سومین شب دهه سوم محرم سال ۹۶ حضرت آیت الله صدیقی در مسجد حضرت امیر علیه السلام شهرک شهید محلاتی (ره) تهران به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا فِداهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ رِضَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی یَوْم الدِّینِ».
«بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ».[۲]
سنّت خدا بر وجود خلیفه بر روی زمین
وجود مبارک امام عصر ارواحنا فداه تحت عناوینی رسالت خطیر خود را ایفا میکنند. یکی از این جهت که سنّت و مشیّت قاهر خدای متعال بر این تعلّق گرفته است که روی زمین خلیفه داشته باشد. «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْض خَلیفَهً»[۳] حضرت آدم به عنوان انسان کامل، مسجود ملائکه است؛ چون انسان کامل نمایندهی خدا است. نماینده یعنی کسی که شعوب منوب عنه خود را میتواند نمایش بدهد؛ هر چه در او است، شما در این هم میتوانید ببینید. «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْض خَلیفَهً» کلّی است و هم ویژگی و خصوصیتی خدا در آن خلیفهی خود بیان کرد که توضیح خلافت الهی است و آن «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»[۴] خلیفهی خدا آن است که خدا تمام اسماء را به او تعلیم داده است.
یکی این است که معلّم او ذات احدیّت است، واسطه ندارد و تعلیم الهی تعلیم مفهومی نیست، تعلیم ماهوی نیست، تعلیم لفظی نیست، تعلیم کتابی نیست، بلکه تعلیم تکوینی است. خدا همهی اسماء را در گنجینهی وجود خلیفهی خود خلق کرد ایجاد کرد «خَلَقَ آدمَ عَالماً بِجمیعِ الأسمَاء» علمی هم که علم لدّنی میگویند، معلّم آن خدا است، متعلّم، دانش آموز از سرچشمه علم میگیرد؛ نه از رودخانه و مجرا نصیب او میشود. از آن اصل میگیرد. علم او هم علم ذهنی نیست که یک کلیّاتی در ذهن او باشد، هر موقع لازم شد، فروع را به اصول برگرداند، اجتهاد بکند. اینطور که فقهای ما، کارشناسهای هر علمی اجتهاد میکنند، در ذهن خود معلوماتی دارند، یک دکتر دورههایی دیده است، کتابهایی خوانده است، معلومات پزشکی دارد، مریض را میبیند در ذهن خود میگردد این علامت، علامت کدام بیماری است، بیماریها را قبلاً میدانست، دارو را هم میداند. وقتی با فکر تشخیص داد که بیماری بیمار چیست، حالا با یک تأمّلی دارو را در ذهن خود پیدا میکند.
این تطبیق اصل بر فرع است، کلّی بر جزئی است، کار هم کار ذهن است. امّا وجود نازنین خلیفه الله اینطور نیست که ذهن او کار بکند. وجود او آینهی علم خدا است، خدا علم خود را در وجود او قرار داده است، خطا بردار هم نیست، چون کاری به ذهن ندارد. امری مغفول عنه قرار بگیرد. در تطبیق اصل به فرع اشتباهی صورت بگیرد. یکی این «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» به اعتبار اینکه معلّم خود خدا است و خلیفهی خدا علم را از خود خدا گرفته است، واسطه برنمیدارد. نه لفظ واسطه است، نه کتاب واسطه است، نه شخص واسطه است. خدا علم لایتناهی است؛ بندهی خود را به این علم مشرف قرار داده است. وجود بندهی خود را با این علم نورانی کرده است. این وجودی که الآن خدا آفرید، آینهی علم خدا است. آنچه در ذات خدا است، در این آینه انعکاس دارد.
جعل امامت از ناحیهی خدای متعال
این مسئله را در کنار یک آیهی دیگری بگذارید که پروردگار منّان فرمود: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ»[۵] فرمود: ما اینها را امام قرار دادیم، این جعل امامت به مردم واگذار نشده است. مردم در سقیفه جمع بشوند یک عدّه با هم تبانی بکنند، فضای مدینه را تغییر بدهند، بیعت خود را بشکنند، آن کسی را که اینها انتخاب کردند او هم تکویناً امام نیست، هم تشریعاً امام نیست. امامت بلا تشبیه مثل طبابت است. بلا تشبیه مثل ابوّت است. مثل همهی کارشناسیها و تخصّصها است. اگر عدّهای، یک کسی را که هیچ شناختی از علم طب ندارد و یک مجلسی نمایندگانی که خیلی کارهای بیربط ممکن است بکنند، یک کار بیربط هم ممکن است بکنند، رأی بدهند فلانی طبیب است. اگر کسی طبیب نباشد رأی مجلس کسی را طبیب میکند؟ یا هیئت دولت بنشینند تصویب بکنند فلانی طبیب نیست. آیا او از طبابت خود معزول میشود؟ نمیشود. اگر در وجود او یک تخصّصی است، کارشناسی است، در یک علمی صاحب نظر است، صاحب فکر و رأی است، در وجود او است، بیرون از وجود او چه کسی قبول بکند، چه کسی قبول نکند، این در وجود خود یک چیزی دارد.
کسی که مادر واقعی است، اگر همه جمع بشوند بگویند: این مادر نیست؛ مادر بودن که در تکوین او هست، بچّهای در وجود او به وجود آمده است، الآن هم یک رابطهی تکوینی بین او و فرزند به نام عاطفهی مادری وجود دارد که در هیچ کسی به جز دل این وجود ندارد، آیا مادر میشود با تصویب با رأی دادگاه، با تصویب پارلمان و با تصویب کابینه مادری، مادری خود را داشته باشد یا از مادری عزل بشود؟ امکان ندارد. از این معنا حضرت امیر علیه السّلام در یکی از قضاوتهای خود بهره گرفتند که دو خانم در مورد یک بچّه اختلاف کردند. از امیر المؤمنین علیه السّلام قضاوت خواستند، هر دو مدّعی بودند، این بچّه برای من است. وجود مقدّس امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: الآن من مشکل شما را حل میکنم. قنبر شمشیر من را بیاور، قنبر شمشیر را آورد. حضرت فرمود: من این را با شمشیر دو نیم میکنم. نصف بچّه برای تو و نصف دیگری برای این. فریاد آن کسی که مادر بود بلند شد گفت: یا امیر المؤمنین بچّه برای من نیست، بچّه برای او است. ولی برای آن شخص دوم اصلاً اهمّیّتی نداشت. یک چیزی در وجود این زن بود، در وجود او نبود. امتحان پیش بیاید معلوم میشود چه کسی مادر است، چه کسی دایه است.
امامت یک رابطهی تکوینی
امامت یک رابطهی تکوینی است، خدا بین او و مردم قرار داده است. اینکه وجود نازنین خاتم انبیاء محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ»[۶] خیال میکنید این مثل صدور شناسنامه است؟ پیغمبر خدا یک چیزی فرموده است، در ادارهی آمار ثبت بشود که پیغمبر این همه فرزند دارد. ربطی به مسئلهی نوشتن و صدور شناسنامه ندارد. یک رابطهای است که خدای متعال در وجود پیغمبر یک احاطه و اشرافی قرار داده است که بر همهی دلهایی که باید از او تبعیّت بکنند، پیغمبر با این دلها مرتبط است.
رابطهی وجود نازنین حضرت امیر علیه السّلام با شیعیان از رابطهی پدر بنده با من، یا من با فرزندم قویتر است. امیر المؤمنین علیه السّلام رابطهی تکوینی دارد. این از نظر روایاتی که در کتب حدیثی ما آمده است و بعضی آیات آن را تأیید میکند، برای ما جای هیچ شبهه نیست. «شِیعَتُنَا مِنَّا خُلقُوا مِن فَاضِلِ طِینَتِنا وَ عُجِنوا بِمَاء وِلَایَتِنا»[۷] َ«یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا»[۸] فرمود: شیعه بودن شیعیان ما قرار دادی نیست، شناسنامهای نیست. آن وقتی که اصلاً شناسنامه وجود نداشت، شیعیان ما مشخّص بودند. خلقت شیعیان ما، خمیرهی آنها، سرشت آنها با ولایت ما ممزوج است. «خُلقُوا مِن فَاضِلِ طِینَتِنا وَ عُجِنوا بِمَاء وِلَایَتِنا» اینها از زیادی طینت ما خلق شدند و خمیره و سرشت آنها با آب ولایت ما تشکیل شده است؛ از این جهت شیعه در محبّت حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السّلام هیچ اختیاری نیست، محبّت اختیاری نیست.
«إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» یکی از خصایص امام حسین علیه السّلام این است که در دل مؤمنین یک محبّت مرموزی نسبت به امام حسین علیه السّلام وجود دارد. مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی آن عارف، آن فقیه، آن انسان سالک واصل، استاد اخلاق بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران، پرچمدار قیام خونین ایران، احیاء گر عاشورا و حرکت خونین امام حسین علیه السّلام در ایران آقا میرزا جواد آقا در کتاب خود نوشتند: ایام عاشورا که میرسید یکی از فرزندان کوچک من خورشت نمیخورد؛ با اینکه هیچ کسی هم به او تعلیم نداده است ولی در وجود او یک چیزی است که در او تغییر حال پیدا میشود، اینها اختیاری نیست، اینها تعلیمی و تعلّمی نیست. به هیچ مادری، مادری یاد نمیدهند. به هیچ مادر فرزند مرده، جوان از دست داده گریه یاد نمیدهند، در وجود او است، در حقیقت او است.
رابطهی عاطفی بین امام و مردم
و این روایات که یکی دو تا هم نیست که «شِیعَتُنَا مِنَّا خُلقُوا مِن فَاضِلِ طِینَتِنا وَ عُجِنوا بِمَاء وِلَایَتِنا»[۹] «وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا»[۱۰] اینها نشانهی یک نوع هماهنگی فطری بین امّت و امام است و در فطرت او، در کمون او، در سرّ وجود او، نوری نشئهای درجهای از نور امیر المؤمنین علیه السّلام و ائمّهی معصومین سلام الله علیهم اجمعین است. یک سیمهای نامرئی دلهای ما را به امام زمان ما، به امامان ما متّصل کرده است؛ از این جهت عاطفهای که امام نسبت به ما دارد، بیشتر از عاطفهی خود ما به ما است. «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۱۱] اولی به، یعنی او نزدیکتر است. اختیار حضرت رسول در شئون زندگی امّت او، پیروان او، شیعیان او، از خود آنها بیشتر است. یعنی اختیاری که دست من دارد، هر وقت خواست بلند میشود، هر وقت خواست پایین میآید، این اختیار از کجا ناشی شده است؟ از یک روحی که در باطن من وجود دارد. پیغمبر و امامان ما نسبت به نفوس نوریّه، نه نسبت به نفوس ناریّه. نفوس ناریّه.
عوض شدن ماهیت و سرشت انسان بر اثر ظلم
حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام تمام حجّتها را بر شمر تمام کرد. شمر سابقهی انقلابی دارد، شمر در جنگ صفین همراه امیر المؤمنین علیه السّلام با معاویه میجنگید، عمر سعد هم همینطور است. امّا سنخیّت وجودی نداشت. شرایط روزگار او را به آنجا وصل کرده بود، ظاهر بود، باطن سنخیّت نداشت. این سنخیّت با نسب هم گاهی تضاد دارد. حضرت نوح پسری دارد، از نظر صلبی فرزند او است ولی وقتی پیش رفت، معلوم شد با اینکه از مجرای وجود حضرت نوح به وجود آمده است ولی با حقیقت نوریّه حضرت نوح هیچ سنخیّتی ندارد. لذا قرآن کریم «وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا»[۱۲] به خدا عرضه داشت… وقتی حضرت نوح فرزند خود را دعوت کرد که به کشتی سوار بشود و او گفت: «سَآوی إِلى جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ»[۱۳] حالا که آب دارد عالم را میگیرد، من بالای کوه میروم، به قلّهی کوه پناهنده میشوم؛ جناب نوح فرمود: وقتی عذاب الهی بیاید «لا عاصِمَ الْیَوْمَ» وقتی خدا بلا بدهد، کوه نمیتواند تو را نگه بدارد، کوه هم نمیتوند پناهگاه تو باشد. «لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» «یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا»[۱۴] پسر من بیا در کشتی ما، نجات در این کشتی است ولی او کوه را بر حسب تحلیل عقلی و روشن فکری خود انتخاب کرد و فکر کرد آب بیاید این کشتی در آب است، آب یک مقدار طغیان بکند، طوفان بکند، میآید کشتی را میگیرد امّا کوه است که سر به فلک کشیده است، من میروم در قلّهی کوه آنجا مصون و محفوظ میمانم. وقتی لجاجت کرد، حرف پدر را گوش نکرد، حضرت نوح به خدا عرضه داشت: «إِنَّ ابْنی مِنْ أَهْلی»[۱۵] بارالها، پروردگار تو به من وعده دادی که اهل من در این طوفان غرق نشوند، این پسر من است، اهل من است. خدا فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»[۱۶] «وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا»[۱۷] ظلم ماهیت و هویت او را تغییر داد. وقتی هویت تغییر پیدا کرد، او دیگر هیچ سنخیّتی با تو ندارد، قماش تو نیست، جنس او عوض شده است، قماش او عوض شده است. در مورد ظالم با من سخن نگو، وساطت نکن. «وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا» «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»[۱۸] اصلاً خدا شناسنامهی او را باطل کرد. فرمود: او اصلاً اهل تو نیست.
اثرات عدم تغییر هویت تشیّع
این را به چه جهت به خدمت شما عرض میکنم. ما خدا رحمت بکند مادران و پدران ما الحمدلله حلال زاده هستیم، إنشاءالله حرام لقمه نیستیم. ما محبّت حضرت ابا عبدالله علیه السّلام ائمّه علیهم السّلام را داریم. روزی که گذشت روز جمعه بود، روزهای جمعه شیعه عالمی دارد، جای حضرت را خالی میبیند، به ندبه و ناله میپردازد، با آقای خود نجوا میکند، سفرهی دل خود را برای امام زمان خود باز میکند. امّا تا چه زمانی؟ تا زمانی که هویّت عوض نشده است. دنیای امروز با ایادی که دارد، با این شبکههای مجازی که راه انداخت، با این ماهوارههایی که میلیاردها دلار هزینهی آن میکنند بنای آنها بر این است که هویت ما را تغییر بدهند تا ما تغییر هویت ندادیم ما مرد هستیم، ما مرد جنگ هستیم، ما تا آخر ایستادهایم، ما از هیچ قدرتی نمیترسیم. ما هشت سال با شرق و غرب با همهی قدرتهای اتمی جنگ کردیم، خم به ابرو نیاوردیم. تا چه زمانی؟ تا وقتی که این هویت تشیّع ما تغییر پیدا نکرد.
امّا اگر آرام آرام ما را حرام خور کردند مثل بعضی از آخوندهایی که در انقلاب بودند، زندان رفته بودند، آرام آرام حرامخوری اینها را در مقابل خطّ امام، خطّ شهدا قرار داد. بعضی از رزمندگان ما در آن شنبهی راهپیمایی فتنه دیده شدند. چرا؟ بروید ببینید در زندگی آنها چه اتّفاقی افتاده است. این مسائلی که انسان در درآمد خود، در هزینهی خود، در اخلاقیّات خود آدم وقتی تغییر راه بدهد، از خط خارج بشود، هویت او عوض میشود. هویت که عوض شد نمیشد با علی باشد. اگر جامعه فاسد شد، اگر نظام فاسد شد، اگر ادارات همه رشوهای شدند، آلوده شدند؛ اگر وزاری ما همه اهل رانت بودند، اگر نمایندهای، شورای شهری به قیمت پول میتواند برود و نامشروع در پستها بنشیند، امیر المؤمنین علیه السّلام میتواند بر اینها حکومت بکند؟ یا باید اینها حذف بشوند یا باید علی حذف بشود. اگر همهی اکثریّت اینطور بودند، بازار فساد رایج شد، خود به خود امیر المؤمنین علیه السّلام دست به دعا برمیدارد و از خدا درخواست میکند: «اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی»[۱۹] خدایا من از اینها خستم، اینها هم از من خسته هستند. دیگر من را از اینها بگیر. خیلی مسئله حساس است.
حمایت امام زمان علیه السّلام از نایبان عامّه خود در طول تاریخ
انتظار امام زمان حفظ خطّ کربلا است. مادامی که خطّ انقلاب، خطّ شهادت، خطّ طهارت، خطّ امانت، خطّ عبادت و عبودیّت، خطّ تعبّد برقرار است؛ ما میتوانیم نسبت به امام زمان خود عاطفه به خرج بدهیم، هر جمعه او را یاد بکنیم، هر صبح و شام دل ما برای او تنگ بشود، نجوا بکنیم، گریه بکنیم، صدقه بدهیم و بوی امام زمان را از نائب امام زمان بشنویم. این طبیعی قضیه است. وقتی دست آدم به کسی نمیرسد، وقتی خلیفه دارد، نماینده دارد، نائب دارد آدم دور او میگردد. امام حسینی که به کوفه نیامد، مسلم به جای امام حسین علیه السّلام بود؛ بیعت با مسلم بیعت با امام حسین علیه السّلام بود. جنگ با مسلم هم جنگ با حضرت سیّد الشّهداء علیه الصّلاه و السّلام بود. امروز هم این مسئلهی نیابت عامّهی امام عصر ارواحنا فداه که هم خود ایشان فرمودند و هم پدر ایشان امام حسن عسکری فرمودند، هم از امام هادی روایتی در این زمینه داریم هم از امام صادق علیه السّلام… به وضوح حضرت امام صادق علیه السّلام فرمودند: من خود فقیه را به عنوان حاکم برای شما جعل کردم. این همان جعل الهی است که خدا جعل کرده است. این را شما بدانید مقام معظّم رهبری تا پرچم ولایت را در دست نگرفته بودند، واقعاً پاک بودند. یک آقای سلیمی بود من معجزهای از حضرت رضا علیه السّلام توقّع داشتم و حضرت ثامن الحجج هم همان روز از ما پذیرایی کرد، این شیخ آمد و ما را به منزل خود برد، او با مرحوم علّامهی طباطبایی هم مأنوس بود و در جلساتی که علّامهی طباطبایی پنج شنبهها در مشهد داشتند، این شیخ میآمد احادیث نابی را مطرح میکرد و علّامهی طباطبایی توضیح میداد؛ او به من میگفت: من ۳۰ سال همسایهی آقا بودم و من ایشان را در حدّ عصمت در پاکی قبول دارم. مقام دولتی و رسمی و مشهوری نبود، یک طلبهی پاکیزهی بی غلّ و غشی بود. او میگفت من در حدّ عصمت او را قبول دارم ولی این نورانیّتی که الآن حضرت آقا دارند، این کمالی که در سخنان ایشان، در روش ایشان، این ظرفیتی که عالم در برابر او کم میآورد؛ هر نقشهای میکشند، این همه سخنرانی میکند، سخنرانیها بدون تکرار همهی آنها دارویی است که «یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَهُ إِلَیْهِ»[۲۰] هر دردی را دنیا ایجاد میکند، داروی آن با زبان ایشان میبینید که به زخمها گذاشته میشود. در زمان اوبامای خبیث و معلون آن وزیر امور خارجهی او، آن زن گفته بود: ما زحمت میکشیم، مدّتها طرح میدهیم، این طرح به اجرا درمیآید، هزینه میکنیم، رهبر ایران با یک سخنرانی همهی اینها را خنثی میکند، این را تصرّف الهی میگویند.
حضرت آیت الله بهاء الدّینی أعلی الله مقامه رزمندگان در آن فضای نورانی دورهی دفاع مقدّس به منزل آیت الله بهاء الدّینی رفت و آمد داشتند و این پیر روشن ضمیر هم به جبهه رفت و آمد داشت و مأنوس بود بسیجیهای ما، سرداران ما، فرماندهان سپاه و ارتش به خدمت ایشان میآمدند. مرحوم صیاد شیرازی پیراهن ایشان را گرفته بود و بر تن خود میکرد. یک انسان نورانی به تمام معنا اهل تشرّف بود، کرامت داشت، وحشیها از او حساب میبردند، در جبهه در آن منطقهای که پشهها همه را آزار میداد، ایشان فرموده بود: آمدند یک وز وزی کردند؛ گفتیم: بروید، رفتند، کاری به ما نداشتند. آیت الله بهاءالدّینی میفرمودند: اینکه امام یک اعلامیه میدهد، یک بیانیه میدهد، مردم در خیابان میریزند، همه تعطیل میکنند، همه تظاهرات میکنند، خیال نکنید این اثر آن قلم است، این همان ولایت تکوینی است، امام زمان ارواحنا له الفداء نگاه میکند.
لذا مسئلهی زعامت و رهبری شیعه تضمین دارد. چون خود آنها معیّن کردند، یک نگاه میکنند، یک سعهی صدری… حضرت موسی علیه السّلام تا به پیغمبری نرسیده بود، یک حالات خاصّی داشت. مشت میزد و یک کسی با مشت او کشته میشد. وقتی که پیغمبر شد، مأمور به هدایت شد عرضه داشت: «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری».[۲۱] هم شرح صدر خواست و هم خواست که برادر من هارون که فصیح است، در کنار من باشد. یعنی وصی خود را هم خواست؛ این هم خطّی است که همهی انبیاء… قرآن کریم در مورد موسی علیه السّلام و جانشین و خلیفهی او که خیلی شباهتها به پیغمبر اکرم و جانشین ایشان دارد همهی اینها را در قرآن نقل کرده است تا نسخه برابر اصل بکند که این سنّت، سنّت دیرینه است و امر حادث و بدعتی نیست.
شیخ مفید وقتی در یک فتوایی اشتباهی فتوا میدهد و امام زمان علیه السّلام اشتباه او را برطرف میکند، بعد که شیخ متوجّه میشود با یک اشتباه در فتوا ممکن است جان بیگناهی را از بین برود، تصمیم میگیرد رسالهی خود را جمع بکند، به مقلّدین خود بگوید: من دیگر مرجع شما نیستم. خود حضرت تشریف میآورند و به او میفرمایند: «علیک بالإفتاء و علینا بالتّصحیح» تو کار خود را بکن، من از تو حمایت میکنم. پشتوانهی این مرجعیّت، این زعامت، این رهبری در شیعه خود امام زمان ارواحنا فداه است و امام زمان علیه السّلام تصرّف تکوینی میکند. امام در دلها نفوذ داشت. امام در جوانها نفوذ داشت. امروز مقام معظّم رهبری برای خاموشی فتنه از بسیج و نیروهای مسلّح و امنیتی و انتظامی کمک نگرفت، آمد در سخنرانی خود گفت: مولا جان بدن ناقصی دارم، آبروی مختصری دارم، جان ناقابلی دارم که تقدیم شما میشود و فضا عوض شود. اینها نگاه ولایی حضرت ولیعصر است. خود ایشان خلیفهی مطلق خدا است و در زمان غیبت که بالظّهوره ما باید زیر پرچم نائب عام ایشان باشیم، این نائب عام، تحت نظارت خاصّ است و امام زمان ارواحنا فداه از نمایندگان خود در طول تاریخ تشیّع این حمایت را در زمان غیبت دارد. همیشه شیعه مستظهر به لطف امام زمان به عنایت حضرت حجّت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء بوده است.
این چند جمله مسائلی بود که هم ریشهی قرآنی داشت هم ریشهی حدیثی داشت و هم مسئلهی روز ما بود که امروز خواستیم به محضر شما تقدیم بداریم.
(روضهخوانی)
پایان
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی هود، آیه ۸۶٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۳۰٫
[۴]– همان، آیه ۳۱٫
[۵]– سورهی انبیاء، آیه ۷۳٫
[۶]– علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۲۷٫
[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۵۳، ص۳۰۳٫
[۸]– وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۰۸٫
[۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۵۳، ص۳۰۳٫
[۱۰]– وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۰۸٫
[۱۱]– سورهی احزاب، آیه ۶٫
[۱۲]– سورهی مؤمنون، آیه ۲۷٫
[۱۳]– سورهی هود، آیه ۴۳٫
[۱۴]– همان، آیه ۴۲٫
[۱۵]– همان، آیه ۴۵٫
[۱۶]– همان، آیه ۴۶٫
[۱۷]– همان، آیه ۳۷٫
[۱۸]– همان، آیه ۴۶٫
[۱۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۶۷٫
[۲۰]– همان، ص ۱۵۶٫
[۲۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۶٫
پاسخ دهید