حجت الاسلام و المسلمین احمد عابدی، استاد درس خارج حوزه علمیه و رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم در سلسله جلسات سخنرانی به نقد و بررسی عرفان های نوظهور پرداخته دنیا را بدون فکر نمی بینیم، این از کلمات کاستاندا است.

هر کسی که این کلمه را آشنا باشد می داند که دقیقاً این حرف، حرف آلمانی است نه در آمریکا کسی از این حرف ها می زند و نه در کشورهای اروپایی غیر آلمان، در آلمان است که مسأله نومن و فنومن، مطرح است، نومن و فنومن یا پدیدار شناسی همین است که آنجور که من به این ساختمان فکر می کنم، این ساختمان را آن جور می بینم، شما هم فکرتان غیر از فکر من است و حتماً شما این ساختمان را جور دیگری می بینید غیر از جوری است که من می بینم، بعد کاستاندا برای اینکه فکر آدم را تقویت کند از راه سحر و جادو وارد می شود.

 

یکی دیگر از حرف های کاستاندا این است که ما می خواهیم تمامی ادیان را تقویت کنیم، مسلمان بیشتر مسلمان بشود و مسیحی بیشتر مسیحی بشود، یهودی بیشتر یهودی بشود، یعنی نه تنها اختلافات ادیان را قبول دارند بلکه معتقدند که هر دینی را باید تقویت کرد، خود اینها می گویند حرف ما که دین نیست، بلکه ما می خواهیم یک روشی برای تقویت روح و اراده و قدرت معنوی مردم ایجاد کنیم، ذکر خدا یا تهذیب نفس و این طور چیزها در کاستاندا زیاد است، اما درباره سحر و جادو یا نوع نگرش اینها به دنیا چند نکته را باید در نظر بگیریم.

 

اولاً سحر و جادو واقعیت نیست، تخیل است، اما تخیلی است که تأثیرگذار است. قرآن یکجا فرموده است: «یخیل إلیه من سحرهم انها تسعى»

*معالجه عجیب یک مالیخولیایی توسط ابوعلی سینا

از سحر آن جادوگرها خیال می شد که این طناب مار است. پس یعنی تخیل است، یعنی سحر واقعیت ندارد، آیه شریفه ۱۰۲ سوره بقره می فرماید: «فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ» چیزی یاد می گرفتند که بین زن و شوهر تفرقه ایجاد می کردند. این اثر سحر است نه خود سحر، نتیجه این می شد که زن و شوهر جدا می شدند. سحر تخیل است اما اثرش واقعی است، این تخیل را یاد می گرفتند و این تخیل یک اثری می گذاشت و اثرش این بود که زن و شوهر از هم جدا می شدند، ببینید چند مثال می زنم، زمان ابوعلی سینا یک نفر مرض مالیخولیا گرفته بود، این همیشه خیال می کرد که یک خمره ای روی سرش است، هر کجا می خواست برود مواظب بود که این خمره نیفتد، پیش هر دکتری می بردندش خوب نمی شد. ابوعلی سینا این طوری معالجه اش کرد که یک خمره ای را به یک نفر داد و گفت برو روی پشت بام بایست این فرد وقتی آمد، خواست از در وارد شود یک کسی یک چوب به بالای سرش زد (بالای سرش که هیچ چیز نبود) آن فردی که بالای پشت بام بود، خمره را انداخت پایین و آن فرد فکر کرد که خمره ای که روی سرش است، همین بود که چوب خورد و افتاد زمین و دید که دیگر واقعاً افتاد و خرد شد، راحت شد گفت خمره تمام شد، این فرد تخیل می کرد که روی سرش خمره است و این تخیل همیشه اثر داشت و همیشه احساس سنگینی می کرد، احساسی که یک چیزی روی سرش است و این چنین می کرد و ابوعلی سینا با یک تخیل معالجه اش کرد.

 

*چرا سحر روی پیغمبران اثر نمی گذارد

در سحر همیشه این طوری است که آدم ساحر خیال طرف را تقویت می کند و با خیال طرف، یک اثری روی طرف می گذارد، همه جادوگرها کارشان همین است که خیال را تقویت می کند و آدم که خیال تقویت شد هم می بیند و هم می شنود و هم احساس می کند در حالی که هیچ چیز نیست و اثر هم می گذارد. یعنی تمام اینها خیال است و اگر کسی بتواند کاری کند که خیال خودش را تقویت کند و بفهمد خیال دیگری را، آن موقع هیچ وقت سحر رویش اثر نمی گذارد و علت اینکه سحر روی پیغمبران اثر نمی گذارد همین است، چون پیغمبران خیالشان قویتر از خیال آن جادوگران است و لذا جادوگر نمی تواند روی خیال پیامبر اثر بگذارد. این یک نکته که سحر یخیل الیه من سحرهم و از آن طرف هم یتعلمون منهما ما یفرقون، تخیلی که تأثیرگذار است.

طلسم را عرض کردم که نمی دانم در اینها هست یا نیست.

 

نگرش به دنیا عرض کردم که این است که اینها معتقدند ما هر شکلی که فکر کنیم به دنیا می نگریم، فارسی این حرف این می شود که یعنی نسبی گرایی و یعنی شکاکیت و یا سوفسطائی گری یا اینکه مثلاً انسان به هیچ چیزی نمی تواند اعتماد کند، همین چیزی که الان هم متأسفانه در بعضی جاها مرسوم شد.

 

منبع:پرسمان