکر آدم روزه باشد، یعنی به فکر خود اجازه ندهد که وسوسهای را در درون او ایجاد نکند. آدم وقتی بیکار میشود فکر میکند. بعضیها تا بیکار میشوند فکر میکنند بلند شوند و یک نمازی بخوانند، بروند صلهی رحم کنند، بروند به یک فقیر کمک کنند، بروند در فلان جا یک زیارتی در فلان امامزاده کنند. مرتّب در درون او نور است. فضای فکر او الهامات ملائکه است. ولی فکر بعضیها خراب است. تا یک فراغت و بیکاری برای او پیش میآید فوراً سراغ گناه میرود. وسوسه میشود برود فلان درآمد حرام را کسب کند، فلانی را اذیّت کند، دو حرف سنگین به او بگوید و برگردد. نیش زبانی داشته باشد، قطع رحمی کند، گزارش خلافی رد کند، کنار خیابان برود و نامحرم ببیند. این شیطان، این ملعون مرتّب در فکر او القاء میکند. آدم روزهدار اگر آدم بصیری باشد اوّل فکر خود را روزهدار میکند. تا یک خاطرات بد، خطورات شیطانی برای او پیش میآید فوراً استغفار میکند و فکر خود را به تلاوت قرآنی، به مناجاتی، به محاسبهای، به مراقبهای، به صلهی رحمی برمیگرداند و فکر را از مسیر گناه به مسیر ثوابها میآورد.
خودسازی و دوری از گناه
این مهمترین خودسازی درونی است. انسان نگذارد فکر خطا برود. گفتند فکر گناه مانند دود است. خود گناه آتش است. آدم که گناه میکند یک آتشی از آتش جهنّم در درون او روشن است. الآن نمیفهمد وقتی حضرت عزرائیل آمد آتشهایی را که برای خود روشن کرده است میبیند و میسوزد. اگر کسی فکر گناه میکند ولی به گناه موفّق نمیشود. این مانند آتشی است که دود غلیظی از او بلند شده است و دیوارهای سفید خانهی او را دود آلود و سیاه کرده است. فکر گناه خانهی دل را سیاه میکند. بنابراین «صَوْمُ الْقَلْبِ خَیْرٌ مِنْ صِیَامِ اللِّسَان».
عمیقترین مرحلهی روزهداری
اوّلین مرحله، عمیقترین مرحله برای روزه کنترل فکر و کنترل باطن از وسوسههای شیطانی است. «وَ صِیَامُ اللِّسَانِ خَیْرٌ مِنْ صِیَامِ الْبَطْن» در میان مرحلهی دوم صیام لسان، آدم روزهی خود را در زبان خود ببرد. زبان انسان روزهدار باید روزهدار باشد. آنچه بر زبان حرام است آنها را یاد بگیرد که چه حرامهایی زبان را به چالش میکشد، زبان را به آتش میکشد، اینها را نگذارد به زبان او وارد شود.
سیری در آثار ملّا محسن فیض کاشانی
مرحوم ملّا محسن فیض کاشانی (اعلی الله مقامه الشّریف) که از اعجوبههای عالم علم است، حدود ۲۰۰ جلد کتاب دارد. کتابهای او هم خیلی فوق العاده است. کتاب وافی ایشان از کتابهایی است که کتب اربعه را جمع کرده است و در هر جا یک بیان دارد. شرح و توضیحی نسبت به روایات دارد. کتاب شافی ایشان، مجموع دُرر روایات و جواهر الکلام است. سه نوع تفسیر نوشته است، تفسیر صافی نوشته است. تفسیر اصفاء نوشته است و تفسیرهای دیگر هم دارد. در ارتباط با عرفان کلمات مکنونه دارد و سرّ دیگری هم دارد. اجمالاً الی ماشاءالله مرحوم فیض کتاب نوشته است. کتاب در اعتقادات و کلام نوشته است. حق الیقین دارد، علم الیقین دارد. کتابهای او متنوع است و همه هم کارشناسانه و دقیق است. یک کتاب اخلاقی دارد که در چهار جلد، جلد قطور چاپ شده است به نام «محجه البیضاء فی احیاء الاحیاء».
عالم اهل سنّت که در آخر عمر شیعه شد!
«احیاء العلوم» برای غزالی است. حجت الاسلام غزالی از علمای شاخص اخلاقی اهل سنّت است. مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشّریف) فرمودند: غزالی در آخر عمر خود شیعه شده است. مستبصر شده و شیعه از دنیا رفته است. ولی کتاب «احیاء العلوم» را که نوشت در دورهای بود که هنوز اهل سنّت بود. کتاب خوب و جامعی است. مرحوم فیض (اعلی الله مقامه) دید این کتاب، کتاب خوبی است آمد این کتاب را زنده کرد. یعنی کتابی را که او با مزاق اهل سنّت نوشته بود، در وادی اهل بیت آورد، با روایات ائمّهی معصومین (علیه السّلام) عناوین آن را تطبیق داد، اسم کتاب او «محجه البیضاء فی احیاء الاحیاء» شد که آن «احیاء العلوم» غزالی را خواست احیاء کند. در این «محجه البیضاء» یک باب بزرگی است تحت عنوان آفات اللّسان یا آفتهای زبان است. کنترل زبان کلیدی برای همهی مسائل است.
کنترل و مواظبت بر زبان
کسی خدمت وجود مقدّس خاتم انبیاء، محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد عرضه داشت: یا رسول الله به من یک موعظهای بفرمایید. حضرت فرمودند: «احْفَظْ لِسَانَکَ»[۳] مواظب زبان خود باش. عرض یا رسول الله چه نسخهی کارسازی را پیچیدید. یک چیز دیگری بفرمایید. حضرت دوباره فرمودند: «احْفَظْ لِسَانَکَ»[۴] زبان خود را حفظ کن. برای بار سوم به پیغمبر عرض کرد: آقا یک چیز دیگر بفرمایید. حضرت بر حسب این نقل فرمود: «وَیْحَکَ» وای بر تو! جز این است که هر کسی به جهنّم میافتد با زبان خود به جهنّم سقوط میکند. آدم زبان را کنترل کند، زبان یا مستقیماً گناه میکند یا دلّال گناه است.
گناهانی که زبان انجام میدهد
کسی که ربا میخورد، خوب با زبان صحبت میکند. ربا در میان گناهان از اکبر کبائر است. یک درهم ربا خوردن برابر سی و چند زنا با مادر خود در خانهی خدا، در کعبهی بیت الله است. ربا اینقدر خطرناک است. جامعه را بدبخت میکند، خون مظلومها را…، ورشکستگی خیلی از انسانها به خاطر بدهکاریهای ربوی است. چندین برابر آنچه که گرفته است داده است، هنوز اصل طلب به جای خود مانده است. هم پولهایی که بانکها با مردم اینکار میکنند، این سودهایی که میگیرند. هم خود رباخوارهای که در بازار و غیر بازار متأسّفانه مبتلا به این فتنهی عظیم اقتصادی، فتنهی اجتماعی، فتنهی اجتماعی، فتنهی ارضی و آبرویی برای خانوادهها هستند.
کسی چنین گناهی را انجام میدهد جز اینکه با زبان صحبت میکنند و طرف میگوید من اینقدر میگیرم به شما پول بدهم. یا کسانی که مبتلا به آلودگی میشوند، به زنا مبتلا میشوند. اینها با زبان صحبت میکنند، اوّل چشم میبیند و جاسوس است، زبان دلالی میکند بعد به هم میرسند. این است که زبان یا مستقیماً گناه میکند. بسیاری از گناهان مانند غیبت، مانند دو به هم زنی، نمّامی، مانند دروغ، مانند مسخره کردن، مانند نیش زبان، مانند ارائهی راههای بد به دیگران، اضلال، مرتد کردن اشخاص، اغوای اشخاص همه کار زبان است.
داستانی از لقمان حکیم در مورد کنترل زبان
میگویند لقمان آن روزهایی که بَرده بود، استاد و ارباب او به او گفت که میخواهم بهترین غذا را برای من تهیه کنید. او رفت زبان گوسفند آورد. بعد گفت: بدترین غذا را میخواهم برای من بیاورید. باز رفت زبان آورد. گفت: چطور هم بدترین و هم خوبترین است؟ گفت: اگر زبان خوب بگردد بهترین است و اگر زبان شر باشد منشأ همهی شرارتها زبان است. لذا کنترل زبان در ماه مبارک رمضان خود جایگاهی دارد. فضیلت کنترل زبان یعنی روزهی زبان بیشتر از روزهی طعام است.
دسته بندی روزه
پس در این روایت روزه در سه مرحله تعریف شده است. یکی روزهی عمومی است که همین گرسنگی است و روزهی از طعام است. دوم روزهی خصوصی است که روزهی زبان است، سوم روزهی خاص الخاص است که روزهی فکر است. آدم فکر گناه هم نکند که معصومین (علیهم السّلام) هم هیچ گناهی نکردند و هم هیچ وقت فکر گناه به ذهن آنها خطور نکرد.
شیخ صدوق با دعای امام زمان متولّد شد
یک روایتی را مرحوم رئیس المحدّثین شیخ صدوق ابن بابویه (اعلی الله مقامه الشّریف) که از مفاخر شیعه است و رئیس محدّثین است، ۳۰۰ جلد کتاب نوشته است، خود او میگوید از افتخارات من این است که من با دعای امام زمان متولّد شدم. قبر شریف پدر بزرگوار ایشان علی بن بابویه در قم مقابل است، آنجا گنبد و بارگاهی دارد و زیارتگاه است. این بزرگوار دارای فرزند پسری نبود. به حضرت حجت نامه نوشت و از امام زمان درخواست کرد ما هم آرزو داریم که خدا به ما فرزند پسر بدهد. امام عصر (ارواحنا فداه) جواب نامه را مرقوم فرمودند و به دست شیخ صدوق، علی بن بابویه رسید. در آن نامه امام زمان وعده دادند خدا به تو دو پسر میدهد، هر دو برای عالم اسلام برکت خواهد بود که این دو پسر یکی محمّد بن علی بن بابویه است، به شیخ صدوق مشهور است که قبر شریف او نزدیک قبر حضرت عبد العظیم حسنی است و از افتخارات مردم تهران است.
مردم تهران بحمدالله در سایهی امامزادهها و صلحا هستند. چند تن امامزادهی واجب التعظیم داریم که یکی حضرت صالح بن موسی الکاظم است. هم فرزند امام است، هم برادر امام است، هم عموی امام است. همین بزرگواری که شما ظهرها مینشینید و الحمدلله به ما منّت میگذارید و دل ما با زبان روزه با بیانات اهل بیت روشن میشود. من خیلی به این مجالسی که زیر این قبهی این بزرگوار و در کنار ضریح او انجام میشود امید بیشتری دارم. شفاعت کنند إنشاءالله خدا از همهی ما قبول کند.
برابری ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی با زیارت امام حسین (علیه السّلام)
یکی از امامزادههای بسیار با عظمت حضرت عبد العظیم حسنی است که امام هادی (علیه السّلام) به آن مردی که از شهر ری به کربلا رفته بود، موقع برگشتن خدمت امام دهم، امام علی النّقی -امام هادی- شرفیاب شده بود. حضرت امام هادی فرمودند: از کجا آمدید؟ عرض کردند: از ری. کجا رفته بودید؟ رفته بودم کربلا. حضرت فرمودند: «لَوْ أَنَّکَ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ الْعَظِیمِ عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زَارَ الْحُسَیْن»[۵] اگر حضرت عبدالعظیم را در ری زیارت میکردید مطابق بود با زیارت شما برای امام حسین آن هم در کربلا. این امامزادهها را قدر بدانید که سایهاش بر سر مردم شمیران است. ولی گاهی از اینجا به هوای حضرت عبدالعظیم به آنجا بروید و اگر رفتید شیخ صدوق را هم زیارت کنید.
معرّفی آثار ماندگار عالم برجستهی شیعه
شیخ صدوق (اعلی الله مقامه) حق به گردن همهی شیعیان دارد. ایشان کتابهای زیادی نوشته است، هم در فقه یک دوره کتاب به نام «مدینه العلم» نوشته است که از زمان صفویه به این طرف این گنجینهی عظیم گم شده است. میگوید یک شخصی از هندوستان خدمت مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی آمده بود. یک ورق نوشته بود، به مرحوم آقای بروجردی داد. آقای بروجردی نگاه کرد و گریه کرد. گفت این صفحهای از صفحات کتاب «مدینه العلم» مرحوم صدوق است که قرنها معلوم نیست دزدیدند، غارت کردند، سوزاندند، هیچ خبری از «مدینه العلم» ایشان در دسترس نیست. خیلی مفصّل بوده است.
یک دوره فقه شیعه آن هم در آیینهی روایات اهل بیت عصمت و طهارت بوده است. یک دوره فقه مختصر دارد به نام «من لا یحضره الفقیه» دارد. از اطباء زمان ایشان یک کتابی در طب نوشته است به نام «من لا یحضره الطّبیب». کسی که دست او به طبیب نمیرسد یک دوره طبّ مختصر همراه خود ببرد، پیشگیری کند مریض نشود و اگر مریض شد از این کتاب استفاده کند و خود را معالجه کند. مرحوم شیخ صدوق آمد مقابل «من لا یحضره الطّبیب» کتاب «من لا یحضره الفقیه» را نوشت که اگر کسی به فقیه دسترسی نداشت این کتاب فقهی است، از نظر روایات بتواند وظیفهی خود را بفهمد. خیلی زرنگ بوده است، باهوش بوده است، کتابهای او همه نسخهای بوده است که روی درد گذاشته شده است.
کتاب توحید ایشان برای حکما و علمای ما مرجع است. چندین کتاب ایشان به درد عموم میخورد، یکی کتاب «صفات الشّیعه» است. شیعه چه ویژگیهایی دارد. به فارسی ترجمه شده است و به درد همهی شما هم میخورد.
یکی از کتابهای خیلی مشهور او کتاب خصال است. خصال شیخ صدوق در خیلی از خانههای متدیّنین غیر عالم هم پیدا میشود. من توصیه میکنم شما بزرگوارانی که پای منبر نشستید و مهمان امامزادهی واجب التّعظیم پسر حضرت موسی بن جعفر هستید این کتاب را تهیّه کنید، به بچّههای خود و خود تکلیف کنید که بخوانید. روزی یک حدیث خوراک جان خود کنید. فرمود: «إِنَ حَدِیثَنَا یُحْیِی الْقُلُوبَ»[۶] حدیث ما دلها را زنده میکند. دلی که با حدیث تغذیه نشود آرام آرام میمیرد. امّآ دلی که حدیث اهل بیت بشنود یا بخواند حدیث دل را زنده میکند.
تعهّد به شش عمل، کلید رفتن به بهشت
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «تَقْبَلُوا لِی بِسِتٍّ أَتَقَبَّلُ لَکُمْ بِالْجَنَّهِ»[۷] شش چیز را با من تعهّد کنید، قبول کنید. شما بیایید با پیغمبر خود یک شرط و قرارداد دو طرفه امضا کنید. شما شش چیز را از من قبول کنید، تضمین کنید که بر آن عمل کنید، من هم تضمین میکنم که یک چیز را برای شما عمل کنم. اگر شما این شش چیز را از من بپذیرید و ضمانت کنید که به آن عمل کنید من هم ضمانت میکنم که شما را به بهشت ببرم. بهشت را من برای شما ضمانت میکنم. به شرط چاقو است، ولی تمام این شش چیز را قبول کنید. ببینید این خودسازی ماه رمضان شما إنشاءالله تعالی این حدیث باشد.
دروغ نگویید
حالا این شش چیزی که باید قبول کنیم چیست؟ ۱- «إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلَا تَکْذِبُوا» وقتی حرف میزنید دروغ نگویید. قول بدهید، ضمانت دهید که یا رسول الله با شما عهد کردم که تا زنده هستیم دروغ به زبان شما نیاید. مخصوصاً این بزرگوارانی که کاسب هستید، مغازهدار هستند، مشتریهای متنوع دارند. نکند خدایی نخواسته از جنسی که مرغوب نیست تعریف کند و بگوید این جنس خیلی خوب است یا قیمتی را که خریده است بگوید قیمت آن اینقدر است در حالی که پایینتر از آن است. به مشتری دروغ نگوییم، اداریها به بالادستیهای خود دروغ نگویید. بیلان دروغ نگویید، آمار دروغ ندهند، گاهی مسئولین کشور ما به مردم خود دروغ میگوید در پیشگاه خدا اینها هیچ عذری نخواهند داشت. مسئول مملکت، استاندار آن، قاضی، مسئولین شهرداری، ادارهی مالیات و دارایی، پست، همهی ادارات مسئولیت دارند که با زبان خود، خود را به آتش نکشند، به مردم دروغ نگویند. مردم به بچّههای خود دروغ نگویند. به خانوادههای خود دروغ نگویند، به مشتریهای خود دروغ نگویند. «إِذَا حَدَّثْتُمْ» وقتی حرف میزنید «فَلَا تَکْذِبُوا» این اوّلین ضمانتی است که پیغمبر خدا از ما میخواهد و طلب میکند.
وفای به عهد
دوم «وَ إِذَا وَعَدْتُمْ فَلَا تُخْلِفُوا» وقتی وعده میدهید خلف وعده نکنید. چقدر بعضی خیّاطها وعده میدهند فلان وقت لباس بدهند طرف میرود آماده نیست. آهنگر بنا بود فلان وقت پنجره آماده کند، در آماده کند ولی متأسفانه آماده نشده است. بنا بود که بنّا یک ساله این ساختمان را تمام کند، متأسّفانه قول داده است و عمل نکرده است. قاضی پرونده گفته است بروید و هفتهی دیگر بیایید، پروندهی شما را مینویسم، میرود میبیند دو ماه عقب انداخته است، خلاف وعده عمل کرده است. انواع اشخاص در کار خود به قول خود وفا کنند، به عهد خود وفا کنند.
پیامبر اکرم در یک حدیث دیگری بر حسب نقل فرموده است: «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَه»[۸] کسی که بدقول است ایمان ندارد. بنابراین یا وعده ندهید، اگر به بچّهی خود وعده دادیم فلان چیز را برای تو میخرم حتماً بخرید. اعتماد بچّه نسبت به پدر خود سلب نشود. پدر پناه خانواده است، پشتوانهی خانواده است. اعتبار خانواده است. حیف است زن و بچّه به مرد خانه اعتماد نداشته باشند. بگویند پدر من میگوید ولی عمل نمیکند. این بدقولی از زشتترین زدایل اخلاقی است.
کسی میخواهد در ماه رمضان خودسازی کند شروع کند. اوّلاً وقتی حرف میزند دروغ نگوید، دوم وقتی وعده میدهد خلف وعده نکند، به قول خود عمل کند. این همه چکهایی که برمیگردد و آدمها را بدبخت میکند. این بر اساس یک حسابی به تو اعتماد کرده است و رفته است معامله کرده است و گفته فلان وقت به شما پول میدهم به اعتبار اینکه چک او فلان وقت برمیگردد. حالا سر موعد شده است، آقا اصلاً نیست! اینها خیانت است. اینها رشتهی جامعه را هم ریختن است. اینها از هم پاشی اقتصاد است. بازار به اعتماد بازار است. اگر در بازار اعتماد نباشد بازاریها ورشکسته میشوند. این سفتهها، این چکها، این قولها، این وعدهها، جنسی را که بنا بود در فلان وقت بدهد یک سال بعد میآورد میدهد. اینها بیایمانی است، این بیدینی است. به تعبیر پیغمبر خدا بیایمانی است «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَه».
امانت داری
سوم «وَ إِذَا اؤْتُمِنْتُمْ فَلَا تَخُونُوا»[۹] اگر کسی به شما اعتماد کرد، مسافرت میرفت فرش خانهی خود را آورد به شما امانت داد، آورد در مغازهی شما گذاشت. ماشین خود را در پارکینک شما به امانت گذاشت. نه، سرّ خود را به امانت به شما گفت. یک وقتی خیلی دوست بود، با همدیگر گرم بودید و راز دل خود را به شما گفت. حالا با همدیگر بد شدید، کج افتادید، لج افتادید، حالا وقت آن است که بروید و سرّ او را افشاء کنید. امام زین العابدین فرمود: با آن شمشیری که پدر من را کشتند، اگر آن شمشیر را قاتل به من امانت دهد من به امانت او خیانت نمیکنم. آن شمشیر قتل را به صاحب آن برمیگردانم. مسئلهی امانت اینقدر مهم است. برادران، بزرگواران، روزه داران، مؤمنین این امانتهایی که در عرف امانت است یک چیزی است، امّا پیغمبر هم دو چیز را در میان ما گذاشته است. یکی کتاب خدا است، دومی عترت پیغمبر است. این امانت پیغمبر است به ما سپرده شده است. امام راحل و شهدای گرانقدر ما رفتند و این انقلاب را به عنوان امانت به شما مردم سپردند. گفتند نگذارید این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. مسامحهی ما در رأی دادنها گاهی نااهلها بر مملکت مسلّط میکند و انقلابیها را حذف میکند. دست متدیّنین را کوتاه میکند. اینها مسامحهی در امانت داری است و روز قیامت خدا را گواه میگیرند. ما باید جواب شهدا را بدهیم. جوان خون علی اصغر را ما باید بدهیم. او خود را به خاطر نجات دین داری ما داده است. خون علی اکبر، خون حضرت اباالفضل و خون شهدای انقلاب و جبههی ما است. اینها امانتهای الهی است. حواس آدم باید در امانت داری جمع باشد.
کنترل چشم دوری از نگاه حرام
چهارم فرمودند: «وَ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ» مواظب چشم خود باشید. این تضمین است. ببینید چشم خطرناک است که پیغمبر از ما ضمانت میخواهد. چشم رها شد، دل رها میشود. دل رها شد ایمان آدم رها میشود، دیگر حصار ندارد. سیل آن را میبرد و سدّی ندارد. مانند آب هرز است. به درد نمیخورد. لذا کنترل چشم جزء مسائلی است که وجود نازنین پیغمبر خدا از ما تضمین خواسته است.
در یک حدیثی در کتاب شریف «مصباح الشرّیعه» که از کتابهای روایی است، مستند به امام صادق است. میگویند این کتاب از امام صادق (علیه السّلام) است. ولی بعضی بزرگان میگویند روایات آن اگر سند هم نداشته باشد با روایات دیگر تأیید شده است. روایتهای گزیدهای است که باب دل است، روایات دل است. در این کتاب مصباح الشّریعه آمده است. در آنجا امام صادق از پیغمبر خدا نقل میکند. حضرت فرمودند: «غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ الْعَجَائِب»[۱۰] شما چشمان خود را از حرام نگه دارید خدا عجایب را به شما نشان میدهد. این دهن بستی دهانی باز شد. اگر ما این چشم را ببندیم خدا برای ما یک چشمی را باز میکند. چشم برزخی ما باز میشود. میتوانیم جمال پیغمبر را در خواب ببینیم. جمال امیر المؤمنین را زیارت کنیم. نه در خواب، بلکه در بیداری هم چشم آدم پاک باشد امام زمان را میبیند. حضرات ائمهی معصومین را میبیند.
علّآمه شیخ محمّد تقی جعفری
خدا رحمت کند مرحوم علّامه آقا شیخ محمّد تقی جعفری را که چند سال قبل وفات کرد. سخنرانیهای او را در تلویزیون پخش میکند. لهجهی ترکی داشت. خیلی شیرین حرف میزد. استاد بود و هم دانشگاهیها، هم حوزویها مراجعه داشتند. فیلسوفها از خارج خدمت ایشان میآمدند و با ایشان صحبت میکردند، خیلیها مسلمان شدند. از یونان میآمدند، از اروپا میآمدند. یکی از مفاخر علمی کشور ما بود، فیلسوف بود، متکلّم بود، محدّث بود، یک دوره شرح بر نهج البلاغه هم نوشته است.
یک لحظه دیدن علی را با بهشت عوض نمیکنم!
بنده یک وقت خدمت مرحوم آقای جعفری عرض کردم: آقا من شنیدم شما حضرت علی را دیدید. میشود از زبان شما بشنوم این را برای من بگویید. مرحوم آقای جعفری یک تأمّلی کردند و فرمودند: آری. ما در دورهای که در نجف طلبه بودیم، در مدرسه روز نهم ربیع طلبهها جمع میشدند و شوخی میکردند. همدیگر را میخندادند. این در مردم ما همیشه رسم بوده است، میگفتند عید الزهرا و آن روز مردم خیلی شادیهای عجیب و غریبی میکردند. گفت طلبهها دور هم جمع شدند و یک کسی را برای خنداندن دعوت کرده بودند، او دلقک بود. این در جمع طلبهها آمده بود و یک عکسی به عنوان ملکهی زیبایی از یک مجلهی خارجی بدست آورده بود، زیباترین زن آن دوره بوده است که به عنوان ملکهی زیبایی به آن نام گذاشته بودند. این را آورد و به یک طلبهای گفت: اگر خدا به شما هزار سال عمر دهد و یک چنین زنی داشته باشید که با همین زیبایی بماند، این را یک طرف بگذارند و یک طرف هم دیدن حضرت علی باشد شما کدام را انتخاب میکنید؟ آن طلبه به حساب خود زرنگی کرد. گفت: اگر اینجا من این را انتخاب کنم در قیامت از دیدن امیر المؤمنین محروم میشوم؟ گفت: نه، فکر کنید که زن حلال شما است و آخرت هم با امیر المؤمنین خواهید بود. با تقوا هستید، طلبه هستید، گناه که نمیکنید. یک زن مشروع اینطوری داشته باشید، ولی بگویند یک بار علی را ببینید، هزار سال این چنین زنی را به شما نمیدهیم. هزار سال اینطور زندگی داشته باشید یا یک بار امیر المؤمنین را ببینید. او گفت حالا که إنشاءالله در قیامت حضرت علی ما را شفاعت میکند. آنجا حضرت علی را داریم، ولی فعلاً این نقد است، ما این را از دست نمیدهیم. میگفت به دومین نفر نشان داد که او هم آخوند و طلبه بود. او هم با بچّهی خود آنجا بود. شوخی کرد. گفت: اگر بچّهی من اینجا نبود! میترسم برود به مادر خود بگوید و مادر او با من دعوا کند. اگر این بچّهی من اینجا نبود من هم این را انتخاب میکردم. در آخرت دست ما به دامن علی میرسد، ولی در دنیا من این را میخواهم.
آقای جعفری میگفت: من خیلی از این سؤال و از این جواب ناراحت بودم. وقتی به من رسید که نفر سوم بودم، من با همهی وجود خود که منقلب و آشفته بودم گفتم این مزخرفات چیست که میگویید! این دنیا که گذرا است، هزار سال آن هیچ است! همهی دنیا هم گذرا است، اگر بهشتی را که همیشگی است و حوریهای آنجا با زنان اینجا قابل مقایسه نیست. اگر همهی بهشت ابد با حوریهای آن را در یک طرف قرار دهند و یک لحظه دیدن امیر المؤمنین را در یک طرف، من این یک لحظه دیدن علی را با بهشت هم عوض نمیکنم. شما با دنیا، با هزار سال، با یک زن اینطوری دارید عوض میکنید. من یک لحظه دیدن علی را با همهی بهشت عوض نمیکنم!
این عنایت علوی است. بعضیها را دلدادهی خود و شیدای خود کرده است. مرحوم آقای جعفری معلوم میشود شیدا و دلداده بوده است. میفهمد باید به چه کسی دل خود را بدهد. حیف این دل نیست که آدم آن را آشغال خانه کند. دلی که میشود خانهی علی باشد من میخواهم چه کسی را در این خانه راه بدهم! گفتم من علی را میخواهم و یک لحظه بودن با علی را با بهشت هم عوض نمیکنم. میگفت همین که این را با حرارت گفتم فضای جلسه عوض شد. گویا آن دو نفری هم اینطور گفتند خجالت کشیدند. ولی همین که گفتم دیدم یک طوری خستگی به من رو آورد و سنگین شدم. نمیتوانم در جمع بنشینم. از فرط سنگینی بلند شدم و در سرداب مدرسه رفتم. چون هوا گرم بود و نمیشد بیرون بود. همین که به سرداب رسیدم و دراز کشیدم، خواب نبودم و بیدار هم نبود. یک وقت دیدم صدا میآید میخواهید امیر المؤمنین را ببینید؟
ای که گفتی فمن یمت یرنی جان فدای کلام دلجویت
کاش روزی هزار مرتبه من مردمی تا بدیدمی رویت
امیر المؤمنین به حارث همدانی فرمود: هر کسی در موقع مردن من را میبیند. همه موقع مردن بنا است که امیر المؤمنین را ببینیم. شاعر میگوید ای کاش روزی هزار بار میمردم و به قیمت مردن خود هزار بار تو را میدیدم. کاش روزی هزار مرتبه من مردمی تا بدیدمی رویت. مرحوم آقای جعفری میگوید در آنجا تا گفتند میخواهید امیر المؤمنین را ببینید؟ نگاه کردم دیدم دارم وجود مقدّس و جمال دل آرای مولی الموحدین، امیر المؤمنین را تماشا میکنم.
غریبی و مظلومیّت امام حسن مجتبی (سلام الله علیه)
یا امیر المؤمنین ما هم شما را دوست داریم، ما هم دل داریم. یا علی منتظر قدوم شما هستیم. بیایید به مدینه، قبرستان مظلوم بقیع که این آل خبیث، این آل یهود قبر شریف امام حسن مجتبی را ویران کردند. قبّه داشت، ضریح داشت، بارگاه داشت. قبر چهار امام ما در قبرستان بقیع آفتاب میخورد. آنهایی که رفتند به یاد بیاروند. گاهی گازوئیل روی قبر میریزند و اهانت میکنند. هم قبر او غریب است، هم خود او غریب بود و مظلوم بود و مظلوم خانهی خود بود.
من سالها است که در ماه رمضان در مهدیهی امام حسن مجتبی در خیابان آزادی یک دهه منبر میروم. سال اوّلی که آنجا منبر رفتم بعد از آن دهه یک بندهی خدای جوانی بود که جانباز جنگ تحمیلی بود. آمد گفت فلانی من امام حسن مجتبی را در خواب دیدم و از شما گله میکرد. خیلی تکان خوردم، وای بر من! چه اشتباهی کردیم که امام حسن مجتبی از ما گله کرده است. گفتم چطور گله مند بودند؟ گفت من در خواب امام مجتبی را دیدم فرمود: فلانی در مهدیهای که به نام من است یک دهه روضه خواند یک بار روضهی من را نخواند. این است که من نذر کردم، اشتباه کردم. دیگر تصمیم میگیریم هر جا یک دهه روضه بخوانم یک روز آن حتماً مربوط به امام حسن مجتبی (علیه الصّلاه و السّلام) باشد. میگویند مرحوم شیخ عبد الزّهرا امام مجتبی را در خواب دیده بود. از حضرت سؤال کرده بود آقا ۲۸ صفر با زهر جگر شما پاره پاره شد؟ جواب داد نه من ۲۸ صفر راحت شدم. میدانید چه وقتی جگر من پاره شد؟ آن وقتی که دست من در دست مادر من بود!
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۴۲۳٫
[۳]– الکافی، ج ۲، ص ۱۱۵٫
[۴]– همان.
[۵]– بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۲۶۸٫
[۶]– الخصال، ج ۱، ص ۲۲٫
[۷]– همان، ص ۳۲۱٫
[۸]– بحار الأنوار، ج ۶۹، ص ۱۹۸٫
[۹]– الخصال، ج ۱، ص ۳۲۱٫
[۱۰]– بحار الأنوار، ج ۱۰۱، ص ۴۱٫
پاسخ دهید