شبی که دیده‌ی خود، پُرستاره می‌کردم
برای غربت دل، فکر چاره می‌کردم
 
به دانه‌های چو تسبیحِ اشک در دستم
برای آمدنت، استخاره می‌کردم
 
نماز عاشقی من، شکسته شد امّا
سلام بر تو ز «دارالاماره» می‌کردم
 
من از محلّه‌ی آهن‌گران بی‌احساس
گذر نمودم و دل، پُر شراره می‌کردم
 
من از محلّه‌ی آهن‌گران بی‌احساس
گذر نمودم و دل، پُرشرار می‌کردم
 
یکی سفارش تیر سه شعبه‌ای می‌داد
دعا برای سرِ شیرخواره می‌کردم
 
غریب‌تر ز دلم، روزگار چون می‌خواست
به کودکان غریبم، اشاره می‌کردم

 

شاعر: علی ناظمی