مفهوم سمع و سماع موتی

از نظر صاحبان معاجم واژه سمع در قرآن علاوه بر اینکه به معنای قوه شنیدن است، گاهی برای معانی دیگر نیز استفاده می شود؛ مثل فهمیدن و قبول کردن؛ مانند عبارت شریف (سَمِعْنَا وَعَصَینَا)[۱] یعنی فهمیدیم و سرپیچی کردیم. نیز مانند عبارت شریف:

(إِنَّک لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء)[۲] أی لا تفهمهم، لکونهم کالموتی فی افتقادهم بسوء فعلهم القوّه العاقله التی هی الحیاه المختصّه بالإنسانیه؛

یعنی ای پیامبر، تو نمی توانی به آنها سخن خود را بفهمانی؛ چون مانند مردگان قوه عاقله را که حیات خاص انسانی است، از دست داده اند.[۳]

به معنای قبول کردن نیز آمده؛ «أی لا تقدر أن توفق الکفار لقبول الحق؛ یعنی ای پیامبر، تو نمی توانی کفار را موفق به قبول حق کنی».[۴]

اما موت در لغت عرب در مقابل حیات است و چون حیات انواع متعددی دارد، درمقابل هر یک موت متناسب با آن وجود دارد؛ در نتیجه «موتی» چند مفهوم دارد که دو معنا مورد توجه است:

۱ – مردگان یعنی کسانی که جان خود را از دست داده و از دنیا رفته اند و غالباً بر جسد آنها اطلاق می شود؛ چون موت در مقابل حیات است و هنگام مرگ جسد می میرد و روح در عالم برزخ به زندگی ادامه می دهد.

۲ – مردگان کسانی اند که گمراه و از قوه عقل بی بهره باشند مثل کافرانی که مهر بردل هایشان خورده و دیگر هدایت نخواهند شد: (إِنَّک لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء).[۵]

پس مفهوم عدم سماع موتی را می توان برای کافرانی که سخن پیامبر را درک نمی کنند، به کار برد و می توان برای اجساد بی روحی که به خاک تبدیل شده و جز استخوان چیزی از آن برجای نمانده و قابلیت شنیدن اصوات را از دست داده اند نیز به کار برد.

سؤالی بجاست اگر پرسیده شود آیا تازه درگذشتگان با همان ابزار سابق یعنی گوش، صداها را می شنوند و روح به بدن برمی گردد و گوش شنوا می شود، همان طور که جمهور اهل سنت اعتقاد به بازگشت روح به جسم در هنگام سؤال و جواب قبر دارند، یا اینکه روح بدون نیاز به جسم و گوش مادی صداها را درک می کند؛ همان طور که از بعضی روایات چنین برداشت می شود. بنابر نظر اول بعد از سؤال و جواب قبر و متلاشی شدن جسم، دیگر مرده هیچ صدایی از این عالم را نمی شنود، اما بنابر نظر دوم در ابتدای وفات هم نیاز به شنیدن با جسم نیست و روح صداها را بدون واسطه گوش درک می کند؛ همان طور که صاحب تفسیر روح المعانی نیز این احتمال را می دهد.[۶]

دیدگاه اهل سنت

در مورد اینکه آیا مردگان می شنوند یا خیر، در میان اهل سنت سه نظر وجود دارد.[۷]

۱ – مردگان صداها را می شنوند مطلقاً: ابن عبدالبر می گوید:

الاکثرین علی ذلک و هو اختیار ابن جریر الطبری و کذا ذکر ابن قتیبه؛

اکثر علما معتقد به شنیدن اموات هستند و ابن جریر طبری نیز همین نظر را برگزیده و ابن قتیبه هم بر همین رأی است.[۸]

عبدالحق الاشبیلی چنین فتوا می دهد. «مستحب است کسی که قبرها را می بیند، بر صاحبان آنها سلام کند»، تا اینکه می گوید: «پس واجب است آنها را با سخنانی که آنها را آزار می دهد، رنجیده نکنی».[۹]

ابن تیمیه نیز در تفسیر آیاتی که مورد استناد مخالفین سماع موتی است، سماعی را که به کفار نفع برساند، نفی می کند، اما اصل سماع را که عادتاً در عالم جریان دارد، ثابت می داند.[۱۰]

ابن قیم جوزی شاگرد ابن تیمیه در کتاب الروح[۱۱] و ابن رجب حنبلی دمشقی نیز در اهوال القبور[۱۲] بابی در آنچه در شنیدن اموات وارد شده، دارند و احادیث و خواب هایی را نقل می کنند.

ابن حجر در فتح الباری[۱۳] همچنین سیوطی در شرح الصدور نیز سماع را می پذیرد.[۱۴]

۲ – اموات فی الجمله می شنوند و توانایی شنیدن در مواردی خاص را دارند که در آیات و روایات بر آنها تصریح شده است. محمود آلوسی در تفسیر روح المعانی بعد از بیان دلایل موافقان و مخالفان، اعتقاد خود را چنین بیان می کند: «و الحق أن الموتی یسمعون فی الجمله» و در ادامه این گونه توضیح می دهد: سماع موتی به دو وجه می تواند باشد: اول اینکه خدا در بعضی از اجزای مرده، قدرتی خلق کند که هر وقت خدا بخواهد، مرده سلام و امثال آن را بشنود و دوم اینکه این شنیدن برای روح باشد، بدون وساطت عضوی از اعضای بدن.[۱۵]

۳ – اموات مطلقاً صدای زندگان را نمی شنوند: عایشه سخن گفتن پیامبر با کشتگان بدر را با لفظ شنیدن نمی پذیرد و معتقد است که پیامبر گفته است که «کشتگان می دانند آنچه من می گویم».[۱۶]

علامه نعمان آلوسی که پسر محمود آلوسی است، می گوید اختلافی در عدم سماع اموات در بین حنفیه نیست.[۱۷]

نووی از امام مارزی مالکی نقل می کند که معتقد است روایت کشتگان چاه بدر مخصوص همان هاست و سایر اموات نمی شنوند.[۱۸]

قاضی ابویعلی حنبلی نیز در کتاب جامع کبیر عدم سماع موتی را به تبعیت ام المؤمنین عایشه ترجیح می دهد.[۱۹]

البانی در مقدمه بر الآیات البینات و ابن جوزی در الفروع لابن مفلح نیز عدم سماع موتی را بیان کرده‌‌اند.[۲۰]

دلایل معتقدین به شنوایی اموات

اعتقاد به حیات برزخی مورد قبول عامه مسلمانان اعم از شیعه و سنی بوده است[۲۱] و در این زمینه به آیات مختلفی از قرآن استناد شده است؛ آیاتی که بیانگر دو عذاب برای منافقین،[۲۲] حیات شهدا و روزی خوردن آنان[۲۳] و عذاب آل فرعون[۲۴] در عالم برزخ است و روایاتی که در باب عذاب قبر[۲۵] وارد شده است. حیات با نوعی از شعور و شنیدن و دیدن و قدرت انجام برخی از اعمال ملازم است که می توان با استناد به آیات و روایات ذیل اثبات کرد ارواح اولیای الهی علاوه بر اینکه در عالم برزخ با هم گفتگو می کنند، توانایی شنیدن صدای زندگان را هم دارند.

۱ – سوره اعراف، آیه ۷۹: پس از آنکه قوم صالح شتر را که معجزه صالح بود، پی کردند و از دستور پروردگار خود سر پیچی کردند، گفتند: ای صالح، اگر پیامبری، عذابی را که به ما وعده می دهی، بیاور. پس زلزله ای (بر اثر صیحه آسمانی) آنان را فرا گرفت و در خانه های خویش بی جان افتادند:

(فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَقَالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکمْ رِسَالَهَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکمْ وَلَکن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ)؛[۲۶]

آن گاه از آنان دوری نمود و گفت: ای قوم من، پیام های خداوند را رسانیدم، ولی شما ناصحان را دوست نمی‌‌دارید.

ابن کثیر در تفسیر این آیه آورده:

هذا تقریع من صالح(ع) لقومه، لما أهلکهم اللّه بمخالفتهم إیاه و تمردهم علی اللّه و إبائهم عن قبول الحق و إعراضهم عن الهدی إلی العمی، قال لهم صالح ذلک بعد هلاکهم، تقریعاً و توبیخاً و هم یسمعون ذلک، کما ثبت فی الصحیحین؛[۲۷]

این سخن توبیخی از جانب حضرت صالح(ع) است خطاب به قومش، بعد از اینکه خدا به سبب مخالفت و نافرمانی و خودداری آنان از قبول حق و رویگردانی از هدایت به سوی گمراهی، آنها را هلاک کرد. حضرت صالح این سخن را بعد از هلاک شدن آنها به عنوان سرزنش و توبیخ، در حالی که آنها می شنیدند، به آنها گفت؛ همان طور که در صحیحین ثابت است.

ابوحیان محمد بن یوسف اندلسی در تفسیر خود بعد از نقل این آیه می گوید: آیه (وَلَکن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ)، حکایت حال گذشته است و در تأیید مخاطب قرار گرفتن مردگان، روایت کشتگان بدر را نقل می کند.[۲۸]

صاحب تفسیر بیان المعانی نیز می گوید: حضرت صالح قومش را بعد از هلاک مخاطب قرار داد؛ همان طور که پیامبر با کشتگان قریش سخن گفت.[۲۹]

محمد ثناء الله مظهری نیز در تفسیرش بعد از ذکر آیه می گوید: اگر گفته شود: چطور حضرت صالح با آنها سخن گفت بعد از اینکه هلاک شدند، گفته می شود: همان طور که پیامبر با کشتگان بدر بعد از اینکه در چاه انداخته شدند، سخن گفت.[۳۰]

نویسنده التفسیر الواضح نیز می گوید: صدا زدن صالح بعد از مرگ قومش بود؛ مانند اینکه پیامبر کشتگان بدر را صدا زد.[۳۱]

قرطبی نیز در تفسیر الجامع لاحکام القرآن همین نظر را دارد.[۳۲]

ابوالفرج عبدالرحمن بن علی ابن جوزی در تفسیرش می گوید: «قال قتاده: ذکر لنا أنّ صالحا أسمع قومه کما أسمع نبیکم قومه، یعنی: بعد موتهم».[۳۳]

۲ – سوره اعراف آیه ۹۳: (فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَقَالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکمْ فَکیفَ آسَی عَلَی قَوْمٍ کافِرِینَ). ابن کثیر در تفسیر این آیه می گوید:

أی فتولی عنهم شعیب(ع) بعد ما أصابهم من العذاب و النقمه و النکال، و قال مقرعاً لهم و موبخاً؛

شعیب از قوم خود بعد از اینکه عذاب به آنها رسیده بود، روی گرداند ودور شد و با خطاب سرزنش آمیز به آنها گفت که ای قوم، من پیام پروردگارم را به شما رساندم و خیرخواه شما بودم. پس بر مرگ و هلاکت شما تأسف نمی خورم؛ زیرا به آنچه از سوی خدا آمده بود، کفر ورزیدید.[۳۴]

مفسرینی که در آیه بالا به سخن آنها استناد شد نیز این آیه را مانند آیه بالا دلیل بر مخاطب قرار دادن قوم هلاک شده بعد از عذاب دانسته اند.

۳ – سخن گفتن پیامبر با کشتگان جنگ بدر: بعد از پایان جنگ بدر و دفن شهدای مسلمانان پیامبر دستور داد که کشتگان مشرکین را در چاهی بریزند. وقتی اجساد آنان در چاه قرار گرفت، پیامبر گرامی اسلام آنان را یک یک به نام صدا زد و فرمود: ای اباجهل، عتبه، شیبه، امیه! آیا آنچه را که پرودگار شما وعده داده بود، حق و پابرجا یافتید؟ من آنچه پروردگارم وعده داده بود، حق و حقیقت یافتم. در این موقع گروهی از مسلمانان گفتند: آیا کسانی را که مرده اند، صدا می زنید؟ پیامبر فرمود: «والذی نفسی بیده ما أنتم بأسمع لما أقول منهم ولکنهم لایقدرون أن یجیبوا؛ قسم به کسی که جانم در دست او است! شما شنواتر از آنها به آنچه می گویم نیستید، اما آنها نمی توانند پاسخ دهند».[۳۵] در میان اهل سنت اصل این روایت از مسلمات است. هر چند عایشه شنیدن کشتگان را نمی پذیرد و معتقد است که پیامبر فرموده «آنان می دانند آنچه به آنها می گویم، حق است»، اما اصل روایت را انکار نکرده و نهایت اختلافی که میان نقل‌‌های مختلف آن وجود دارد وجود کلمه «الآن» در برخی از نقل هاست که موجب شده برخی آن را دلیل بر عدم سماع کشتگان در غیر آن موقع بدانند.

۴ – سخن گفتن پیامبر با شهدا و درگذشتگان مؤمنین: پیامبر گرامی اسلام (ص) در ایام پایانی از زندگانی خویش به قبرستان بقیع می رفت و با آنان چنین سخن می گفت:

السلام علیکم دار قوم مؤمنین، أنتم لنا فرط و إنا بکم لاحقون لیهنئ لکم ما أصبحتم فیه؛

درود بر شما که در جایگاه با ایمان قرار گرفته اید، شما بر ما سبقت جسته اید و ما هم به زودی به شما می پیوندیم. بر شما گوارا باد نعمتی که در آن قرار دارید![۳۶]

ابوهریره نقل می کند هنگام بازگشت از احد پیامبرگرامی اسلام بر سر قبر مصعب بن‌‌عمیر و یارانش ایستاد و فرمود: «أشهد أنکم أحیاء عند الله؛ شهادت می دهم که شما زنده اید». سپس به مسلمانان فرمود که بر آنها سلام کنید که آنها جواب سلام شما را می دهند.[۳۷]

۵ – سفارش پیامبر به سلام بر اهل قبور: پیامبر مسلمانان را به سلام بر اهل قبور سفارش می کرد و می فرمود:

ما من أحد یمرّ بقبر أخیه المؤمن کان یعرفه فی الدنیا یسلم علیه الا عرفه و رد علیه؛

هیچ مسلمانی نیست که از کنار قبر برادر مؤمنش که در دنیا او را می شناخته، عبور کند و بر او سلام کند، مگر اینکه مرده او را می شناسد و جواب سلامش را می دهد.[۳۸]

۶ – شنیدن صدای پای تشییع کنندگان: از انس بن مالک نقل شده:

إن العبد اذا وضع فی قبره و تولی عنه أصحابه و إنه لیسمع قرع نعالهم؛

هنگامی که مرده در قبر گذاشته می شود و تشییع کنندگان برمی گردند، او صدای پای تشییع کنندگانش را می شنود.[۳۹]

۷ – شنیدن سخن تشییع کنندگان: مرده می تواند سخن تشییع کنندگان را درباره خود بشنود:

أخرج ابو نعیم عن عمرو بن دینار قال ما من میّتٍ یَموتُ الا روحه فی یدِ ملکٍ یَنظُر إلی جسَدِه کیف یُغسَّل و کیف یُکفَّن و کیف یُمشی به و یقال له و هو علی سریره اسمع ثناء الناس علیک؛

عمرو بن دینار می گوید هر کس می میرد، روحش در دست ملکی است و در این حال چگونگی غسل دادن و کفن کردن و بردنش را می بیند. ملک به او می گوید مدح و ثنای مردم بر خودت را بشنو.[۴۰]

از نظر مصحح کتاب ابن طولون، این حدیث صحیح است و تمامی رجال آن از ائمه ثقه اند.[۴۱]

۸ – سخن گفتن امیر المؤمنین علی(ع) با مردگان: امیرالمؤمنین(ع) هنگام بازگشت از صفین به قبور کوفه رسید و با آنان این گونه سخن گفت:

ای ساکنان خانه‌‌ های وحشتناک و مکان های خالی و قبرهای تاریک، ای خاک‌‌نشینان، ای غریبان، ای تنهایان، ای وحشت زدگان! شما در این راه بر ما پیش قدم شدید و ما نیز به شما ملحق خواهیم شد. اما خانه ‌‌هایتان را دیگران ساکن شدند، همسرانتان به ازدواج افراد دیگر درآمدند و اموالتان تقسیم شد. این خبری است که در نزد ماست. در نزد شما چه خبر است؟ سپس رو به اصحابش کرد و فرمود: هر گاه به آنها اجازه سخن داده می شد، به شما خبر می دادند که بهترین زاد و توشه در سفر آخرت پرهیزکاری است.[۴۲]

روایات بالا که با الفاظ مختلف در کتب صحاح و سنن وارد شده، به وضوح بر این مطلب دلالت می کنند که مردگان صدای زندگان را می شنوند و چون این روایات اصل شنیدن را اثبات می کنند و آن را مقید به مکان و زمان خاصی نمی کنند، ثابت می شود که مردگان در هر حال می توانند سخن زندگان را بشنوند، چه سلام باشد یا غیر آن، یا دفنشان در هفته اول باشد یا بعد از آن. در این صورت سخن آلوسی، صاحب تفسیر روح المعانی که سماع را مختص موارد مذکور در روایات می داند،[۴۳] دلیلی ندارد.

شریف بن عبدالله حازمی در پاسخ به آلوسی می گوید: خدایی که می تواند روح را هنگام سؤال و جواب قبر برگرداند، در هنگام سخن گفتن نیز می تواند آن را برگرداند تا کلام آنها را که با او سخن می گویند، بشنود.[۴۴]

۹ – سخنان علما و بزرگان: محمد بن محمد عبدری مالکی در المدخل در فصل زیارت قبور، ضمن شرح مفصلی از آداب زیارت پیامبر اکرم و غسل و ادب نگه داشتن در نزدیکی قبر و رحمت فرستادن بر صحابه و تابعین می نویسد:

ثم یَتوسّل إلی الله تعالی بهم فی قضاءِ مأربه و مغفرهِ ذبوبه و یَستغیث بهم و یَطلب حوائجَه منهُم. .. فمَن توسَّل بِه أو طلَب حوائجَه منه فلا یُردُّ و لا یَخیبُ…. فالتّوسُل به علیه الصّلوه و السّلام هو محل حطّ الاوزار و أثقال الذنوب و الخطایا؛[۴۵]

کسی که به او توسل جوید یا طلب حاجات از او کند، ناامید نمی شود. پس توسل به پیامبر – که درود و رحمت خدا بر او باد – مایه از بین رفتن بار گناهان و سنگینی گناهان و خطاهاست.

سمهودی از ابوهریره و او از رسول خدا (ص) نقل می کند:

من زارنی بعد موتی فکأنّما زارنی و أنا حی و من زارنی کنت له شهیداً و شفیعاً یوم القیامه؛[۴۶]

کسی که مرا بعد از مرگم زیارت کند، گویا مرا در حیاتم زیارت کرده و هر کس مرا زیارت کند، روز قیامت شاهد و شفیع او خواهم بود.

در کتاب تحریر المرسخ فی احوال البرزخ نوشته ابن طولون روایات متعددی وارد شده که دلالت بر شنیدن و دیدن و آگاهی اموات از احوال زندگان دارد و نهایتاً در صفحه ۲۵۹ علم و توانایی شنیدن را برای اموات بدون شک ثابت می داند. همچنین در صفحه ۲۶۵ از قول ابن قیم نقل می کند که احادیث و آثار دلالت می کنند بر اینکه هرگاه زائر به سر قبر می آید، مرده آگاه می شود و صدایش را می شنود و با او انس می گیرد و پاسخ سلامش را می دهد. علاوه بر این پیامبر (ص) برای امتش این گونه تشریع کرد که بر اهل قبور سلام کنند؛ سلامی که آنها می شنوند و درک می کنند. سپس در تأیید این سخن روایاتی را نقل می کند.

دیدگاه مخالفین

از طرفی، مخالفین نیز، به آیاتی از قرآن و برخی روایات استناد می کنند؛ آیاتی که نه سماع، بلکه اسماع یعنی شنوا کردن کسانی را که در قبر هستند، نفی می کند و این آیات بر طبق سیاق آیات قرآن و تفاسیر در شأن کفار معاند نازل شده است. مخالفان به آیات ذیل استناد جسته اند:

۱ – (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ)؛ «و تو آن کس را که در گورستان است شنوا نتوانی کرد».[۴۷]

۲ – (لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ)؛[۴۸] «تو نمی توانی مردگان را شنوا سازی و آواز خود را به گوش کرانی که از تو روی می گردانند برسانی».

مفسرین این آیات را در شأن کفار معاصر پیامبر دانسته اند و گفته اند مقصود از مردگان کفاری هستند که مهر بر دل هایشان خورده است و دیگر هدایت نمی شوند و اگر به کسانی که در قبر هستند اشاره شده، به این جهت است که کفار به اجساد در قبر تشبیه شده اند؛ یعنی همان طور که اجساد در قبر قابلیت شنیدن صدا را ندارند و سخن گفتن با آنها نفعی برایشان ندارد، کفار نیز قدرت درک سخن پیامبر را نداند و سخنان پیامبر هیچ نفعی برایشان ندارد.

مخالفان سماع موتی این شأن نزول را نادیده گرفته و به ظاهر آیه تمسک جسته و قدرت شنیدن را از ارواح اولیای الهی نفی کرده اند.

اما آنها که معتقد به توانایی اموات بر شنیدن صدای زندگان هستند، روح را عامل اصلی در درک صدای زندگان می دانند که نمرده است، بلکه از جسم جدا شده و در عالم برزخ به دلیل تعلقی که سابقاً با جسد خویش داشته، با آن ارتباط دارد، حتی کسانی که منکر سماع موتی هستند، در بحث سؤال و جواب قبر معتقد به بازگشت روح به جسم هستند و این نشان دهنده این است که از نظر آنها هم روح عامل اصلی در شنیدن است و گوش فقط ابزار مورد نیاز در عالم طبیعت بوده است.

۳ – (إِن تَدْعُوهُمْ لَا یسْمَعُوا دُعَاءکمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکمْ وَیوْمَ الْقِیامَهِ یکفُرُونَ بِشِرْککمْ وَلَا ینَبِّئُک مِثْلُ خَبِیرٍ)؛[۴۹] «و اگر آنها را بخوانید، صدایتان را نمی شنوند و اگر بشنوند، پاسختان نگویند و در روز قیامت شرک آوردنتان را انکار کنند و کسی همانند خدای آگاه خبردارت نسازد».

مراد این آیه بت هایی است که مشرکین می پرستیدند؛ اما عده ای معتقدند که آنها در حقیقت ارواح اولیای الهی را می پرستیدند که این بت ها نماد آنها بودند.[۵۰] ابن کثیر در تفسیر آیه (إِن تَدْعُوهُمْ لَا یسْمَعُوا دُعَاءکمْ) می گوید: یعنی خدایانی که بت‌‌پرستان می پرستیدند، نمی شنیدند؛ چون آنها جماداتی فاقد روح اند و عبارت (وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکمْ) در آیه شریفه، یعنی نمی توانند هیچ یک از درخواست های شما را برآورده کنند.[۵۱]

 

درباره این آیات چند پاسخ بیان شده است:

۱ – مراد از آیه نفی اهلیت سماع است. مسلماً اجساد بی روح در قبرها ناشنوایند و اهلیت شنیدن هیچ صدایی را ندارند و به همین دلیل خدا کفار را به آنها تشبیه کرده و پیامبرش را مخاطب ساخته که تو نمی توانی کفاری را که در عناد با حق به درجه ای رسیده اند که توانایی درک سخن حق را ندارند و همچون مردگان در قبر توانایی شنیدن ندارند، شنوا کنی. ابن قیم جوزی، شاگرد ابن تیمیه، در تفسیر آیه شریفه (لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ) می گوید: «مراد از آیه نفی اهلیت سماع است، به این معنا که قلب های مشرکان از آنجا که مرده است، تو نمی توانی حقایق را به آنان برسانی، همان گونه که در اموات نیز چنین است».[۵۲]

۲ – نیز گفته اند مراد این است که همان طور که مردگان از شنیدن صدا نفعی نمی برند، کفار نیز از شنیدن سخنان پیامبر نفعی نمی برند. ابن قیم در تفسیر آیه (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ)[۵۳] می گوید: «آیه دلالت دارد بر کافری که قلبش مرده است؛ به نحوی که نمی توانی حقایق را به او برسانی تا از آن بهره مند شود؛ همان‌‌طور که نمی توانی به کسانی که در قبرند، چیزی بشنوانی، به طوری که نفع برند».[۵۴]

۳ – برخی گفته اند مراد آیه این است که ای پیامبر، تو مستقلاً و بدون اراده ما نمی توانی مردگان را شنوا سازی.[۵۵]

روایات مورد استناد معتقدین به عدم سماع

۱ – کشتگان بدر فقط همان موقع می شنیدند. در جریان سخن گفتن پیامبر با کشتگان جنگ بدر، در برخی روایت ها قید «الآن» وجود دارد؛ یعنی سخن پیامبر را چنین نقل می کند: «إنهم الآن لیسمعون ما أقول لهم»[۵۶]. برخی کلمه «الآن» را که در روایت کشتگان چاه بدر وجود دارد، دلیل بر این می دانند که شنیدن آنها مخصوص به همان زمان بود و در غیر آن وقت دیگر نمی شنیدند. علاوه بر آن عایشه تصریح پیامبر به شنیدن کشتگان را انکار می کند و معتقد است پیامبر (ص) فرموده اند که آنها می دانند آنچه من به آنها می گویم.[۵۷]

۲ – فرشتگان سلام مؤمنین را به پیامبر می رسانند. عبدالله بن مسعود روایت کرده: «ان للّه ملائکه سیاحین فی الارض یبلغونی من أمتی السلام؛ خداوند فرشتگانی دارد که در زمین سیر می کنند تا سلام امّت من را به من برسانند»[۵۸]. آلبانی می گوید این روایت صراحت دارد در اینکه پیامبر سلام را نمی شنود و اگر می شنید، نیاز نبود که ملکی به او برساند.[۵۹]

۳ – قتاده می گوید: خداوند کشتگان بدر را زنده کرد تا این صدا را بشنوند و توبیخ و تحقیر و عذاب و حسرت برایشان باشد.[۶۰]

 

چند پاسخ می توان به این روایات داد:

۱ – روایات مذکور نمی توانند دلیل محکمی بر عدم سماع باشند؛ زیرا این عالمان هر کدام بخشی از یک روایت را دلیل ادعای خود قرار داده و سایر روایات را نادیده گرفته اند؛ مثلاً قید «الآن» که در برخی روایات وجود دارد، دلیلی بر حصر شنیدن به همان زمان خاص نیست؛ چون اثبات اینکه آنها الآن می شنوند، نفی غیر آن زمان را نمی کند و در مقابل سایر روایات توان مقاومت را ندارد.

۲ – در روایت کشتگان چاه بدر انکار عایشه از طرف جمهور اهل‌‌سنت پذیرفته نشده و این نظر را خطایی از او می دانند.[۶۱] ابن رجب می گوید عایشه شاهد ماجرا نبود و عبارت «لیعلمون» منافاتی با «لیسمعون» ندارد؛ زیرا اگر دانستن برای میت جایز باشد، شنیدن هم برایش جایز است؛ چون مرگ همان طور که با شنیدن منافات دارد، با علم نیز منافات دارد و اگرمانع شنیدن باشد، باید مانع علم نیز باشد.[۶۲] علاوه برآن شنقیطی می گوید: از عایشه سخنانی آمده که مقتضی برگشتن از تأویلی است که در روایات ذکر شده است.[۶۳]

۳ – آن روایت که می گوید ملائکه رساننده سلام به پیامبرند، دلیل بر این است که ملائکه سلام کسانی را که از راه دور بر پیامبر سلام می کنند، را به آن حضرت می رساند. ابن عبدالهادی[۶۴] می گوید منظور از این سلام همان سلامی است که خدا به آن امر کرده[۶۵] و گرنه پیامبر (ص) نیز مانند سایر مسلمانان سلام کسی را که نزد قبرش به او سلام می کند، را می شنود. در مقابل روایت مذکور روایاتی وجود دارد که دلالت بر شنیدن سلام و رد آن توسط پیامبر دارد. «عن ابی هریره قال رسول الله (ص): ما من أحد یسلم علیّ الا ردّ الله علی روحی حتی أردّ علیه السّلام» و در روایتی دیگر از ابوهریره می فرماید: «من صلّی علیّ عند قبری سمعتُه»[۶۶] ابن تیمیه نیز معتقد است پیامبر (ص) سلام از نزدیک را می شنود.[۶۷]

۴ – آلوسی در مورد سخن قتاده می گوید: اگر آنچه قتاده گفته درست باشد، پیامبر باید در پاسخ به عمر می گفت: «آن طور که تو تصور می کنی، نیست، بلکه خدا آنها را زنده کرده تا سخن مرا بشنوند». علاوه بر این عایشه هم شنیدن آنها ـ و به تبع آن زنده بودن در آن هنگام ـ را انکار کرده است.[۶۸]

۵ – تشریع سلام مؤمنین بر پیامبر و آل او در اوقات پنج گانه نماز دلیلی بر این است که پیامبر این سلام را می شنود، وگرنه این سلام لغو بود.

شبهات مربوط به سماع موتی

۱ – آیه قرآن دالّ بر عدم سماع موتی، بعد از سخن گفتن پیامبر با کشتگان نازل شده است. الدر المنثور از قول ابوسهل سری بن سهل جندی شاپوری در ذیل آیه (لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ) گفته: رسول خدا (ص)در جنگ بدر کنار کشته شدگان بدر ایستاد و فرمود: ای فلان بن فلان، آیا آنچه را که پروردگارت وعده می داد، حق یافتی؟ آیا تو نبودی که به پروردگارت کفر ورزیدی؟ تو نبودی که فرستاده پروردگارت را تکذیب کردی؟ آیا تو نبودی که قطع رحم خود کردی؟ اصحاب می گفتند: یا رسول اللَّه (ص)، آیا آنها می شنوند آنچه را که تو به ایشان می گویی؟ فرمود: شما که زنده هستید، بهتر از اینها سخنان مرا نمی شنوید. در اینجا بود که خدای سبحان این آیه را نازل کرد: (لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ)، و خدا در حق کفار این مثال را زده که مانند مردگان دعوت او را نمی شنوند. علامه طباطبایی می فرماید: در این روایت نشانه هایی از جعل هست که بر کسی پوشیده نیست؛ برای اینکه ساحت رسول خدا (ص) والاتر از آن است که قبل از دستور پروردگارش، از پیش خود چیزی بگوید، آن گاه خدای سبحان آیه ای بفرستد و در آن آیه او را تکذیب کند، سپس او ادعا کند و خبر دهد از اینکه مردگان در شنیدن سخنانش کمتر از زندگان نیستند، بعد آیه مورد بحث نازل شود و بفرماید خیر، مردگان چیزی نمی شنوند! علاوه بر این آیه ای که راوی نقل کرده، اصلاً با آیات قرآن مطابق نیست؛ زیرا صدر آن از آیه ۸۰ سوره نمل گرفته شده و ذیلش از آیه ۲۲ سوره فاطر.

۲ – از این هم که بگذریم، سیاق آیه شهادت می دهد که آیه مزبور مانند آیات قبل و بعدش در مکه نازل شده است و روایت می گوید در مدینه در جنگ بدر نازل شده.[۶۹]

 

۳ – سخن گفتن پیامبر با مردگان در آن مقطع معجزه بوده است!

 معجزات پیامبر در مقابل کفار و همراه با تحدی بوده است تا دلیل نبوت آنها باشد، نه در مقابل مسلمانان، آن هم بدون هیچ اشاره ای به خرق عادت بودن این رفتار. گذشته از این، اگر شنیدن اموات وقتی برای حاضران در جمع قابل درک باشد، مفید است، و گرنه با صرف ادعای پیامبر که فرموده آنها می شنوند، معجزه ای حادث نمی شود. علاوه بر این، سخن گفتن امیرالمؤمنین با اهل قبور[۷۰] و طلب استغفار صحابه از پیامبر بعد از وفاتش،[۷۱] دلیل بر این است که این رفتار فقط از پیامبر (ص) سر نزده و برای سلف امری عادی بوده است.

۴ – اینکه مردگان صدای پای تشییع کنندگان را می شنوند، مربوط به زمانی است که برای سؤال و جواب قبر، روح به جسد بر می گردد و فقط در آن زمان صداها را می شنود.

در مقابل این سخن، روایات متعددی وجود دارد که می گوید مرده هنگامی که آشنایی بر او سلام می کند، او را می شناسد و پاسخ می دهد.[۷۲] و این سلام مخصوص هفته اول نیست، بلکه ممکن است سال ها بعد باشد.

۵ – شنیدن صدا مختص به مواردی است که در روایات وارد شده، مثل سلام کردن، و مرده در غیر از این موارد چیزی نمی شنود.

هیچ دلیلی بر این ادعا وجود ندارد؛ زیرا بر اساس روایات قدرت اموات بر شنیدن ثابت می شود و هیچ مقیدی هم وجود ندارد که این قدرت را به مواردی خاص محدود کند و به قول معروف مورد مخصص نیست و با توجه به اینکه عالَمِ بعد از مرگ و جایگاه روح با دنیا و بدن ها متفاوت است و خدا برای سؤال و جواب قبر روح را بر می گرداند، هنگام سخن گفتن با اموات نیز می تواند روح را برگرداند تا صدا را بشنود.[۷۳]

۶ – عزیر صد سال مرده بود و زمانی که زنده شد، گمان می کرد فقط یک روز یا نصف روز خواب بوده است و این یعنی هیچ خبری از اطراف خود نداشته است.

از آنجا که خدا قصد داشت با میراندن و زنده کردن او کیفیت زنده کردن مردگان را نشان دهد، خدا چنین خواست که او مدت صد سال بی خبر از اطراف خود بماند. پس خدا جان او را گرفت و چه بسا جسدش همچون طعامش هیچ آسیبی ندید تا صد سال گذشت. بعد از صد سال و پس از پوسیده شدن استخوان های الاغش، خدا برای نمایاندن قدرتش دوباره او را زنده کرد؛ درحالی که هنوز سؤالش در ذهنش وجود داشت. سپس خدا به او فرمود حالا به الاغت نگاه کن تا بدانی چگونه مرده‌‌ها را زنده می کنم.پس قیاس یک مورد خاص که خدا کسی را برای زنده کردن بعد از مدتی می میراند با مردگان عادی صحیح نیست. علاوه بر این، مردگان عادی در زندگی برزخی خود یا در عذاب به سر می برند یا در بهشت متنعم اند.[۷۴] پس درک دارند و متوجه گذشت زمان می شوند، اما عزیر این گونه نبود. پس نمی توان با استناد به این آیه عدم سماع را ثابت کرد.

۷ – از آنجا که انسان با گوش می شنود و با مردن گوش از کار می افتد، پس مرده نمی تواند صدایی را بشنود.

هرچند ابزار شنیدن در انسان زنده گوش است، اما آنچه موجب می شود انسان زنده توانایی شنیدن داشته باشد، روح است و اگر روح در جسم وجود نداشته باشد، شنیدن هم معنا نخواهد داشت و از آنجا که عالم بعد از مرگ با این عالم تفاوت زیادی دارد و روح در قید و بند جسم نیست، ممکن است مستقیماً قادر به درک صداها باشد یا از ابزار دیگری برخوردار باشد.

سماع موتی و رابطه آن با توسل

بعد از اینکه ثابت شد ارواح اولیای الهی در عالم برزخ زنده اند و از مقام بالایی نزد خدا برخوردارند و توانایی شنیدن صدای زندگان را دارند، منطقی است که مسلمانان به زیارت قبور آنان روند و با الگو قرار دادن این شخصیت ها از سیره آنان درس بیاموزند و آنان را واسطه ای بین خود و خدا قرار دهند و به وسیله آنان به سوی خدا توجه کنند و از آنان بخواهند در حقشان دعا کنند و از خدا بخواهند که دعایشان را مستجاب کند و دلیلی وجود ندارد که مخالفینِ توسل، ما را از صدا زدن و سخن گفتن با آنان منع کنند؛ علاوه بر اینکه با استناد به برخی روایات می توان اثبات کرد مردگان توانایی دعا در حق زندگان را دارند؛ همان طور که جواب سلام نوعی دعاست و روایات صحیح وجود دارد که هم پیامبر (ص) و هم عموم مؤمنینِ از دنیا رفته، پاسخ کسانی را که بر آنها سلام می کنند، می دهند.[۷۵]

 

منابع:

۱ – نهج البلاغه.۲ – ابن تیمیه، احمد: مجموع فتاوی، جمع و ترتیب عبدالرحمن بن محمد ابن قاسم، بی تا.۳ – ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی: زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق عبدالرزاق المهدی، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.۴ – ابن رجب حنبلی دمشقی، ابو الفرج زین الدین: اهوال القبور، تحقیق خالد عبد الطیف السبع العلمی، بیروت: دار الکتب العربی، چاپ هفتم، ۱۴۲۲ق.۵ – ابن سعد: طبقات الکبری، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۵ق.۶ – ابن طولون، محمد بن علی: التحریر المرسخ فی احوال البرزخ، تصحیح عبید الله ابوعبدالرحمن اثری، مصر: دار الصحابه، ۱۴۱۱ق. ۷ – ابن عبدالهادی: الصارم المنکی فی الرد علی السبکی، تحقیق عقیل بن محمد مقطری یمانی، بیروت: موسسه الریان، ۱۴۱۲ق. ۸ – ابن قیم جوزی: الروح، تحقیق: یوسف علی بدیوی، بیروت: دار ابن کثیر، چاپ چهارم، ۱۴۲۰ق.۹ – ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو: تفسیر القرآن العظیم، تحقیق محمد حسین شمس الدین، بیروت: دار الکتب العلمیه، منشورات محمدعلی بیضون، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.۱۰ – ابن مفلح، شمس الدین ابوعبدالله محمد: الفروع، بیروت: عالم الکتب، چاپ سوم، بی تا.۱۱ – ابونعیم: حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، بی تا. ۱۲ – اشبیلی، عبدالحق: العاقبه، تحقیق: ابوعبدالله محمد حسن اسماعیل، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.۱۳ – آشتیانی، محمد جعفر، محمد رضا امامی: ترجمه نهج البلاغه، قم: مدرسه الامام علی ابن ابی طالب، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.۱۴ – آل غازی، عبدالقادر ملاحویش: بیان المعانی، دمشق: مطبعه الترقی، ۱۳۸۲ق.۱۵ – آلوسی، سید محمود: روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق علی عبدالباری عطیه، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ ق.۱۶ – آلوسی، نعمان بن محمود: آلایات البینات فی عدم سماع الاموات عند الحنفیه السادات، تحقیق ناصر الدین آلبانی، المکتب الاسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۰۵ق. ۱۷ – اندلسی، ابوحیان محمد بن یوسف: البحر المحیط فی التفسیر، تحقیق صدقی محمد جمیل، بیروت: دار الفکر، ۱۴۲۰ق.۱۸ – البانی، محمد ناصر الدین: موسوعه العلامه الإمام الألبانی، صنعاء ـ یمن: مرکز النعمان للبحوث والدراسات الإسلامیه و تحقیق التراث والترجمه، چاپ اول، ۱۴۳۱ق/۲۰۱۰م.۱۹ – بخاری، محمد بن اسماعیل: صحیح بخاری، ریاض: دارالسلام، ۱۴۱۷ق.۲۰ – الجامع الصحیح المختصر، تحقیق: مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر ـ الیمامه؛ چاپ سوم، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م. ۲۱ – حازمی، شریف بن عبدالله: دراسات عقدیه فی الحیاه البرزخیه، بیروت: دار ابن حزم، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.۲۲ – حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله: المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق. ۲۳ – حجازی، محمد محمود: التفسیر الواضح، بیروت: دارالجیل الجدید، چاپ دهم، ۱۴۱۳ق.۲۴ – راغب اصفهانی، حسین بن محمد: المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داود، دمشق ـ بیروت: دارالعلم الدار الشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق. ۲۵ – سمهودی، علی بن احمد: وفاء الوفاء فی اخبار دار المصطفی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۱ق.۲۶ – سیوطی، جلال الدین: شرح الصدور فی احوال الموتی والقبور، تحقیق عبد المجید طعمه حلبی، بیروت: دار المعرفه، چاپ سوم، ۱۴۲۱ق. ۲۷ – شنقیطی، محمد امین بن محمد المختار: اضواء البیان فی ایضاح القران بالقرآن، بیروت: عالم الکتب، بی تا. ۲۸ – شوکانی، محمد بن علی: نیل الاوطار شرح منتقی الاخبارمن احادیث سید الاخیار، مصر: دارالحدیث، بی تا. ۲۹ – طریحی، فخر الدین: مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، تهران: کتابفروشی مرتضوی،چاپ سوم، ۱۳۷۵ش. ۳۰ – عبدری مالکی، محمد بن محمد: المدخل، قاهره: مکتبه دار التراث، بی تا.۳۱ – عسقلانی، ابن حجر: فتح الباری علی الصحیح البخاری، مصر: المکتبه السلفیه، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.۳۲ – قرطبی، محمد بن احمد: الجامع لأحکام القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، ۱۳۶۴ش.۳۳ – متقی هندی، علاء الدین: کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، سوریه: دار الکتاب الاسلامی، بی تا.۳۴ – مظهری، محمد ثناءالله: التفسیر المظهری، تحقیق غلام نبی تونس، پاکستان: مکتبه رشدیه، ۱۴۱۲ق.۳۵ – مناوی: فیض القدیر، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم، ۱۳۹۱ق.۳۶ – موسوی همدانی، سید محمد باقر: ترجمه تفسیر المیزان، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش.۳۷ – نسائی، احمد بن علی: سنن النسائی، مکتب تحقیق التراث الاسلامی، بیروت: دارالمعرفه، چاپ هفتم، ۱۴۲۹ق.۳۸ – نمری قرطبی، ابن عاصم: الاستذکار، تحقیق: سالم محمد عطا، محمد علی معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۰م.۳۹ – نووی، أبوزکریا یحیی بن شرف: المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۳۹۲ .۴۰ – نیشابوری، ابوالحسین مسلم بن حجاج: صحیح مسلم، بیروت: دارابن حزم و مکتبه المعارف، ۱۴۱۶ق.

 

منبع: نشریه سراج منیر


پی نوشت ها

[۱] . سوره نساء(۴)، آیه ۴۶٫

[۲] . سوره نمل(۲۷)، آیه ۸۰٫

[۳] . راغب اصفهانى، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۲۶٫

[۴] . طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، ج۴، ص ۳۴۷٫

[۵] . سوره نمل(۲۷)، آیه ۸۰٫ راغب اصفهانی، حسین، پیشین، ص۷۸۱ .

[۶] . آلوسى، سید محمود، روح المعانی، ج۱۱، ص۵۷٫

[۷] . حازمی، شریف بن‌عبدالله، دراسات عقدیه فی الحیاه البرزخیه، ص۳۷۱٫

[۸] . ابن‌رجب، ابوالفرج، اهوال القبور، ص ۱۳۳٫

[۹] . اشبیلی، عبدالحق، العاقبه، ص۱۲۷٫

[۱۰] . ابن‌تیمیه، احمد، مجموع فتاوی، ج۴، ص۲۹۸٫

[۱۱] . ابن‌قیم جوزی، الروح، ص ۷۷٫

[۱۲] . ابن‌رجب، ابوالفرج، پیشین، ص۱۳۲-۱۴۰٫

[۱۳] . عسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری ، ج۳، ص۲۷۸٫

[۱۴] . سیوطی، جلال‌الدین، شرح الصدور، ص ۲۰۱- ۲۲۵٫

[۱۵] . آلوسى، سید محمود، پیشین، ج۱۱، ص۵۷٫

[۱۶] . بخاری، محمد بن‌اسماعیل، صحیح بخاری، کتاب الجنائز، ج۱، ص۴۶۲٫

[۱۷] . آلوسی، نعمان بن محمود، الآیات البینات، ص ۶۷٫

[۱۸] . نووی، ابوذکریا، المنهاج شرح صحیح مسلم، ج۱۷، ص۲۰۶٫

[۱۹] . ابن‌رجب، ابوالفرج، پیشین، ص۱۳۳٫

[۲۰] . ابن‌مفلح، شمس‌الدین ابی‌عبدالله محمد، الفروع، ج۲، ص۳۰۲٫

[۲۱] . حازمی، شریف، دراسات عقدیه فی الحیاه البرزخیه، ص۳۹٫

[۲۲] . (سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِیمٍ)(سوره توبه(۹)، آیه ۱۰۱).

[۲۳] . (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)(سوره آل عمران(۳)، آیه ۱۶۹).

[۲۴] . (النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ)(سوره غافر(۴۰)، آیه ۴۶).

[۲۵] . برای نمونه ر.ک: بخاری، محمد بن اسماعیل، پیشین، ص۴۶۱٫

[۲۶] . سوره اعراف(۷)، آیه ۷۹٫

[۲۷] . ابن‌کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج‏۳، ص ۳۹۹٫

[۲۸] . اندلسى، ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، ج‏۵، ص ۹۸٫

[۲۹] . آل‌غازى، عبدالقادر، بیان المعانی، ج‏۱، ص ۳۷٫

[۳۰] . مظهرى، محمد ثناءالله، التفسیر المظهری، ج‏۳، ص ۳۷۶٫

[۳۱] . حجازى، محمد محمود، التفسیر الواضح، ج‏۱، ص ۷۳٫

[۳۲] . قرطبى، محمد بن‌احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج‏۷، ص ۲۴۲٫

[۳۳] . ابن‌جوزى، ابوالفرج، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج‏۲، ص ۱۳٫

[۳۴] . ابن کثیر، اسماعیل، پیشین، ج‏۳، ص۴۰۴٫

[۳۵] . نیشابوری، مسلم بن‌حجاج، صحیح مسلم، ‌ج۴، باب ۱۷، ‌ح ۷۷٫

[۳۶] . ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۳٫

[۳۷] . حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، کتاب التفسیر، شماره ۲۹۷۷، ج۲، ص۲۷۱؛ ابونعیم، حلیهالاولیاء، ج ۱، ص ۱۰۸؛ ابن سعد، پیشین، ج۳، ص۱۲۱٫

[۳۸] . نمری قرطبی، ابن‌عاصم، الاستذکار، ج۱، ص۱۸۵؛ مناوی، فیض القدیر، ج۵، ص۴۸۷؛ اشبیلی، عبدالحق، العاقبه، ص ۱۱۸؛ شوکانی، محمد بن‌علی، نیل الاوطار، ج۳، ص۲۴۸٫

[۳۹] .بخاری، محمد بن‌اسماعیل، باب المیت یسمع خفق النعال حدیث شماره ۱۲۷۳، ج۱، ص۴۴۸٫

[۴۰] . سیوطی، جلال‌الدین، پیشین، ص۱۲۸؛  ابن‌طولون، محمد بن‌علی، التحریر المرسخ فی احوال البرزخ، ص ۱۲۳، ح ۳۴۷٫

[۴۱] . ابن‌طولون، محمد بن‌علی، پیشین، ص۱۲۳٫

[۴۲] . نهج البلاغه، ص ۴۹۳، حکمت ۱۳۰٫

[۴۳] . آلوسی، سید محمود، پیشین، ج ۱، ص۵۷٫

[۴۴] . حازمی، شریف، پیشین، ص۳۸۸٫

[۴۵] . عبدری مالکی، محمد، المدخل، ج۱، ص۲۵۸٫

[۴۶] . سمهودی، علی، وفاء الوفاء باحوال دار المصطفی، ج۴، ص۱۳۳۶ .

[۴۷] . سوره فاطر(۳۵)، آیه۲۲٫

[۴۸] . سوره روم(۳۰)، آیه ۵۲٫

[۴۹] . سوره فاطر(۳۵)، آیه ۱۴٫

[۵۰] . آلوسی، نعمان، پیشین، ص۲۴٫

[۵۱] . ابن‌کثیر، اسماعیل، پیشین، ج۳، ص۴۸۲٫

[۵۲] . ابن قیم جوزی، پیشین، ص۶۲ـ۶۳٫

[۵۳] . سوره فاطر(۳۵)، آیه ۲۲٫

[۵۴] . همان.

[۵۵] . آلوسی، سید محمود، پیشین، ج‏۱۱، ص۵٫

[۵۶] . نسائی، احمد بن علی، سنن،‌کتاب الجنائز، ج۴، ص۴۱۷، ح۲۰۷۵٫

[۵۷] . بخاری، محمد بن‌اسماعیل، صحیح بخاری، کتاب الجنائز، ج۱، ص۴۶۲٫

[۵۸] .نسایی، احمد بن‌علی، پیشین، کتاب السهو، باب ۴۶، شماره۱۲۸۱، ج ۳، ص۵۰٫

[۵۹] . آلبانی، موسوعه  الآلبانی فی العقیده، ج۳، ص۷۷۲٫

[۶۰] .بخاری، محمد بن‌اسماعیل، پیشین، کتاب المغازی، شماره۳۷۵۷، ص۱۴۶۱٫

[۶۱] . عسقلانی، ابن‌حجر، پیشین، ج۳، ص۲۷۷؛ شنقیطی، محمد، اضواء‌البیان، ج۶، ص۴۲۱٫

[۶۲] . ابن رجب، ابوالفرج، پیشین، ص۱۳۳٫

[۶۳] . شنقیطی، محمد، پیشین، ج۶، ص۴۲۹٫

[۶۴] . ابن عبدالهادی، الصارم، ص۱۵۹-۱۶۰٫

[۶۵] . (إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا) (سوره احزاب(۳۳)، آیه ۵۶).

[۶۶] . متقی هندی، علاءالدین، کنز العمال، ج۱، ص ۴۹۸٫

[۶۷] . ابن‌تیمیه، احمد، پیشین، ج۲۷، ص ۳۸۴٫

[۶۸] . آلوسی، سید محمود، پیشین، ج‏۱۱، ص۵۵٫

[۶۹] . موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۵۳٫

[۷۰] . نهج البلاغه، ص ۴۹۳٫

[۷۱] .  متقی هندی، علاء الدین، پیشین، ج۱، ص۵۰۶٫

[۷۲] . نمری قرطبی، ابن‌عاصم، پیشین، ج۱، ص۱۸۵؛ مناوی، پیشین، ج۵، ص۴۸۷؛ اشبیلی، عبدالحق، پیشین، ص ۱۱۸؛ شوکانی، محمد، پیشین، ج۳، ص ۲۴۸٫

[۷۳] . حازمی، شریف، پیشین، ص ۳۸۸٫

[۷۴] . برای نمونه :بخاری، محمد بن‌اسماعیل، پیشین، کتاب الجنائز،ج۱ص۴۶۱٫

[۷۵] . نمری قرطبی، ابن‌عاصم، پیشین، ج۱، ص۱۸۵؛ مناوی، پیشین، ج۵، ص۴۸۷؛ اشبیلی، عبدالحق، پیشین، ص ۱۱۸، شوکانی، محمد بن‌علی، پیشین، ج۳، ص ۲۴۸٫