چرا بعد از وفات حضرت محمد(ص) و جانشینی ابوبکر مسلمانان به اعتراض برنداشتند به طوری که او را از از قدرت بردارند؟
این سؤال یکى از مهمترین مسائلى است که به ذهن هر مسلمانِ محقّق و منصف خطور مىکند؛زیرا روایات فراوانى از زبان رسول اکرم(ص) در فضایل حضرت على(ع) آمده است. این روایات را اهل تسنن هم قبول دارند و کتابهاى روایى آنها مملو از این احادیث است. حال با وجود این همه روایات و تاکیدها علّت رویگردانی بسیارى از مردم چه بوده بوده است؟ چرا بسیاری از مردم به این عمل اعتراض نکردند؟ در جواب می گوییم علت مىتواند چند چیزباشد:
۱ – حب قدرت و ریاست بسیارى از بزرگان مهاجرین و انصار؛ به عنوان نمونه غزالی ، عالم مشهور اهل سنت در باره پیمان شکنی عمر بن خطاب میگوید :از خطبههای رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عید غدیر خم است که در آن فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت :
«افتخار ، افتخار ای ابوالحسن ، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی .»
این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روزها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشیها ، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهای دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد :] پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهایى ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى کردند.( سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، ابوحامد غزالی ، ج۱ ، ص۴ ، باب فی ترتیب الخلافه والمملکه )
۲ – وجود نفاق و اختلاف در میان بزرگان قوم؛ اوج این اختلافات را در میان خود اهالی سقیفه برای تعیین خلیفه می توان مشاهده کرد آنجا که قریشیان به سرکردگی ابوبکر و عمر در مقابل انصاربه سرکردگی سعد به مقابله پرداختند و بالاخره غالب هم شدند.
۳ – وجود اختلاف و کینههایى از گذشته در بین مسلمانان؛ در این زمینه نقل شده: شخصی از طایفه بنی اسد از امام علی علیه السلام سؤال کرد :چگونه شما را که از همه سزاوارتر بودید از مقام خلافت کنار زدند ؟ حضرت در پاسخ فرمود : بدان که آن ظلم و خودکامگى که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد ، در حالى بود که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندى با رسول خدا (ص) استوارتر بود ؛ جز خودخواهى و انحصارطلبى چیز دیگرى نبود که : گروهى بخیلانه به کرسى خلافت چسبیدند ، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست کشیدند ، داور خداست ، و بازگشت همه ما به روز قیامت است . (نهج البلاغه ، خطبه ۱۶۲، نهج البلاغه محمد عبده ، ج۲ ، ص۶۴ و شرح ابن أبی الحدید ، ج۹ ، ص ۲۴۱ و علل الشرایع ، ج۱ ، ص۱۴۶ )
۴ – سست ایمانى تازه مسلمانان؛ بسیاری از مسلمانان در سالهای پایانی و بالاخص سال نهم و دهم هجرت که به علت همین سیل مسلمان شدن به عام الوفود نیز معروف شد مسلمان شده بودند و طبیعی بود که با امر رسول خدا به جانشینی امیرالمومنین چندان مانوس نباشند. خود امیر المؤمنین در این رابطه می فرماید:
«به خدا سوگند اگر خطر ایجاد اختلاف و شکاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت که بار دیگر کفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد واسلام محو و نابود شود. من موضع دیگری در برابر آنان می گرفتم، لکنا علی غیر ماکنالهم علیه».(شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج۱، ص ۳۰۷، چاپ اول قاهره، دارالاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ هجری قمری)بدیهی است که از چنین مجموعه که خطر ارتداد بسیار از آنان موجب سکوت حضرت گردید، توقعی حمایت و دفاع وایثار نخواهد بود). سیره پیشوایان، مهدیپیشوائی، ص ۶۳ – ۷۲٫ چاپ دوم، مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، ۱۳۷۴ هجری قمری،قم(
۵ – وجود کینهها و دشمنىهاى برخى با حضرت على(ع) (زیرا بسیارى ازبستگان نزدیک آنان در جنگها به دست حضرت على کشته شده بودند)؛ امیر المؤمنین علیه السلام خودش در این زمینه می فرماید: فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَهً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ . (نهج البلاغه ، خطبه ۱۶۲ ). ابن أبی الحدید سنی معتزلی هم در این باره مینویسد :قریش با کینه های فروخفته و بیماری حسادت دست در دست یکدیگر به جنگ با امیر المؤمنین روی آورد همانگونه که در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز به همین روش و سیره عمل کرده بود .( شرح نهج البلاغه ، ج ۱۶ ، ص ۱۵۱)
۶ – نگرانى گروهى از اشراف از ادامه راه رسول اللّه به وسیله امیرالمؤمنین(ع) و عدالت وى؛ و همین عامل هم باعث شد تا مسلمان نماهایی چون خوارج ایشان را به شهادت برسانند.
۷ – حیلهگرى وخدعه برخى از افراد و ایجاد جوّ متشنّج و آلوده بعد از پیامبر(ص) (به عنوان مثالتبلیغ مىکردند که ما على را براى جانشینى پیامبر قبول داریم ولى فعلاً جوان است(حدود ۳۳ سال).
۸ – ریشه کن نشدن رسوم قبیلهاى و عصبیت جاهلى (برخى از مورّخان براین نکته تأکید دارند که مردم با این که حرفهاى حضرت رسول(ص) را شنیده بودند، ولىباز منتظر آن بودند که شخصى طبق سنت قبیلهاى براى خلافت برگزیده شود). عمده مسلمانان و کسانی را که در کنار پیامبر حضور داشتند، – با توجه به ظهوراسلام در جزیره العرب – مجموعه اعراب مسلمان مکه و مدینه (مهاجرین و انصار) تشکیل می دادند. آنان علی رغم گرویدن به اسلام، علقه های قومی و فرهنگ قبیله محوری هنوزدر تصمیم گیری های آنان دخیل بود.
در اولین لحظات بعد از رحلت پیامبر ـ صلّیالله علیه و آله ـ گروه مهاجرین مکه و در رأس آنان ابوبکر و همفکرانش در برابرقبایل انصار به صف آرایی پرداختند و با اکثریت گروه انصار به پیشوایی سعد بن عباده رئیس خزرجیان، به مقابله بر خواستند و سرانجام نیز با حیله های حساب شده و تهدید خلیفه دوم، در این رقابت پیروز گردیدند و قدرت را تصاحب نمودند. (پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علیـ علیه السّلام ـ، جعفر سبحانی، ص ۲۰۱ – ۲۰۹، چاپ سوم، ۱۳۶۶، انتشارات جهان آراء).
در چنین اوضاع و احوالی که رگه های جاهلیت قوم گرائی گل کرده بود و دو طایفه مهاجر و انصار بر سر خلافت پیامبر ـ صلّیالله علیه و آله ـ به جنگ و ستیز برخواسته بودند، فقط عده اندکی از پیروان راستین پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و رجال بنی هاشم به علی ـ علیه السّلام ـ وفادار ماندند که این تعداد نیز بسیار کم و انگشت شمار بودند و در حدی نبودند که بتوانندحرکت جامعه را از وضعیت به وجود آمده تغییر دهند زیرا رنگ نفاق در چهره اکثر مدعیان تقرب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مشهود بود همان هایی که بعداً جریان هایی مثل ناکثین و مارقین و … در برابر حضرت علی ـ علیه السّلام ـ پدید آورند.
البته براى هر یک از موارد هشتگانه شواهد تاریخى و دلایل کافى دیگری نیز وجود دارد که به جهت اختصار به همین موارد بسنده می کنیم.
همچنین نظیر این قضایا درقرآن نیز آمده و آن داستان موسى و هارون(ع) و سامرى است. بدین صورت که پیامبرى موسى(ع)براى بنى اسرائیل ثابت شده بود. عصاى او را دیده و ید بیضاى او را مشاهده کردهبودند. ساحران در مقابل چشمان آنان ایمان آوردند. هم چنین دیدند که چگونه عصاى موسىنیل را شکافت و خود آنها از آن عبور کردند و فرعون و انصارش غرق شدند و…با اینوجود وقتى موسى(ع)، هارون را به جانشینى خود نصب کرد و به دستور خدا به کوه طور رفت… مردم دوباره بت پرست شدند و جانشینى هارون را قبول نکردند و به نصایح او گوش فراندادند و گاوى را که سامرى با طلا و زیورآلات خود آنها ساخته بود، پرستیدند. این در حالى بود که پیامبرشان نمرده بود و فقط تأخیر کرده بود. (براى آگاهى بیشتر ر.ک: سوره طه، آیات ۴۰ – ۹۹). رسول خدا(ص) هم به حضرت على(ع) فرمودند: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى و این شباهت درامور متعددى است که یکى از آنها عدم تبعیت مردم است.
منبع:پرسمان
پاسخ دهید