حضرت آیت الله صدیقی روز چهارشنبه مورخ ۰۹ خرداد ۱۳۹۷ مصادف با چهاردهمین روز ماه مبارک رمضان بعد از نماز ظهر و عصر در «آستان مقدس امامزاده صالح تهران» به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ»
«وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا»[۲]
مقدمه
شخصیتهایِ معنوی، ایمانی، دینی و مذهبی که در پیشگاهِ خدای متعال امتیاز دارند، مقبولیّت دارند، از بندگانِ معمولی بالاتر هستند، خدای متعال اینها را تحتِ عنوانِ «عباد الرّحمان» مطرح کرده است.
عباد الرّحمان، مؤمنینِ ممتاز، کسانی هستند که متواضع هستند، خاکی هستند، مردمی هستند، خوش اخلاق هستند، خوش زبان هستند، خانوادهدار هستند، همسرداری را میدانند، فرزندداری را میدانند، و این تواضع، خوشاخلاقی، ادب و معرفت باعث میشود که اینها جلوهی رحمانیّتِ خدای متعال باشند، همه میبینند که او مهربانی دارد، او رحم دارد، او دلسوزی دارد، او با مردم بسیار راحت است، هیچ نوع دیواری از بداخلاقی و تکبّر او را از مردم جدا نمیکند.
صفتِ دومی که عبادِ رحمان دارند این است که در برخوردِ با بداخلاقها، هنجارشکنها، تربیت نشدهها، جاهلها و… ابتدا سلامتِ خودشان را در اولویّت قرار میدهند، مقابله به مثل نمیکنند، یا سلامِ وداع میدهند و از او کناره میگیرند، و یا نه، از این بالاتر وجودی است که خیلی ظرفیّت دارد و میتواند یک انسانِ شرّ را به راه بیاورد و او را هم نرم کند، نَفَس دارد، شخصیّت دارد، حوصله دارد، طرفِ مقابل را رها نمیکند، تا او را درست نکند از او دست بر نمیدارد.
داستانی از مرحوم آیت الله حقشناس رضوان الله تعالی علیه
خدای متعال همهی رفتگانِ این جمع و همهی مؤمنین را و علمایِ خوبِ گذشتهی ما را رحمت کند، خصوصاً علمای صالحی که در تهران بودند و رفتند، تهران خاموش شد، اینها نور بودند.
یکی از این علما، مرحوم آقای حقشناس بود، آیت الله حقشناس یک شخصیّتِ ویژهای بود، اما مردمِ تهران او را نشناختند، این بزرگوار فرموده بودند که شما هر انسانِ شرّی را به من تحویل دهید، من او را یک انسانِ خوشاخلاق میکنم و به شما برمیگردانم.
یکی از مریدانِ مرحوم آقای حقشناس برای من نقل کردند که من زیاد خدمتِ آقا میرفتم، شایانِ ذکر است که بگویم آقای حقشناس خیلی بزرگ بودند، ایشان یک انسانِ عادی و متعارف بودند، کسی بود که امام رضا علیه السلام با او صحبت میکردند، کسی بود که مکرّر امام زمان ارواحنا فداه را دیده بودند، کسی بود که با توسّل به حضرتِ علی اصغر علیه السلام مریضی که دکترها گفته بودند بیش از هفت ساعت زنده نمیماند، زنده کرد، به زیارتِ عاشورا و توسّل به حضرت علی اصغر علیه السلام خیلی تأکید داشتند و خیلی معجزات از این طریق به مردم عاید کرده بودند…
این بزرگوار میفرمود که من زیاد خدمتِ آقای حقشناس میرفتم، روزی رفتم و دیدم که کسی نزدِ ایشان نیست اما او بلند بلند میخندد، خیلی برای من عجیب بود، (الان بعضی اوقات از رادیو و تلویزیون صدای آقای حقشناس را میشنوید، معمولاً اهلِ بکاء هستند و زیاد گریه میکنند) اما آن بزرگوار میفرمود که من دیدم ایشان تنها در حالِ خندیدن هستند و خیلی برای من عجیب بود، ما هیچ وقت همچنین صحنهای را ندیده بودیم، نزدِ او رفتیم و سلام کردیم و عرضه داشتیم که حاج آقا سابقه نداشت، ان شاء الله همیشه خندان باشید، چه شده است که اینگونه میخندید؟
آقای حقشناس گفتند: شیطانکِ من آمده بود که مرا وسوسه کند، مُچِ او را گرفتم، آنقدر در گوشِ او خواندم تا او را مسلمان کردم، حال که مسلمان شده است دارم میخندم.
شیاطین که ما را رها نمیکنند، قرآن کریم میفرماید: «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ»[۳] شیطان شما را میبیند، اما شما او را نمیبینید. کارِ شیطان وسوسه کردن است، این چهار قُل را زیاد بخوانید، خصوصاً مُعَوّذتِین را، یعنی سورههای فلق و ناس را زیاد بخوانید، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاس إلَهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ مشخص میشود که وسواسهایی وجود دارد که خَنّاس هستند، خَنّاس کسی است که خودش را نشان نمیدهد، مرموز حرکت میکند و نفوذی است، انسان نمیداند که او شیطانِ انسان است، او برای غارتِ ایمان آمده است، او برای بی دین کردنِ ما آمده است، او برای انحرافِ فکر آمده است.
وَسواس الخَنّاس، هم وسوسهگر است و هم خنّاس است، خود را پنهان میکند که انسان نتواند آن را بشناسد، چه کاری انجام میدهد؟ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ کارِ او وسوسه کردن است، تا بیکار شدی، مثلاً در خانه هستی و خانواده نیستند و تنها نشستهای، این شیطان اجازه نمیدهد که تو بلند شوی و دو رکعت نماز قضاء بخوانی، اجازه نمیدهد که بلند شود و قرآنی بیاوری و کمی تلاوت کنی، اجازه نمیدهد از ذهنِ تو گذر کند که پدر و مادرِ من از دنیا رفتهاند و الان دستِ آنها کوتاه شده است، بلند شوم و یک زیارتِ عاشورا بخوانم و آن را به پدر و مادرم هدیه کنم، مرتّب به دنبالِ یک گناه وسوسه میکند، انسان را به سمتِ گناه میکشاند.
گناهِ کبیره و صغیره
انسان در خیابان که میرود، انسان توجّه ندارد، اما یک زنِ بدحجابی، یک زنِ بَزَککردهای، تحریک میکند که نگاهی به او کنی، آشِ نخورده و دهانِ سوخته، این نگاههایی که خاصیّتی جز خراب کردنِ اعصاب و ناراضی کردنِ خدای متعال ندارد، خیلی حماقت است.
نگاهِ به نامحرم گناهٍ صغیره است، اما وقتی تکرار میشود، تبدیل به گناهِ کبیره میشود، چون فرموده است که: «لا صغیره مع إصرار و لا کبیره مع الاستغفار»[۴] مثلاً گناهِ بزرگی کردید و سریعاً دلِ شما شکست و استغفار کردی، خدای متعال این گناهِ کبیره را میبخشد، لا کبیره مع الاستغفار هیچ کبیرهای با توبه و استغفار نمیماند، اما لا صغیره مع إصرار وقتی گناهِ صغیره را تکرار کردی، دیگر صغیره نیست، بلکه تبدیل به گناهِ کبیره میشود.
خودِ این بدحجابیها (مانند اینکه موی زن بیرون باشد) هم گناهِ صغیره است، اما وقتی تکرار میشود به گناهِ کبیره تبدیل میشود، گناهِ کبیره انسان را بدبخت میکند، انسان را جهنّمی میکند، دلِ انسان را قَسی میکند، تکرارِ گناه دل را سنگ میکند، اولین چیزی که دل را تبدیل به سنگ میکند «الذنب علی الذنب» است، یعنی یک گناهی کردهای، هنوز توبه نکردی گناهِ دوم را مرتکب میشوی، این کار دلِ انسان را از آن رِقَّت بیرون میآورد، توفیقِ نماز اول وقت، توفیقِ کارِ خیر، توفیقِ گریه را از انسان میگیرد.
بعضیها پیشِ ما میآیند و گله میکنند، میگویند که ما میدیدیم گویا در و دیوار برای امام حسین علیه السلام گریه میکردند، من هم میخواستم گریه کنم، ام گریهام سرازیر نمیشد، بعضیها مبتلا هستند.
چارهی این کار را اینطور از روایات استفاده میکنیم، فرمودند: «قَسْوَهِ القلب مِن کثره الذنوب»[۵] قساوتِ قلب از زیادیِ گناه است، تنها یک گناه که انجام نداده است، یک گناه کرده است، پس از آن مجدداً گناه کرده است، این موجبِ قساوتِ قلب میشود، «قَسْوَهِ القلب مِن کثره الذنوب» این یک درد است، درمان آن چیست؟ استغفار «دَآؤُکُـمُ الذُّنُـوبُ، وَ دَوآؤُکُـمُ الإِْسْتِغْفارُ»[۶] دردِ شما، مرضِ شما، گرفتاریِ شما برای گناهانتان است، علاجِ آن هم به توبهی شماست، چرا دیر توبه میکنید؟ توبه جزوِ واجباتِ فوری است، مانندِ شستنِ مسجد است، اگر وارد شدی و دیدی که مسجد نجس شده است و میخواهی نماز به جماعت بخوانی، واجب است که ابتدا آن را پاک کنید، بعد نماز بخوانید. مادامی که وقتِ نماز دیر نشده است، پاک کردنِ نجاست واجبتر از نماز است، توبه هم همینطور است، انسان نباید توبه را به تأخیر بیندازد، تأخیرِ توبه خیلی خطرناک است. مگر من میدانم که سالم به خانه بازمیگردم؟ شاید مُردم، چه کسی میداند؟ چه کسی از خدای متعال نامه آورده است؟
این است که باید توبه را خیلی زود انجام داد، تا گناه اثرِ خود را نگذارد، انسان را سنگ دل نکند، گریهی بر امام حسین علیه السلام را از انسان نگیرد، گریهی از خوف خدای متعال را از انسان نگیرد، دلِ بعضیها اصلاً به فقیر و مریض نمیسوزد، این نشانهی قساوتِ قلبِ اوست، میبیند که طرف گرفتار و مریض است، اما دلِ او نمیسوزد که یک کمکی به آن کند، این همان قساوتِ قلب است.
قساوتِ قلب رابطهی مستقیم با تکرارِ گناه دارد، وقتی انسان گناهان را تکرار کند، قلبِ او قساوت پیدا میکند.
نشانههایی از عبادِ رحمان
از این جهت این آیاتِ کریمهی سورهی مبارکهی فرقان، این مسئلهی راحت بودنِ با مردم، مردمی بودن، دلسوز بودن، مهربان بودن، دستگیری کردن، با مردم بودن، که اینها همگی از آثار و ثمراتِ تواضع است، معرفت است، ادب است.
علامتِ دوم این است که انسان در تعامل با اشخاصِ بداخلاق، بدذات، خبیث، و… بتواند سلامتیِ خود را حفظ کند، از آن بالاتر این است که بتواند آنها را سالم کند، مثل آیت الله حقشناس که شیطانِ خود را که ما نمیبینیم و او میبیند… شیطان آمده است او را وسوسه کند، اما آقای حقشناس او را مسلمان میکند.
خدا را شکر ما شیاطینِ جن را نمیبینیم و ان شاء الله خدای متعال با خواندنِ سورههای فلق و ناس ما را پناه میدهد و ما را از شرّ اینها حفظ میکند.
چند روزِ قبل بود که یک جوانی همینجا جلویِ من را گرفت و گفت فلانی با نامزدم آمدهام، وقتی که نامزد کردهام، شمال رفتیم، از آنجا یک جن همراهِ همسرِ م شده است و او را رها نمیکند، در ماشین به او میگفته است که خودت را از ماشین بیرون بینداز و میگوید از این شخص جدا شو. خیلی دلم سوخت، آمده بود که مثلاً ما نسخهای به او بدهیم.
انسان تا گرفتارِ اینها نشده است، باید علاجِ واقعه را قبل از وقوع کنیم، چکار کنیم؟
یکی اینکه توبه کنیم، اینها نتیجهی گناه است، توبه کنیم تا به آنجا نرسیم.
دوم اینکه صدقه بدهیم، به فقرا و اقوامی که گرفتار هستند صدقه بدهیم، حتی اگر شده فقط یک وعده غذا به آنها بده.
سوم اینکه صله رحم کنیم، صله رحم شش خاصیّت دارد که یکی از آنها رفعِ بلاست، یکی از آنها دفعِ بلاست، صله رحم هم دفع میکند و هم رفع میکند، صله رحم روزی را زیاد میکند، صله رحم عمر را طولانی میکند، صله رحم حسابِ عالم برزخ و قیامت را آسان میکند، چرا صله رحم نمیکنیم؟ البته صله رحم فامیلآزاری نیست، بعضیها در آپارتمان زندگی میکنند، یک خانهی پنجاه شصت متری دارد، اگر برویم و آنجا بر سرِ او خراب شویم، برای سخت میشود، محرم و نامحرم قاطی میشود، ولی یک مهربانی با او داشته باش، یک تماسی با او بگیر، درِ خانهی او برو و داخل هم نرو، بگو آمدهام احوالِ تو را بپرسم و تو را ببینم و بروم، کار دارم اما دلم برای تو تنگ شده بود، او بداند که به یادِ او هستی، او را از یاد نبردهای، احساسِ دلگرمی کند و پیشِ خود بگوید که من هم کسی دارم و در این شهر بیکَس نیستم و کسی میآید و حالِ مرا میپرسد، او دلزنده میشود، آن وقت خدای متعال برای شما ذخیره میکند و این بلاها را دفع میکند.
چهارم دعا است، «الدّعاُ یَرُدُّ القضاءَ وَ قَد اُبرِمُ اِبراماً»[۷] دعا قضاء حتمیِ خدای متعال را دفع میکند، مثلاً مُقَدَّر بوده است که من در یک تصادفی از بین بروم، اما دعا کردم، گفتم: خدایا! هر بلایی مرا تهدید میکند، به خمسهی طیّبه تو را قسم میدهم که از سرِ من دور کن، این دعا باعث میشود آن تصادفی که بنا بود واقع شود، واقع نمیشود. خدای متعال ما را از مسیرِ دیگری میبَرد و گرفتارِ آن تصادف نمیشویم. دعا پناهگاه است، دعا ریسمانِ الهی است، دعا سنگر است، دعا زره است، دعا صلاح مؤمن است، دعا بلا را دور میکند، این اسلحهای است که هم دشمن را میزند و هم بلا را.
پنجم توسّل است، توسّل به حضرات معصومین علیهم السلام. خیلی مناسب است که انسان با یکی از معصومین علیهم السلام و یا با یکی از اولیاء الهی یک معاملهی مستمرّی داشته باشد، اشخاصی هستند که از درآمدِ مالِ خودشان، به مقدارِ وُسعشان… حضرت زهرا سلام الله علیها را پناهگاهِ خود دیده است و گفته است که بیبیجان من هر روز میخواهم این مقدار پول در صندوقِ شما بریزم، و یا میخواهم از درآمدِ خودم بصورتِ ماهیانه یک دهم آن را (برای مثال) با شما شریک باشم، اما هوایِ من را داشته باشید. یا مثلاً امام رضا علیه السلام…
بعضی افراد را میشناسم که با حضرت ابوالفضل علیه السلام معامله دارند، بخشی از درآمدِ خود را به قمر منیر بنی هاشم علیه السلام اختصاص داده است و گفته است که او امینِ امام حسین علیه السلام بوده است، فرزندانِ امام حسین علیه السلام در پناهِ حضرتِ عباس علیه السلام بودهاند، و میخواهم فرزندانِ من هم در پناهِ حضرتِ عباس علیه السلام باشند.
دستتان به دامنِ کسی باشد که نزدِ خدای متعال آبرو دارد و از او کاری ساخته است، یک طوری به او وصل شوید، این هم یکی از چیزهایی است که بلا را دفع میکند.
و دیگر از اموری که موجبِ دفعِ بلا میشود این است که انسان خود را از ظلم به همسایه، ظلم به خانواده، ظلم به مشتری نگه دارد، نامِ این کار «کَف الأذی» است. أذی به معنیِ اذیت است و کَف به معنیِ بازداشتنِ خودمان، خودمان را نگهداریم، نکند که مورچهای از ما آزار ببیند، آزارِ زبانی نداشته باشیم، آزارِ چشمی نداشته باشیم، آزارِ نیّتی نداشته باشیم، آزارِ برخوردی نداشته باشیم، برای کسی دردسر ایجاد نکنیم، برای کسی چاله نکنیم، خیال میکنیم که برای او چاله کندهایم، چاه نکن بهر کسی اول خودت بعداً کسی، وقتی انسان برای دیگران چاه میکند، مطمئن باشد که خدای متعال هم چاههایی برای او کَنده است، نتیجهی عملِ خود را همینجا خواهد دید، از اعمالی که نتیجهی آن سریع خود را نشان میدهد بَغی است، ظلم است.
انسان تصوّر میکند فقط آن ظلم است که به بیگانه ظلم میکند و دادِ او بلند میشود و میرود و شکایت میکند و دستِ او به جایی بند است. اما همینکه تو در خانهی خود بیهوده برای فرزندت عصبانی میشوی، این ظلم به یک معصوم است، پناهِ آن طفل تو هستی، چرا عصبانیّت به او نشان میدهی؟ به همسر ضعیفهاش ظلم میکند که دادِ او به جایی نمیرسد و جایی هم ندارد که از اینجا برود، مرتّب او را تحقیر میکند، مرتّب نیشِ زبان میزند، بعضی مردها مرتّب همسرِ خود را تحقیر میکنند، نزدِ اقوام تحقیر میکند، نزدِ میهمان تحقیر میکند، اینها ظلم است و ظلمِ بدی هم هست، از آن ظلمهایی است که نتیجهی آن دیر یا زود پای انسان را میگیرد.
اگر انسان اینها را رعایت کند، میشود «الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا» جاهل را با جهالت ادب نکن، بلکه با سلامتِ خودت او را ادب کن.
با اخلاقِ خودت دلِ او را شکار کن، با اخلاقِ خود او را در راه بیاور، با احسانِ خود او را درست کن، با کَرَمِ خود او را درست کن.
داستانی زیبا و درسی از امام کاظم علیه السلام
یکی از نوادگانِ خلیفه دوم خیلی به وجود مقدّس حضرت اباابراهیم موسی بن جعفر علیه السلام اهانت و اذیّت میکرد، هرکجا که به حضرت برمیخورد یک جسارتی به حضرت میکرد، دوستانِ امام موسی کاظم علیه السلام چند مرتبه از حضرت اجازه گرفتند که دفعِ شرّ کنند، کسی که امام را سَبّ کند، خونِ او هَدَر است، مشکلی هم ندارد، کسی به حضرت زهرا سلام الله علیها بد بگوید، کسی به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بد بگوید، کسی به یکی از امامان معصوم علیهم السلام بد بگوید او «ساب النّبی» است.
در فقه همهی فقها معتقد هستند که «ساب النّبی» «ساب الائمه» «ساب الزهرا» مهدور الدّم است.
از موسی بن جعفر علیه السلام اجازه گرفتند که کارِ او را تمام کنند، حضرت فرمودند: نه! مجاز نیستید، این کار را نکنید. همین کسی که مدّتها سرِ راهِ آقا میآید و هرچه میتواند نیشِزبان و فحش و بد و بیراه نصیبِ امامِ صاحبِ ولایتِ مطلقه باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام میکند…
آقا موسی بن جعفر علیه السلام روزی سراغِ این شخص را گرفتند و گفتند در مزرعهاش مشغول کار است، آقا به مزرعهی او رفتند که از او یک احوالپرسی کنند، تا دید حضرت موسی بن جعفر علیه السلام میآید، از ان دور با اهانت داد زد که پا روی مزرعهی من نگذار، زراعتِ مرا پایمال کردی، برای چه به اینجا میآیی… شروع کرد به بد و بیراه گفتن…. آقا هم تبسّم میکردند، رفتند نزدیک شدند و سلامی کردند، خدا قوّتی به او گفتند، بعد فرمودند: این مزرعهی تو که در حالِ آبیاری و شخم زدنِ آن هستی، اگر حاصل بدهد، چقدر به تو حاصل میدهد؟ گفت: من که علم غیب ندارم، حضرت فرمودند: اگر حاصل بدهد چقدر؟ گفت: فلان اندازه، حضرت کیسهی پولی درآورند بیش از آنکه حاصلِ او بود و به او داد، حضرت رگِ او را میدانستند که مریض است، یا واقعاً فقیر بود، یا اینکه دَلِه بود، چارهاش این است که یک پولی به او بدهی و تمام بشود.
آن شخص آنچنان ابرازِ خجالتی کرد و گفت ای کاش من برای شما بمیرم، من با چه زبانی با شما صحبت میکنم و شما چه رفتاری با من میکنید، در مراحلِ بعد به مسجد آمد و پشت سرِ حضرت نماز خواند. إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا شما هم تمرین کنید، با اقوامی که نسبت به شما حسد دارند، بد دل هستند و خیال میکنند که شما با آنها بد هستید، با اینها، با رفیقهایتان، با همسایههایتان، با آنهایی که انسانهای بی توجّهی هستند، بی اعتنا هستند، احترام نمیکنند، تحویل نمیگیرند، یک احسانی کنید، ماه مبارک رمضان است، اگر نمیتوانید در منزل یک افطاری به آنها بدهید، آنها را به بیرون ببر و یک سوپ به آنها بدهید، اصلاً یک سوپ بخرید و دربِ منزلِ آنها بدهید، چه اشکالی دارد؟ از این کارها کنید، آن وقت میشود إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا
این قَالُواْ سَلَامًا قولِ لفظی نیست، این کار است، کاری که او را سالم کند و خودمان هم که سالم هستیم، سلامتمان ضربه نخورد، با فحشِ او، با بد و بیراهِ او…
دو سنگی که از نقطهی مقابل میآیند، اگر با یکدیگر برخورد کنند هم صدا میدهد، هم اینکه یا هردو میشکند، یا یکی از آنها. حالا دو نفر انسانی که در حالِ حمله کردن به یکدیگر هستند، وقتی به یکدیگر برسند، یا هردو ضربه میخورند و یا یکی از آنها ضربه میخورد، اما اگر یکی به شما حمله کرد و شما جای خالی به او دادید، چه میشود؟ خودِ او به زمین میخورد، شما که ضربه نمیخورید، در برخوردها جای خالی بدهید، چرا میایستی که ضربه بخوری و زخمی بشوی و اذیت بشوی؟
در خانه هم همینطور باش، در جاهای دیگر هم همینطور باش، جای خالی دادنت هم به این است که برای رضای خدای متعال خودت را کنترل کنی و مقابله به مثل نکنی، تا هم ان شاء الله در قدم اول خدای متعال را راضی کرده باشی، هم آرامشِ خودت را حفظ کنی، بعد هم انسانی که با نفسِ خود کشتی گرفته است و به آن غلبه پیدا کرده است، «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»[۸] بعد کمی فکر میکند و میگوید که خدایا تو را شکر میکنم، مرا توفیق دادی و من با این شخص درگیر نشدم، وگرنه چیزی برای من باقی نمیماند، اگر دعوایی بود و به شکایت کشیده میشد، اگر خونین و مالین میشدیم چه میشد؟ به قولِ معروف در دعوا که حلوا خیرات نمیکنند، در دعوا همین چیزها پیدا میشود دیگر، از دعوا شکایت پدیدار میشود، زندان پدیدار میشود، جریمه پدیدار میشود، احیاناً گاهی کشته شدن پدیدار میشود، زخمی شدن پدیدار میشود، بیآبرویی در جامعه پدیدار میشود، خوب چه فایدهای دارد؟
برای چه زن و مرد در خانه مرتّب در برابرِ این فرزندانِ معصوم با یکدیگر ناسازگاری دارند؟ این فرزندان همیشه عقدهای هستند و آرزو میکنند که ای کاش ما هم یک پدر خوب و یک مادر سازگار داشتیم، این چه جهنّمی است که اینها برای ما ساختهاند.
وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا برادران عزیز، نماز شب!
اگر میخواهی عبادِ رحمان باشی، اگر میخواهی نزدِ خدای متعال جزو آبرومندها باشی، نزدِ خدای متعال جزو اشراف باشی، اشرافِ دنیا به پول است، اما اشرافِ آخرت به عبادت است، اگر میخواهی جزوِ ممتازها باشی نماز شب بخوان.
آقا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وصیّای به آقا امیرالمؤمنین علیه السلام دارد، که در این وصیّتنامه مواد زیادی را برای امیرالمؤمنین علیه السلام به یادگار گذاشتهاند، به نماز شب که رسیدهاند سه مرتبه فرمودند: «عَلَیکَ بالصَّلاه اللّیل»[۹]
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
مرحوم آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، حتماً نامِ او را شنیدهاید، ما منبریها زیاد از این کانونِ نور یاد میگیریم و دوست داریم که نگاهی به جمع ما کند، آنها دستشان در عالم برزخ باز است، آنها از مقرّبین هستند، از مقرّبینِ خاصِّ خدای متعال هستند، آیت الله حسنزاده در کتابِ خود نوشتهاند: من نمیدانستم که آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در قم مدفون هستند، فکر میکردم که در نجف دفن شدهاند، کسی گفت: نه! ایشان در قم دفن است، گفتم: کجا؟ گفت: قبرستان شیخان، به قبرستانِ شیخان رفتم که قبرِ مبارکِ ایشان را پیدا کنم و او را زیارت کنم، هرچه گشتم پیدا نکردم، ناامید شده بودم و در حال بازگشتن بودم که دیدیم یک عالِمِ نورانیِ جلیل القدری به طرفِ من میآید، آمد به من رسید و گفت: به دنبالِ قبرِ آقا میرزا جواد آقا میگردی؟ گفتم: بله، گفت: با من بیا تا من به تو نشان دهم، من را سرِ قبر برد و گفت: اینجا قبرِ آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است و از نظرِ من غایب شد، (خودِ آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی بود).
آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی سه کتاب دارد، کتابهای فقهیِ او چاپ نشده است، ولی این سه کتابِ اخلاقیِ او موجود است، نامِ یک کتابِ او «اسرار الصلاه» است، رازهای نماز را در آنجا گفته است، در آنجا یک مقداری هم خودش را لو داده است، آن حالتِ تجرّدی که به او داده بودند و از عالمِ مادّه عبور کرده بود و جذبههای درونی که برای او پیش آمده است، آنها را لو داده است،
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
به آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی آبِ حیات دادهاند، او آنجا لو داده است… خدای متعال نصیب ما هم کند…
کتابِ دیگری به نام «المراقبات» دارند، این کتاب به فارسی ترجمه شده است، ترجمههای متعدّدی هم شده است، خیلی هم برای شما خوب است، هم حدیث است، هم برنامه است که عمرِ انسان ضایع نشود، برای هر ماه به تناسبِ خود یک برنامههای مراقبتی دارد، خوب است که انسان اینها را از دست ندهد، نامِ آن نشان میدهد دیگر، مراقبه است، حواس انسان به عمرِ خود باشد که این را چطور سرمایه کند، آن را آب نکند و دست خالی و با سرافکندگی برود، انسان از این سرمایهی عمرِ خود مراقبت کند.
کتابِ سومی هم به نامِ «لقاء الله» دارد، این کتاب عرفانی است، یک زمانی بنده را در یکی از دادگستریها دعوت کرده بودند، رفتم آنجا و یک صحبتی کردم، یک قاضیِ روحانی به من گفت: کتابی به من معرّفی کن که برای من مؤثر و سازنده باشد، گفتم: کتابِ لقاء الله آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، بعد از مدّتها به نماز مرحوم آقای بهجت در قم رفتم، دیدم که این شیخ آنجاست، گفت: فلانی، آن کتاب را که به من معرّفی کردی، وقتی آن را خواندم از قضاوت استعفاء کردم و بیرون آمدم، آمدم به آخرتِ خود برسم، دیدم من اهلِ قضاوت نیستم، ترسیدم اسیرِ آتشِ جهنّم شوم. با خواندنِ این کتاب، حواسِ او به آخرت رفته بود و از دنیا کنار کشید.
البته اگر کسی بتواند قضاوت کند و شانه از بار خالی کند، نزدِ خدای متعال مسئول است، قاضیِ خوب و متدیّن خیلی به دردِ مردم میخورد، قاضیِ بد، قاضیِ رشوهگیر، هم خودش جهنّمی است و هم مردم را به جهنّم میکشاند، خیلی خسارت دارد، ولی خوب او با خواندنِ این کتاب ترسیده بود. بالاخره قیامتی هست، قبری هست…
نماز شب
خوب چند روایت از کتابِ لقاء الله آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی بمناسبتِ این آیه بخوانم.
وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا عبادِ رحمان، بندگانِ ممتاز خدای متعال کسانی هستند که شب بیتوته میکنند، شبزندهداری میکنند، گاهی قیام دارند و گاهی سجود. یعنی نماز شب میخوانند، یعنی شبها نمازِ شبِ آنها دایر است، نمازِ شبِ آنها رونقی برای آنهاست.
امام صادق علیه السلام فرمودند «إنَّ مِن رُوحِ الإیمان ثَلاثَه»[۱۰] آن چیزی که به ایمانِ انسان جان میدهد، گاهی ایمان مرده است و رمقی ندارد، سو ندارد، چکار کنیم که ایمانِ ما روح پیدا کند؟ إنَّ مِن رُوحِ الإیمان از روح ایمان که ایمانِ انسان را پویا میکند، شاداب میکند، زنده میکند، پُر اَثر میکند سه چیز است:
یک: التهجّد بالَّیل اولی نمازِ شب است، دوم: إفطارُ الصائِم به انسانهایی که روزهدار هستند افطار بدهی، روحِ ایمان را زنده میکند، بنابراین… وَلُو..
عرض کرد یا رسول الله پول ندارم، در زندگیِ خودم هم معطّل هستم، چطور افطار بدهم؟ فرمود: یک خرما، یک خرما که میتوانی.
خیلی کارها میتوانیم انجام دهیم و انجام نمیدهیم، الان که در مساجد افطار میدهند، انسان دو عدد نان هم ببرد و به عنوانِ کسی که در افطار شریک شده است به آنجا بدهد، اینها را جدّی بگیرید، همین مقدارِ کم وقتی که بمیریم چه اندازه که به دادِ ما میرسد، و اگر اینها را انجام ندادیم، آنجا چقدر حسرت و غُصه میخوریم که میتوانستیم این کارها را انجام بدهیم و انجام ندادیم.
سوم: لِقاءُ الإخوان انسان با برادران مؤمنِ خود قهر نباشد، با آنها خوش برخورد باشد و برود آنها را ملاقات کند.
برخی انسانها منزوی هستند، بعضیها کنارهگیر هستند، این درست نیست، اگر انسان بخواهد روحِ او پرورش پیدا کند و جان بگیرد، باید ملاقاتِ با مردم داشته باشد، دیدار با برادرانِ نَسَبی و ایمانیِ خود داشته باشد، این دیدارها و این ارتباطات موجبِ روحِ ایمان میشود.
در یک حدیثِ دیگری که آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی از کتابِ شریفِ «علل الشرایع» شیخ صدوق اعلی الله مقامه الشریف نقل میکند:
امام صادق علیه السلام فرمودند: «إنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ» حسنات سیئات را از بین میبرد، انسان که کارهای خیر و ثواب انجام میدهد، آن گناهانی که انجام داده است، آن بدیهایی که انجام داده است را از بین میبرد، لذا بعد از هر کارِ خلافی که انجام شد، سعی کنید دو رکعت نماز بخوانید، یک کارِ خیر کنید، «إنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ»
امام صادق علیه السلام فرمودند: إنَّ الصَّلاه المؤمن بِاللیل[۱۱] نماز انسانِ مؤمن در دلِ شب این خاصّیتها را دارد:
یک: تُحَسِّنُ اَلْوَجْهَ انسان را زیبا میکند، انسانی که زیباست چه خاصیّتی دارد؟ نظرها به او دوخته میشود، آقای بهجتِ ما، زیبا که نبود، پیر بودند، پیرِ فَرتوتی هم شده بودند، کمرِ او هم خم شده بود، بنده که در محضرِ ایشان منبر میرفتم خیلِ جوانها مسجد را پُر کرده بودند، ولی رو به منبر نمینشستند، رو به آقا مینشستند، باید خودِ ایشان میفرمودند که به سمتِ منبر برگردند، همه میخواستند او را نگاه کنند، این در اثرِ نماز شب است.
انسان که نماز شب بخواند، نماز شب کارِ وجاهت را برای انسان انجام میدهد، چطور همه انسانِ زیبا را تماشا میکنند؟ انسانِ نماز شب خوان اینطور میشود که جاذبه دارد و دلها را میبرد.
دوم: تُحَسِّنُ الْخُلْقَ انسان را خوش اخلاق میکند، انسانِ نماز شب خوان بد اخلاق نمیشود، خوش اخلاق میشود.
سوم: تُطَیِّبُ الرِّیحَ انسان را خوشبو میکند، وجودِ نازنینِ پیغمبرِ خدا صلی الله علیه و آله و سلم از هرجایی عبور میکردند، مردم که میرسیدند بوی عطر را احساس میکردند، متوجّه میشدند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از اینجا عبور کرده است.
وجود نازنین پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم عطر میزدند، اما این عطرِ خودِ او بوده است، این عطر، عطرِ معنویّت است، اگر کسی نماز شب بخواند عطرِ ایمان پیدا میکند، آنهایی که مشامِ برزخی دارند این عطر را استشمام میکنند.
وجودِ مبارک حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: من هم نورِ وحی را دیدم و هم عطرِ وحی را استشمام کردم.
وقتی حضرت یوسف علیه السلام پیراهنِ خود را برای حضرت یعقوب علیه السلام فرستادند، هنوز پیراهن نرسیده بود، حضرت یعقوب علیه السلام به فرزندانِ خود فرمود: «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلَا أَن تُفَنِّدُونِ»[۱۲] گفت من بوی یوسف را استشمام کردم، این پیراهن است، پارچه است، ولی فرمود من بوی یوسف را استشمام کردم، این برای همان صاحب دل است.
اگر شما نماز شب بخوانید، عطرِ باطنی پیدا میکنید، آنهایی که مشامِ برزخی دارند عطرِ شما را استشمام میکنند.
تَدُرُّ الرِّزْقَ روزی را برکت میدهد، نماز شب روزی را وسعت میدهد.
تَقْضِى الدَّیْنَ اگر انسانی گرفتارِ قرض شده است، برود نماز شب بخواند، امام صادق علیه السلام وعده داده است، اگر انسانِ مقروض نماز شب بخواند، خدای متعال قرضِ او را اداء میکند و اجازه نمیدهد که زیرِ دِین بمیرد.
وَ تَجْلُو الْبَصَرَ چشم انسان را هم جلا میدهد، چشم انسان نور میآورد.
صلواتی ختم بفرمایید.
روضه امیرالمؤمنین علیه السلام
وجود نازنین امیرالمؤمنین علیه السلام در همچنین روزی بود که بالای منبر بودند، نگاهی به طرفِ چپ انداختند و دیدند که امام حسن علیه السلام این طرف نشستهاند، نگاهی به طرفِ راست انداختند و دیدند که امام حسین علیه السلام نیز این طرف نشستهاند، فرمود: حسن جان! چند روز از ماهِ مبارکِ رمضان باقی مانده است؟ (حضرت درحالِ روزشماری هستند) عرض کردند: سیزده روز.
رو کردند به امام حسین علیه السلام و فرمودند: حسین جان! چند روز از ماه مبارک رمضان گذشته است؟ امام حسین علیه السلام عرض کردند: هفده روز گذشته است.
امیرالمؤمنین علیه السلام گریه کردند، گویا برای حضرت زهرا سلام الله علیها دلتنگی میکنند.
فرمودند: چه مانع شده است که آن اشقی الاولین و الآخرین…. دست به محاسنشان بردند… اینجا را با خون رنگین کند؟
یادی از شهادتِ خود کردند، که یک شبِ دیگر ضربت میخورند، ولی روز شماری میکنند تا به ملاقاتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا سلام الله علیها برود…
این یک صحنهای بود، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام گریه کردند، شاید حاظرین هم گریه کردند…
روضه حضرت زینب سلام الله علیها
لا یوم کیومک یا اباعبدالله…
امام زین العابدین علیه السلام میفرمایند که من مریض بودم، در بستر افتاده بودم، عمهی من از من پرستاری میکرد، چشم از من برنمیداشت…
دیدم پدرم در حالِ خواندنِ اشعاری است، بویِ رفتن میدهد، متوجّه شدم که شبِ آخر است، دیگر پدر ندارم، گریهام گرفت، اما برای رعایتِ حالِ عمهام صدایم را کنترل کردم، ناگهان دیدم که عمهام هم این شعرها را شنیده است، دیگر از کنارِ من بلند شدند، نالان و گریهکنان به سراغِ امام حسین علیه السلام رفتند.
عرضه داشت: یااباعبدالله! این چه شعرهایی است که میخوانید؟ مگر شما را هم از دست میدهیم؟
ابیعبدالله علیه السلام خواهر را دلداری دادند و فرمودند: خواهرم! اهلِ آسمانها میمیرند، اهلِ زمین میمیرند، جدِّ من از من بهتر بود، رفت، صبر کردی، پدرم بهتر از من بود، برای مصیبتِ او هم صبر کردی، مصیبتِ مادرم را هم دیدی و صبر کردی، مصیبتِ برادرمان حسن را دیدی و صبر کردی…
زینب آمد… نرو برادرم، صبر کن… امان از دلِ زینب…
بیبی عرض کرد: حسین جان! جدّم را از دست دادم، مادرم را از دست دادم، مصیبتِ پدر را دیدم، مصیبتِ حسن را دیدم، ولی دلِ من خوش بود که حسین دارم، سایهی شما بر سرِ من است، حالا مصیبتِ شما مصیبتِ همهی اینهاست…
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
[۱] سوره مبارکه ی طه آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره ی مبارکه ی فرقان آیات ۶۳ و ۶۴
[۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۷
[۴] شرح اصول کافی، محمدصالح مازندرانی، جلد ۹، صفحه ۲۸۱
[۵] مستدرک الوسائل , ج ۱۲ , ص ۹۶ – (جُمودُ العین مِن قَسْوَهِ القلب و قَسْوَهِ القلب مِن کثره الذنوب وکثرهِ الذنوب من نسیان الموت و نسیان الموت من طول الأمَل و طول الأمَل من حب الدنیا و حب الدنیا رأس کل خطیئه)
[۶] مستدرک الوسائل، جلد ۱۱، صفحه ۳۳۳؛ جلد ۱۲، صفحه ۱۲۳ (أَلا أُخْبِـــرُکُمْ [أُنَبِّـؤُکُمْ] بِـدآئِکُـمْ مِنْ دَوآئِکُـمْ؟ دَآؤُکُـمُ الذُّنُـوبُ، وَ دَوآؤُکُـمُ الإِْسْتِغْفارُ)
[۷] اصول کافی، جلد ۴، صفحه ۲۱۶
[۸] سوره مبارکه شرح، آیات ۵ و ۶
[۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام , جلد ۸۴ , صفحه ۱۶۲ (قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَلَیْکَ بِالصَّلاَهِ فِی اَللَّیْلِ فَإِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَوْصَى بِهَا عَلِیّاً فَقَالَ فِی وَصِیَّتِهِ عَلَیْکَ بِصَلاَهِ اَللَّیْلِ قَالَهَا ثَلاَثاً وَ صَلاَهُ اَللَّیْلِ تَزِیدُ فِی اَلرِّزْقِ وَ بَهَاءِ اَلْوَجْهِ وَ تُحَسِّنُ اَلْخُلُقَ.)
[۱۰] کتاب لقاء الله، صفحه ۸۵
[۱۱] ثواب الأعمال، صفحه ۴۲ (صَلاهُ اللَّیْلِ تُحَسِّنُ الْوَجْهَ وَ تُحَسِّنُ الْخُلْقَ وَ تُطَیِّبُ الرِّیحَ وَ تَدُرُّ الرِّزْقَ وَ تَقْضِى الدَّیْنَ وَ تَذْهَبُ بِالْهَمِّ وَ تَجْلُو الْبَصَرَ)
[۱۲] سوره مبارکه یوسف، آیه ۹۴
پاسخ دهید