شأن نزول و تفسیر آیه شریفه «وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً» چیست؟
شأن نزول و تفسیر آیه شریفه «وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً» از سوره نساء چیست؟
پاسخ اجمالی
برای آیات: «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً» و «وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً»،[۱] شأن نزول هایی نقل شده که یکی از آنها بیان می شود:
طایفه بنى ابیرق طایفه اى نسبتاً معروف بودند. سه برادر از این طایفه به نام «بشر» و «بشیر» و «مبشر» نام داشتند. بشیر به خانه مسلمانى به نام «رفاعه» دست برد زد و شمشیر و زره و مقدارى از مواد غذایى را به سرقت برد. فرزند برادر او به نام «قتاده» که از مجاهدان بدر بود، جریان را خدمت پیامبر اسلام(ص) عرض کرد، ولى آن سه برادر یکى از مسلمانان با ایمان را به نام «لبید» که در آن خانه با آنها زندگى می کرد در این جریان متّهم ساختند. لبید از این تهمت ناروا سخت برآشفت، شمشیر کشید و به سوى آنها آمد و فریاد زد که مرا متّهم به سرقت می کنید در حالى که شما به این کار سزاوارترید؛ شما همان منافقانى هستید که پیامبر خدا(ص) را هجو می کردید و اشعار هجو خود را به قریش نسبت می دادید، یا باید این تهمت را که به من زده اید ثابت کنید، یا شمشیر خود را بر شما فرود می آورم؟
برادران سارق که چنین دیدند با او مدار کردند، اما چون با خبر شدند که جریان به وسیله قتاده به گوش پیامبر(ص) رسید، یکى از سخنوران قبیله خود را مأمور کردند که با جمعى به خدمت پیامبر اکرم(ص) بروند و با قیافه حق به جانب سارقان را تبرئه کنند، و قتاده را به تهمت ناروا زدن متّهم سازند.
پیامبر اکرم(ص) طبق «وظیفه عمل به ظاهر»، شهادت این جمعیت را پذیرفت و قتاده را مورد سرزنش قرار داد، قتاده که بی گناه بود از این جریان بسیار ناراحت شد و نزد عمویش باز گشت و جریان را با اظهار تأسف فراوان بیان کرد. عمویش او را دلدارى داد و گفت: نگران نباش خداوند پشتیبان ما است. در اثر وقوع این جریان، آیات فوق نازل شد و این مرد بی گناه را تبرئه کرد و خائنان واقعى را مورد سرزنش شدید قرار داد.[۲]
معنای عبارت «وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً»، با توجه به شأن نزول و نکات زیر روشن می شود:
۱ – ترکیب آیه شریفه: «إنّ» حرف مشبهه بالفعل؛ «نا» ضمیر در محل نصب و اسم إنّ؛ «أنزلنا» فعل ماضی و «نا» ضمیر فاعلی آن؛ «إلى» حرف جرّ و «کاف» ضمیر است در محل جرّ و متعلق به «أنزل»؛ «الکتاب» مفعول به و منصوب؛ «بالحق» جار و مجرور متعلق به محذوف و حال برای الکتاب؛ «لام» برای تعلیل آمده است؛ «تحکم» فعل مضارع و منصوب است توسط «أن» ناصبه مقدر، و فاعلش ضمیر مستتر؛ (بین) ظرف مکان منصوب و متعلق به «تحکم»؛ «الناس» مضاف إلیه و مجرور. و مصدر مؤول از «أن تحکم» در محل جرّ قرار دارد و متعلق به «أنزلنا» است؛ «باء» حرف جر؛ «ما» اسم موصول و محلاً مجرور متعلق به «تحکم»؛ «أرى» فعل ماضی و «کاف» ضمیر مفعول به. مفعول دوم هم محذوف است؛ «اللّه» فاعل و مرفوع؛ «واو» استئنافیه است؛ «لا» ناهیه جازمه؛ «تکن» فعل مضارع از افعال ناقصه و مجزوم، و اسم آن ضمیر مستتر أنت است؛ «للخائنین» جار و مجرور متعلق به شبه فعل «خصیما» است و خود «خصیما» خبر «تکن» و منصوب می باشد و لام به معناى لأجل «به خاطر» آمده است.[۳]
۲ – خداوند در این آیات شریفه می فرماید: «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنى و از کسانى مباش که از خائنان حمایت نمایى! و از خداوند طلب آمرزش نما، که خداوند آمرزنده و مهربان است».
۳ – «خصیم»، به کسی گفته می شود که با دیگران مخاصمه می کند.[۴] و «مخاصمه» به معنای دشمنی و مجادله کردن با دیگران است.[۵] و طبق ترکیبی که از آیه شریفه ارائه شد؛ معنای «وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً» این می شود که، «به خاطر حمایت از خائنان، با دیگران دشمنی و مجادله نکن».
۴ – در این آیه، خداوند نخست به پیامبر اکرم(ص) سفارش می کند که هدف از فرستادن این کتاب آسمانى این است که اصول حق و عدالت در میان مردم اجرا شود. سپس به پیامبر(ص) هشدار می دهد که هرگز از خیانت کاران حمایت نکند.[۶]
۵ – گرچه روى سخن در این آیه به پیامبر اسلام(ص) است، ولى شکی نیست که این حکم یک حکم عمومى نسبت به تمام قضات و داوران می باشد، و به همین دلیل چنین خطابى مفهومش این نیست که ممکن است چنین کارى از پیامبر(ص) سر بزند؛ زیرا حکم مزبور ناظر به همه افراد است.[۷] همان طور که در روایتی از امام رضا(ع) درباره برخی از خطابات قرآنی به پیامبر(ص) آمده است که این خطاب ها هر چند به پیامبر است، اما امت آن حضرت اراده شده است.[۸]
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[۱]. نساء، ۱۰۵ و ۱۰۶.
[۲]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۱۱۰ – ۱۱۱، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش؛ ر.ک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب، ج ۱، ص ۱۵۰ – ۱۵۱، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.
[۳]. صافی، محمود بن عبدالرحیم، الجدول فی إعراب القرآن، ج ۵، ص ۱۵۸، دار الرشید، مؤسسه الإیمان، دمشق، بیروت، چاپ چهارم، ۱۴۱۸ق.
[۴]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۲، ص ۱۸۲، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
[۵]. بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص ۳۵۲، انتشارات اسلامی، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
[۶]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۱۱۱ – ۱۱۲، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
[۷]. همان، ص ۱۱۲.
[۸]. ر.ک: عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق: رسولی محلاتی، سید هاشم، ج ۲، ص ۲۲۴، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق. چاپ چهارم، اسماعیلیان، قم، ۱۴۱۵ ق.
پاسخ دهید