در پاسخ به این پرسش ، آیت الله شیخ محمدرضا بحرینی ، ضمن اشاره به برخی اشتباهات یا سهل انگاری هایی که مورخان مرتکب شده اند، قرآن کریم و مراجعه به آراء و گفته های اهل بیت را بهترین مرجع برای شناخت سیره پیامبراکرم (ص ) دانسته و در این مقاله که نخستین قسمتش در این شماره و ادامه اش در شماره آینده به استحضار خواهد رسید، کوشیده تا راهنمای علاقه مندان برای اطلاع صحیح از سیره رسول اکرم (ص ) باشد. ساختن و پرداختن شخصیت های کاذب برای برخی از صحابه ، آن هم بر پایه مصلحت و رأی دولتمردان ایجاب کرد برخی از سخنان مجعولِ صحابه غیر متعهد به موجب حسن ظنّ به آنها مقبول عوام افتد و از آنها بپذیرند و برای دیگران نیز نقل کنند. به ویژه آنکه حاکمیّت وقت مایل بود مردم را سرگرم کرده ، متوجه به خود سازد. این قربانی کردن حقیقت در مسلخ مصلحت را باید نخستین سنگ انحراف در بنای دین نامید. بدین ترتیب با توجه به اموری که گفته شد، مشخّص می شود نگارش سیره خاتم الانبیا(ص ) کاری خطیر و حقاً نیازمند تحقیق و تتبع و ژرف نگری در اخبار و متون تاریخی است و تعمق و تأمل در آنها و جدا ساختن صحیح از سقیم و درست از نادرست ، تنها از دانشوران بزرگ ساخته است .
ناگفته نماند که درباره زندگی رسول اکرم (ص ) نگارندگان بسیاری قلم به دست گرفته و سیره آن حضرت را رقم زده اند، اما آنچه فراهم آمده از آنچه شایسته شخصیت عظیم آن بزرگوار است ، هنوز بسیار فاصله دارد، و درست است اگر گفته شود آثار بر جای مانده هنوز اندکی از پرتو خیره کننده آن خورشید نورانی را ترسیم ننموده است .
در اینجا با قدردانی از فرهیختگان و پژوهشگران و نویسندگانی که بر پایه علاقه و ارادت به آن حضرت ، به ابعاد زندگی آن سرور کائنات توجه کرده و اسناد گران بهایی برای ما به یادگار نهاده اند، و با کمال سپاس از ایشان ، باید گفت که در این فضای نورانی هر چه پرنده افکار و عقول بیشتر پر بکشد و محققان بکوشند و کتاب ها بنگارند و بر ذخائر موجود بیافزایند، شایسته و ارزنده است زیرا عظمت شخصیت حضرت ختمی مرتبت (ص ) فزون تر از عظمت آسمان ها و زمین است ، و گرچه احاطه به همه ابعاد شخصیتی آن مصطفای خدا میسّر و ممکن نیست ، اما هر محققی می تواند اندکی از ابرهای فاصل بین او و چشم خردمندان را بکاهد و نتیجتاً از نور وجود او بیشتر بهره بگیرد.
ای کاش گروهی از حوزویان غایت و هدف تلاش عالمانه خویش را تحقیق در زندگی رسول اکرم (ص ) و تاریخ او و رسیدن به حقایق زیست او قرار دهند و همان گونه که در فقه درخشندگی فقها کاملاً محسوس است ، در عرصه شناخت روایات تاریخی مربوط به زندگی نبیّ مکرّم و ائمّه هدی (ع ) نیز این درخشندگی حاصل آید، زیرا بدون تردید کتابهای تاریخی همه نیازمند نقد و بررسی است و نویسندگان این کتابها هیچ یک صحّت و درستی تمامی وقایعی را که از این منبع و آن مأخذ نقل شده تضمین نکرده ، بلکه به تحقیق بیشتر و عمیق تر در پیرامون نقلیات اعتراف دارند. مثلاً علی بن برهان الدین حلبی در سر آغاز کتاب معروفش «السیره الحلبیّه » به نقل از دانشمند معروف زین الدین عراقی می گوید: «وَلیَعلَم الطالبُ أنّ السِیَرات تجمع ما صحَّ و ما قد أُنکِرَ». «پژوهشگر باید بداند که کتابهای سیره آثار صحیح و ناصواب هر دو را جمع کرده اند، اما قبول و رد آن بستگی به اجتهاد دارد که راه آن باز است ». ما به روشنی می بینیم نسبت به یک حادثه تاریخی ، یک مورّخ روایات گوناگونی را نقل می کند و برای هر روایت نیز اسناد خاص خود می آورد، تا خواننده محقق به اسناد نگریسته ، تحقیق کند و صحیح را از ناصحیح باز شناسد. کتب تاریخی قدمای از مورخین اسلامی عمدتاً مجموعه هایی است از گفته های تاریخی دیگران که نویسنده منحصراً آن را نقل می کند نه آنکه آنچه نقل کرده ضرورتاً صحیح باشد! طبری ابوجعفر (متوفای ۳۱۰ هـ. ق ) مورخ معروف در مقدمه کتاب تاریخ خود می گوید:
«فما یکن فی کتابی من خبرٍ ذکرناه عن بعض الماضین فما یستنکره قارئه او یستشنعه سامعه من اجل انه لم یعرف له وجهاً من الصحه ولا معنی فی الحقیقه فلیعلم انه لم یُؤت فی ذلک من قبلنا و انما أتی فی بعض ناقلیه الینا». (۱) «پس هر مطلبی که ما از گذشتگان نقل کرده ایم ، اگر برای خواننده امری ناشدنی و یا برای شنونده مطلبی ناشایسته و شنیع جلوه کند، باید بداند که ما گوینده آن نبوده ایم ، بلکه آن سخنان از جانب برخی ناقلان به ما رسیده و ما نیز نقل کرده ایم ».
می بینیم که طبری رسماً مسؤلیت صحّت همه نوشته هایش را رد می کند. نیز احمد بن ابی یعقوب مشهور به یعقوبی از نویسندگان دوره بنی عباس (متوفای ۲۷۵ قمری ) و صاحب تاریخ یعقوبی در اثر خود آورده که او نیز به رسم دیگران آنچه را مورخین دیگر گفته اند ذکر کرده ، و هرگز درستی تمام گفته هایش را ضمانت نمی کند و تصریح دارد که پاره ای از اخبار وارده با برخی دیگر سازگاری ندارد. وی می گوید: «قد ذهبنا الی جمع المقالات و الروایات لانا قد وجدناهم قد اختلفوا فی احادیثهم و اخبارهم و فی السنین و الاعمال ».
«ما کوشیده ایم تا سخنان و روایات گوناگون را در کتاب خویش گردآوریم زیرا راویان گذشته را در بیان احادیث و اخبار و رفتار و نیز سال وقوع حوادث بسیار مختلف یافتیم ». این امر بیانگر آن است که بعضی از روات حداقل از حافظه درستی نیز برخوردار نبوده و گاه سال و ماه و روز یک واقعه ، مانند ولادت یک شخصیت را مختلف نقل کرده اند. حال آنکه سال و ماه و روز یک حادثه امری است غیر قابل تکرار. بدین جهت است که صاحب تاریخ یعقوبی می گوید: «زاد بعضهم و نقص بعض فاردنا ان نجمع ما انتهی الینا مما جاء به کل امرٍ منهم .» (۲) بنابراین هیچ یک از مورخین صحت تمامی آنچه را نقل می کنند تضمین نکرده و نمی کنند. با توجّه به واقعیت های یاد شده ، این پرسش مطرح می شود که بهترین و مطمئن ترین راه در مسیر آشنایی به سیره رسول اکرم (ص ) چیست ؟ به نظر می رسد در این خصوص بهره گیری از سه عامل می تواند امیدبخش و اطمینان زا باشد: اول قرآن کریم که هر امری در معارف و اصول و فروع اسلام مورد نیاز بوده در آن آمده است . عمرو بن قیس می گوید: از حضرت باقر(ع ) شنیدم که می فرمود: «ان الله تبارک و تعالی لم یدع شیئاً یحتاج الیه الامّه الاّ انزله فی کتابه و بیّنه لرسوله (ص )(۳). «خداوند سبحان هیچ امری از اموری که امت نیازمند به آن بوده اند، وانگذارده و به نیازهای امت عنایت داشته و در قرآن خویش آورده و برای رسول اکرم (ص ) آن را بیان فرموده است .»
بویژه قرآن کریم آیات بسیاری در باره سیره و روش و حوادثی که رسول اکرم (ص ) با آن مواجه شده در خود دارد و این آیات نه فقط از آغاز رسالت خاتم پیامبران و دعوت خلق به خروج از ذلت پرستش غیر خدا به عزت بندگی حق سخن ها دارد، بلکه در توصیف اخلاق عظیم آن حضرت و علو همّت و صداقت و امانت و عطوفت و رحمت و رأفت و کرم و ایثار نبی اکرم و حتی حوادثی که ارتباطی به شأن او داشته نظیر حادثه فیل و ابرهه و نیز وقایع دوران نوجوانی او و فقدان پدر و مادر و یتیمی آن جناب و حتی اشاره به ایمان پدران آن گرامی ، گفتنیهای ارزنده ای را برای خواننده خویش بیان می کند.
بدین ترتیب هرگاه آیات مبارکات قرآن درباره آن جناب را به شیوه آیات الاحکام مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم و معرفت به آن را فقه اکبر بدانیم و در فهم دقیق این آیات به امامان راستین و نوری و هدایتگر از اهل بیت آن گرامی مراجعه کنیم ، به یقین به سیره و روش و منش آن حضرت به گونه ای که باید شناخت ، نائل خواهیم شد.
دومین عاملی که در شناخت سیره رسول اکرم (ص ) شایسته اتّکا و اقبال است ، مراجعه مستقیم به اهل البیت آن بزرگوار(ع ) و توجه و تأمّل نسبت به سخنان آن گرامیان در وصف سیره نبوی است ، و به راستی برای معرفی راه و رسم نبی اکرم (ص ) چه کسی شایسته تر است از شخصیت اول آل محمد (ص ) و شخص دوم عالَم اسلام امیرالمؤمنین (ع )، همان وارث علوم الهیِ رسول و رازدار رازهای الهی و جانشین به حق او؟ و البتّه فرزندان معصوم آن گرامی نیز که وارثان دانش اویند، از چنین شایستگی به تمام برخوردارند.
سرانجام باید از تاریخ و آنچه از سیره حضرت به طور قطع از متون تاریخی بدست می آید اشاره کرد، زیرا به واسطه فزونی روایات و اتفاقشان بر بسیاری از امور مربوط به زندگی آن حضرت ، ابعاد مختلف حیات آن جناب مستنداً روشن می شود.
بدین ترتیب با اتکاء به سه عامل یاد شده ، محقّق در نگارش سیره آن حضرت از نص روایات ضعیف و بی سند و یا گاه معیوب السند و ناصحیح بی نیاز می شود. این وظیفه امروز ماست که با ارج نهادن به زحمات مورخین گذشته ، بدون تحقیق در پی آنها نرفته ، نقلیّات آنان را تکرار نکنیم و بنا را بر این بگذاریم که سیره و روش نبی (ص ) شایسته دقت و فهم و درک و برتر از آنست که هر ناقل مجهول الهویه و آلوده ای سخنی راجع به پیامبر و زندگیش بگوید و ما نیز بدون بررسی آن را نقل کنیم ، که در این صورت به جای یاری پیامبر به یاری دشمنان اسلام و مهاجمین به مسلمین و به اعانت مستشرقین مغرض شتافته ایم ! …
پرواضح است انجام این پژوهش و بررسی اسناد احادیث و روایات و نیز توجه به درستی و نادرستی متون آنها، وظیفه تخصصی بلکه رسالت خطیر دانشمندان اسلامی است و نه بیگانگان ، و روشن است که آنچه از قرآن و روایات مورد اطمینان مستفاد شود، قابل اعتماد و استناد خواهد بود، و چنانچه مطلبی خلاف آن در متون تواریخ یافت شود، باید از آن اعراض کرد، زیرا قرآن میزان برای تشخیص حق از باطل : «الله الذی انزل الکتاب با الحق و المیزان ». (۴) و بیان قرآن صدق است و خلاف قرآن کذب : «و تمت کلمه ربک صدقاً و عدلا لا مبدل لکلماته ». (۵) بنابراین ، هرگاه پژوهشگری بخواهد سیره نبی اسلام (ص ) را بشناسد، نمی تواند منحصراً به کتابهای تاریخی مراجعه کند، زیرا فحول مورخین نیز نوشته هایشان مخلوط است و هر آنچه با غیر خود آمیخته شود، معیوب می شود، از این رو، ناظر به تاریخ باید از توانایی شناخت معایب آن نیز بهره مند باشد، در غیر این صورت ، باید از قضاوت غیر محققانه بر اساس نوشته مورخ بپرهیزد، زیرا مورخین خود نیز این واقعیت را می پذیرند که همه آنچه در نقل آن کوشش کرده اند، قابل اعتنا و اعتماد نیست . ابن خلدون در مقدمه تاریخش در این خصوص می گوید: «ان فحول المورخین قد استوعبوا اخبار الایام و جمعوها و سطروها فی صفحات الدفاتر و اودعوها و خلطها المتطفّلون بدسائس من الباطل و همّوا فیها او ابتدعوا و زخارف من الروایات المضعفه لفقوها و وضعوها و اقتفی تلک الاثار الکثیر ممن بعد هم و اتبعوها و ادوّها الینا کما سمعوها و لم یلاحظوا اسباب الوقایع و الاحوال و لم یراعوها و لا رفضوا ترهات الاحادیث و لا دفعوها… و الحق لا یقاوم سلطانه و الباطل یقذف بشهاب النظر شیطانه .» «مورخین برجسته اخبار را جمع کرده ، در کتابها نگاشته ، به آیندگان سپردند، ولی ریزه خواران خوان تاریخ آنها را به نیرنگ های باطل در آمیخته ، در کار آنها بدعت ها نهاده ، سخنان باطل و بی اساس را با آثار صحیح تلفیق کردند و علاوه بر آن کسانی که از پس آنها آمدند، از بافته های آنان پیروی کردند و همانگونه که از آنها شنیده بودند به ما رساندند. بدون آنکه در اسباب و علل وقایع بیاندیشند…».(۶)
البته این نگارنده نیز، در این مقاله ، بنای اجتهاد در تاریخ نبی اکرم (ص ) را ندارد وانجام این مهم بر مورخین فرهیخته و دانا و توانا لازم است و هرگاه در این نوشتار از یعقوبی جمله ای و از طبری سخنی و از ابن خلدون کلامی آورده شد، صرفاً برای اثبات این مدعا بود که تمامی آنچه در متون تاریخ آمده ، ارزنده نیست و با واقع مطابقت ندارد…». اینک به مناسبت حث ، نظری به چگونگی زیست نبی اکرم (ص ) در پرتو وحی می افکنیم و شخصیت برتر آن سرور کائنات را در جلوه و نور آیات قرآن می نگریم . آیات مبارکات کتاب کریم در رابطه با حضرت ختمی مرتبت بر چندین وجه است .
دسته نخست آیاتی است که سخن از عهد و پیمان و میثاق الهی دارد که حق تعالی از نبی اکرم (ص ) و دیگر انبیاء اخذ فرموده و آن عهد و پیمانی است شدید و محکم ، و میثاقی است غلیظ و اخذ آن پیش از آنکه اندام آدم و آدمیان آفریده شود، صورت گرفته است . قرآن کریم در این زمینه می گوید: «و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و اخذنا منهم میثاقاً غلیظاً». (۷)
این نکته حائز اهمیت است که در آیه شریفه فوق نخست سخن از گرفتن پیمان از همه انبیاء و سپس نام انبیای اولوالعزم و صاحب شرع دیده می شود و با بکار گرفتن «واو عاطفه » این پنج شخصیت ممتاز را به تخصیص و تشریف و تکریم خاص و با ذکر نامشان و ترتیب زمان مأموریتشان از دیگر انبیاء مشخص و برتر می دارد، اما در عین حال پیامبر اکرم (ص ) را بر ایشان مقدم شمرده و بدین ترتیب فضل و شرف و برتری وی را بر دیگران که نشانه عنایت ویژه خداوند نسبت به آن گرامی است ، آشکارا اعلام می نماید.
اما مفادّ این عهد و میثاق چیست ؟ در مقام پاسخ می توان از آیه مبارکه ۸۱ سوره آل عمران بهره گرفت : و اذ اخذالله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمه ثم جائکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به و لتنصرنه قال ءاقررتم و اخذتم علی ذلکم اصری قالوا اقررنا قال فاشهدوا و انا معکم من الشاهدین .
بر طبق این آیه ، پیمانی که از انبیاء گرفته شده این است که به انبیاء دیگر ایمان بیاورند و دیگر انبیاء را چه پیامبران پیشین ، یا رسولان پسین را یاری کنند. مفهوم یاری نسبت به نبی پیشین به تصدیق نبوت و شریعت اوست ، و مقصود از یاری نسبت به انبیاء پسین مژده و بشارت به بعثت ایشان است ، همانگونه که حضرت عیسی بن مریم نبوت موسی بن عمران و تورات را تصدیق نمود و به رسالت حضرت محمد(ص ) بشارت داد. آن گاه خداوند انبیاء را متعهّد فرمود این پیمان را از امتشان بگیرند و سپس پیامبران را شاهد بر امتها قرار داد.
از بخش دوم آیه که می فرماید: قال ءاقررتم و اخذتم علی لکم اصری قالوا اقررنا ، به روشنی استفاده می شود که تعهد هر امت در برابر نبی خود ایمان و یاری نسبت به انبیاء گذشته و نیز تصدیق پیامبران آتی است و این امر به خوبی می رساند که آئین الهی در همه زمانها و نزد همه انبیاء، واحد و حقیقت آن تسلیم در برابر فرمان الهی است : ان الدین عندالله الاسلام .
برخی نیز گفته اند میثاق و پیمانی که خداوند سبحان از انبیاء گرفته این است که او را به یکتایی بپرستند و مردم را نیز به یکتا پرستی دعوت کنند و بر وفاء به این عهد، استوار و ثابت باشند، هم ثبات به گفتار و هم پایداری در عمل و کردار. ظرف زمانی این معاهده و میثاق نیز ظاهراً مورد تسالم قاطبه فرق اسلامی است و آن به عالَم مقدّم بر عالم دنیا که عالم اُولی ‘ است ، باز می گردد. راز تفضیل بعضی از انبیاء بر بعضی دیگر نیز به وفای بهتر و برتر نسبت به این پیمان باز می گردد، چنان که در دعای شریف ندبه می خوانیم : اللهم لک الحمد علی ما جری به قضائک فی اولیائک الذین استخلصتهم لنفسک و دینک اذاخترت لهم جزیل ما عندک من النعیم المقیم الذی لا زوال له و لا اضمحلال ، بعد ان شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیه و زخرفها و زبرجها، فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قربتهم و قدمت لهم الذکر العلیّ و الثناء الجلیّ …
«خدایا! سپاس و ستایش مخصوص تست نسبت به فرمانی که درباره دوستانت جاری گشت ، هم آنان که وجودشان را برای خودت و دینت ویژه ساختی و برای ایشان نعمت های فراوان و بی زوال را برگزیدی ، و این امر از پس آن بود که از آنان پیمان گرفتی که نسبت به مراتب دنیا و آرایش و زیور آن زهد ورزند و ایشان نیز به این پیمان پای ورزیدند و وفا کردند، آنگاه آنان را پذیرفتی و نامی بلند و ستایشی در خور و ارجمند عطاشان فرمودی .» و زهد واژه ایست جامع که می تواند تمام پیمانهای مربوط به حفظ شرف نبوت و مورد اشاره را فرا گیرد و شامل می شود…
نکته قابل ذکر و حائز توجه در این زمینه آنکه وجود عالم پیشین و مقدم بر دنیا امر مسلّمی است که روایات باب فطرت و روایات باب خلقتِ نوری رسول اکرم و امیرمؤمنان ، و روایات خلقت ارواح قبل از اجساد و روایات علت شروع طواف در مناسک حج از حِجر اسماعیل و ختم طواف به حِجر و نیز اتّکاء حضرت مهدی (عج ) در آغاز ظهور و قیامش به حَجَر الاسود و دلایل و براهین دیگر بر آن دلالت دارد و از تمامی این روایات استفاده می شود که برای ارواح انسان ها و انوار قدسیّین ، عالمی پیش از این عالم بوده که آن را عالم اُولی می نامیم .
احادیث عامه و خاصه بر خلقت نور نبی و ولی پیش از خلقت ماده و تشکیل بدن آنها قبل از آفرینش آسمانها و زمین و دیگر موجودات مادّی ، به صورت اشباح نوری صراحت دارد و این واقعیتِ برتری است که از دائره محدود دانش بشری بیرون است و دستیابی به آن از راههای طبیعی و در دسترس بشر میسّر نیست و صرفاً زبان گویای وحی می تواند از راز آن پرده بردارد که به چند روایت ارزشمند در این موضوع اشاره می کنیم : صدوق بزرگوار در خصال و معانی الاخبار از حضرت صادق (ع ) نقل می کند که ایشان از پدران خود و از امیرالمؤمنین (ع ) روایت کرده اند که آن گرامی فرمود: ان الله تبارک و تعالی خلق نور محمد (ص ) قبل ان یخلق السموات و الارض و العرش و الکرسی و اللوح و القلم و الجنّه و النار و قبل ان یخلق آدم و نوحاً و ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و موسی و عیسی و داوود و سلیمان … (۸) «همانا خداوند متعال نور محمد (ص ) را قبل از آفرینش آسمانها و زمین و عرش و کرسی و لوح و قلم و بهشت و دوزخ و پیش از آن که آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و موسی و عیسی و داود و سلیمان … را بیافریند، آفرید». بر طبق این روایت سبقت خلقت نور نبی اسلام (ص ) پیش از هر آفریده دیگر آشکار و روشن است . این حدیث به منزله سخن دیگری است که راویان شیعی و غیر ایشان ، از پیامبر اکرم (ص ) نقل کرده اند که آن گرامی فرمود: اول ما خلق الله نوری . و یا رسول اکرم (ص ) در کلامی دیگر به حضرت امیرمومنان علی (ع ) فرمود: خُلقتُ انا و انت من نورالله عز و جل (۹): من و تو از نور خدای آفریده شده ایم .
برخی آیات کریمه قرآن نیز به این واقعیت اشاره دارد که آن گاه که خداوند متعال ذوات اشیاء را آفرید و از آنها بر طاعت و بندگی و توحید و ربوبیّت خویش پیمان گرفت ، وجود نوری رسول اکرم (ص ) رابر دعوت خلق مأمور فرمود. از جمله این آیات می توان آیه ۵۶ سوره مبارکه نجم را نام برد که می فرماید : هذا نذیر من النذر الاولی ‘. (۱۰) چنانچه «هذا» اشاره به رسول اکرم (ص ) باشد، معنای آیه شریفه عبارتست از اینکه : این محمّد نبیّ ما، نذیری است از انذار کنندگان نخست .
قمی از حضرت صادق نقل می کند که آن گرامی در توضیح نسبت به این آیه شریفه چنین فرمود : آنگاه که خداوند متعال آفریدگان را در آغاز آفرینش آفرید، محمد (ص ) را به سوی آنها فرستاد و او آنها را به توحید خواند. در این حال گروهی پذیرا شدند و گروهی انکار نمودند، سپس خداوند فرمود: هذا نذیر من النذر الاولی . (۱۱) علی بن معمّر نیز به نقل از پدرش از حضرت صادق (ع ) روایت می کند که در تفسیر آیه هذا نذیر من النذر الاولی فرمود: مقصود از آیه محمد (ص ) است ، گاهی که خلق را به اقرار به الله در ذرّ اوّل دعوت فرمود. (۱۲)
اینک در فرجام این نوشتار، شمه ای از آنچه که سیره نویسان در آثار خویش ، در خصوص شمائل و فضائل نبی مکرّم اسلام حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی (ص ) آورده اند را زینت بخش این اوراق قرار می دهم و دل و جان خواننده ارجمند خود را به این شمیم معطّر می نوازم . درباره رسول خدا آورده اند که : قامتی معتدل داشت ، نه بلند و نه کوتاه ، امّا در میان هر جماعت که می ایستاد افراخته می نمود و در میان هر گروه که می نشست از همه بزرگتر به چشم می آمد. جبینی گشاده داشت . گیسوان مجعّدش بر شانه های ستبر فرو هشته و چشمان خدا بینش درشت و زیبا بود، سیاهی آن کاملاً سیاه و سپیدیش در نهایت سپیدی . ابروانش مُقَرنس و باریک و پیوسته و بینی مبارکش اندکی برآمدگی داشت . دهانش متناسب و دندانهایش سپید و درخشنده و رنگ چهره اش گندمگون و اندکی سرخ اما بدنِ شریفش بسیار سپید و نورانی بود. محاسن مبارکش انبوه و گردنش بلند و مانند پاره ای از نقره خام می نمود.
سینه مردانه اش وسیع و اعضای بدنش متناسب با هم و مُهر نبوّت در میان دو شانه یا بر کتفِ چپ مطهّرش واقع گردیده بود.
مقام رسول خدا چنان بود که چون نام مقدسش را در نزد پیشوای ششم حضرت صادق (ع ) می آوردند رنگ چهره مبارکش دگرگون می شد و پیوسته نام آن حضرت را تکرار می فرمود.
اخلاق آن بزرگوار به حدّی نیکو بود که خداوند در قرآن آن را به عظمت یاد کرده و فرموده است «و اِنّک لَعَلی ‘ خُلُقٍ عظیمٍ» . با شرم و حیا و آزرمگین ترین مردم بود. هرگز به صورت کسی چشم نمی دوخت . هرگز مستمندی را به خاطر بینوایی اش ، کوچک نمی شمرد و از هیچ مقامی ، به خاطر جلالتش نمی هراسید. گفتارش کوتاه ، پیراسته از پرگویی و چون دانه های گردن بند، به هنجار ، فراگیر، بی حشو و پیاپی بود. در میان دو بخش از گفتار، اندک درنگ می فرمود تا شنونده بتواند آن را درست دریابد. صدایش رسا و از همه مردم خوش آهنگ تر بود.
به هنگام خوشنودی و خوشحالی ، شیرین ترین گونه شادی را داشت و جز برای خدا، خشمگین نمی شد. جز با یاد خدا در مجلسی نمی نشست و نه بر می خاست . کفش و لباس خود را خود وصله می کرد. گاه از بسیاری گرسنگی دامنِ لباس خود را جمع می کرد و بر شکم می بست تا از فشارِ احساس گرسنگی بکاهد. متواضع ترین و خاموش ترین مردم بود، اما سکوتش از سرِ تکبّر نبود. با مستمندان همنشین و با بینوایان هم غذا می شد. هیچ درهم و دیناری حتّی یک شب نزد وی نمی ماند. در کارها به اهل خانه کمک می کرد.
در خوراک و پوشاک هیچگونه امتیازی با مستخدمانِ زن و مرد خود نداشت . از هر کسی در جامعه برای مردم مهربانتر و سودمندتر بود. شجاعترین مردم بود. امام علی (ع ) می فرماید: در روز بدر به پیامبر پناه می بردیم ، او از همه ما به دشمن نزدیک تر و از همه مردم نیرومندتر بود. وقتی چشمِ مهربان و زیبایش را از دنیا فرو پوشید، نه دیناری ارث برجای نهاد، نه درهمی ، نه برده ای ، نه کنیزی ، نه گوسفندی ، نه شتری . در حالی از جهانِ گذران رفت که زره اش نزد یکی از یهودیان مدینه در گرو بیست صاع جُو بود که برای خرجِ خانواده اش ، وام گرفته بود. به راستی کدام صفتِ آن برگزیده خداوند را می توان بیان کرد و حال آنکه او مجموعه ای از بروز و تجلیّاتِ صفاتِ الهی است . درود پاکان و نیکان بر او باد. هنگام که لب به گفتار می گشود، آنگونه سخن می گفت که جماد را جان می بخشید و نبات را به حرکت وا می داشت . انوار جلالش به سان ستونی از نور تا رفعت آسمانها پر می کشید.
گذرگاهش ، از عطر روح نواز پیکر مطهّرش معطّر بود. در آفتاب که بود، سایه نداشت . وقتی لبخند می زد، «زیبایی مهتاب در آینه گونیِ برکه های زلال آب » در سیمایش می شکفت . آمیزه ای از شبنم سحری و طراوت پگاه بهاری و سپیدی برف و گلگونی شَرم در چهره داشت . نگاهی آشناتر از نگاه او نبود. آفریده ای مهربانتر از او، آفریدگار نیافریده بود ! چنان با مردم میزیست که هر کس خود را نزد او از دیگران گرامی تر می پنداشت . او یک بهار بود که در سرزمین گرمِ حجاز راه می سپرد ! هیچ عطری به خوشبوییِ عرقِ پیکر مقدسّش نبود. هیچ پرنده ای از فراز سرش ، نمی پرید. به هر لغتی آشنا بود و به همه زبان ها می توانست سخن بگوید. هنگام حرکت ، گاه جایْ پایش بر سطح سنگ ، نقش می بست . هر خاک نشین را دوست داشت . طعام خوردن با خدمتگزاران را می پسندید. هدیه را می پذیرفت اگر چه یک جرعه شیر بیش نبود. گاهی «برهنه پا» راه می سپرد. آنچه را که نمی پسندید اظهار نمی کرد، اطرافیانش از بر افروختگی رخسار مقدسش پی می بردند. آنگاه که سواره بود، هرگز روا نمی داشت پیاده ای به همراهش راه بیاید و آنگاه که نشسته بود، اجازه نمی داد کسی در برابرش بایستد. اگر به خانه ای قصد ورود داشت . سه بار اِذن می طلبید. پیوسته می فرمود : روشنای چشم من نماز است . از هر گناهی ، مکروهی و غفلتی ، معصوم بود. و در یک سخن : پیامبرانه زندگی می کرد.
پی نوشت ها: ۱ – تاریخ طبری ، ج ۱، ص ۸٫ ۲ – تاریخ یعقوبی ج ۲، ص ۵٫ ۳ – تفسیر صافی نقل از کافی . ۴ – سوره ۴۲ / آیه ۱۷٫ ۵ – سوره ۶ / آیه ۱۱۵٫ ۶ – مقدمه ابن خلدون ص ۴٫ ۷ – احزاب آیه ۷٫ ۸ – بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۱۷۵٫ ۹ – احقاق ج ۵، ص ۲۵۴٫ ۱۰ – سوره نجم آیه ۵۶٫ ۱۱ – تفسیر صافی ص ۵۱۴٫ ۱۲ – بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۳ و ۴، به نقل از بصائر. |
پاسخ دهید