«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَوم الدّین‏».

مقدّمه

در این مرحله امام هم معلّم است، هم الگو هست، هم رهبر است و هم اینکه دلبری می‌کند.

علّتِ فرازمانی بودنِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام

حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام همانطور که قرآن کریم را «لَمْ یُجْعَلْ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ»[۲]، قرآن کریم فرازمانی است و فرامکانی است، از وقتی که بر قلبِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تنزّل کرد و از قلبِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به عالَم منتشر شد تا به امروز عالَم نتوانسته است این کتاب را فرسوده کند و بگوید که تاریخِ مصرفِ آن گذشته است، چرا؟ برای اینکه قرآن کریم به خواست‌های فطریِ ما پاسخگوست، قرآن کریم پاسخگوی نیازهای همه‌ی عوالم و زمان‌ها و مکان‌هاست، چون قانونِ فطرت است کهنگی ندارد، فطرتِ ما کهنه نمی‌شود، قوانینِ تکوینی در عالَم کهنگی ندارد، قانونِ جاذبه همیشه هست، مرورِ زمان قانونِ جاذبه را کهنه نمی‌کند، قوانینِ ریاضی همیشه نو است، هیچ حادثه‌ای نمی‌تواند ریاضیات را مغلوب کند و بگوید که زمانِ آن گذشته است، همانگونه که قوانینِ حاکم بر عالَم کهنگی ندارد و قانونِ ریاضی کهنگی ندارد، قانونِ زندگیِ بشر هم کهنگی ندارد، تاکتیک‌ها تغییر پیدا می‌کند، روش‌ها تغییر می‌کند اما قانون بر سرِ جای خود است، ازدواج یک قانونِ زمانی و مکانی نیست، تا بشر بشر است قانونِ ازدواج حاکم است، قانونِ رابطه‌ی بینِ پدر و فرزند، این عصرِ حجر و عصرِ علم برای آن فرقی نمی‌کند، پدر باید جایگاهِ خود را داشته باشد و فرزند هم جایگاهِ خود را دارد.

قرآن کریم آمده است و رابطه‌ی بینِ انسان و خدای متعال، رابطه‌ی بینِ انسان و انسان و رابطه‌ی بینِ انسان و خود را تنظیم کند، این هندسه‌ی سعادت است و انبیاء علیهم السلام مهندسینِ زندگی هستند، «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ»[۳].

آنچه را که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در طولِ زندگی بیان فرمودند ترجمانِ قرآن کریم است، خودِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام قرآنِ ناطق است، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام مبیّنِ قرآن کریم است، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام مبلّغِ قرآن کریم است، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام ناشرِ قرآن کریم است، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام پاسدارِ قرآن کریم است، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فداییِ قرآن کریم است، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام عینیّتِ قرآن کریم است.

لذا مرور بر زندگیِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام با اینکه نزدیک به هزار و چهارصد سال قبل اتّفاق افتاده است، هر مرحله‌ای از زندگیِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام می‌تواند برای ما الگو و آموزه باشد و برای ما خطّ سعادت را ترسیم می‌کند.

دعای عرفه

دعای عرفه‌ی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هم در بُعدِ عرفانی و جاذبه‌های باطنی برای عرفای زمانِ ما مثلِ امام راحل رحمه الله تعالی علیه که هم فقیه بودند و هم سالک و عارف بودند، علامه طباطبایی رحمه الله تعالی علیه هم فقیه بودند و هم ریاضی‌دان و مهندس بودند و هم اخترشناس بودند و هم اصولی بودند و هم محدّث بودند و هم محقق بودند و هم حکیم بودند و هم مفسّر بودند و هم اهلِ باطن بودند. آقای طباطبایی عارف بودند، آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف هم جامعِ همه‌ی این‌ها بودند، ولی این بزرگواران بر سرِ سفره‌ی دعای عرفه می‌نشستند و از این چشمه عطشِ باطنی و عشقِ قلبیِ خودشان را آبیاری می‌کردند و به دنبالِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام می‌رفتند.

عرفا قرآن کریم را چگونه می‌بینند

مرحوم علامه ملامحمدتقی مجلسی که هم فقیه هستند و هم عارف هستند می‌گویند: وقتی ما می‌خواستیم روزنه‌های غیب در سیرِ باطنی برای ما باز بشود و چشمِ باطنیِ ما نورانی بشود و برزخ را ببینیم از دو پایگاه استفاده می‌کردیم، یکی قرآن کریم بود، قرآن کریم ریسمانی است که اگر کسی با باطنِ قرآن کریم آشنا بشود با تلاوتِ قرآن کریم همینجا هم به او گفته می‌شود «بخوان و بالا برو»، وقتی هر عارفی قرآن کریم را تلاوت می‌کند جوششِ عشق در باطنِ او او را سرمست می‌کند، او قرآن کریم را مرکّب و خط و صفحه نمی‌بیند، قرآن کریم را جمالِ خدای متعال می‌بیند، قرآن کریم را جلالِ خدای متعال می‌بیند، لذا از مسیرِ قرآن کریم آنقدر ارتقاء درجه پیدا می‌کند تا «کَلیم» خدای متعال می‌شود.

نمازِ آیت الله العظمی بهجت در کربلا

ما قرآن کریم را می‌خوانیم اما واقعاً کلیم الله نیستیم، ما متوجّه نمی‌شویم، قرآن کریم کلامِ خدای متعال است، ما باید مثلِ حضرت موسی علیه السلام کلیمِ خدای متعال بشویم، ما باید نجیّ خدای متعال بشویم، باید نجوای الهی را با گوشِ جان دریافت کنیم، اما می‌بینید که با چه کسالت و سهو و غفلتی می‌خوانیم، مانندِ نمازِ ماست دیگر!

نماز آینه‌ی خدای متعال است، نماز سفره‌ی پذیراییِ دل است، نماز اکسیر است ولی چه زمانی نمازِ ما ما را متحوّل کرده است؟ ما چه زمانی در نمازمان چیزی دیده‌ایم؟

مرحوم آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف فرمودند: من سفرِ اولی که به عراق رفتم سنّ کمی داشتم، قدّ من هم کوتاه بود، در کربلا در نماز مرحوم نائینی حضور داشتم ولی قدّ همه از من بلندتر بود و من در این صف‌ها گُم می‌شدم، آرزو می‌کردم که ای کاش یک چهارپایه‌ای بود که من روی آن قرار می‌گرفتم و امام جماعت را می‌دیدم، ولی باآن شرایط وقتی به نماز مرحوم آیت الله نائینی اقتدا کردم احساس کردم که در این نماز چیزهایی هست، البته ایشان تعریف هم نمی‌کردند که چه بود، می‌فرمودند که دیدم در این نماز چیزهایی هست، فکر می‌کردم همه می‌بینند، اما بعد که پرسیدم دیدم نه! این ما بودیم که خدای متعال این حال را به ما داد که نماز را در آن واقعیّتِ خودِ نماز با امامتِ مرحوم نائینی درک کنیم.

باطنِ اعمال

قرآن کریم باطن دارد، نماز باطن دارد، روزه باطن دارد، اگر کسی اهل الله باشد وقتی خمس می‌دهد یا به یک فقیر و گرفتاری کمک می‌کند مثلِ امام زین العابدین علیه السلام متوجّه می‌شود که با خدای متعال معامله کرده است و آن کسی که گرفت دستِ خدای متعال بود.

امام سجّاد علیه السلام به هر کسی که کمک مالی می‌کردند دستِ مبارکِ خودشان را می‌بوسیدند و می‌فرمودند که این دست به دستِ خدای متعال رسیده است؛ ظاهرِ آن این است که فقیر است که از شما گرفته است ولی درواقع این است که خدای متعال خریدارِ مالِ شما بوده است و این عملِ شما را از شما خریده است و شما با خدای متعال معامله کرده‌اید و دستِ خودتان را در دستِ خدای متعال گذاشته‌اید.

قیامت فَزَعِ اکبر است

حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در قیام و قعود و عبادت و نمازِ خودشان… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دائم الصیام بودند، ایشان قائم اللّیل بودند، ایشان اهلِ نیایش و دعا بودند، ایشان گریه‌های عجیبی داشتند.

به حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام عرض کردند که شما سیّد جوانانِ اهلِ بهشت هستید، برای چه اینقدر گریه می‌کنید؟ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: آن کسی که در اینجا گریه می‌کند آنجا امان دارد!

امانِ روزِ قیامت که فَزَعِ اکبر است، همه تشویش دارند، هیچ کسی کسی را ندارد، همه بی‌کَس هستند، همه بیچاره هستند، همه دادگاهی می‌شوند، همه کم می‌آورند، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: اگر کسی اینجا گریه نکند در آنجا گریان خواهد بود، مقاماتِ آنجا رهینِ عملِ اینجاست، ما هم به فکرِ آنجا هستیم، یا در شأنِ خانواده‌ای که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هم یکی از اعضای خانواده است فرمودند: «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْمًا»[۴]، ما عمل نکرده از خدای متعال نمی‌ترسیم، ولی آن‌ها ایفاء به نذر کردند که سه روز نذر کرده بودند تا روزه بگیرد، هم روزه‌های خود را گرفتند و هم می‌ترسیدند، این قرآن کریم است دیگر! این قرآن کریم چهره‌ی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را ترسیم می‌کند و می‌فرماید: «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا»، در عینِ اینکه به تعهّداتی که با خدای متعال داشتند که در این مورد نذر بود وفای به تعهّد الهی کردند، با اینکه عمل می‌کردند از روزی که شرّ آن روز در یک نقطه نیست و همه در آنجا سرگردان هستند، از آن روز می‌ترسیدند، این‌ها آن حاقّ زندگیِ معنویِ حسینی است که در این زمان این زرق و برقِ دنیا و این وسوسه‌های فیلم‌ها و این عدمِ تمرکزِ حواس‌ها اجازه نمی‌دهد که ما به فکرِ قبر و قیامت و فزعِ اکبر و یوم الحسره و یوم التغابُن باشیم و همینطور بدونِ توجّه هر چه پیش آمد می‌گوییم و هر غذایی که پیش آمد می‌خوریم و هر طور که شد معامله می‌کنیم و هیچ اصلاً توجّه نمی‌کنم.

مهمترین مُنکر: فسادِ حکومتی

حتّی جوان‌های انقلابیِ ما، جوان‌های هیئتیِ ما واقعاً با پدر و مادرشان چطور رفتار می‌کنند؟ اگر انسان در حالِ نماز شب باشد و خیلی هم در حال باشد و مادر او را صدا بزند باید نماز خود را قطع کند و پاسخِ او را بدهد اما اگر پدر و مادرِ ما بگوید هیئت نرو آیا ما هیئت را ترک می‌کنیم؟ این رابطه‌ی پدر و فرزندی باید چطور رابطه‌ای باشد؟

این‌ها حقایقی است که باید از مکتبِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام یاد بگیریم.

یادِ آخرت انسان را به فکرِ مسئولیّت می‌اندازد، مسئولیّتِ خانوادگی، مسئولیّتِ اجتماعی، مسئولیّتِ بین المللی، مسئولیّتِ دینی، امر به معروف، نهی از منکر، «کلکمْ راعٍ، وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ.»[۵].

چرا فساد شایع است؟ برای اینکه ما به دنبالِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نمی‌رویم، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: «اُریدُ اَن اَمُرَ بالْمَعْروف وَاَنْهی عَنِ الْمُنْکَر وَ اَسیرَ بِسیره جَدّی وَ أبی»[۶]، من در این حرکتِ خود بنای امر به معروف و نهی از منکر می‌کنم؛ مهمترین منکر فسادِ حکومتی است، فسادِ مدیرانِ کل است، فسادِ مأمورینِ دولتی است، فسادِ رده‌بالایی‌ها است، آیا ما حسّاس هستیم تا ببینیم که چه کسی چه کاری می‌کند؟ با حزب‌های خود، با گروه‌های خود، با بستگانِ خود، هر کسی می‌آید چه کسانی را می‌آورد و چه کسانی را می‌برد؟ ما نسبت به این رانت‌خواری‌ها، این تبعیض‌ها نباید همینطور سکوت کنیم، باید روشنگری کنیم، باید روشن باشیم، باید بشناسیم، باید انسانِ صحیح را از ناصحیح تشخیص بدهیم، باید انسان‌های سالم را تشویق کنیم، باید در رأی دادن چشمانِ خود را نبندیم، باید افرادی را بر سرنوشتِ کشورمان مسلّط کنیم که روی آن‌ها شناخت داشته باشیم.

این امر به معروف و نهی از منکر کجا رفته است؟

اگر بینی که نابینا و چاه است       اگر خاموش بنشینی گناه است

امروز جای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام خالی است و امروز یکی از وجوهِ رسالتِ شهدای ما تبلیغ با خون است، امر به معروف و نهی از منکر با مرگِ خونین است، این شهید محسن حججی یکی از حجّت‌های زمانِ ما بود، دیدید که چطور برای مقابله‌ی با استکبار رفت و شربتِ شیرینِ شهادت را نوش جان کرد، دیدید چطور برای ما عزّت آفرید و چطور برای ما افتخار شد و چطور از هفتده کشور برای زیارتِ ایشان می‌آیند و چطور قبرِ شریفِ ایشان مریض‌ها را شفاء می‌دهد، اگر شما امروز خطّ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را بروید جلوه‌ی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام خواهید شد.

لذا حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در بُعدِ خداترسی، آخرت‌ترسی، اقامه‌ی نماز، کمک به گرفتارها و مستضعفین، امر به معروف و نهی از منکر… این قانونِ قرآن کریم است، عینیّتِ آن حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام است، فقط هم مخصوصِ زمانِ خودشان هم نیستند، در عباراتِ خویش هم نمی‌فرمایند که «من بیعت نمی‌کنم»، بلکه می‌فرمایند «جریانِ من با این جریان سازگاری ندارد»، این انحصار به شخصِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام ندارد، این در تمامِ زمین‌ها و زمان‌ها جاری است و اگر دیدید حکومتی شبیه به حکومتِ یزید است و احکامِ قرآن کریم را پایمال می‌کند و درحالِ به فساد کشیدنِ جامعه است و اشرافیّتِ او زندگی و عرصه را به ملّت تنگ می‌کند، وقتی مردم ببینند که ما در حالِ زندگیِ اشرافی هستیم خیلی به آن‌ها سخت می‌گذرد، اما وقتی به امام رحمه الله تعالی علیه و حسینیه‌ی جماران نگاه می‌کند می‌بیند او هم بهتر از خودِ او زندگی نمی‌کند، وقتی رهبرِ عزیزمان را می‌بیند که میهمانانِ خود را روی زیلو پذیرایی می‌کنند و خودِ ایشان هم در اندرون روی موکت زندگی می‌کنند و چهار پسر دارند که هیچ کدام از آن‌ها خانه ندارند، آن وقت دیگر زندگی برای او آسان می‌شود، این حکومت در آرامشِ مردم و اضطرابِ طبقاتِ ضعیف نقش دارد، این نمازِ آن‌هاست که در نماز یا ترکِ نمازِ جامعه اثر دارد.

لذا راهِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام راهِ بندگی است، راهِ عرفان است، راهِ ترس از خدای متعال است، راهِ مقابله‌ی با ظالم است، راهِ افشای چهره‌ی نفاق است، و راهِ ایثار تا مرزِ جان است.

امیدواریم تا ان شاء الله توفیق داشته باشیم که در این چند شبِ آینده این بحث را در محضر شما ادامه بدهیم.

روضه‌ی حضرت علی اکبر علیه السلام

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

روضه‌ی حضرت علی اکبر علیه السلام خوانده شد، سخت‌ترین مصیبتِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در روز عاشورا مصیبتِ أشبه النّاس بود، چون در کمال از همه‌ی یارانِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام کامل‌تر بود، ظرفیّتِ حضرت علی اکبر علیه السلام ظرفیّتِ امامت بود، ظرفیّتِ حضرت علی اکبر علیه السلام ظرفیّتِ نبوّت بود، أشبه النّاس خَلقً وَ خُلقً وَ مَنطِقً بِرَسولِک…

حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دو نفر را در اعزام به جبهه اصلاً معطّل نکردند، یکی از آن‌ها پسرِ ایشان و دیگری هم میهمانِ نادمِ ایشان جنابِ حرّ بود، حضرت علی اکبر علیه السلام را معطّل نکردند و علّتِ آن این بود که حضرت علی اکبر علیه السلام تشنه‌ی شهادت بودند، هر لحظه توقّف برای حضرت علی اکبر علیه السلام مصیب و داغ و درد بود، حضرت علی اکبر علیه السلام می‌خواستند هرچه زودتر شهید بشوند.

وقتی حضرت علی اکبر علیه السلام خداحافظی کردند و به خیمه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها آمدند خواهرها و عمّه‌ها در آنجا جمع بودند، همه‌ی مَحرَم‌ها بودند، حضرت رباب سلام الله علیها بودند، این بزرگواران دورِ حضرت علی اکبر علیه السلام را گرفتند، یک نفر دامانِ ایشان را گرفته بود، یک نفر دست به گردنِ ایشان گرفته بود، یک نفر دستِ مبارکِ ایشان را گرفته بودند، هر یک به زبانی گریه می‌کردند، التماس می‌کردند که حضرت علی اکبر علیه السلام به جبهه نروند، می‌گفتند: شما همه‌ کَسِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هستید، شما رونقِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هستید…

حضرت علی اکبر علیه السلام دیدند در برابرِ این همه محبّت عاجز شدند، ایشان در برابرِ دشمن عاجز نیستند اما در برابرِ این دخترهای پر شکسته و دل شکسته عاجز بودند… اینطور شد که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را صدا کردند و فرمودند: پدر جان! به دادِ من برس… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام به خیمه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها آمدند و فرمودند: دست از علی بردارید، إنَّهُ مَمسوسٌ فی ذَاتِ الله… مگر خبر ندارید؟ علی اکبر عاشق است و می‌خواهد برود تا به لقاء خدای متعال برسد، او را معطّل نکنید…

لذا حضرت علی اکبر علیه السلام با سرعت به میدان رفتند، اما جلوی خیمه ایستادند و با چشمِ خود حضرت علی اکبر علیه السلام را بدرقه می‌کردند…

ان شاء الله خدای متعال آقای هاشمی که پدر شهید بودند را رحمت کند که سال‌های قبل مستمعِ ما بود و الآن نیست، نمی‌دانم الآن در مجلسِ ما پدرِ شهید هست یا نه، آیا زمانی که فرزندِ خود را برای جبهه اعزام می‌کردید دیده بودید که به پایگاه می‌رفتید یا از مسجد قرآن بالای سرِ او می‌گرفتید و صورتِ او را می‌بوسیدید و پیشانیِ او را می‌بوسیدید و بعد هم می‌آمدید و وقتی آن‌ها سوار بر اتوبوس می‌شدند شما نگاه می‌کردید، اتوبوس می‌رفت و چشمِ شما هم به دنبالِ عزیزان می‌رفت…

حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام به جلوی خیمه آمدند و حضرت علی اکبر علیه السلام سوار شدند و رکاب کشیدند و به طرفِ میدانِ نبرد رفتند، چشمانِ مبارکِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در حالِ بدرقه کردنِ پسرِ عزیزشان است، اما دیگر گویا طاقتِ ایشان تمام شد و دستانِ خویش را زیرِ محاسنِ شریفِ خود بردند و اشک‌های مبارکِ ایشان جاری شد و فرمودند: «اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلی هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ اِلَیْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ کُنّا اِذَا اشْتَقْنا اِلی نَبِیِّکَ نَظَرْنا اِلی وَجْهِهِ اَللّهُمَّ امْنَعْهُمْ بَرَکاتِ الْأَرْضِ وَ فَرِّقْهُمْ تَفْریقاً وَ مَزِّقْهُمْ تَمْزیقاً وَ اجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَداً وَ لا تُرْضِ الْوُلاهَ عَنْهُمْ اَبَداً فَإِنَّهُمْ دَعَوْنا لِیَنْصُرُونا ثَمَّ عَدَوْا عَلَیْنا یُقاتِلُونَنا»… خدایا! تو شاهد باش من جوانی را به میدان می‌فرستم که هر زمانی که یادِ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم می‌کردم به این پسر نگاه می‌کردم و آرام می‌گرفتم.

حضرت علی اکبر علیه السلام رفتند، ناگهان دیدند صدای ایشان در مقابلِ خیمه بلند شد، همه‌ی بچّه‌ها بیرون ریختند اما دیدند ایشان از شدّتِ تشنگی به پدرِ خویش پناه آورده است، «یا اَبَهِ اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنى وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ اَجْهَدَنى فَهَلْ اِلی شَرْبَهٍ مِنْ ماءٍ سَبیلٌ اَتَقَوّی بِها عَلَی الْأَعْداءِ؟»… پدر جان! تشنگی بر من شدّت یافته است و قدرتِ دفاعی را از من گرفته است، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دهانِ مبارکِ خویش را باز کردند و فرمودند: پسرم جلو بیا! فرمودند: زبانِ خود را به دهانِ من بگذار، وقتی حضرت علی اکبر علیه السلام زبان بر دهانِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام گذاشتند دیدند پدر تشنه‌تر از پسر هستند… اینطور بود که سریع خداحافظیِ دوم را انجام دادند و رفتند…

وقتی عمود بر سرِ مبارکِ ایشان زدند آنچنان شدید بود که می‌خواستند از روی اسب بیفتند، دست‌های خود را به روی اسب انداختند، خونِ سرِ حضرت علی اکبر علیه السلام ریخت و روی چشمِ این حیوان را گرفت و بجای اینکه حضرت علی اکبر علیه السلام را به طرفِ خیمه‌های حرم ببرد به طرفِ دشمن برد…

این حرامزاده‌ها تا می‌توانستند شمشیر زدند، نیزه زدند، «قَطَعُوهُ بِسُیُوفِهِمْ اِرْباً اِرْباً»… بدن قطعه قطعه شد…

حضرت علی اکبر علیه السلام حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را به فریاد خواستند، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام خود را باسرعت به کنارِ بدن رساندند اما دیگر طاقت نداشتند و از روی ذوالجناح به زمین افتادند… دیگر پاهای حضرت ایشان را کمک نکردند… حضرت خود را روی زانوان مبارک خود را به کنارِ بدنِ نازنینِ حضرت علی اکبر علیه السلام کشاندند، دو سه جمله فرمودند که دل‌ها را سوزاندند… پسرم رفتی! دیگر پدرِ تو بی‌کَس شد… من را تنها گذاشتی…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] عیون الاخبار، جلد ۲، صفحه ۲۸۶ (حَدَّثَنَا اَلْحَاکِمُ أَبُو عَلِیٍّ اَلْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ اَلْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى اَلصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى اَلرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ: ذَکَرَ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَوْماً اَلْقُرْآنَ فَعَظَّمَ اَلْحُجَّهَ فِیهِ وَ اَلْآیَهَ وَ اَلْمُعْجِزَهَ فِی نَظْمِهِ قَالَ هُوَ حَبْلُ اَللَّهِ اَلْمَتِینُ وَ عُرْوَتُهُ اَلْوُثْقَى وَ طَرِیقَتُهُ اَلْمُثْلَى اَلْمُؤَدِّی إِلَى اَلْجَنَّهِ وَ اَلْمُنْجِی مِنَ اَلنَّارِ لاَ یَخْلُقُ عَلَى اَلْأَزْمِنَهِ وَ لاَ یَغِثُّ عَلَى اَلْأَلْسِنَهِ لِأَنَّهُ لَمْ یُجْعَلْ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ بَلْ جُعِلَ دَلِیلَ اَلْبُرْهَانِ وَ اَلْحُجَّهَ عَلَى کُلِّ إِنْسَانٍ لاٰ یَأْتِیهِ اَلْبٰاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ .)

[۳] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ)

[۴] سوره مبارکه انسان، آیه ۷ (یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا)

[۵] بحارالانوار، جلد ۷۲، صفحه ۳۸

[۶] المناقب، ابن شهر آشوب، جلد ۴، صفحه ۸۹