- تقسیمبندی اسمای الهی: جمالیّه و جلالیّه
- ویژگی اسمای جمالیّه
- تقسیمبندی هجرت از منظر مرحوم بحر العلوم
- ویژگی اسمای جلالیّهی خدا
- خلقت فیض الهی
- خدا قیّوم مطلق
- ویژگی حرکت حبّی
- پاداش انفاق در راه خدا
- جلال الهی علّت شکسته شدن نفس
- حبّ بقا علّت رانده شدن آدم و شیطان از بهشت
- ویژگیهای انسان
- ویژگی فرا زمانی
- سنّت الهی هجرت از خود
- مذمّت سکون برای موجود زنده
- امتحان الهی مظهر قهر خدا
- تفاوت حرکت ارادی و انفعالی
- فرمایش آیت الله بهجت در مورد امام
- ضعف نفسانی علّت مجازات الهی برای شیطان
- حرکت برای خدای امام
- مجازات عنانیّت در قرآن
- بدعت در غدیر، مانع حرکت توحیدی در عالم
- شیطان گرفتار جلال الهی
- ولایت باطن کعبه
- قهر الهی در کربلا
- اصحاب فانی در امام حسین بودند
- صلح امام حسن: نرمش قهرمانانه
- شکایت امیر المؤمنین از اطاعت نکردن یاران
- چگونگی شکلگیری خوارج
- تنها دولت کریمهی عالم
- ویژگی اصحاب امام حسین (علیه السّلام)
- نشانهی پرچم امام زمان
- معرّفی کردن به نام امام حسین
- دستگاه حضرت مهدی مظهر جمال خدا
- شرط دستیابی به مقام محمود
- نتیجهی جلوهی قهاریّت خدا
- خرج کردن خود برای دین
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی سَیِّدِ الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا شَفِیعِ ذُنُوبِنا ِأَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْوَاحُ مَنْ سِوَاهُ فِداهُ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ اللَّهُ ظُهُورَهُ وَ رَزَقَنَا اللَّهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتِهِِ وَ رَضاهٌ وَ رَأفَتَهٌ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
تقسیمبندی اسمای الهی: جمالیّه و جلالیّه
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرینَ»[۲] بزرگان اهل معرفت اسمای حسنای پروردگار را به دو بخش تقسیم کردهاند. اسمای جمالیّه پروردگار متعال و اسمای جلالیّهی خدا. خداوند ودود است، شکور است، رووف است، رحیم است. اینها اسماء جمالیّهی پروردگار متعال است.
ویژگی اسمای جمالیّه
اسماء جمالیّه دلبری میکنند. موجودات را جاذبه اداره میکند. حرکت عالم، حرکت حبّی است. هر موجودی از درون خود میجوشد. علاوه بر آنچه که حکمای بزرگ و صدر الحکماء موجودات عالم ماده را میگویند در حال حرکت از درون خود است، جوهر اشیاء میجوشد و هیچ موجودی بدون تغییر باطنی تغییر ظاهری نخواهد داشت.
تقسیمبندی هجرت از منظر مرحوم بحر العلوم
مرحوم بحر العلوم (اعلی الله مقامه) رسالهی سیر و سلوکی دارند در آن رساله هجرت و جهاد را به همین عنوان تقسیم کردند. یک هجرت ظاهری است و یک هجرت باطنی. جهاد هم همینطور است. گرچه در هجرت و در جهاد ما هجرت صغری داریم، هجرت وسطی داریم و هجرت کبری. در جهاد هم، جهاد اصغر داریم، جهاد اوسط داریم و جهاد اکبر. اینها با اسماء جلال و جمال خدا تناسب دارد.
ویژگی اسمای جلالیّهی خدا
خدا منتقم است، خدا قهّار است. خدا احکم الحاکمین است. خدا شدید العقاب است. خدا سریع الحساب است. خدا قابض است، اینها اسمای جلال پروردگار منّان است.
خلقت فیض الهی
حال که موجودات با جاذبه به آنجایی که از آنجا آمدهاند روان هستند، همه چیز از خدا است و همه چیز به سوی حق تعالی است. «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ»[۳] تمام موجودات دائماً در حال شدن هستند، اینطور نیست که عالم وجود پیدا کرده است و این وجود روی پای خود است و استمرار دارد. خلقت خدا فیض الهی، با صنعت بشر تفاوت دارد. «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»[۴] هم خود او مثل ندارد، هم پیغمبر او مثل ندارد، هم حجج بالغهی او مثل ندارند و هم هر چه خدا آفریده است لا تکرار فی التّجلی، همهی موجودات یکی یک دانه هستند، دو تا نیستند. لذا این سعهی قدرت خدا است، در عین حال سعهی رحمت خدا است، سعهی جمال حق تعالی است.
خدا قیّوم مطلق
پروردگار متعال تمام موجودات را خود «وَ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ»[۵] است چون خود آفریده است مقصدی غیر از او نیست. ماشینی را که یک کارخانهای به بازار عرضه میکند، ارتباط این ماشین با آن کارگاه تولیدی خود قطع شد و در دست کسی است که او را سوار میشود. امّا همهی مخلوقات خدا قائم به خود هستند. خدا دائماً به ما وجود میدهد. خدا دائماً به ما ایمان میدهد. خدا دائماً به ما آبرو میدهد. یک لحظه قطع بکند ما نداریم. لذا «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ»[۶] او قیّوم مطلق است.
ویژگی حرکت حبّی
در حرکت حبّی که همهی موجودات دارند میشوند، یعنی وجود مستمر از خدا میگیرند. دم به دم مخلوق هستند. دم به دم مشمول رحمت حق هستند. دم به دم فیض خدا هستند. همیشه هم نو هستند، کهنگی در آن مسیر وجود ندارد. در این مسیر جذبههای جمالیّهی حق تعالی موجودات نواقضی دارند که این نواقص اگر با همین وضع بماند، این زمینهی جذب ندارد، فاعل در فاعلیّت خود مشکلی ندارد ولی قابل در قابلیّت خود محدودیّت دارد.
پاداش انفاق در راه خدا
خدای منّان اراده فرموده است: «مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ»[۷] مثل کسانی که در راه خدا هزینه میکنند نه مثل مال آنها، مثل خود آنها، «مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ… فی سَبیلِ اللَّهِ» مثل کسانی که در راه خدا انفاق میکنند. «کَمَثَلِ حَبَّهٍ» مثل دانهای است که کشاورز این دانه را هرس میکند و این یک دانه هفت خوشه از آن میروید و در هر خوشه صد دانه وجود دارد. یعنی خدای متعال استعدادی که در این یک دانه قرار داده است، استعداد هفتصد دانه شدن در این منظور فرموده است. امّا اگر دانه بخواهد سماجت بکند، بقا را با همان صورتی که است لازم داشته باشد، یعنی بخواهد شکافته نشود، آن صورت یک دانه بودن را از دست ندهد اگر دانه بخواهد دانه بماند، هفتصد دانه نخواهد شد. باید از آن صورت دانه بودن اوّلی عبور بکند.
از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم به حیوان برزدم.
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم.
بار دیگر تا بمیرم از بشر از ملائکه تا برآرم بال و پر
جلال الهی علّت شکسته شدن نفس
نظام هستی این است. اینکه دانه باشد شکسته بشود. باید از خود بگذرد، اگر از خود نگذرد رشد ندارد، نمو ندارد. بود گسترده پیدا نمیکند. همان بود ضعیفی که داشت یک دانه بود، همان یک دانه میماند. هسته بخواهد درخت بشود و دارای میوههای فراوانی بشود باید از این هسته بودن شکسته بود، فانی بشود، از بین برود تا آن صورت خود را از دست نداده است، نمیتواند به صورت یک نهال دربیاید، نمیتواند به صورت یک درخت دربیاید. آنچه که این دانه را میشکند این هسته را از آن هسته بودن خود نابود میکند آن جلال الهی است.
حبّ بقا علّت رانده شدن آدم و شیطان از بهشت
جمال و جلال در کنار هم دو بالی است که بشر با جذبهی جمال به آن سو روان میشود و با قهر جلال نواقص خود را از بین میبرد. حالا در میان بشر، بشر هم مثل سایر موجودات است اینکه شما میبینید حضرت آدم و در کنار آدم شیطان هیچ کدام نتوانستند در بهشت بمانند. علّت آن همین بود اینها میخواستند شکسته نشوند، حبّ بقا داشتند. همان را که آنجا بود میخواستند آنجا بمانند. بنای خدای متعال هم بر این است هر که بخواهد سماجت بکند، حبّ بقای او به این کیفیت بروز بکند، خدا او را بیرون میکند، خدا او را آواره میکند.
ویژگیهای انسان
در مسائل ریاست، شهرت، مقام، موقعیت این هم همینطور است. انسان طبعاً محدودیّتشکن است، انسان نقص گریز است، انسان گناه گریز است، ظلمت گریز است، کثرت گریز است، انسان وحدت طلب است. انسان کمال طلب است انسان میخواهد همه جا باشد، میخواهد وجه الله بشود. «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[۸] اگر انسان وجه الله نشود فرا مکانی نمیشود، فرا زمانی نمیشود. در مورد وجه الله هم قرآن کریم هم فرا زمانی بودن آن را بیان فرموده است و هم فرا مکانی بودن آن را.
ویژگی فرا زمانی
در مورد فرا زمانی بودن آن پروردگار متعال فرموده است: «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ * وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»[۹] «وَجْهُ رَبِّکَ» این «یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ» نه رب میماند، وجه رب میماند. «یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ» امّا «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» در آخر سورهی مبارکهی الرّحمن هم همین اکرام که بعد جمالی حق تعالی است و هم جلال که همان جلال است. این قهّاریت خدا است. خداوند منّان بخواهد هر موجودی را بالا ببرد، خود را از او میگیرد. اگر کسی سماجت بکند، بخواهد در خود بماند.
سنّت الهی هجرت از خود
یک رئیسی میخواست چند دوره رئیس جمهوری بشود همین باعث میشود که نشود. یک وزیری میخواست همیشه وزیر بماند، این نمیماند. چون این میخواهد همین صورت خود را حفظ بکند، این خلاف سنّت حق تعالی است. اگر کسی میخواهد بالا برود، باید از اینجایی که هست هجرت بکند، از اینجا بلند بشود و به جایی دیگر برود. باید در حال نقل و انتقال باشد.
مذمّت سکون برای موجود زنده
سکون بر موجود زنده روا نیست. آن موجود غیر زنده است که ساکن است. آدم زنده، موجود زنده سکوت دارد ولی سکون ندارد. او در سکوت خود هم حرکت میکند. سکوت او هم ارادی است و همیشه نقشآفرین است. حرکت او انفعالی نیست. همیشه حرکت او فعلی است.
امتحان الهی مظهر قهر خدا
با این مطالبی که در این محضر عرض میکنم، باید به این نکته توجّه داشت پروردگار متعال موجودات انسی را موجودات صاحب اراده را اینها را «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»[۱۰] امتحان الهی مظهر قهر خدا است، مظهر جلال خدا است. خدا بنا ندارد بدون امتحان به کسی چیزی بدهد یا بدون امتحان چیزی از کسی بگیرد. میخواهد به ابراهیم خلیل امامت بدهد، «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ»[۱۱] از امّتها در طول زمان آمدهاند و هلاک شدند و همه چیز آنها بر باد رفته است «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»[۱۲] ازغفلت به خدا پناه میبریم.
تفاوت حرکت ارادی و انفعالی
من در کلمات مقام معظّم رهبری در مورد شهید رجایی دیدم یکی از امتیازات شهید رجایی را این نکته بیان فرموده بودند که شهید رجایی از خود غافل نبود، حواسش به خودش بود. اینهایی که حواسشان به خودشان نیست، طوفان ریاست، مرده باد، زنده بود، اطراف ما شلوغ شد، رأی ما چقدر شد، چه کسانی به دنبال ما هستند. جریانات ما، تشکیلات ما قوی است. از این حرفها لذّت میبرند. خود را از کف داده است، اصلاً نمیداند خود او کجا است. اینها دارند میبرند یا خود او دارد میبرود. این حرکت حرکت ارادی نیست، این حرکت انفعالی است. دیگران یک رئیس را میبرند، جریانات آدمها را به جریان درمیآورند. خود او جاری نیست، خود او چشم نیست، خود او جوشش ندارد. به همین دو روزه همه هم فریب میخورند، از آغاز خلقت همهی فرعونها خیال کردند میمانند. سماجت کردند و سفت کردند و خدا هم زده است آنها را غرق کرده است و همه را هم از بین برده است. چه کسی میماند؟ حسین میماند. چه کسی میماند؟ امام راحل میماند. چرا میماند؟ برای اینکه از خود گذشته است. او اصلاً خودی ندارد.
فرمایش آیت الله بهجت در مورد امام
مرحوم آیت الله بهجت (روحی فداه) یکی از اعاظم در محضر از ایشان نقل میکردند که امام را آقای بهجت موقع رفتن موقع عروج دیده بودند، هم زیبا بوده است و هم متبسّم. آقای بهجت فرموده بودند: چرا امام البتّه -با تعبیری که خود ایشان داشتند- چرا آن آقا خوشحال نرود، در حالی که در عمر خود یک کار برای غیر خدا نکرده است.
ضعف نفسانی علّت مجازات الهی برای شیطان
اینهایی که بعد الهی ضعیفی دارند، بعد نفسانی آنها قوی است، اینها شیطان هستند. این شیطان از نظر عمل قوی بود، ولی جنس آنها خراب بود. جنس او خودمحور بود، خود را به جای خدا گذاشته بود. کار خوب میکرد، حسن عملی داشت، هیچ سوء عملی نداشت حسن عملی داشت. شما یک جنایت در سابقهی شیطان، در پروندهی او نمیبینید. نه قتل داشت، نه اخلاق بد داشت، نه رباخواری داشت، نه ظلم داشت، نه تعدّی داشت، نه قماربازی داشت، نه میگساری داشت، هیچ کدام از اینها را نداشت، فقط نماز خوانده بود. ولی خداوند متعال آن را که در امتحانات میشکند، آن را که در درون خود خدایی میکند او را به کلّی نابود میکند ولی آن را که حجابهایی دارد، امتحانها این غشا را میریزد آدم را صاف میکند، تمحیص میکند، بالا میبرد.
حرکت برای خدای امام
امام در درون خود به دنبال شهرت و مرجعیّت مطلقا نبود. دنبال خدا بود، برای خدا انقلاب کرد، برای اسلام کرد، برای دین کرد خدا هم او را جهانی کرد هم «یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ» هم از نظر زمان تاریخ او را نمیتواند محو بکند و هم اینکه از نظر مکانی شما هر جا بروید با وجههی امام روبرو میشوید. این صدور انقلاب، این رویش انقلاب، این توسعهی جبههی مقاومت همه وسعت وجود امام است. سعهی وجود امام است. سعهی نور امام است. سعهی اخلاص امام است و اینکه شیطان با آن سابقه با آن حسن فعلی خود آمد، در برابر آدم آنجا منیّت خود را آشکار کرد.
مجازات عنانیّت در قرآن
خدای متعال هم فرمود: «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمُ * وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلى یَوْمِ الدِّینَِ»[۱۳] هر کسی عنانیّت داشته باشد، گرفتار لعن میشود. منتها این که عنانیّت دارد، اگر ظرفیت او خیلی بالا باشد این لعنت او با لعنتهای مقطعی خیلی فرق دارد؛ «وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلى یَوْمِ الدِّینِ».
بدعت در غدیر، مانع حرکت توحیدی در عالم
اینها که در انقلاب بدعت میگذارند، اینها که راه امام را عوض میکنند، اینها که راه غدیر را بستند. اینها وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلى یَوْمِ الدِّینِ» هستند. اثر این ماند. این مانع حرکت توحیدی در عالم شد. این نجات خیلی از انسانها را راکد کرد. استعدادها را کشت، ظلم به همهی نسلها کرد. بشر یک موجودی است که شیطان بر او عبرت است. چرا باید در برابر ولایت کوتاه بیاید و اگر آن ظرفیت را صرف ولایت میکرد کجا میرفت؟ اگر «أَنَا خَیْرٌ»[۱۴] نمیگفت، اگر خود را بزرگ نمیکرد. اگر نمیخواست اطراف خود را شلوغ بکند، این شیطان چه میشد؟
شیطان گرفتار جلال الهی
ظرفیت او ظرفیت ابدی است ولی گرفتار جلال خدا شد، گرفتار قهر خدا شد. چون مشکل او غشایی نبود، مشکل او ذاتی بود. طینت او خراب شده بود. بدجنس بود، آدم بدجنس اگر دهها سال هم در انقلاب بماند، آخر کار فتنهگر میشود. نمیتواند خود را نگه بدارد. مشکل شیطان یک چنین مشکلی بود و این گوینده هم به خدا پناه میبرد که خود او هم گرفتار قهر خدا نشود. این حرفها برای خود او نباشد. اگر خود او باشد، خدا میزند. هر کسی خود را به جای خدا گذاشته است، گرفتار جلال خدا شده است و قهّاریّت خدا او را ملعون ابد کرده است، محروم ابد کرده است و درهای هدایت را برای همیشه به روی او بسته است. امّا اگر بنده شدیم، اگر طواف ولایت کردیم، اگر دور شمس هدایت طواف کردیم، اگر قبلهشناس شدیم، حرکت ما جهت داشت، ولایت جهت حرکت مسلمانها است.
کعبه یک سنگ نشانیست که ره گم نشود حاجی احرام دگر بند…
ولایت باطن کعبه
این قبله به اعتبار آن سنگ نیست. این باطن دارد، باطن این ولایت است. امام صادق (علیه الصّلاه) و السّلام) فرمودند: خداوند متعال طواف این احجار را واجب کرده است که مردم بیایند از ما پیام بگیرند. این است که قرآن کریم مسئله را به این کیفیت مطرح فرمود: «اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»[۱۵] جلال الهی و جمال الهی «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» اگر انسان عمق این آیه را بفهمد جان میدهد، نمیتواند زنده بماند. وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ».
قهر الهی در کربلا
سیّد الشّهداء (علیه السّلام) عرضه میدارد: «أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ»[۱۶]
(کی گشتهای نهفته که پیدا کنم تو را) کجا رفتم تو با من نبودی. چه زمانی به درون خود مراجعه کردم تو را در آنجا نیافتم. در عمق جان من، در فکر من، در دل من، در احساس من، در شراشر وجود من و عالم تو هستی، من چرا بخواهم نمود داشته باشم. آن کسی که از خدا جدا شد مقهور جلال الهی گشت، این کف روی آب است، نمود بود ندارد. اگر بود داشت، این خود را از دریا جدا نمیکرد. آدمهای گنده خود را از مردم جدا میکنند. نمیتوانند با مردم بروند، چون از دریا جدا شد، حباب است، داخل آن را باد گرفته است. این حباب روی آب اگر اینطور شد «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ»[۱۷] صحنهای که حضرت سیّد الشّهداء در کربلا به وجود آورد قهر الهی، تمام این کفهای روی آب را مشمول طوفان غضب خود کرد، همه را از بین برد.
اصحاب فانی در امام حسین بودند
امّا اینهایی که با امام حسین بودند ولی خودی نداشتند، فانی در امام حسین بودند. اینها هم «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»[۱۸] هیچ کدام از اینهایی که با امام حسین بودند، فرق نهضت امام حسین و نهضت امیر المؤمنین و امام حسن مجتبی و خود رسول الله و انبیای گذشته همین است. دستگاه حضرت امیر (علیه السّلام) یک دست نبود.
صلح امام حسن: نرمش قهرمانانه
آدمهای جاهطلب، آدمهای افزونطلب، آدمهای مادی دور امام حسن را گرفته بودند. با اینکه فرماندهی امام حسن بود، ولی رفت با معاویه معامله کرد و زمینهای به وجود آورد که صلح را بر امام حسن تحمیل کرد. گرچه این صلح به آن معنا نبود این نرمش قهرمانانه است؛ به تعبیر مقام معظّم رهبری (اطال الله عمره الشّریف) این نرمش قهرمانانه بود. زمینهسازی برای خیزش امام حسین بود. این نرمش مقدّمهی آن خیزش بود. اگر این نرمش نبود، آن انقلاب خونین را هم به وجود نمیآورد. این تاکتیک بود، این کمین بود که امام حسن مجتبی برای بنی امیّه گذاشت تا سیّد الشّهداء بیاید ریشههای اینها را بخشکاند. امّا برای امام حسن اطرافیان ایشان، بعضیها که بعداً هم جزء شهدا بودند، چیزی را که خود آنها در اثر عدم حضور خود، عدم بصیرت خود، عدم اقدام به موقع خود به امام حسن تحمیل کرده بودند، حالا آمدند به امام حسن اعتراض کردند «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِینَ» اینها را طرفداران معاویه نمیگفتند، همینها که طرفدار امام حسن بودند ولی بصیرت لازم را نداشتند.
شکایت امیر المؤمنین از اطاعت نکردن یاران
امیر المؤمنین (علیه السّلام) در آستانهی پیروزی بود؛ اگر مالک چند ساعت دیگر مجاز بود این جنگ را ادامه بدهد، قصر شام را گرفته بود. امّا غیرت الهی امیر المؤمنین اقتضا کرد که در دل خود را بگوید: «کُنْتُ … أَمِیراً فَأَصْبَحْتُ … مَأْمُوراً»[۱۹] دیروز امیر بودم ولی امروز در میان اطرافیان خود مأمور هستم. من باید از آنها اطاعت بکنم، آنها از من اطاعت نمیکنند. بر امیر این را تحمیل کردند.
چگونگی شکلگیری خوارج
بعد هم گروهی برای اینکه علی زیر بار این حکمیّت رفته است، خوارج شدند، او را تکفیر کردند، خون امیر المؤمنین را مباح دانستند. آخر کار هم به همین جرم در محراب عبادت فرق ایشان را شکافتند.
تنها دولت کریمهی عالم
تنها گروهی که در دنیا یک حرکت جمعی، یک دولت کریمهی الهی بود، این جریان کربلا بود که پرچمدار توحید ابی عبدالله الحسین بود و این ۷۲ نفر یک نفر آنها یک لحظه به خود فکر نکرده بود، همیشه خدا بود. مرحوم آقای بهجت میفرمودند: «من حرمٍ الی حرم» دائماً در کوی یار بودند.
ویژگی اصحاب امام حسین (علیه السّلام)
از این منزل به آن منزل عبور میکردند و از این کوچه خارج نشدند تا همه حسین شدند، نه نمیگویم همه خدا شدند که بعضیها تکفیر بکنند، همه آیینهی خدا شدند. جز خدا در وجود اینها دیده نمیشد که قرآن کریم دارد: «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»[۲۰] همه فنای در امام حسین بودند. امام حسین فنای فی الله داشت؛ لذا مجموعه یک واحد بود. انسان آنجا توحید جمعی را احساس میکرد. این کثرت عین وحدت بود و آن وحدت عین کثرت بود. همه آیینه بودند، همه جلوه بودند، همه سایه بودند و همه او بودند و او همه بود. هیچ کدام از آنها جدا نبودند.
نشانهی پرچم امام زمان
لذا امام حسین هم به اینها مدال داد، غیر از حضرت مهدی ما -که جان عالمی به قربان ایشان- تشریف میآورند هم آرم حضرت مهدی، پرچم ایشان پرچم علی نیست، پرچم امام حسن و امام صادق و امام باقر نیست «یَا لَثَارَاتِ الْحُسَیْنِ» است. پرچم حماسه است، پرچم انقلاب است. پرچم عاشورا است، پرچم ایثار است، پرچم پایداری و رادمردی است، پرچم مقاومت است، پرچم صبر است، پرچم استقامت است. «یَا لَثَارَاتِ الْحُسَیْنِ».
معرّفی کردن به نام امام حسین
وقتی حضرت مهدی -جان همهی ما به قربان ایشان- تشریف میآورند، نمیگویم مثل امام حسین خود را به عنوان اتما حجّت گفتند که «أَنَا ابْنُ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ خَدِیجَهَ الْکُبْرَى» اینها را نگفتند. حضرت مهدی میگویند: «یَا أهلَ العَالَم إنَّ جَدِّی الحُسِین» خود را به امام حسین معرّفی میکند.
دستگاه حضرت مهدی مظهر جمال خدا
علّت آن این است در دستگاه حضرت مهدی خودخواهی وجود ندارد. ناخالصی که قهر خدا را بطلبد وجود ندارد همه جمیل هستند، مظهر جمال خدا هستند، همه موحّد هستند، همه خود را ندیدند یعنی خودی نداریم این تخیّل است این سراب است. این کف روی آب است خیال میکنیم ما کسی هستیم، چه کسی آمده است مانده است، چه چیز آمده است. او است «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ»[۲۱] این یک حقیقت متعالی است که این حقیقت در حرکت امام حسین (علیه السّلام) جلوه کرد. همه جمال بودند، همه جمال شده بودند.
شرط دستیابی به مقام محمود
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَمَالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمَالِکَ جَمِیلٌ» اینکه ما در زیارت عاشورا درخواست میکنیم «وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ» مقام محمود، محمود علی الطلاق خدا است. هر کسی خود را با جلوهی الهی از بین ببرد، کوه عنانیّت خود را بر باد بدهد، او به مقام محمود میرسد. دیگر خودش نیست. «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ … وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا»[۲۲] بشر دیگر خود نیست، خدا همه کارهی او ست و او مظهر تمام نمای خدا است هر کاری میکند بوی خدا میدهد چون همهی کارهای او لله است، من الله است، فی الله است، الی الله است و به تعبیری من حرمٍ الی حرم. طی منازل میکند تا به اعلی علیّین برسد و مقام عندیّت پیدا بکند و آنجا گفته شود: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً»[۲۳].
نتیجهی جلوهی قهاریّت خدا
اینکه در روز قیامت میبینید قرآن کریم فرموده است: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»[۲۴] جلال الهی آنجا تمام نمودها را از بین میبرد. جز خدایی خدا هیچ چیزی نیست. همه چیز صاف شده است. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» را اینجا میگوییم و متوجّه میشویم آنجا وقتی خدا متعال جلوه میکند، این جلوهی قهاریّت تمام عوالم را بر میدارد. یک چیز بیشتر دیده نمیشود و آن هم خدا است، جز خدا نیست.
خرج کردن خود برای دین
بیاییم ما هم این حقیقت را از امام حسین بخواهیم، اینقدر دور خود نگردیم، بنده خود را عرض میکنم، این بت نفس من آلوده است به دور خود بگردم، نجس هستم، نجستر میشوم. بیایم از خود بیرون بیایم، خود را ایثار بکنم، خود را نثار بکنم. برای دین خود را هزینه بکنم، برای خود خود را خرج نکنم. اگر خود من، برای خود خرج شدم، این مشمول قهر خدا. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ»[۲۵] جلال الهی است دیگر از بین رفت. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» هر چه به خدا دادید، برای خدا بودید میمانید. درود بر این ملّت عظیم الشّأن، درود بر این جوانهای سیاهپوش. درود بر این غیرتمندان ولایمتندار، درود بر این انسانهایی که خون شهدا، نه خون امام حسین در رگهای آن جریان دارد. مرحوم آیت الله شهید سعیدی گفته بود: چه کار بکنم که خون جدم حسین در رگهای من جریان دارد. این بیقراریهایی که شما دارید، هم فانی در ولایت هستید، هم فانی در شهدا هستید. این حاج حسین همدانی چه کرد! مردم ما نشان دادند که چه دلی با شهدا دارند و چه علاقهای به شهادت دارند. درود بر مردم همدان. درود بر مردم تهران، درود بر جای جای ایران که دنیا ما را نمیشناسد. در این فضاها معلوم میشود که خطّ ما کجا است، رأی برای چه کسی است. پیروزی از آن کدام جبهه است.
باش تا صبح دولتتش بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی آل عمران، آیه ۱۴۲٫
[۳]– شوری، آیه ۵۳٫
[۴]– همان، آیه ۱۱٫
[۵]– سورهی انعام، آیه ۱۰۲٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۲۵۵٫
[۷]– همان، آیه ۲۶۱٫
[۸]– سورهی بقره، آیه ۱۱۵٫
[۹]– سورهی الرّحمن، آیه ۲۶ و ۲۷٫
[۱۰]– سورهی آل عمران، آیه ۱۷۹٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۱۲۴٫
[۱۲]– سورهی انعام، آیه ۱۷۹٫
[۱۳]– سورهی ص، آیات ۷۷ و ۷۸٫
[۱۴]– سورهی اعراف، آیه ۱۲٫
[۱۵]– سورهی انفال، آیه ۲۴٫
[۱۶]– بحار الأنوار، ج ۶۴، ص ۱۴۲٫
[۱۷]– سورهی رعد، آیه ۱۷٫
[۱۸]– سورهی بقره، آیه ۲۵۳٫
[۱۹]– نهج البلاغه، ص ۳۲۴٫
[۲۰]– سورهی بقره، آیه ۱۳۸٫
[۲۱]– سورهی حدید، آیه ۳٫
[۲۲]– الکافی، ج ۲، ص ۳۵۲٫
[۲۳]– سورهی فجر، آیات ۲۷ و ۲۸٫
[۲۴]– سورهی غافر، آیه ۱۶٫
[۲۵]– سورهی نحل، آیه ۶٫
پاسخ دهید