حضرت آیت الله صدیقی روز یکشنبه مورخ ۰۶ خرداد ۱۳۹۷ مصادف با یازدهمین روز ماه مبارک رمضان بعد از نماز ظهر و عصر در «آستان مقدس امامزاده صالح تهران» به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
- «عِبادُالرَّحمَان»
- چه کسی دیوانه است؟
- راه رفتنِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
- داستانِ یک تشرّف در بیان آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه
- آسان گرفتن
- صفاتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در قرآن کریم
- اهمیّتِ قناعت
- داستانِ ازدواجِ امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
- روضه امام حسن مجتبی علیه السلام
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ»
«عِبادُالرَّحمَان»
«وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا»[۲]
انسانهایِ ممتاز، انسانهایِ موجّه نزد خدای متعال، کسانی که تابلو هستند، آنها در جامعه نمرهی ایمانی دارند، بنده هستند، اما انگیزهی آنها این است که سرِ سفرهی رحمانیّتِ خدای متعال هستند، از خدای متعال جز خوبی، جز رَحم، جز مهربانی، جز روزی دادن، جز تأمینِ نیازها و… چیزی ندیدهاند.
چون خدای متعال را رحمان دیدهاند، سر به آستانِ او گذاشتند و سر سپرده شدند، گفتهاند که تو خدا هستی و من هم بندهی تو هستم، اینهایی که در بندگی حُبّی هستند، قلبی هستند، دلی هستند، احسانی هستند، اینها باید با دیگران تفاوت داشته باشند، صفاتِ آنها، آن صفاتی که در ترازِ یک مؤمنِ برجسته است، در ترازِ یک الگوی جامعه است.
این صفات را خدای متعال در این آیاتِ سوره مبارکهی فرقان بیان فرموده است؛
خدای متعال دوازده ویژگی برای «عبادِ رحمان» بیان کرده است، بندگانِ خوب، بندگانِ ممتاز، بندگانِ آبرومند، بندگانِ باوقار، بندگانی که نمره دارند… دوازده صفت که هم اعتقادی است، هم اجتماعی است، هم اخلاقی است، هم در بُعدِ اثباتی، هم در بُعدِ سَلبی است، یک مجموعهی کامل است، که انسانهایی که میخواهند در ترازِ بندگیِ خوبِ خدای متعال، خدای متعال به آنها نمره بدهد، خودشان را تطبیق بدهند.
یک؛ «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا» کسانی که وقتی راه میروند، در راه رفتن آنها کسی فکر نمیکند این انسان یک شخصِ از خود راضی است، این انسان شخصی است که خودش را گرفته است، این انسان شخصی است که ژستِ پُر ادعایی دارد، این انسان شخصی نیست که باد به بینیِ خود انداخته باشد، این انسان شخصی نیست که دیگران را به حساب نیاورده باشد، بلکه وقتی راه میرود، راه رفتنِ او نشانهی معرفتِ اوست، نشانهی ادب اوست، نشانهی تواضعِ اوست.
چه کسی دیوانه است؟
یک حدیثی در این رابطه برای شما نوشتهام که بخوانم، دارد بر اینکه وجودِ نازنین پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مسیری به جایی برخوردند که دیدند در آنجا عدّهای جمع هستند.
حضرت فرمودند: چه خبر است که اینجا جمع شدهاید؟ عرض کردند: یا رسول الله! یک دیوانهای است که حرکاتی از خود ظاهر میکند، حرفهای خنده داری هم میزند، مردم هم بیکار هستند، جمع شدهاند و برای خوشی این شخص را دست میاندازند.
وجودِ مبارکِ خاتم انبیاء حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: (نقل به مضمون) میخواهید به شما بگویم که دیوانه چه کسی است؟ تا ببینید که آیا این شخص دیوانه است یا خیر؟ شما این شخص را دیوانه میدانید، از رویِ حرکات و حرفهای این شخص، شما او را دیوانه میدانید، اما مایل هستید که من به شما بگویم دیوانه کیست؟
خوب قهراً همه میخواهند پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ویژگیهایِ یک دیوانه را بگوید، که نکند خودِ این بدبخت هم دیوانه باشد و خودش هم نمیداند که دیوانه است، گفتند: بله یارسول الله!
حضرت فرمودند: «المُتبَختِرُ فِی مَشیِه»[۳] کسی که دیوانه است وقتی راه میرود، خیلی با تکبّر راه میرود، همچنین خودش را گرفته است که انگار این یک شاه یا یک ارباب یا یک قارون یا یک فرعونی است، «المُتبَختِرُ فِی مَشیِه» کسی که در راه رفتنِ خود تکبّر و تبختُر دارد، خودش را خیلی بزرگ میبیند، «الناظر فی عِطفیه، المُحرِّک جنبیه بمنکبیه» کسی است که وقتی راه میرود، همچنین نگاهی به شانههایش میکند… دیدهاید کسانی که لباس فاخری پوشیده است و چند نفری هم اطرافِ او را گرفتهاند، وقتی راه میرود به مردم نگاه نمیکند که نکند یک سلامی به آنها بدهد، نکند که کسی کاری با او داشته باشد، فقط نگاهش به خودش است، این حرکات و سَکَناتش را تنظیم میکند که من خیلی من هستم، من خیلی بزرگ هستم، من خیلی مهم هستم…
این روشِ او، نوعِ نگاهِ او به اطرافِ لباسش، کیفیّتِ راه رفتنِ او نشان میدهد که او خیلی خودش را مهم میداند.
«الذی لا یُرجى خیرُه» اولین نکته کیفیّتِ راه رفتنِ اوست که مانند بقیه مردم راه نمیرود، مانند شاهها راه میرود، مانندِ طاغوتها راه میرود، مانندِ اشراف راه میرود، حضرت میفرمایند که اولین نشانهی انسانِ دیوانه این است که خودش را نمیشناسد، چون خودش را نمیشناسد، خیلی خود را مهم میداند.
دوم: «الذی لا یُرجى خیرُه» انسانِ بیخیری است، کسی به او امیدِ خیر ندارد، اگر کسی تشنه باشد و او در کنارش باشد، امید ندارد که اگر از تشنگی بمیرد، به او بگوید و برود یک جرعه آب بیاورد، «الذی لا یُرجى خیرُه» همسایه است، انسان مریض باشد یا دشمنی آمده باشد و انسان طلبِ کمک کند، او اصلاً حالی نمیپُرسد که چه بر سرِ همسایهاش آمده است. مثلاً فرزندم در حالِ مردن است و میخواهم او را به دکتر برسانم و ماشین ندارم، امید ندارم که به این همسایه بگویم او بیاید با من همراهی کند و این مریض را به جایی برساند… انسانِ بیخیر که هیچ امیدی به خیرِ او نیست. این دومین خصلتِ یک انسانِ دیوانه است.
«و لا یؤمَن شرُّه» کسی از دستِ او امنیّت ندارد، مثلاً میگوید کجا میخواهی بروی؟ میگویم میخواهم به فلان جا بروم، میگوید نرویها… فلانی آنجاست، زبانِ او آتش است، اگر بروی آنجا تو را ضایع میکند، آنجا نرویها، او انسانِ بیآبرویی است، پیشِ فلانی نرویها، او انسانِ بیچشم و رویی است… انسانهایی هستند که همه از او میترسند و از او حَذَر دارند، مدام میگویند که وای… او نیاید، وای… او را نبینیم، وای… نکند که یک زمانی ما بهم برسیم، «و لا یؤمَن شرُّه» بعضیها وجود و زندگیشان شرّ است.
بد دهان است، بد خواب است، مردم آزار است، توطئهگر است، فوری پرونده درست میکند، فوری یک شرّی درست میکند، فوری کاری میکند که انسان را عصبانی کند، بعد هم ضبط میکند و به اینجا و آنجا ارائه میکند، میآید یک حرفهایی میزند که از انسان حرفی بکشد، بعد هم در این شبکههای مجازی میگذارد و آبروی طرف را میبرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میگوید که او دیوانه است، «و لا یؤمَن شرُّه».
بعضیها در منزل آنقدر بدرفتار هستند، وقتی از خانه میرود اعضای خانواده یک نفسی میکشند، وقتی او میآید، اعضای خانواده به یکدیگر میگویند که او باز هم آمد، ناراحت هستند، منتظرِ شرّ هستند، این انسانهایی که برخوردشان، نحوهی رفتارشان، پروندهسازیشان، طعنهزدنشان، گیردادنِشان، عیبجوییشان، آبروبَریشان، یک انسانِ اینطوری است، این انسان، یک انسانِ دیوانه است. «و لا یؤمَن شرُّه».
سوم این است که انسانها از شرِّ او در امان نیستند، «فَذَلِکَ المَجْنُون» وجودِ مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این شخص، انسانِ دیوانه است، «وهذا المـُبتلى» اینکه مردم دورِ او جمع شدهاند دیوانه نیست، او مریض است، مرضِ مغزی دارد، مرضِ عصبی دارد، مریض است.
تَلَقّیِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را ببینید، اینهایی که بیچارهها اعصابشان بهم خورده است، تعادلِ روانی ندارند، خوب واقعاً هم مریض است، چرا به او دیوانه میگویید؟
دیوانه کسی است که در حالِ سوزاندنِ آخرتِ خود است، دیوانه کسی است که
کسانی که بد را پسندیدهاند ندانم ز نیکی چه بد دیدهاند
آخر از خوبی چه بد دیدهایم که دنبالِ بدی میگردیم؟ چرا خوب نیستیم؟ چرا خوبی نمیکنیم؟ چرا محبّت نمیکنیم؟ چرا احترام نمیکنیم؟ چرا کرامتِ انسانها را حفظ نمیکنیم؟
پس وجود نازنین پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم سه نشانه برای انسانِ دیوانه معرّفی کردند:
یکی اینکه تکبّرِ بیجا دارد، و خیلی خود را بزرگ میبیند، زمانِ راه رفتن طوری راه میرود که دیگران نزدِ او کوچک شوند، خودش را بزرگ میکند.
دوم اینکه کسی در وجودِ او خیری سراغ ندارد.
سوم اینکه مردم از شرِّ او امنیّت ندارند.
کسی که این سه صفت را داشته باشد، او در فرهنگِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم یک انسانِ دیوانه است.
راه رفتنِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
اما راه رفتنِ پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم چگونه بوده است؟ آن بزرگوار چطور راه میرفتند؟
در این رابطه هم آنطور که نقل شده است وجودِ مبارکِ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نوعِ راه رفتنشان اینگونه بوده است:
«کانَ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم یَتَکَفَّا فِی مَشیِه کَأنَّمَا یَمشِی فِی صَبِّب»[۴]
وقتی حضرت راه میرفتند با کنترل راه میرفتند، مانندِ کسی که از یک سرازیری در حالِ رفتن است و مواظب است که نیفتد، توجه او به دیگران نیست که خود را بزرگ کند یا کوچک، حواس او به این است که در چاه نیفتد، مقابلِ پای او خطری نباشد… انگار که از یک شیبی پایین میآمدند.
وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در عینِ حال که اگر کسی راه رفتنِ او را میدید، فکر نمیکرد که او دستپاچه است، یا او عجله دارد، اما در عینِ حال سریع راه میرفتند، هم اینکه با مواظبت و مراقبت راه میرفتند، که مقابلِ پای ایشان سنگی نباشد، خوب او هم انسان است، انسان باید مقابلِ پایِ خود را ببیند….
ما مقابلِ پای خودمان را نمیبینیم که کارهای بد میکنیم، اگر مقابلِ پایمان را دیده بودیم، چاهِ جهنّم را آنجا دیده بودیم، ملائکه را آنجا دیده بودیم که در حالِ ضبط کردن هستند، هرگز بعضی از حرفها را نمیزدیم، بعضی قدمها را برنمیداشتیم، بعضی جاها نمیرفتیم، بعضی معاملهها را انجام نمیدادیم، مقابلِ پایمان را نگاه نمیکنیم، همیشه دورِ خودمان میچرخیم، خطرِ راه را نمیبینیم، انسان باید خطرها را شناسایی کند، آسیبِ راه را ببیند.
وجودِ نازنین پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم خیلی با مراقبه راه میرفتند، که انگار در یک سرازیری راه میرفتند و خودشان را نگه میداشتند، این حالتِ دقّت، این حالتی که مواظبِ خودشان بودند…. در عینِ حال بقدری سریع قدمهایشان را برمیداشتند که انگار زمین زیرِ پای ایشان میچرخید. « کانَّ الارض تَطوی لَه» گویا طیّ الأرض میکند، زمین زیرِ پای او میرقصد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روی آن راه میرود، انگار که زمین با سرعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را میبَرَد، لذا گاهی هرچه میدویدند به پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمیرسیدند. آرام راه میرفتند، اما مَشیِ ایشان خیلی سریع بود.
داستانِ یک تشرّف در بیان آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه
در اینجا یادی از آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه داشته باشیم، داستانی را ایشان از یک تشرّف مردِ صالحی در حرمِ حضرتِ رضا علیه السلام نقل میفرمودند.
ایشان فرموده بودند که یک عالمی در مشهد بود، اهلِ علومِ غریبه بود، علومِ غریبه علومی است که اشخاص آن را با ریاضت بدست میآورند، رمل و اسطرلاب و جفر و…. را علومِ غریبه میگویند، غریب یعنی تنها، غریب یعنی کسی که شخصِ دیگری با او نیست.
علومِ غریبه علومی است که همه بدنبالِ آن نمیروند، نادر و کمیاب است، آن شخص با علومِ غریبه آشنا بود.
او به دردِ پا مبتلا شده بود، دوا و درمان چارهای برای او نشده بود، او با علومِ غریبه محاسبه کرده بود وجود مقدس امام زمان ارواحنا فداه چه زمانی برای زیارتِ حضرت رضا علیه السلام تشریف میآورند، با آن محاسبات علوم غریبه یافته بود که آقا چه روز و چه ساعتی بنا است در حرم مظهر حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام حضور داشته باشند.
آن روز با آن پایِ دردمندِ خود، عصازنان، با زحمت خودش را به صحنِ مطهّرِ آزادی در حرم امام رضا علیه السلام رسانده بود، وقتی وارد آنجا شده بود، دیده بود یه چهار نفر با لباس عربی با قدهای رَسا، با سیماهایِ نورانی، با یکدیگر به سمتِ حرمِ مطهر میروند، یقین کرده بود که آن حسابی که کرده بود درست است، آقا امام زمان ارواحنا فداه است، رجال الغیبی هم پیرامونِ ایشان هستند و با یکدیگر برای زیارت میروند.
میگوید که من دنبالِ آنها واردِ حرم مطهر شدم، آنها آنچنان غرق در حال و مناجات و دعا و زیارتِ حضرت رضا علیه السلام بودند که گویا هیچ کس را نمیبینند، آنقدر در حالِ خودشان بودند.
لذا من هیچ زمینهای پیدا نمیکردم که بگویم آقا! آمدهام که مرا ببینید، آقا! دستم به دامن شما، آقا! درد مرا نزدِ شما آورده است، آقا! به من برس!
میگوید رفتم کنارِ یکی از این چند نفر نشستم، گفتم که صبر میکنم تا نماز و زیارتِ او تمام شود، آن وقت یا خودِ حضرت است، یا از معتمدانِ ایشان است، که در اینصورت از او میپرسم که حضرت کدام است؟
میگوید کنار او نشستم، همینکه نمازِ او تمام شد، من منتظر بودم که دامن او را بگیرم و بپرسم که آقای من کدام است، دیدم قبل از آنکه من حرفی بزنم، یکی از اشخاصِ دیگر آمد و به این آقا خطاب کرد و گفت: «یا خِضر تَعال إنَّ المَهدی قَد رَاه» خطاب کرد: جناب خضر عجله کن، آقا حضرت مهدی ارواحنا فداه دارند میروند، متوجه شدم که او جنابِ خضر علیه السلام بوده است که من کنارِ او نشسته بودم، او هم با عجله بلند شد و به دنبالِ حضرت دویدند و با حضرت راه افتادند.
آنها از حرم بیرون آمدند و من هم در حالِ دویدن بودم، همین که به صحنِ مطهر رسیدم، حالا من میدوم و آنها آرام میروند، ولی وقتی من یک قدم برمیدارم انگار آنها ده قدم جلو میرفتند، تا من به صحن رسیدم، آنها به درِ صحن رسیدند، وقتی به آنجا رسیدند، پیشِ خودم گفتم که یک داد بزنم که حداقل صدای دادِ من را بشنوند، من که آمده بودم به آقای خودم عرضِ حال کنم، حال اینکه به من میدان نداده بودند، حداقل دادی بزنم تا صدایِ دادِ من را بشنوند، دستم را روی گوشم گذاشتم خواستم بگویم «یابن الحسن یا صاحب الزّمان» همینکه خواستم داد بزنم، ناگهان دیدم که آقا برگشتند و یک نگاهی به من کردند…
آقایِ ما… اینجا امامزاده است، ما نماز خواندیم، الان هم مجلس، مجلسِ ذکر است، همهی این بزرگواران هم زائر هستند و با اعتقاد در این مجلس نشستهاند، آقا جان! وقتِ آن نشده است که به ما هم یک نگاه کنید؟ ما هم به نیمه نگاهِ شما محتاج هستیم… «اِنظُر إلینا» آقا جان بد هستم، حقِّ من نیست که به من نگاه کنی، اما شما بزرگ هستید، به من هم نگاهی کنید، سرِ راهِ شما قرار گرفتم، شما را کار دارم، یک نگاه هم به من کن…
میگوید همینکه حضرت برگشتند و با آن چشمانِ زیبا یک نگاهی به من کردند، زبانم بند آمد، دیدم نمیتوانم داد بزنم، هیچ چیزی نتوانستم بگویم، از نظرِ من غایب شدند، ولی یک لحظه به خودم آمدم و گفتم ای بیچاره، تو که این همه راه را، مثلاً راهِ پنج دقیقهای را نیم ساعته آمده بودی، تو که قدرتِ دویدن نداشتی، پس الان چطور داشتی میدویدی؟ دیدم پاهایم خوب شده است.
(آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند)… آقای ما جزو آنان است، راه رفتن را آهسته میرود، اما آهستهی او از تندِ ما خیلی تندتر است.
آسان گرفتن
«وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا»[۵] «هَونَا» یعنی آسان.
وجود مبارک حضرت صادق علیه السلام در روایتی فرمودند: «یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا» یعنی «یَمشی عَلی سَجِیَّتِه وَ لا یَتَکَلَّم» این وقتی راه میرود اَدای کسی را درنمیآورد، خیلی ساده، همانی است که هست، نه افراط دارد، نه تفریط دارد، نه میخواهد مثلِ کسی برود.
بعضیها در همهچیزشان اَدا درمیآورند، خودشان نیستند، اصلاً طبیعی نیستند، خودشان را به زحمت میاندازند، انسانی که عبادِ رحمان است، بندهی ممتاز است، اینها گروههایی هستند که جامعهی مهدوی را تشکیل میدهند، اینها جامعهی ایمانی را تشکیل میدهند، اخلاقِ اسلامی در اینها رایج است، اینها کسانی هستند که سخت زندگی نمیکنند، مایهی سختیِ دیگران هم نمیشوند، «شَرُّ الْإِخْوَانِ مَنْ تُکُلِّفَ لَهُ»[۶] شرِّ بدترینِ برادران، بدترین دوست، آن است که وقتی به منزل آدم میآید، همه چیزِ انسان بهم میخورد، انسان با او راحت نیست.
انسان باید با مردم طوری باشد که مردم با او راحت باشند، راحت حرف بزنند، راحت بیایند، راحت بروند، هزینهیشان بالا نباشد، کم خرج باشند، اما پُر برکت باشند، قدمشان خیر و برکت داشته باشد، اما ما را با یک میهمانی آمدن ورشکسته نکنند.
انسانی که خودش سهل زندگی میکند، سهل راه میرود، راحت صحبت میکند، خیلی تکلّف و ادا و اطواری و تَصَنُّعی در کارِ او نیست.
خدای متعال دین را فرستاده است تا زندگی را آسان کند، خدای متعال میداند که اگر ما به دینمان عمل کنیم زندگی آنقدر هم سخت نیست.
در قرآن کریم دارد «یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ»[۷] خدای متعال دین را فرستاده است تا چارهی دردِ شما باشد، ما آمدهایم تا راه را برای شما صاف کنیم، نیامدهایم تا راه را پیچیده کنیم، نیامدهایم تا راهِ زندگیتان را دور کنیم، نیامدهایم تا باری بر رویِ دوشِ شما بگذاریم.
صفاتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در قرآن کریم
در صفاتی که وجود نازنین پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم دارد، و قرآن کریم برخی از این صفات را بیان کرده است، یکی از آنها «یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَالْإِنجِیلِ»[۸] که این چه صفاتی دارد؟ پیغمبرِ نبی است، اخبارِ غیب برای او میآید، صاحبِ نَبأ و خبر است، نبی هست، بلند مرتبه هست، آسمانی هست، اُمّی هست، درس نخوانده هست…
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد
پیغمبرِ ما اُمّی است، پیغمبرِ ما شناسنامه دارد، در تورات شناسنامه دارد، در انجیل شناسنامه دارد، همهی انبیاء منتظرِ قدومِ مبارکِ این آقا بودند، اگر شما به تورات و انجیلِ دست نخورده مراجعه کنید، میبینید خبر از آمدنِ پیغمبرِ ما دارد، حالا با همهی تحریفهایی که این انجیل و عهدین بدستِ دنیاپرستان برایشان پیش آمده است، اما کلمهی «فاراقلیط» که به معنیِ همین اسمِ شریفِ پیغمبرِ ماست، در همین انجیلهای فعلی که در اختیارِ اینهاست، حضرتِ عیسی علیه السلام بشارت میدهد که بعد از من کسی خواهد آمد که «فاراقلیط» است، و او دنیا را اصلاح میکند، اسم مبارک یا وصفِ پیغمبرِ ما در تورات و انجیل آمده است، «یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَالْإِنجِیلِ».
دیگر چه صفتی دارد؟ «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» یکی از صفتهایِ پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم این است که آمده است بارِ سنگین را از رویِ دوشِ ما بردارد.
این تشریفات، این اشرافیگری، این توقّعات، این هزینههای بیخودی ما را بیچاره کرده است، آمده است بارِ سنگینی که نمیتوانیم بکشیم را از روی دوشِ ما بردارد، زندگی را بر ما آسان کند، تعلّقاتِ ما را کم کند، زنجیرهای وابستگی را قطع کند، ما را وارسته کند.
وقتی انسان وابسته شد و او را بستند، اگر بخواهد برود بخاطر زنجیر داشتن نمیتواند برود، کسی که به پای خود وزنهی سنگینی وصل کرده است، خوب چون سنگین شده است نمیتواند راه برود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است تا این وزنهی سنگین که به پای ما وصل شده است را باز کنند، این زنجیرهای ما را باز کنند…
اهمیّتِ قناعت
دو تعبیر دارد، یکی «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ» پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بارِ تشریفات، بارِ سنگینِ توقّعات را برمیدارند، دوم: «وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» «أغلال» جمعِ غُل است، غُل هم به معنیِ زنجیر، این غُلها که ما را وابسته و زمینگیر کرده است، از بس خرجمان زیاد است که دیگر آبرو برایمان نمانده است، هرچه توانستهایم خرج کردهایم، هرچه توانستهایم قرض کردهایم، هرچه توانستهایم به این و آن رو زدهایم اما زندگیمان اداره نمیشود، بندگان خدا خوب چرا اینقدر سخت زندگی میکنید؟ کمی سطح زندگی را پایین بیاورید، کمی رویِ گنجِ قناعت بنشینید تا محتاجِ این و آن نشوید.
فرمود: «ذَلم الطَمع وَ عَظمَ القَنع» انسانِ طمعکار ذلیل میشود، طمع انسان را سرافکنده میکند، اما قناعت انسان را عزیز میکند، توقعاتِ زندگیمان را کم کنیم، چرا ازدواجِ فرزندان تأخیر میافتد؟ یکی از علّتها این است که همه منتظر هستند تا خانههایِ خوبی داشته باشند، خوب نمیشود. این وزارت مسکن را هم دیدید، مسکن را تعطیل کردند، الان هم که مدام گران میشود، علّتِ دوم این است که جهیزیه چقدر باشد، مهریه چقدر باشد.
بعضی اشخاصِ شیّاد، دختر میآید هزار سکه مهریهی خودش قرار میدهد، هنوز با این شخص عروسی نکرده میرود طلاق میگیرد و مهریهاش را به اجرا میگذارد، با دومین نفر هم همین کار را میکند، درواقع ازدواجِ او تبدیل به یک کاسبی، یک کَلَک، یک مردم آزاری و یک هلاکتِ اجتماعی شده است.
چرا مهریههای سنگین؟ مگر عقل اجازه میدهد؟ اما جوان است و چشمان او بسته است، عقلِ او به چشمانِ اوست، تصور میکند این شخص که مهریهی سنگین دارد دیگر چه چیزِ خاصی هست، خوب اینها باعث میشود که انسان زمینگیر میشود، زنجیری میشود و دیگر نمیتواند پرواز کند، در همان اول جوانی روحیهاش شکست میخورد، گرفتارِ یأس میشود، گرفتارِ افسردگی میشود، فردا هم سربارِ جامعه میشود و هیچ قدرت و ابتکاری ندارد.
اما اگر از ابتدا به هرچه که داشتیم راضی بودیم، گفتیم هرچه از دوست میرسد نیکوست!…
داستانِ ازدواجِ امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
وجودِ نازنین خاتم انبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم، خوب حضرت امیر علیه السلام خودشان برای خاستگاری آمده بودند، خجالت هم میکشیدند، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پرده را کنار زدند و فرمودند: علی جان! گویا مطلبی داری، برای خاستگاریِ فاطمه آمدهای؟ خوب با همهی حیائی که امیرالمؤمنین علیه السلام داشتند…
خوب علی جان! چه داری؟ عرض کردند که یک مرکب دارم، یک شتر دارم که با آن آب کِشی میکنم، یک شمشیر دارم که با آن میجنگنم، یک سپر دارم که با آن دفاع میکنم.
وجود نازنین پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آن شتر سرمایهی زندگی و معیشتِ توست، آن را نمیتوانی بفروشی، شمشیر هم ابزارِ جنگ است، نمیتوانی بدونِ اسلحه باشی، لذا ببر سِپَرَت را بفروش…
با همان زندگی را شروع کردند، حالا نامزد کرده است، مدّتی حضرت زهرا سلام الله علیها در منزل پدر تشریف داشتند، امیرالمؤمنین علیه السلام هم دوست دارند که همسرشان را ببرند، اما منزلی ندارند، چه کار کنند؟
آمدند و به پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرض کردند که علی میخواهد همسرش را ببرد، اما منزلی ندارد.
شخصی به نام «ابی نعمان» بود، اتاقکهایی ساخته بود و به آنهایی که ازدواج میکردند و خانه نداشتند عاریه میداد که مدتی در آنجا زندگی کنند تا بعداً خودشان منزلی تهیه کنند، حضرت او را طلبید و به او گفت: از آن خانههایی که برای جوانها ساختهای چیزی مانده است؟ عرض کرد: بله یکی مانده است، اما هنوز تعمیر نشده است و کمی کار دارد، دورِ آن را حصار کردهایم، اما گودال کندهایم، یک هفتهای باید صبر کنند تا آن را تعمیر کنیم.
یک هفته گذشت و وجود نازنین امیرالمؤمنین علیه السلام رفتند دیدند و پسندیدند، حالا باید بیاید و همسرِ خود را ببرد، در مسیر به یک جوانی برخورد که ازدواج کرده است و خانه ندارد، از حضرت طلب کرد، حضرت فرمودند: آن یک خانه هم برای تو.
به «مشربه ام ابراهیم» که همسر پیغمبر که مادرِ حضرت ابراهیم علیه السلام باشد، مادرمان «ماریه قبطیه» بعدها آمدند آنجا ساکن شدند، و آنجا یک اتاق به امیرالمؤمنین علیه السلام دادند و آنها در یک اتاق زندگی میکردند.
اگر ما به اینها تأسی کنیم، مشکل زندگی داریم؟ مگر چه خبر است؟ چرا اینقدر به خودمان سخت میگیریم؟ «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا» اینهایی که در زندگی، در راه رفتن، هم خودشان راحت هستند، هم برای مردم دردسر درست نمیکنند، بارها را سنگین نمیکنند.
امّتِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند، ایشان آمده است این بارِ تشریفات را، بارِ تعلّقات را بردارد، زنجیرها را باز کند تا ما بتوانیم راه برویم.
کسی که بارِ سنگین دارد نمیتواند سربالایی را بالا برود، پس باید بار را سبک کنیم؛ هم بارِ گناهمان را… خدایا… خودت ما را دعوت کردی، با بارِ گناه آمدهایم، کمی این بارِ ما را سبک کن….
هم بارِ زندگی و معیشتمان، به عدهای خیلی سخت میگذرد، و تقصیر اینهایی است که اینطور مشکلاتِ فرهنگی را درست کردهاند، و زندگیها را سخت کردهاند. ان شاء الله خدای متعال آنها را نیامرزد، نگذاشتند ما مسلمان زندگی کنیم، ما دینی زندگی کنیم، ما راحت زندگی کنیم، ما با یکدیگر راحت باشیم، اینقدر برای یکدیگر دردسر درست نکنیم، اینقدر برای یکدیگر چاله نسازیم، اینقدر پای یکدیگر را نگیریم، بلکه دستِ یکدیگر را بگیریم. «إرحَموا تُرحَموا»[۹]
روضه امام حسن مجتبی علیه السلام
وجود مبارک امام مجتبی علیه السلام مظلوم هستند، خیلی هم مظلوم هستند، ما در مدینه منزل مرحوم آیت الله أمری که خدای متعال او را رحمت کند، (افتخارِ شیعه در عربستان سعودی بود، ایشان مجتهد بودند، از شاگردان مرحوم آقاسید ابوالحسن اصفهانی بودند، شمعِ جمعی شیعه را در مقابل این وهابیهای خطرناک و خونخوار که ضدِّ ائمه علیهم السلام هستند، خوب جمع کردند) علمای خراسان که آنجا بودند، ما را به منزل ایشان دعوت کردند، آنجا یک منبری رفتم و روضهی امام حسن مجتبی علیه السلام خواندم، یک سیّدی کنارِ منبر بود که مدام ناله میزند و با سوز گریه میکرد.
من از منبر پایین آمده بودم و همه ساکت شده بودند، اما او همینطور مدام با هق هق گریه میکرد، به او گفتم خوشا بحالت، چه حالی داری، گفت: من دیشب در عالَمِ رویا دیدم میخواهم واردِ بقیه شوم، دیدم سه خانم پشت من هستند، یکی جلو آمد و گفت بیبی حضرت زهرا سلام الله علیها تشریف دارند و میفرمایند که روضهی پسرم را بخوان، عرض کردم فدایت شوم مادر، افتخار میکنم که روضهی پسرتان را بخوانم، اما روضهی کدام پسرتان را بخوانم؟ فرمود روضهی حسنم را بخوان، معلوم میشود که حضرت زهرا سلام الله علیها توقع دارند که شیعیان مظلومیّتِ امام مجتبی علیه السلام را از یاد نبرند، قبرِ او غریب است، خودِ ایشان غریبِ مدینه است.
روزه بود، شما هم روزه دارید، خدای متعال همسران شما را حفظ کند، وقتی که برمیگردید، لحظاتِ افطار سفرهی افطاری با چه مهربانی و خانوادهی گرمی منتظر شماست… امام مجتبی علیه السلام با دهانِ روزه منتظر بودند که به او افطار دهند، عجب افطاری دادند، زهر هلاهل به خوردِ او دادند…
«یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ» مثل کسی که مار او را گزیده است، بیتاب بود، بیقرار بود، فرمودند بروید به حسینم بگویید بیاید، عزیزانم بیایند، زینبم بیاید، آمدند دورِ بستر، دیدند حالِ آقا بهم خورده است…. ای وای… ای پسر پیامبر چه بر سرت آمد؟
تشت خواست، فکر کردند که الان بالا میآورد و راحت میشود، اما این خواهرِ مهربان، امان از دل زینب… یک وقت دید این خونابه ها در داخل تشت ریخته شد، دادِ زینب بلند شد…
اما نمی دانم اینجا خیلی بر حضرت زینب سلام الله علیها سخت گذشت، یا آن تشت که در مجلس یزید، سر بریدهی اباعبدالله علیه السلام در تشت بود…
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
دعا
دلهایتان شکسته است، دعا مستجاب است؛ خدایا! به خمسهی طیّبه، به عصمتِ حضرت زهرا سلام الله علیها امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! هر خطری این مملکت و این نظام را، این مکتب اهل بیت علیهم السلام را، این مردمِ خوبِ ما را تهدید میکند، از این کشور دور بفرما.
خدایا! شیعیانِ بحرین را نجات بده.
خدایا! به عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها مردم مظلومِ یمن را با نابودیِ آل سعود و امریکا نجات بده.
خدایا! بحق محمد و آل محمد علیهم السلام دنیا و آخرتِ همهیمان را آباد بفرما.
خدایا! سایهی رهبرمان را بر سرمان مستدام بدار.
[۱] سوره مبارکه ی طه آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره ی مبارکه ی فرقان آیات ۶۳ تا ۶۵
[۳] تفسیر نمونه، جلد ۱۷، صفحه ۵۹
[۴] تفسیر روح المعانی جلد ۱۹٫۱۴۴ ذیل آیه ۶۳ سوره مبارکه فرقان
[۵] سوره ی مبارکه ی فرقان آیات ۶۳ تا ۶۵
[۶] نهج البلاغه، حکمت ۴۷۱
[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۵
[۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۷
[۹] فیض القدیر شرح الجامع الصغیر – جزء اول ، صفحه ۴۷۴
پاسخ دهید