روز شنبه مورخ ۲۳ شهریور ماه ۱۳۹۸، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در «مسجد کنی» لویزان با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
به محضرِ شریفِ شما عرض شد که خدای متعال بشر را آزاد آفریده است، فرمان را به دستِ خودِ انسان داده است، انسان میتواند فرمانِ زندگی را به طرفِ بهشت بچرخاند و این مرکب را تا بهشت بهمراهِ خود ببرد، و از آن طرف هم میتواند بیراهه برود و خدای ناخواسته در جهنّم سقوط کند.
برای صیانتِ ما از خطرِ هواهای نفسانی و از خطرِ وسوسههای شیطانی، گرایشهای مادّی، خدای متعال حجّتهایی در این عالَم برای ما قرار داده است که اینها در اینجا و در قیامت حجّت هستند و با وجودِ اینها اتمامِ حجّت شده است و اگر کسی راهِ اشتباه را برود در روز قیامت بهانهای ندارد.
دو عاملِ اصلیِ سقوطِ انسان
در سوره مبارکه ملک دارد که جهنّمیها میگویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ»[۲]، اگر ما گوشِ شنوا داشتیم و حرفِ پیامبران، سفرای الهی و پاکانِ جامعه و علمای صالح را میشنیدیم یا عقل داشتیم و تعقّل میکردیم از اصحابِ نار نبودیم.
پس دو منشأ برای سقوط در جهنّم بر اساسِ این آیه هست؛ یکی نداشتنِ گوشِ شنوا، نرفتنِ نزدِ انبیاء و اوصیاء و علما، و دیگری عدمِ تعقّل، فکر نکردن، و راه را از روی عقل انتخاب نکردن.
انبیاء علیهم السلام عقلِ بیرونی هستند و قدرتِ تفکّرِ ما و قدرتِ استدلالِ ما، قدرتِ استنباطِ ما در درون حجّتِ باطنیِ ماست، هر کسی عاقلتر است به خدای متعال نزدیکتر است و عقل در پیشگاهِ خدای متعال حُرمت و جایگاهی دارد که هیچ چیزی جای عقل را نمیگیرد، اگر قدرتِ تعقّل و تفکّرِ انسان ضعیف باشد ولو اینکه تمامِ اوقاتِ خود را به عبادت بگذراند رشدی در مسیرِ حق برای او پیش نمیآید.
در حدیث آمده است که گذرِ یکی از انبیاء بنیاسرائیل به یک جزیرهای افتاد و یک عابدی را در آنجا دید که او عجب عبادتی میکند، عبادتِ تمامعیار و خستگیناپذیر! شب عبادت میکند، روز عبادت میکند. آن رسول از خدای متعال درخواست کرد که و گفت: خدایا! این بندهی تو چقدر به عبادتِ تو علاقه دارد و عمرِ خود را صرفِ بندگیِ تو میکند! خدای متعال از عقلِ او سوال کرد، به آن پیغمبر فرمود او را امتحان کن و ببین که عقلِ او چقدر است. این پیغمبرِ خدا به سراغِ این عابد آمد و گفت: حالِ تو چطور است؟ گفت: الحمدلله! گفت: چه چیزی کم داری؟ گفت: فقط ای کاش خدای من یک الاغی داشت تا در این منطقهی سبز و خرّم میگشت! آیا حیف نیست که خدا یک حیوانی نداشته باشد که اینجا بچرد؟
آن رسول این مطلب را به خدای متعال عَرضه داشت، پروردگارِ عزیز فرمود: من به عقل درجه میدهم.
روز قیامت بهشت برای عقلا است، هر کسی در زندگی بدونِ تفکّر، بدونِ تعقّل، بدونِ فکر با هوای نفس تصمیم میگیرد و زندگیِ بدونِ فکر و عقل دارد عاقبتی ندارد، ولو اینکه گذرِ او به گناه نیفتد، ولو اینکه همیشه اهلِ مناسک باشد و به عبادتهای خشکِ ظاهری بپردازد او در درجاتِ بهشت بالا نخواهد رفت.
این است که خدای متعال در قرآن کریم مکرّر فرموده است «أَفَلا تَعْقِلُونَ»، «أَفَلاَ تَتَفَکَّرُونَ»، «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ»، و آیاتی از این دست که خدمتِ شما خواندم.
«لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ» اگر عقل داشتم…
چشم باز و گوش باز و این عمی حیرتم از چشم بندی خدا[۳]
خدای متعال در سوره مبارکه «اعلی» میفرماید: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا * وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى»[۴]، این آخرت در مقایسهی با دنیا… اگر عقلِ خودتان را به کار بیندازید هیچ وقت دینِ خودتان را به دنیا، آخرت را به دنیا نمیفروشید، معاملهی بد نمیکنید، دنیا محل گذر است.
نکاتی در مورد حکمت ۱۲۸ نهج البلاغه
«الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ»[۵]، دنیا گذرگاه است، اینجا ماندگار وجود ندارد، همه میدانند مرگ حق است، همه میدانند خوشی و غمِ این عالَم گذراست، با اینکه گذراست و بعد از مرگ زندگی بازگشتی ندارد آیا انسان باید برای این چند روز بهشت را از دست بدهد و برای خود عذاب تدارک ببیند عقل است یا خلافِ عقل؟
وجود مبارکِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این فرمایششان که در نهج البلاغه است فرمودند که دنیا دارِ ممرّ است نه دارِ مقرّ، ممرّ یعنی جایی که مرور میکنید، مقرّ یعنی جایی که استقرار پیدا میکنید و میمانید، «وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ» مردم دو گروه هستند، «رَجُلٌ بَاعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا»، فردی هست که خود را میفروشد، به شهوت میفروشد، به منصب میفروشد، دینِ خود را به ارتباطاتِ فامیلی میفروشد، بخاطرِ دوستِ خود شهادتِ ناحق میدهد، دفاعِ نابجا میکند، به دیگران ظلم میکند، بخاطرِ درآمدِ نامشروع دست به هر واسطهای میزند که حقوقِ نامشروع بگیرد یا ربا بگیرد یا بر سرِ مردم کلاه بگذارد یا فریب بدهد، این شخص خود را فروخته است، وقتی فروخت نتیجهی آن چه میشود؟ «فَأَوْبَقَهَا»، انسانِ خودفروخته خود را نابود میکند، خود را هلاک میکند، خود را جهنّمی میکند.
اما گروهِ دیگر «ابْتَاعَ نَفْسَهُ»، نفسِ خود را هزینه نمیکند، نفسِ خود را خرج نمیکند، نفسِ خود را نمیفروشد، نفسِ خود را میخرد و به خدای متعال میدهد، در زندگی آنچه رضای خدای متعال است و نفس آن را طلب میکند انجام میدهد اما هرچه رضای خدای متعال در آن نبود به آن عمر نمیدهد، وقتِ خود را، عمرِ خود را اسراف نمیکند، این شخص خود را خریده است و نگه داشته است.
آنچه نزدِ شماست، از خانه و زندگی و قصر و کاخ و تجمّلات طلا و جواهرات و جلال و انواع زیورها و زینتهای دنیا یا مناصبِ دنیا برای کسی نمانده است و برای شما هم نمیماند، چون اینها ماندگار نیست اگر خودتان را به اینها فروختید شما هم ماندگار نیستید، اما چون خدای متعال باقی است، آخرت باقی است، هر چه را به خدای متعال دادید آن برای شما باقی میماند.
حال اقتضاء عقل چیست؟ خدای متعال عقل را حجّت قرار داده است، عقل بینِ فانی و باقی هیچ گاه فانی را نمیگیرد و باقی را از دست بدهد، عقل بینِ عزّت و ذلّت هیچگاه عزّت را رها نمیکند که به دنبالِ ذلّت برود.
این است که عقل حجّت است و خدای متعال از بیرون ائمه و پیامبران علیهم السلام را عقلِ بیرونی قرار داده است تا عقلِ درونیِ ما را شکوفا کند، حمایت کند، اکتشاف کند، هوای نفس را از آن کنار بزند که عقل مغلوب نشود.
در این دعای صباح حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که جزوِ زیباترین مناجاتهایی است که شما در عالَم سراغ دارید، مناجات صباحِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، دعای کمیلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، مناجاتِ شعبانیّهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بینظیر است، شما بعد از قرآن کریم عباراتی به این زیبایی و دلنشینی و مؤثّری پیدا نخواهید کرد.
بعد از دعای صباح سر به سجده میگذارید، میگویید: «إِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ، وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ، وَ عَقْلِی مَغْلُوبٌ، وَ هَوَائِی غَالِبٌ، وَ طَاعَتِی قَلِیلٌ، وَ مَعْصِیَتِی کَثِیرٌ، وَ لِسَانِی مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ، فَکَیْفَ حِیلَتِی»، خدایا! دلِ من که باید ببیند، باید بفهمد، گرفتارِ حجابِ هوا و هوس است، که شبِ گذشته سه راه را به شما معرّفی کردیم که انسان به حق میرسد را به خدمتِ شما عرض کردیم، یکی از آنها راهِ دل است، نزدیکترین راه هم راهِ دل است، شفّافترین راه هم راهِ دل است، راهِ استدلال و برهان لازم است، لازم است که بشر با برهان زندگی کند، بیدلیل حرف نزند، بیدلیل اظهارِ نظر نکند، بیجهت آبروی مردم را نبرد، بیجهت دلی را نشکند، بداند که هر کارِ بیجهتی که انجام بدهد روز قیامت پاسخی برای آن ندارد.
همهی ما مسئول هستیم
لذا قرآن کریم فرمود: «وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُ أُولٰئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً»[۶]، نکند بدونِ علم و بدونِ دلیل و برهان آبروی کسی را ببرید، یک چیزی را شایعه کنید، آبروی رفته دیگر برنخواهد گشت، بعد هم متوجّه بشوید که تهمت بوده است و این واقعیّت نداشته است، از این اتّفاقات کم نیفتاده است.
این است که قرآن کریم پرهیز میدهد که همیشه با علم، با برهان، با دلیل بروید، بیدلیل حرکت نکنید، حرف نزنید، نگاه نکنید، کارِ بیدلیلِ لغو از شما سرنزند، چرا؟ برای اینکه «إِنَ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُ أُولٰئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً».
خدای متعال در روز قیامت هم از نگاههای شما میپرسد، کجاها چه نگاههایی کردهاید، «یَعْلَمُ خَائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ»[۷]، چرا چیزی را که ندیدهاید گفتید که دیدهام؟ بینِ حق و باطل چهار انگشت فاصله است، هر چه دیدید بگویید، هر چه دیدید هم نمیتوانید بگویید ولی وقتی ندیده بیهوده قضاوت میکنید جرم سنگینتر میشود، آن چیزی که ندیدهاید نباید بگویید، نباید به شایعات توجّه کنید.
این گوشِ شما هر چیزی که میشنود درست نیست، هر چیزی را که شنیدید منتشر نکنید، شایعه را دامن نزنید، قیامتی هست، علّتِ آن را از تو میپرسند، میگویید فلانی گفت، مگر فلانی برای شما حجّت بود؟ مگر او امین بود؟ مگر او صادق بود؟ به چه دلیل با این شبکههای مجازی که از طریقِ دشمن راهاندازی شده است و الآن در کشورِ آلمان چهارصد منافقِ دورهدیدهی کارآزمودهی مُسِن با زبانِ فارسی برای جوانانِ مملکتِ ما، برای دختران، برای زنان، برای مردم خوراکِ فتنه تهیّه میکنند، آن هم با محاسباتِ دقیقِ علمی، دویست و هفتاد کانال مرتّب با زبانِ فارسی در حالِ کار کردن است و مغزِ متفکّرهایی مانندِ کارآزمودههای نفاق در آنجا نشستهاند.
در اسرائیل دویست و هفتاد کارشناسِ مسائلِ اجتماعی و روانی خوراک برای شبکههای فارسیزبان تهیّه میکنند تا مردمِ ایران را به دینِ خودشان بدبین کنند و اعتقاداتِ آنها را ببرند، عفّتِ زبان و حجابِ بانوان که سنگرِ حفاظِ شرف و آبروی آنهاست از آنها بگیرند.
آن وقت هر چیزی از آنها شنیدیم یا کسانی از اینها شنیدهاند و به ما میگویند را مهم کنیم!
«إِنَ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُ أُولٰئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً».
در قیامت هم چشم باید پاسخ بدهد، هم گوشتان باید پاسخ بدهد و هم مرکزِ ارادهی شما که دلِ شماست، چرا تصمیم گرفتید این حرف را بزنید؟ چرا تصمیم گرفتید که عداوت پیدا کنید؟ چرا تصمیم گرفتید تا سوءظن پیدا کنید؟ چرا اعتماد عمومی را مخدوش کردید؟
این عقل نیست، و خدای متعال این عقل را به پیامبرِ خود وصل میکند، به اهل بیت علیهم السلام وصل میکند، عقل دلیلِ نبوّت است، عقل دلیلِ امامت است، عقل دلیلِ ولایت است، عقل مظهرِ آشنایی با حقایق و راهِ مقابلهی با باطل است.
تطبیقِ دین و فطرت
اما انبیاء علیهم السلام هم به وحی مجهز هستند، کاری که میکنند کارِ فطرت پسند است، در شرع حکمی باشد یا فرمانی باشد که فطرتِ انسان نسبت به آن نفرت داشته باشد وجود ندارد.
فرمود: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»[۸]، بلند شو و روی به سمتِ دین بیاور، کدام دین؟ آن دینی که با خمیرهی خودِ تو آشناست.
دین میگوید راست بگویید، صداقت را فطرت میپذیرد، اما فطرت از دروغ بیزار است، انسانی هم که مذهبی نیست و درس هم نخوانده است و منطق هم نخوانده است از دروغ بیزار است، از خیانت بیزار است، از کلاهبردار بیزار است، از انسانِ بدزبان بیزار است، از انسانِ فتنهگر که خانوادهها را بهم میریزند بیزار است، این کار کارِ فطرت است، خدای متعال دینی به ما داده است که این دین با ساختارِ تکوینیِ ما هماهنگی دارد.
این است که سازگاریِ دینِ ما، وحیِ ما، عقلِ ما و دیگری شهودِ ما.
اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «إِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ»[۹]، خدایا! اگر این دلِ من حجاب نداشت باید حقایقِ عالَم را میدیدیم.
علّتِ بندگی نکردن برای خدای متعال
در قرآن کریم سه آیه در کنارِ یکدیگر ما را به جای خوبی میبرد.
یک: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»[۱۰]، خدای متعال ما را به این سفر آورده است، ما در این عالَم مسافر هستیم، سفرِ ما هم سفرِ مأموریّتی است، ما برای سفرِ تفریحی به اینجا نیامدهایم، آمدهایم تا کاری کنیم تا در عالَمِ اَبد برای خودمان خانهای داشته باشیم، زندگی داشته باشیم، رنجِ اینجا در آنجا نباشد، نیشِ اینجا آنجا نباشد، این حسرتها و آرزوهایی که ما در اینجا داریم برای ما نیست، این خدای متعال است که به ما آرزو داده است، ما آرزوی بقاء داریم و از مرگ گریزان هستیم، آرزوی همهی ما این است که باقی باشیم، آرزوی عزّت داریم، آرزوی کمال داریم، آرزوی احاطهی به عالَم داریم، علمِ مطلق میخواهیم، کمالِ مطلق میخواهیم، زندگیِ همیشگی میخواهیم، اگر وجود نداشت این خواست در وجودِ ما نبود، ما باید به آن برسیم، حال که آرزوهای ما آدرسِ واقعیّاتی است که در این عالَم هست تنها راهِ آن بندگی است، خدای متعال میفرماید من به شما مأموریّت دادهام تا در سفرِ دنیا حواسِ خود را جمع کنید و بندهی خدا باشید، بندهی غیر از خدا نباشید.
آیه دوم: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّىٰ یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»[۱۱]، باید عبادتِ تو آنقدر باکیفیت و مؤثر باشد که این حجابِ دل را کنار بزند تا شما به یقین برسید، انسان تا دو دل است و تا شک دارد دینِ کاملی ندارد.
فرمود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا»[۱۲]، مؤمن فقط اینها هستند و غیر از اینها مؤمن نیستند، چه کسانی؟ کسی که به خدای متعال ایمان دارد، به رهبریِ آسمانی ایمان دارد، بعد هم گرفتارِ تردید نمیشود.
اینهایی که انقلابی بودند و بعد تردید کردند و بعد برگشتند و ضدّانقلاب شدند مایه نداشتند، آنها خیال میکردند مؤمن هستند، ایمان چیزی نیست که کسی بتواند آن را از ریشه بکند، اما این تردید داشتن اینها را به بیایمانی میکشاند.
انسان باید در زندگیِ دینی بایقین حرکت کند، حال یقین چه اثری دارد؟ در آیهی سوم مشخص میشود.
سوم: «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»[۱۳].
پسرِ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط گفت یک فرشی را به ما هدیه دادند و ما آن را آوردیم و در خانه انداختیم، پدرم تا نگاه کرد گفت: این آتش چیست که آوردهاید و اینجا انداختهاید؟ معلوم شد که این فرش غصبی بوده است، و مرحوم رجبعلی خیاط این جسم را فرش نمیبیند و آتش میبیند.
مرحوم آقا جعفر مجتهدی تبریزی رحمه الله تعالی علیه را دعوت میکنند، تا بر سرِ سفره مینشیند و غذا میآورند با دستپاچگی بلند میشوند و خود را از این محیط دور میکند. بعد علّتِ این کار را از ایشان میپرسند، میگوید: من در سفره خون دیدم! نمیتوانستم خون بخورم! بعد معلوم شد که این بندهی خدا رفته است و از یک رباخواری قرض گرفته است و با آن پول غذا تهیه کرده است.
قرآن کریم در مورد یقین میفرماید: «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»، اگر علمِ شما به مرحلهی یقین برسد این پردهی دل کنار میرود، چشمِ دلِ شما باز میشود و جهنّم را میبینید و هیچ زمانی به سراغِ جهنّم نمیروید.
اگر انسان بداند وقتی غیبت میکند سگِ جهنّم میشود، خوراکِ جهنّمی میخورد، آیا باز هم حاضر میشود سگ بشود؟ انسان هیچ وقت به خود اجازه نمیدهد که در حدّ سگ سقوط کند. این اهانت نیست و واقعیّت است. حضرت حق در مورد «بلعَمِ باعورا» فرمود: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ»[۱۴]، «بلعم باعورا» یک آخوند بود، آخوندِ صاحب باطن هم بود، ولی دنیا او را فریب داد و او مقابلِ حضرت موسی علیه السلام ایستاد، با حجّتِ خدا مقابله کرد و خدای متعال هم او را در حدّ سگ پایین آورد و فرمود: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ».
یکی از اموری که انسان را سگ میکند غیبت است.
حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: «کُفَّ عنِ الغِیبَهِ؛ فإنّها إدامُ کِلابِ النارِ»[۱۵].
حال در این دعای صباحِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، که انسان با دعا آمادگی پیدا میکند تا به مرحلهی فنا برسد، سجده فناء فی الله است، ما به این نکته توجّه نداریم، انسان در سجده از غیر از خدای متعال چشمِ خود را میبندد و هیچ چیزی را نمیبیند، چشماندازی برای خود نمیگذارد.
همانطور که مثنوی میگوید «این دهان بستی دهانی باز شد» اگر ما چشم از گناه و حرام و زرق و برقِ دنیا ببندیم دلِ ما یک چیزهایی میبیند که انسانهای گرفتارِ دنیا آن را نمیبینند، و این هم سندِ قرآنی دارد که برای شما گفتم و هم سندِ تجربی است که برای شما دو موردِ آن را عرض کردم، و هم سندِ دعایی است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «إِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ، وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ، وَ عَقْلِی مَغْلُوبٌ، وَ هَوَائِی غَالِبٌ، وَ طَاعَتِی قَلِیلٌ، وَ مَعْصِیَتِی کَثِیرٌ، وَ لِسَانِی مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ، فَکَیْفَ حِیلَتِی»، خدایا! دلِ من گرفتارِ حجاب است، غبار روی آینهی دلِ مرا گرفته است و جمالِ تو را نشان نمیدهد، جمالِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را نشان نمیدهد، جمالِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در دلِ من نیست، چون غبارِ معصیت این دل را تاریک کرده است.
«إِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ، وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ، وَ عَقْلِی مَغْلُوبٌ»، از یک طرفی من شهود را از دست دادم و از طرفی عقلِ من راکد است، این هوس بر عقل سوار شده است، عقل بجای اینکه ما را به بهشت ببرد کارِ معاویه میکند و مدام مینشیند و نقشههای خطرناک میکشد و در نقشههای خود هم موفق است، این عقل در اختیارِ هوس قرار گرفته است، هوا غالب شده است، شهوت غالب شده است، شهرتطلبی غالب شده است، حزبپرستی غالب شده است، حق و باطلی نیست، جریان است، حزب است که به دنبالِ آن میروند، «عَقْلِی مَغْلُوبٌ».
بنابراین هم شهود با گناه گرفتارِ حجاب میشود و چشمِ دلِ انسان نمیبیند و هم عقل که باید حکومت کند مغلوبِ هوا و هوس میشود و انسان در زندگیِ خود گرفتارِ بیعقلی میشود و گرفتارِ کوریِ باطن میشود، «وَمَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلًا»[۱۶]، آن کسی که چشمِ دلِ او در اینجا کور شد خدای متعال را ندید و چون نمیبیند گناه میکند، کسی که خدای متعال را ببیند مگر میتواند در محضرِ خدای متعال کارِ بد کند؟ اما دل نمیبیند و عقل هم کار نمیکند، این هوس است که کار نمیکند، وقتی این دو راکد شدند رشتهی ارتباط با انبیاء علیهم السلام قطع میشود و بجای محبّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بغضِ نسبتِ به ایشان میآید، انسان از حجّتِ باطنی هم حرف نمیشنود، آن وقت میشود: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ».
روضهی حضرت رقیّه سلام الله علیها
مجلس امشب همه را بر سرِ سفرهی سه سالهی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام میهمان کرده است، حالِ این سه ساله خیلی جانسوز است، حالِ همهی حضرات شهدای ما جانسوز است اما دو کودک که یکی از پسرها بود و یکی هم از دخترها جانِ عالَم را به درد میآورد.
یکی این قضیهی حضرت علی اصغر علیه السلام خیلی هم جانسوز است و یکی هم سه سالهی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام.
مشهور این است که این دختر خیلی شبیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بوده است، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در کربلا از هر کدام از گذشتگانِ خود یک آینه داشتند و وقتی دلِ ایشان تنگ میشد به آن آینه نگاه میکردند و آن بزرگواران را میدیدند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از دست دادهاند اما خدای متعال به ایشان حضرت علی اکبر علیه السلام را داد، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام میفرمایند من هر زمان که مشتاق میشدم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ببینم علی اکبر علیه السلام را میدیدم و دلِ من آرام میگرفت، حضرت خدیجه سلام الله علیها را از دست داده بودند و از ایشان یاد میکردند و خدای متعال حضرت زینب سلام الله علیها را به حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دادند که آینهی تمامنمای امالمؤمنین سلام الله علیها بودند. حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام امام حسن مجتبی علیه السلام را از دست دادند و بجای ایشان حضرت قاسم علیه السلام را داشتند، هر زمان که یادِ امام حسن مجتبی علیه السلام میکردند به حضرت قاسم علیه السلام نگاه میکردند و به خودشان تسلّی میداند، پدرشان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را از دست داده بودند و حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را دارند، هر زمانی که یادِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میکنند به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نگاه میکنند، اما تا زمانی که این دختر را نداشتند جایگزینی برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نداشتند، از زمانی که خدای متعال این دختر را به حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دادند آینهای بود که هر زمانی که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یاد میکردند به این دختر نگاه میکردند، این بود که این دختر خیلی عزیز بود، این دختر خیلی بابایی بود، این دختر از حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام خیلی نوازش دیده بودند، شاید همان دختری بود که وقتی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام با همه خداحافظی کردند و بر ذوالجناح سوار شدند دیدند که حیوان حرکت نمیکنند، یک نگاه کردند و دیدند که این دختر با دستهای خود پای ذوالجناح را بغل کرده است، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام پایین آمدند و این دختر را به بغل گرفتند و التماس کردند و فرمودند: دخترم! قلبِ مرا با گریههایت آتش نزن…
این دختر چون بابایی بود… بعد از شهادتِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام چهل منزل اسیر بود… گاهی از روی کجاوه افتاده بود… عربِ بیرحم با تازیانه ایشان را دنبال کرده بود… پاهای مبارکِ ایشان در خارهای بیابان آسیب جدّی دیده بود… اما از مادرشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ارث برده بودند، همینطور که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بازوی مبارک خود را به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نشان ندادند و کبودیِ صورتِ خود را هم میگرفتند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نبینند این دختر هم حتّی یک مرتبه هم نگفت که جای تازیانهی من درد میکند، تنها چیزی که میفرمودند این بود که «پدرِ من چه زمانی میآید؟ من پدرِ خود را میخواهم»…
آنقدر بهانهی بابا را گرفتند تا به خرابهی شام رسیدند، شامیها خیلی اذیّت کردند، خرابهی شام دیوار نداشت، این شامیها دستِ فرزندانِ خود را میگرفتند و برای تماشای اسراء آمده بودند، این بچّهها را استهزاء میکردند و زخم زبان میزدند، دلِ این دختر دیگر پُر شده بود و مدام بهانهی پدر را میگرفتند، آنقدر گریه کردند که به خواب رفتند، در دلِ شب از خواب پریدند و صدا زدند: عمّه جان! چراغ روشن کن که پدرم مرا به آغوش گرفته بود… میخواهم ببینم که پدرم کجا رفت…
عمّهها بیدار شدند، گریهی این دختر همه را به گریه درآورد، نالهها و شیونها فضا شام را پُر کرد، به گوشِ این نانجیب رسید، نانجیب هم خیلی بیرحم و بدسلیقه بود…
وقتی طبق را آوردند این دختر به عمّهی خود رو کرد و فرمود: عمّه! من که غذا نمیخواستم! من پدرِ خود را میخوام… وقتی روپوش را کنار زد… أبَتاه… بابا… من منتظر بودم که با پا بیایی و مرا به آغوش بگیری… فکر نمیکردم با سر بیایی… اینطور مقدّر بوده است که من تو را به آغوش بگیرم…
بابا! من دلِ پُری دارم… میخواستم تو بیایی تا سفرهی دل را باز کنم و حکایتِ سفر را برای تو بگویم، اما حال که سرِ تو را دیدم میبینم که دردِ تو بیشتر از دخترت است… حال تو از دردهای خودت به من بگو… بابای من! بگو ببینم «مَنِ الّذی قَطَعَ وَریدَک» چه کسی رگِ گردنِ تو را بریده است؟…. چه کسی پیشانیِ تو را شکانده است؟… چه کسی محاسنِ تو را با خون رنگین کرده است؟…
آنقدر پدر را صدا زد که ناگهان دیدند از نفس افتاد… دختر یک طرف و سرِ بریده یک طرف… امان از دلِ زینب… آمدند و دیدند که سه ساله جان داده است…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه ملک، آیه ۱۰ (وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ)
[۳] مثنوی مولانا
[۴] سوره مبارکه اعلی، آیات ۱۶ و ۱۷
[۵] حکمت ۱۲۸ نهج البلاغه «الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا»
[۶] سوره مبارکه إسراء، آیه ۳۶
[۷] سوره مبارکه غافر، آیه ۱۹
[۸] سوره مبارکه روم، آیه ۳۰ (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)
[۹] دعای مصباح حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
[۱۰] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۶
[۱۱] سوره مبارکه حجر، آیه ۹۹
[۱۲] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۵ (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ)
[۱۳] سوره مبارکه تکاثر، آیات ۵ و ۶
[۱۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۶ (وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)
[۱۵] تحف العقول، صفحه ۲۴۵
[۱۶] سوره مبارکه إسراء، آیه ۷۲
پاسخ دهید