- قدرت فراگیر خداوند متعال
- فواید مسائل هستهای
- ماجرای حضرت موسی در قرآن کریم
- داستان تولّد حضرت موسی در قرآن کریم
- نمایش قدرت الهی در برابر سیاست فرعون
- عنایت خداوند به زنان
- یکی از مشکلات اخلاقی زنان
- دو ریشهی گناهان
- بخشش گناهان در وضع حمل
- برتری حقّ مادر به حقّ پدر
- قدرتنمایی خداوند در تولّد حضرت موسی
- عصای حضرت موسی در دست امام زمان
- داستان اصحاب رقیم در قرآن کریم
- داستان اصحاب کهف در قرآن کریم
- عمل حضرت ابراهیم برای آگاه کردن مردم بر منع بتپرستی
- بتپرستی امروز: هوی و شهوات
- خباثت بت نفس
- جزای الهی در رفتن به سمت خدا
- تفاوت تعداد اصحاب کهف در قرآن کریم
- هجرت یکی از واجبات اسلام
- فضیلت هجرت درون
- هجرت باطنی
- ثواب هجرت برای خدا
- احسان به والدین افضل اعمال
- فضیلت نماز اوّل وقت در کلام مرحوم آقای قاضی
- سلوک معنوی آقای قاضی
- آگاه نبودن انسان به زمان و مکان مرگش
- هجرت اصحاب کهف و قدرتنمایی خدا
- هجرت امام حسین و آگاه بودن به سرانجام آن
برای دانلود کلیپ « بهترین عمل، کدام است؟ » مربوط به این جلسه، با حجم ۱۵ مگابایت، اینجا کلیک نمایید.
برای دانلود کلیپ « هجرت درونی » مربوط به این جلسه، با حجم ۱۶ مگابایت، اینجا کلیک نمایید.
برای دانلود کلیپ « مادر بت ها، بت نفس است » مربوط به این جلسه، با حجم ۹ مگابایت، اینجا کلیک نمایید.
برای دانلود کلیپ « منزلت مادران » مربوط به این جلسه، با حجم ۶ مگابایت، اینجا کلیک نمایید.
برای دانلود تمام کلیپ های این جلسه با حجم ۶۰ مگابایت به صورت یکجا، اینجا کلیک نمایید.
***شایان ذکر است برای دانلود صوت و فیلم این جلسه، از آیکون دانلود بالای صفحه استفاده نمایید***
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهُِ فِی أَرْضِهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ سَفینَۀَ النَّجَاۀ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصّلَاهُ عَلَی سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ اللَّهُ ظُهورَهُ وَ رَزَقَنَا اللَّهُ صُحْبَتَهُ وَ رَوَیْتَهُ وَ رَضاهٌ وَ رَأفَتَهٌ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ».
«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً»[۲].
قدرت فراگیر خداوند متعال
نهضت حضرت سالار شهیدان و انقلاب عاشورای امام حسین (علیه اسّلام) کلاس معرفه الله است، معرفه الحّجه است، معرفه عدوّ است. قدرت خداوند منّان قدرت فراگیر است. یعنی شما هر چه میبینید، قدرت خدا است. عالم آنچنان دقیق، عمیق، منظّم و محیّر العقول است؛
فواید مسائل هستهای
شما هر چیزی را از اشیای عالم، یک ذرّه را که دانشمندان کشف کردند که در درون آن چه قدرتی خوابیده است که بمب اتم این قدرت ذرّه است. ذرّهای که به چشم نمیآید ولی قدرت تخریب آن را ببینید چقدر است. در مسائل علمی همین مسائل هستهای، ذرّهای میبینید چه آثاری در زندگی بشر دارد. یک ذرّه در تولید برق، در تولید دارو، در تصفیهی آب، هزاران اثر و برکت برای جامعه دارد.
در هر ذرّه را که بشکافی آفتابیش در میان بینیش
وقتی ذرّهی آن قدرت اسرارآمیز دارد و میتواند دنیایی را ویران بکند، میتواند دنیایی را آباد بکند، موجودات فوق ذرّه هم همینطور است. هنوز بشر به آن نرسیده است. لکن جریاناتی که خدا قدرتنمایی برای هدایت بشر کرده است. چون تمام این موجودات مأمور هستند که بشر را کمک بکنند. بشر به مقصد اعلی برسد. خدا اینقدر این بشر را دوست دارد و اینقدر برای این بشر سرمایهگذاری کرده است که نظیر ندارد، قابل احصاء هم نیست.
ماجرای حضرت موسی در قرآن کریم
وقتی پروردگار متعال، انبیاء (علیهم السّلام) را برای نجات بشر، هدایت بشر، مجهّز به معجزه میکند، در کنار این معجزه آیات، براهین، دلایلی وجود دارد که حقانیّت انبیاء را ثابت میکند و دخالت مستقیم پروردگار متعال در راهبری انبیاء و در باز کردن راه هدایت الی ماشاءالله است. قرآن کریم جریان حضرت موسی را بیش از ۶۰ مورد آورده است. خدا برای هیچ پیغمبری به اندازهی حضرت موسی حساب باز نکرده است.
داستان تولّد حضرت موسی در قرآن کریم
از همان ابتدا به او هم گفته است، فرموده است: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی»[۳] موسی تو را برای خود ساختم. این دستساز خدا است. خدا همه چیز را خود ساخته است ولی یک چیزهایی را با عنایت خاصّ خود ساخته است. آن شبی که بنا بود نطفهی جناب موسی منعقد بشود، کاهنها به فرعون گفتند: امشب نطفهی کسی منعقد میشود که بنا است بساط تو را در همین شهر برچیند. نوشتند: فرعنون دستور داد، اردوگاهی را ترتیب دادند، زن و مرد شهر را به اردوگاه بردند، زنها را جدا کردند، مردها را هم جدا کردند که آن شب عملی واقع نشود که بچّهای در آینده به وجود بیاید. این فکر شیطانی، این تدبیر و سیاست پیشگیرانهای است که فرعون انجام داد.
نمایش قدرت الهی در برابر سیاست فرعون
ولی ببینید خدا چه کار میکند؟ خدا از ابتدا بنا دارد روی خود این را کم بکند تا بداند هیچ قدرتی نمیتواند با قدرت خدا دربیفتد. «مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ»[۴] هم با حق نمیشود مبارزه کرد. هم با حق متعال نمیشود مبارزه کرد، هم با حقوقی که خدا برای انسانها قرار داده است؛ هر کسی خلاف حق باشد، این اگر پیروز هم بشود، شکست خورده است و خدای متعال نتیجهی عمل حق کشی او را در همین عالم به او نشان میدهد. نباید با حق درگیر شد، هر که با حق درا فتاد، واقعاً ور افتاد.
این خیلی متکبّر بود. خیلی گردنکش بود و فکر میکرد که همه کاری میتواند بکند. یک چنین قدرتی هم داشت که توانست زنان یک شهر را از مردان خود جدا بکند و برای آنها مأمور بگذارد که اینها با هم ارتباط برقرار نکنند ولی به چه کسی نگهبانی داد؟ به پدر حضرت موسی. به این اعتماد کرد و این مراقب آن زنها و مردان شد. وسط شب همسر او آمد و خدای متعال حضرت موسی را ساخت، نتوانست کاری بکند.
عنایت خداوند به زنان
بعد هم حمل مشخّص میشود. زن وقتی حامله میشود، قرآن کریم دارد که: «حَمَلَتْهُ … وَهْناً»[۵] این حمل باعث سستی بانو میشود. حالات او تغییر میکند، عوارض دارد. مادرها چه زجرها کشیدند، چه مشقّتها تحمّل کردند، چه باری است که در این نه ماه همراه خود دارد. چون یک کسی ولو یک بار یک کیلویی همراه باشد، خسته که میشود زمین میگذارد، یک مقدار سختی را رفع میکند و دوباره بلند میشود ولی این زن وقتی حامله میشود، هیچ وقت نمیتواند بار خود را روی زمین بگذارد، همیشه با او است. این است که خدای متعال عنایتی که به زنها دارد، اگر قدر خود را بدانند، اگر اندکی دقّت داشته باشند، شیطان آنها را عصبانی نکنند.
یکی از مشکلات اخلاقی زنان
یکی از مشکلاتی که بانوان دارند، مسئلهی عصبانی شدن است و غضب و عصبانیّت این ماده الفساد است.
دو ریشهی گناهان
ریشهی بدبختیها و گناهان یکی غضب است، دیگری شهوت. ولی خطر غضب بیشتر از شهوت است. در غضب آدمکشی است، در آن بیرحمی است، در آن آبروریزی است. خیلی مسائل وجود دارد. در حالی که انسان غضب میکند، عقل کار نمیکند. حالت انسان، حالت انسانی نیست، از خود بیخود میشود.
بخشش گناهان در وضع حمل
اگر بانوان خود را حفاظت بکنند، در وضع حمل خدای متعال همهی گناهان بانو را میبخشد و روایت دارد کسی به دلیل زایمان بمیرد، حکم شهید را دارد. اینقدر خدای متعال برای اینها اجر قرار داده است و بر همین اساس است که مقام پدر به اندازهی مقام مادر نیست.
برتری حقّ مادر به حقّ پدر
حقّ مادر برای فرزندان بیشتر از حقّ پدر است. ولایت برای پدر است چون «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»[۶] او باید نان بدهد، او باید تربیت بکند. ولی حقّ مادر عظیم است. خدمت پیامبر خدا آمد، عرضه داشت: گناه من زیاد است چه کار بکنم؟ از کثرت گناه خود پناه آورده بود. شب جمعه است حسین جان من هم به تو پناه آوردیم، نمیدانیم چه کار بکنیم. وجود نازنین پیامبر خدا فرمودند: مادر داری؟ عرضه کرد: ندارم. فرمود: پدر داری؟ عرض کرد: دارم. فرمود: برو به پدر خود خدمت بکن. وقتی حرکت کرد، پیامبر با یک دلسوزی فرمودند: «لَوْ کَانَتْ أُمُّهُ»[۷] ای کاش مادر او بود، زودتر بخشیده میشد. خدمت به مادر زودتر انسان را مشمول مغفرت و رحمت خدا قرار میدهد.
قدرتنمایی خداوند در تولّد حضرت موسی
امّا مادر موسی وقتی حامله شد، آثار حاملگی مطلقا در او نبود. نه شکم برجسته شد، نه حال او نشان میداد، نه ویار داشت، نه مشکلات دیگر داشت، نه عوارض داشت، تا آن شبی که بچّه متولّد شد، احدی متوجّه نشد که این حامله است. این قدرتنمایی را خدا برای هدایت ما انجام داده است. بعد هم وقتی متولّد شد، جاسوسها باخبر شدند. خبر دادند، وقتی مأمورین به خانه ریختند، مادر موسی هیچ راهی نداشت، بچّه را داخل تنور انداخت. بچّه در تنور با آتش مثل بچّهای که برای او اسباب بازی درست کردند، با آتش بازی میکرد، در آن را هم گذاشت، مأمورین فرعون به داخل خانه ریختند، دیدند از بچّه خبری نیست.
خانم تنها نشسته است، تنور هم روشن است. وقتی اینها رفتند و آن مأمور را هم عتاب کردند که گزارش دروغ داده است. مادر حضرت موسی وقتی رفت، دید بچّه دارد با آتش بازی میکند. هیچ ناراحتی برای او درست نشده است، حتّی یک مو از او نسوخته بود. جلّ الخالق ما یک چنین خدایی داریم. بعد هم که دیگر نمیشد نگه بدارد، چون جاسوسها مرتّب خانهها را زیر نظر داشتند. خدای متعال میفرماید: «أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى»[۸] ما به مادر موسی وحی کردیم «فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ» دامن تو که همیشه محلّ امن برای مادر است، سنگر حفاظت بچّه است، دامن مادر هم سنگر پرورش است، هم سنگر حفاظت است ولی الآن برعکس شده است این دامن تو برای او ناامنی است. این را در دریا بینداز. «فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ» عجب دستوری است! برای حفاظت از بچّه به مادر میگوید: فرزند خود را در آب بینداز. خوب اینکه نگرانی ندارد، برای اینکه یک بار در آتش انداخته است، سالم بیرون آورده است، خیال او راحت است. آورد یک جعبهای درست کرد و این جعبه یک طوری بود که بچّه در درون آن جا میگرفت، در آن بست و به دریا انداخت. آنجا پدر موسی را مأمور کرد، خود او باعث شد این کار بشود، اینجا هم خدای متعال روی فرعون را کم میکند این کسی را که تو میخواستی اصلاً به وجود نیاید، من به وجود آوردم، حالا میخواهم او را با دست تو بزرگ بکنم. دامن مادر که حفاظ بود، ناامن بود، این دربار که محض خطر بود، برای او محلّ امنیت شد. خدا چه کارها میکند؟ خداوند گرگ را نگهبان گوسفند کرد. دارد چه کار میکند؟! این صندوق را گرفت و آورد و باز کردند دید عجب بچّهای است. یکی از خصوصیاتی که پروردگار متعال به حضرت موسی داده بود، هر کسی میدید، محبّت موسی در دل او میافتاد.
این بانوی بزرگوار بیت فرعون که جزء چهار زن کامل در عالم است و در کنار حضرت خدیجه در بهشت جای دارد، آسیه یک نگاهی به این بچّه کرد، به فرعون گفت: ما که بچّه نداریم، چه بچّهی خوبی است، بیا این را برای خود نگه بداریم و فرزند ما باشد. ای مهربان مقتدر چه میکنی؟! چه میخواهید که خدا نمیتواند انجام بدهد؟ خدا امتحان خود را داده است. قدرت خدا است. خدا چه کارهایی میکند. خوب این موسی را «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً»[۹] قرآن میفرماید: آل فرعون موسی را گرفت، تا نتیجه این شد که موسی با دست فرعون بزرگ بشود، موجبات غم فرعون و نابودی فرعون را به وجود بیاورد و همین کار هم شد.
عصای حضرت موسی در دست امام زمان
شب گذشته هم بخشی از کارهای حضرت موسی و قدرتی که خدا در عصای موسی قرار داد، خیال نکنید این چوب در دست هر کسی بود این کار را میکرد. این ارادهی خدا بود. این عصا الآن هم در دست امام زمان ما است. این عصا چوب خشک نیست، تر است. الآن هم چوب تر است و همینطور در خدمت امام زمان (ارواحنا له الفداء) تر مانده است
داستان اصحاب رقیم در قرآن کریم
و این آیهی کریمهای که در آغاز عرایض امشب به محضر شما خواندیم: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً»[۱۰]. ما یک سوره در قرآن داریم، سورهی کهف که در لیالی قدر، شب بیست و سوم یکی از سورههایی است که خواندن آن بسیار فضیلت دارد. در اینجا هم خدای متعال میفرماید: گمان کردی که این قضیهی اصحاب کهف و رقیم… حالا کهف و رقیم آیا یک داستان است یا دو تا داستان است. در روایات آمده است که رقیم سه نفر بودند با هم سفری رفتند، در کوهی قرار گرفتند، طوفانی آمد، آن غاری که اینها نشسته بودند، سنگ بزرگی افتاد و جلوی این غار را گرفت و آنها داخل آن غار ماندند. خوب هیچ دادرسی، فریادرسی، صدای آنها به هیچ کجا نمیرسید. گفتند: جز خدا کسی را نداریم. هر کسی در عمر خود فکر بکند چه کار را برای خدا کرده است. هر کسی یک عملی در عمر خود پیدا کرد که در آن عمل او فقط خدا بوده است. گفتند: خدایا ما که عملی نداریم ولی در عمر خود «مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ»[۱۱] یک وقت یک کار کوچکی برای تو کردیم. تو بزرگ هستی، به خاطر کار کوچک ما میتوانی موانع را از سر راه ما برداری. خدای متعال هم سنگ را باز کرد. به خاطر کارهای کوچکی که اینها در عمر خود کرده بودند.
داستان اصحاب کهف در قرآن کریم
در قرآن کریم به بزرگی از اصحاب کهف یاد شده است «إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ»[۱۲] اینها فتیه بودند، جوان بودند یا نه اینها جوانمرد بودند یا هر دو بودند. جوانهایی بودند که فتوّت داشتند، جوانمردی داشتند. زیر بار بتپرستی نرفتند که خیلی پستی است آدم بیاید سنگ را پرستش بکند. آدم بیاید چوبی را که خود ساخته است، ساختهی دست خود را پرستش بکند؟! امروز بت پرستی به آن معنا در جامعهی بشری جزء هندوستان در جایی پیدا نمیشود. ولی آنجا هنوز هم بت پرستی وجود دارد و این هم جزء قدرتنماهایی پروردگار متعال است. این بشر با این قدرت عقل چطور اینقدر پست میشود که از عقل خود استفاده نمیکند؟
عمل حضرت ابراهیم برای آگاه کردن مردم بر منع بتپرستی
حضرت ابراهیم برای بیدار کردن وجدانها رفت بتها را با تبر شکاند. بت بزرگ را نشکست و تبر را روی دوش او گذاشت. وقتی اینها آمدند گفتند: این کار، کار ابراهیم است، ابراهیم را احضار کردند. گفتند: «أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهیمُُ»[۱۳] ابراهیم تو این بلاها را سر بتهای ما درآوردی؟ گفت: بزرگ اینها، این کار را کرده است. اگر راست میگویید، بپرسید تا به شما جواب بدهد؟ قرآن دارد که سر اینها پایین افتاد، جواب نداشتند. با اینکه سرافکنده هستند، جواب ندارند، میدانند کاری از او ساخته نیست، در عین حال این را میپرستند.
بتپرستی امروز: هوی و شهوات
امروز علم پرستی، این دنیای استکبار به این علوم تجربی خود اصالت داده است یا نه به شهوات پرستش میکند. قدرت خود را میپرستند. امروز هم بت پرست هستند. تعبیر قرآن کریم را ببینید. «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»[۱۴] پیامبر من فکر کردی که هوای اینها اله اینها است. هواپرست هستند. خیلی از ما مسلمانها ظاهراً مسلمان هستند. امّا دنبال هوا و هوس خود هستند. بین خدا و هوا، هوا را انتخاب میکنند. این رباخوارها، این بندو بارها بعضی از سیاستمدارهایی که نه به قانون معتقد هستند، نه به خدا و پیغمبر، گویا هیچ ناظری نیست، هر کاری که دوست دارند انجام میدهند. اینها هم هوا پرست هستند، اینها هم بت پرست هستند.
خباثت بت نفس
منتها بت نفس خیلی خبیثتر از بتهای بیرونی است. همینطور که زلالی باطن، ایمان باطن با هیچ شرف بیرونی قابل مقایسه نیست، بت باطنی هم با بتهای دیگر خیلی فرق دارد. «امُّ الاصنَام هُوَ صَنَمُ نَفسِک» مادر بتها، بت نفس است. نفس انسان آنقدر شرور است، انسان در برابر نفس خود زانو بزند، نفس جای خدا را بگیرد، هر چه نفس او خواست اطاعت بکند. امّا هر چه خدا خواست اطاعت نکند.
جزای الهی در رفتن به سمت خدا
«إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ»[۱۵] اینها جوانمرد بودند. اینها خداپرست بودند. «آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» جوانمردی اینها اقتضای ایمان اینها را داشت. «وَ زِدْناهُمْ هُدىً» ما هم بر هدایت آنها افزودیم. کار خدا همین است. شما یک قدم به طرف خدا بروید، خداوند منّان ده قدم خود را به شما نزدیک میکند. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[۱۶] ما هر حسنهای را ده برابر پاداش میدهیم، یکی از معنای آن این است که انسان با یک حسنهای است بنا است یک قدم پیش برود، خدا ده قدم شما را پیش میبرد. هر کسی در مسیر هدایت قرار گرفت، خداوند منّان یاور او است. او را کمک میکند، نصرت او باعث میشود عبد زودتر به مقصد نائل بشود.
تفاوت تعداد اصحاب کهف در قرآن کریم
«إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» اینها جوانانی بودند، جوانمردانی بودند در محیط بت پرستی، شرک آلود اینها قاطی مردم بت پرست نشدند. یک تعداد انگشت شمار بودند. شش نفر بودند، هفتمی آنها سگ آنها بودند یا هفت نفر بودند، هشتمین آنها سگ آنها بود. قرآن کریم عدد اینها را مشخّص نکرده است. بعضیها هفت نفر میدانند، بعضیها شش نفر میدانند. امّا هم سگ آنها و هم خود آنها از محیط گناه بیرون آمدند، دیدند اینجا جان آنها در خطر است، در محیط خطر وقتی آدم دید نمیتواند دینداری بکند.
هجرت یکی از واجبات اسلام
یکی از واجبات در اسلام هجرت است. هجرت جزء واجبات است؛ اگر هجرت پیغمبر نبود، اگر هجرت امیر المؤمنین به کوفه نبود، اگر هجرت امام حسین به کربلا نبود، امروز خبری از شرف و انسانیّت، خبری از آزادگی و ایمان در عالم باقی نمانده بود. لذا ما مکلّف هستیم، در هر محلّهای دیدم سگبازها، قماربازها، آدمهای رذل آنجا مانع تربیت فرزندان ما هستند، ما در آنجا نمیتوانیم درست عبادت بکنیم، اگر توان آن را داشته باشیم که محلّهی خود را عوض بکنیم، باید عوض بکنیم. جایی که میتوانیم مسئله یاد بگیریم، میتوانیم معارف یاد بگیریم و در جایی قرار گرفتی که در آنجا نه، محیط، محیط جهالت است، فساد نشر دارد، معرفت خبری نیست. واجب است از دار الکفر به دار الایمان مهاجرت بکنید. این در بیرون است.
فضیلت هجرت درون
در درون هم هجرت بر ما واجب است. «الْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیِّئَاتِ»[۱۷] این هجرت باطنی مهمتر از هجرت ظاهری است. گاهی آدم کعبه رفته است ولی کعبه نرفته است. (به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند) خیلیها کربلا نرفتند ولی امام حسین را دیدند. خیلیها کربلا رفتند ولی دل نبردند، تکان نخوردند.
هجرت باطنی
«الْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیِّئَاتِ» مهاجر کسی است که از گناهان خود هجرت بکند. هر روز یک قدم جلو برویم، هجرت باطنی این است دیگر. از آن جایگاه، از آن منزل پایین که هستید یک منزل بالاتر برو. هجرت همیشه واجب است. انسان دائماً باید در حال هجرت الی الله باشد که این آیهی قرآن کریم که مقام معظّم رهبری در تسلیت نامهی خود در مورد قربانیان منا مطرح کردند، اختصاص به قربانیان منا ندارد. اگر کسی از منزل خود بلند شد که به مجلس امام حسین بیاید، وسط راه ماشین به او زد، این مصداق این آیهی مهاجر قرار میگیرد.
ثواب هجرت برای خدا
«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ»[۱۸] اگر کسی از خانهی خود خارج شد، برای چه خارج شد؟ برای رضای خدا، میخواهد برود برای امام حسین گریه بکند. میخواهد برود رونق مجلس امام حسین بشود، میخواهد برود سپاه برای دین باشد، دشمنان خدا ببینند که دین مشتری دارد، امام حسین مشتری دارد، مسجدها شلوغ است. میخواهد به آنجا برود توبه بکند، برای توبه حرکت کرد. در مسیر آمد، سکته کرد و از دنیا رفت. این آیه میفرماید: کسی که از خانهی خود خارج شد، قصد او این بوده است که برای رضای خدا برود. اینقدر خدا این را تحویل میگیرد که با محاسبات ظاهری قابل بیان نبود که خدا به او بگوید، چه به او میدهد. «فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» اجر او بر خدا است. چه میدهد، خود او با خدایی خود به او میدهد. «فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» این است که بزرگان ما، مربّیان ما، کسانی که دارای نفوس زکیّه بودند، اینها توصیه میکردند، آدم برای هر کاری که از خانه بیرون میآید، سعی بکند یک کار الهی پیدا بکند، انگیزهی او آن باشد به کارهای مادی خود هم میرسد. میخواهد به بازار برود ولی سر راه او خانهی پدر او است، مادر او است، نیّت بکند بروم یک سری به مادر خود بزنم.
احسان به والدین افضل اعمال
چون این برّ به والدین، احسان به والدین از افضل اعمال است. از وجود نازنین خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند، «مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ»[۱۹]، «أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَل» (در منابع حدیث از ابی عبدالله است) بهترین عمل چه اعمالی است؟ حضرت سه چیز را فرمودند: ۱- «الْإِیمَانُ بِاللَّهِ» ایمان افضل اعمال است. ایمان روح عمل است. ایمان زیربنای کاخ سعادت است. ایمان نباشد، خدا عمل را قبول نمیکند. خدا با مؤمن معامله میکند. غیر مؤمن خود فاسد است، تولید او هم ظاهر خوبی داشته باشد، تولید او باطن ندارد. خدا با غیر مؤمن معامله نمیکند، اصلاً معامله نمیکند، قبول ندارد. لذا ایمان افضل اعمال است.
فضیلت نماز اوّل وقت در کلام مرحوم آقای قاضی
دوم فرمود: «الصَّلَاهُ لِوَقْتِهَا»[۲۰] نماز اوّل وقت. نماز اوّل وقت بازدارنده است. نماز اوّل وقت اکسیر است. نماز اوّل وقت تقویت اراده است. نماز اوّل وقت ریاضت شرعی است. این است که مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی آن علّامهی بیبدیل فرموده بودند: نمازهای خود را اوّل وقت بخوانید، اگر درست نشدید به من لعنت بکنید.
سلوک معنوی آقای قاضی
آدم کمی این را نگفته است! آدم اهل باطنی که بزرگان در برابر او زانو میزنند، او از اوتاد و اولیای الهی بوده است. ادّعا میفرموده است آن رازی را که امام زمان به گوش یاران خاصّ خود که ۳۱۳ نفر هستند میگوید -اینها که جمع میشوند و اطراف حضرت را میگیرند، حضرت یک چیزی در گوش آنها میگوید، اینها میروند- گفته بود: من میدانم امام زمان چه رازی به گوش اصحاب خاصّ خود میگوید. یک چنین کسی بیربط نمیگوید که به من لعن بکنید. نماز اوّل وقت بخوانید، اگر درست نشدید به من لعن بکنید.
آگاه نبودن انسان به زمان و مکان مرگش
سوم: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»[۲۱] خدمت به والدین از افضل اعمال است. لذا همیشه کار شما این باشد که به سوی خدا هجرت بکنید. برای هر کاری از خانه بیرون میآیید، یک کار مستحبّی، یک کار خیری قربه الی الله پیدا بکنید که نیّت شما آن باشد، در کنار آن کارهای دیگر انجام بشود. چون که انسان نمیداند که چه زمانی از دنیا میرود، آدم نمیداند که در کجا از دنیا میرود. «وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ»[۲۲] مگر این حاجیهای ما میدانستند میروند در منا میمیرند؟! اصلاً در ذهن آنها نمیآمد. رفته بودند که برگردند. مقدّمات فراهم کرده بودند، تدارک دیده بودند ولی خدا مقدّر کرده بود آنجا جان بدهند. «وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» مگر ما میدانیم کجا میمیریم. ما چه میدانیم در سفر یا در حضر میمیریم. هیچ کسی خبر ندارد، هیچ کسی نمیداند. چون نمیدانیم همیشه احتمال بدهیم این روز روز آخر ما است. اگر رفتیم دیگر برنگشتیم، یک طوری برویم که خدای متعال ما را مهاجر حساب بکنند. «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ»[۲۳] .
هجرت اصحاب کهف و قدرتنمایی خدا
این اصحاب کهف هجرت کردند. رفتند در آن کوه غاری بود، جای امنی پیدا کردند، آنجا خوابیدند، خدای متعال سیصد و چند سال اینها را در خواب نگه داشت. آدم یک چند روزی در بستر بماند زخم بستر میگیرد، اینها سیصد و خردهای سال نمرده بودند، خواب بودند. هم سگ آنها زنده بود، هم خود آنها زنده بودند. ملائکه هر روز میآمدند اینها را جا به جا میکردند، که اینها زخم بستر نگیرند. «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ»[۲۴] تو به سراغ من بیا، من بلد هستم که چه کار بکنم، چرا با من نامهربانی میکنی؟ من مهربان تو هستم. مگر از من مهربانتر داری؟ قدرتنمایی خدا است. اینها نشانههای رأفت و رحمت خدا است.
هجرت امام حسین و آگاه بودن به سرانجام آن
ولی هیچ آیهای مثل کربلای امام حسین (علیه السّلام) نیست. این هجرت امام حسین (علیه السّلام) این اصحاب کهف رفتند نمیدانستند چطور آنجا زندگی بکنند ولی هجرتی که امام حسین کرد، این با اتّکاء و معرفت به قدرت خدا بود. خیال نکنید که این زن و فرزند نمیدانستند اسیر میشوند. هم امّ سلمه گفت، هم ابن عبّاس گفت، هم دیگران گفتند، میگفتند: حسین جان نرو. حضرت سیّد الشّهدا آن جملهای که همه را قانع کرد، گفت: جدم رسول خدا فرموده است: «اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً»[۲۵] حسین جان برو، به عراق برو، هجرت بکن. خدا خواسته است که تو شهید بشوی. «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً» خدا میخواهد تو را در چهرهی خونین بپذیرد، به عراق برو تا کشته بشوی. اینها تکان خوردند، پدر و مادرمان به قربان تو، حالا که میگویی مأمور هستی به آنجا بروی، شهید بشوی. پس این زن و فرزند را نبر، اینها را کجا میبری؟ حضرت زینب جلو آمد، ابن عبّاس میخواهی من را از حسین جدا بکنی؟! یعنی تک تک فرزندان امام حسین میدانند پدر آنها کشته میشود، جوانهای آنها کشته میشوند به دست دشمنان قدّار و خونخوار میافتادند و منزل به منزل آوارگی پیدا میکنند. با اینکه میدانند آمدند، این قدرت خدا نیست؟ آدم عادی میتواند این کار را بکند. اصحاب کهف اینطور بودند؟ یا در عالم شما چه کسی را پیدا میکنید که خود او بیاید، کشته بشود. آن وقت زن جوان خود را که بچّه در بغل دارد، شیر میدهد، او را هم بیاورد که اسیر بشود و بچّهها همه میدانستند. حضرت زینب با علم آمده است، حضرت رباب با علم آمده است. فضه با علم آمده است. «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً» اینها با علم خود انتخاب کردند، هم اسرا خود انتخاب کردند، هم شهدا خود انتخاب کردند. آگاهانه قربه الی الله «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» شدند.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی کهف، آیه ۹٫
[۳]– سورهی طه، آیه ۱٫
[۴]– نهج البلاغه، ص ۵۴۸٫
[۵]– سورهی لقمان، آیه ۱۴٫
[۶]– سورهی نساء، آیه ۳۴٫
[۷]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۵، ص ۱۸۰٫
[۸]– سورهی قصص، آیه ۷٫
[۹]– همان، آیه ۸٫
[۱۰]– سورهی کهف، آیه ۹٫
[۱۱]– الأمالی (للطوسی)، ص ۶۵٫
[۱۲]– سورهی کهف، آیه ۱۳٫
[۱۳]– سورهی انبیاء، آیه ۶۲٫
[۱۴]– سورهی جاثیه، آیه ۲۳٫
[۱۵]– سورهی کهف، آیه ۱۳٫
[۱۶]– سورهی انعام، آیه ۱۶۰٫
[۱۷]– الکافی، ج ۲، ص ۲۳۵٫
[۱۸]– سورهی نساء، آیه ۱۰۰٫
[۱۹]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۲، ص ۱۸۴٫
[۲۰]– الکافی، ج ۲، ص ۱۵۸٫
[۲۱]– سورهی بقره، آیه ۸۳٫
[۲۲]– سورهی لقمان، آیه ۳۴٫
[۲۳]– سورهی نساء، آیه ۱۰۰٫
[۲۴]– سورهی کهف، آیه ۹٫
[۲۵]– بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۶۴٫
پاسخ دهید