معتصم عباسی از رجب سال ۲۱۸ تا ربیع الأول ۲۲۷ و پس از وی واثق تا ذی حجّه ۲۳۲ حکومت کردند. سپس متوکل عباسی تا شوال ۲۴۷ زمام خلافت را در دست داشت. پس از متوکل، منتصر (م ۲۴۸) مدّت یک سال و پس از وی مستعین تا اواخر سال ۲۵۱ و سپس معتزّ تا سال ۲۵۵ بر مسند خلافت نشستند. سال وفات امام هادی علیه السّلام، چنانکه پیشتر گذشت، ۲۵۴ و طبعا در دوران معتز بوده است.

ابو الفرج اصفهانی در آغاز سخن از نهضتهای علوی که در عصر متوکل صورت می‌گرفت، به برخورد ناهنجار وی با طالبی‌ها اشاره کرده و وزیر او عبید اللّه بن یحیی بن خاقان را نیز مانند خود وی، از دشمنان سر سخت خاندان علوی بر شمرده است. از جمله برخوردهای تند و ناخوشایند متوکل با طالبیان، تخریب مقبره حضرت سید الشهدا امام حسین علیه السّلام و شخم زدن و هموار کردن زمینهای اطراف مقبره و زراعت بر روی آن و سختگیری شدید بر زائران امام حسین و مجازاتهای هولناک آنهاست[۱]. این تنشها تنها بدان دلیل بود که قبر امام حسین علیه السّلام در کربلا می‌توانست ارتباط عاطفی توده مردم را با طرز تفکر شیعی و امامان آنها تقویت نماید. همچنین ابو الفرج نمونه‌هایی از سختگیری این خلیفه را نسبت به علویان در مدینه می‌آورد که بسیار ناراحت‌کننده است.

امامت امام هادی علیه السّلام‌

پس از شهادت امام جواد علیه السّلام در سال ۲۲۰، فرزندش امام هادی علیه السّلام که هنوز بیش از شش سال نداشت، به امامت رسید. از آنجا که شیعیان به استثنای معدودی مشکل بلوغ امام درباره امام جواد علیه السّلام را پشت سر گذاشته بودند، در زمینه امامت امام هادی علیه السّلام تردید خاصی برای بزرگان آنها به وجود نیامد. به نوشته شیخ مفید و همچنین نوبختی، همه پیروان امام جواد علیه السّلام به استثنای افراد معدودی، به امامت امام هادی علیه السّلام گردن نهادند. آن عده معدود که از قبول امامت حضرت هادی علیه السّلام سرباززدند، تنها برای مدّت کوتاهی به امامت موسی بن محمد (م ۲۹۶) معروف به «موسی مبرقع» مدفون در قم[۲] معتقد گردیدند؛ لیکن پس از مدّتی از امامت وی روی برتافتند و امامت امام هادی علیه السّلام را پذیرفتند.[۳] سعد بن عبد اللّه بازگشت این افراد به امام هادی علیه السّلام را، از آن روی می‌داند که خود موسی مبرقع از آنان بیزاری جست و از خود راند.[۴]
از نظر طبرسی و ابن شهر آشوب، همین اجماع شیعیان به امامت امام هادی علیه السّلام دلیل محکم و غیر قابل تردیدی است بر صحّت امامت آن حضرت.[۵] با این حال، مرحوم کلینی و دیگران نصوص مربوط به امامت حضرتش را برشمرده‌اند و از پاره‌ای روایات چنین بر می‌آید که امام جواد علیه السّلام هنگامی که از طرف معتصم عباسی به
بغداد فرا خوانده شد- به دلیل آن که این احضار را تهدیدی برای خود تلقی نموده و احساس خطر کرده بود- امام هادی علیه السّلام را به جانشینی خود برگزید.[۶] حتی نصّ مکتوبی درباره امامت ایشان به جای گذاشت تا پس از وی هیچ‌گونه تردیدی در این خصوص باقی نماند.[۷]

احضار امام هادی علیه السّلام به سامرا

متوکل در بحبوحه این سختگیریها به یاد امام هادی علیه السّلام افتاد و دستور داد آن حضرت را در مدینه بازداشت کنند و به سامرّاء بیاورند. بدین ترتیب می‌توانست آمدوشدهای مردم با امام هادی علیه السّلام را از نزدیک تحت کنترل درآورد. این همان سیاست مأمون بود که پیشتر درباره امام رضا علیه السّلام اعمال شد و البته ظاهر آن در زمان مأمون آراسته‌تر بود.
در منابع حدیثی و تاریخ، گزارشهای بسیاری درباره جلب امام هادی علیه السّلام از مدینه به سامرا وجود دارد که می‌کوشیم با تلفیق آنها، گزارش جامعی در این زمینه ارائه دهیم.
متوکل در سال ۲۳۳ مصمم شد تا امام را از مدینه به سامرا بیاورد. شیخ مفید تاریخ آن را ۲۴۳ دانسته است که صحیح نیست، بلکه در این تاریخ یکی از شیعیان، نامه متوکل دایر بر احضار امام هادی علیه السّلام را استنساخ کرده است.[۸]
در آن سال عبد اللّه بن محمد هاشمی، ضمن نامه‌ای به متوکل نوشت: اگر نیازی به حرمین داری علی بن محمد را از آن طرد کن؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و جمعیت زیادی به دعوت وی پاسخ مثبت داده‌اند. همسر متوکل نیز نامه تحریک‌آمیزی در همین زمینه به او نوشت.[۹] به دنبال همین گزارشها بود که متوکل برای جلب امام به سامرّاء، اقدام کرد.[۱۰] ابن اثیر با اشاره به رفتار خشن متوکل با خاندان علوی، از برخی ناصبیان و نیز همین عبد اللّه بن محمد هاشمی نام می‌برد که مرتب بر آتش خشم خلیفه دامن می‌زدند. این افراد همواره متوکل را از علویان بیم داده و او را به تبعید و رفتار خشونت‌آمیز با آنها تحریک می‌کردند.[۱۱]
ابن جوزی پس از اشاره به سعایت برخی افراد بدبین به خاندان رسالت نزد متوکل، می‌نویسد: متوکل به دلیل همین گزارشهای حاکی از میل مردم به امام هادی علیه السّلام او را به سامرّاء احضار کرد.[۱۲]
شیخ مفید می‌نویسد: امام هادی علیه السّلام طی نامه‌ای به متوکل، این گزارشها را تکذیب نمود.[۱۳] و متوکل در پاسخ امام، نامه احترام‌آمیزی نوشت و ضمن عزل عبد اللّه بن محمد هاشمی- که امور مربوط به نماز و جنگ در مدینه را به عهده داشت- زیرکانه از امام خواست تا به سامرّاء (عسکر) حرکت کند. مرحوم کلینی و همچنین شیخ مفید، متن نامه متوکل را آورده‌اند.
متوکل در این نامه، با تأکید بر این که شخصیت والای امام را درک می‌کند و حاضر است هر نوع کمک لازم را در حق وی انجام دهد، خبر عزل عبد اللّه بن محمد و جانشینی محمد بن فضل به جای او را به اطّلاع امام رساند و افزود که به محمد بن فضل دستور داده، احترام امام را رعایت کند و از رأی و فرمان وی سر نتابد. در ادامه نامه متوکل آمده: او مشتاق تجدید عهد با امام است و قصد دیدار او را دارد، بدین جهت لازم است آن حضرت خود به همراهی هر کسی که می‌خواهد- در فرصت مناسب و با آرامش کامل- رهسپار سامرّاء شود و اگر تمایل دارد، یحیی بن هرثمه و سپاهیان همراه وی- که از فرمان آن حضرت اطاعت خواهند کرد-[۱۴]در این سفر او را همراهی نمایند. آنگاه یحیی را خواست و به او دستور داد با سیصد تن نظامی به کوفه رفته و در آنجا بار و بنه را نهاده و از طریق بادیه به مدینه رود و علی بن محمد الهادی علیه السّلام را با رعایت احترام نزد او بیاورد.[۱۵]
متوکل، برنامه کار خود را از آن روی چنین ریخته بود که حساسیت مردم بر انگیخته نشود و مسافرت اجباری امام، پی‌آمدهای ناملایمی را به دنبال نداشته باشد، ولی مردم مدینه از همان آغاز متوجه موضوع شده بودند.
ابن جوزی در این باره از یحیی بن هرثمه نقل می‌کند: من به مدینه رفتم و داخل شهر شدم، مردم بسیار ناراحت و برآشفته شدند و دست به یک سری عکس العملهای غیر منتظره و در عین حال ملایم زدند. بتدریج ناراحتی مردم به حدی رسید که به طور علنی داد و ناله راه انداختند و در این کار چنان زیاده روی کردند که تا آن زمان، مدینه چنین وضعی به خود ندیده بود. آنها بر جان امام هادی علیه السّلام می‌ترسیدند؛ زیرا او افزون بر این که به طور مرتب در حق آن‌ها نیکی می‌کرد، همواره ملازم مسجد بوده و اصلا کاری به کار دنیا نداشت. در مقابل این وضع ناچار شدم به مردم اطمینان دهم و آنها را به خویشتن‌داری و حفظ آرامش دعوت کنم. نزد آنها قسم خوردم که من هیچ گونه دستوری مبنی بر رفتار خشونت‌آمیز با امام هادی علیه السّلام را ندارم و هیچ خطری امنیت آن حضرت را تهدید نمی‌کند. [۱۶]
روشن بود که امام علیه السّلام به میل خود قصد آمدن به سامرا- که شهری نظامی و محدود بود را نداشت و فرستاده متوکل مأموریت داشت تا امام را به اجبار به آن دیار بیاورد. به همین جهت، همان طور که در ادامه روایت بالا آمده، به تفتیش منزل امام پرداخت و جز کتبی درباره ادعیه و علم، چیزی نیافت. گفته‌اند که خود یحیی بن هرثمه، شیفته امام شد و به امامت آن حضرت گرایش قلبی پیدا کرد.[۱۷]
روایتی در «عیون المعجزات» حاکی از آن است که یحیی بن هرثمه نخست نزد عبد اللّه بن محمد هاشمی رفت و نامه متوکل را به رؤیت او رسانید و آنگاه با هم نزد امام آمده و او را سه روز مهلت دادند که خود را برای سفر آماده سازد. پس از سه روز که به سراغ امام آمدند آن حضرت خود را آماده حرکت کرده بود.[۱۸] در روایتی دیگر آمده است که امام هادی علیه السّلام فرمود: او را به اجبار به سامرّاء آورده‌اند.[۱۹]

اقامت امام در سامرّاء

امام هادی علیه السّلام به هنگام ورود به سامرا، با استقبال مردم مواجه شد و در خانه خزیمه بن حازم سکنا داده شد.[۲۰] یحیی بن هرثمه می‌گوید: وقتی در سر راهمان وارد بغداد شدیم، اسحاق بن ابراهیم طاطری را که والی بغداد بود دیدم. او درباره امام به من چنین گفت: ای یحیی! این مرد فرزند رسول خداست؛ با توجه به وضعیت اخلاقی متوکل- که خود بدان آشنایی کامل داری- اگر درباره او گزارش تحریک‌آمیزی به خلیفه بدهی او را می‌کشد؛ و اگر چنین شود، در روز قیامت کارت با رسول خداست.
هنگامی که به سامرّاء رسیدیم نخست وصیف ترکی را دیدم و خبر ورود امام را به اطلاع وی رساندم. او گفت: اگر یک مو از سر این مرد کم شود، بازخواست خواهی شد. سپس پیش متوکل رفتم و گزارشی دادم که حاکی از حسن سیرت و ورع و زهد امام بود و بدو گفتم که در جریان تفتیش از منزل او، چیزی جز چند کتاب علمی و مصحف نیافتم.[۲۱]
به نقل شیخ مفید، نخستین روزی که امام وارد سامرّاء شد، متوکل دستور داد تا او را یک روز در «خان[۲۲] صعالیک» نگاه داشتند و روز بعد به خانه‌ای که برای اسکان آن حضرت در نظر گرفته شده بود، بردند.[۲۳] به نظر صالح بن سعید، این اقدام به قصد تحقیر امام علیه السّلام انجام شده بوده است. او می‌گوید: در همان آغاز ورود امام علیه السّلام خطاب به ایشان عرض کردم: اینها همواره سعی در فرونشاندن نور و نادیده گرفتن موقعیت الهی شما دارند؛ برای همین شما را در این خان که به خان الصعالیک معروف است، جای داده‌اند. [۲۴]
امام علیه السّلام تا پایان عمر خود- بیش از بیست سال- در این شهر به سر برد. شیخ مفید با اشاره به اقامت اجباری امام در سامرّاء می‌نویسد: آن حضرت به ظاهر مورد احترام خلیفه بود، ولی در باطن به وسیله متوکل دسیسه‌هایی علیه آن حضرت می‌شد که هیچ یک از این نقشه‌ها در عمل موفق نبود.[۲۵]

منبع: کتاب حیات فکری و سیاسی ائمه  از صفحه ۵۰۱تا ۵۰۷ /رسول جعفریان


[۱] مقاتل الطالبیین، ص ۴۷۸٫ ابو الفرج در ادامه گزارش خود می‌افزاید: عده‌ای از شیعیان امام حسین علیه السّلام پس از تخریب قبر شریف، علائمی تعیین کرده بودند که پس از کشته شدن متوکل به کربلا آمده و همراه افرادی از علویان و طالبیان قبر را مشخص کرده و مقبره‌ای بر آن بنا کردند.

[۲] نک: رساله میرزا حسین نوری درباره موسی مبرقع تحت عنوان «البدر المشعشع فی احوال ذرّیه موسی المبرقع» که در آن از موسی مبرقع به شدّت دفاع کرده است

[۳] فرق الشیعه، ص ۹۱؛ الفصول المختاره، ص ۲۵۷

[۴] المقالات و الفرق، ص ۹۹

[۵] اعلام الوری، ص ۳۳۳؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۴۴۳؛ مسند الامام الهادی علیه السّلام، ص ۲۰

[۶] الکافی، ج ۱، ص ۳۲۳؛ بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۱۱۸

[۷] الکافی، ج ۱، ص ۳۲۵؛ نک: مسند الامام الهادی علیه السّلام، صص ۲۰- ۱۸

[۸] نک: الارشاد، صص ۳۳۴- ۳۳۳؛ الکافی، ج ۱، ص ۵۰۱

[۹] ثم کتبت الیه بهذا المعنی زوجه المتوکل

[۱۰] بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۲۱۳، به نقل از عیون المعجزات

[۱۱] الکامل، ابن اثیر، ج ۷، ص ۲۰؛ و نک: مقاتل الطالبیین، ص ۴۸۰

[۱۲] تذکره الخواص، ص ۳۵۹

[۱۳] الارشاد، ص ۳۳۳

[۱۴] الکافی، ج ۱، ص ۵۰۱؛ الارشاد، ص ۳۳۳؛ تذکره الخواص، ص ۳۶؛ الفصول المهمّه، ص ۲۷۹

[۱۵] بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۱۴۲، به نقل از الخرائج و الجرائح

[۱۶] تذکره الخواص، ص ۳۵۹

[۱۷] مروج الذهب، ج ۴، ص ۸۴؛ تذکره الخواص، ص ۳۵۹

[۱۸] بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۲۰۹

[۱۹] المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۴۵۴؛ مسند الإمام الهادی علیه السّلام، ص ۴۴

[۲۰] اثبات الوصیّه، ص ۲۲۸

[۲۱] تذکره الخواص، ص ۳۵۹؛ مروج الذهب، ج ۴، ص ۸۵

[۲۲] محل فرود کاروانها، مسافر خانه.

[۲۳] الارشاد، ص ۳۳۴؛ روضه الواعظین، ص ۲۱۰

[۲۴] الارشاد، ص ۳۳۴

[۲۵] همان