«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أرواحُنَا فِداهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ رِضاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

مقدّمه

آیاتی که در این چند شب تلاوت می‌کردیم ادامه‌ی آیاتی بود که در سال قبل در محضر شما بودیم، سیر مرموزی است.

یادِ خدای متعال بودن

خدای متعال ابتدائاً تنبّه می‌دهد «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ»[۲] دعوت به ذکر کرده است. آن هم ذکر خود، ذکر آخرت، یاد مرگ، یاد بهشت، ترس از جهنّم همه‌ی این‌ها عبادت است. یعنی خدا فرمود: با من باشید، «فَاذْکُرُونی‏» من را یاد کنید. بعد هم قول داد «أَذْکُرْکُمْ» من هوای شما را خواهم داشت، شما را یاد می‌کنم. شما من را یاد کنید، من هم شما را یاد می‌کنم. بعد توصیه‌ی به شکر کرد «وَ اشْکُرُوا لی‏‏» بهترین نوع زندگی، سبک زندگی، زندگی توأم با رضا است. -در بلا هم می‌چشم در ذات او- خوشا به حال آن کسانی که هم شعار و هم شعور آن‌ها این است که هر چه از دوست می‌رسد نیکو است.

شما جریان کربلا را مطالعه کنید، مقاتل را ببینید، این شهدای عزیزی که همراه سیّد الشّهداء از مکّه حرکت کردند، برخی از مدینه حرکت کردند که این‌ها عمدتاً یاران و اصحاب حضرت بودند، این همه مشکلاتی که در مسیر برای آن‌ها پیش آمده است یا در کربلا گرفتاری‌هایی که ما این‌ها را گرفتاری می‌دانیم، غربت بود، تشنگی بود، گرسنگی بود، بی‌خوابی بود، محاصره‌ی تنگی که سابقه ندارد یک جمعیّتی حداکثر صد و اندی، این‌ها برای شهدای خود ۷۲ نفر بودند.

مرحوم آیت الله میرزا خلیل کمره‌ای کتابی به نام ۷۲ تن و یک تن نوشتند (عنصر شجاعت) حالات این‌ها را نوشته است. شما از این بچّه‌های سه ساله‌ای که امشب مهمان این‌ سه ساله‌ها خواهیم بود تا بانوانی که بچّه بغل داشتند، شیر می‌دادند یک بار بگویید این‌ها در این فراز و نشیب‌ها یک جا اظهار ناراحتی کرده باشند، برای این‌که ما آمدیم، یک گله‌ای به امام حسین کرده باشند، ما هیچ جا سراغ نداریم. نه گله‌ای بر زبان هیچ کدام از آن‌ها وارد شد و نه حرکتی، گفتاری، رفتاری که حاکی از این باشد ای کاش این نمی‌شد، اصلاً نداریم.

در مجموعه‌ی منظومه‌ی کربلاییان شما سراسر ذکر و شکر می‌بینید، همه این‌گونه بودند. حتّی بچّه‌های کوچکی که یا در حال ذکر بودند یا در حال شکر بودند. پس سیّد الشّهداء شب عاشورا خطبه‌ای که در جمع یاران خود ایراد کردند «اللَّهُمَّ إِنِّی أَحْمَدُکَ عَلَى أَنْ أَکْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّهِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِی الدِّینِ»[۳] آن چیزی که آدم نگران آن است این‌که علم نداشته باشد، معرفت نداشته باشد، فهم عمیق از قرآن نداشته باشد؛ ما این‌ها را داریم، وقتی این‌ها را داریم دنیا برای ما هیچ بوده و هیچ است. لذا ابتدا با خدا ماندن، با خدا بودن «فَاذْکُرُونی‏» خدا با آدم باشد، خدا با آدم دوست باشد، خدا آدم را قبول کند، سایه‌ی لطف خدا بر سر آدم باشد، خیلی مهم است. «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ» شما با من باشید من با شما هستم.

اهمیّتِ نماز و جهاد

بعد از این آیه آیاتی بود که سال گذشته با شما با این آیات صفا کردیم «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ»[۴] به نماز و به صبر پناه ببرید، این دو را خدای متعال پناهگاه قرار داده است. بعد از این چهار مرحله ذکر و شکر و استعانت به نماز، آدم نماز می‌خواند ولی متوجّه نیست که نماز یک سنگر است، نماز یک دژ است، نماز یک حصن است، نماز یک تکیه‌گاه است، نماز یک چاره‌ای در بیچارگی‌ها است، نماز حلّال مشکلات است، نماز یار است. چشم آدم به یار خود روشن می‌شود…، پیغمبر خدا هم فرمودند: «قُرَّهُ عَیْنِی فِی الصَّلَاهِ»[۵] وقتی نماز می‌خوانم چشم من نور می‌گیرد.

شما غذا می‌خورید، شما آب می‌نوشید، چشم شما نور می‌گیرد، ولی من نماز می‌خوانم چشمم نور می‌گیرد، امّا با چشم روشنی شما فرق دارد. شما آب می‌نوشید سیراب می‌شوید، غذا می‌خورید سیر می‌شوید، انرژی شما هم تأمین می‌شود. امّا من هیچ وقت نشده که از نماز سیر شوم، هر چقدر نماز می‌خوانم باز هم می‌خواهم نماز بخوانم. این چه روحی است که خدا به او داده است، چه لطافتی است که دارد، چه درکی و لذّتی از نماز خود می‌برد که هیچ‌گاه از نماز سیر نشده است، از عبادت سیر نشده است.

به دنبال این چهار مرحله «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ‏»[۶] در این‌جا جهاد را ذکر نکرده است، امّا جهاد مقدّمه‌ی زندگی است، همه طالب زندگی هستند، شما یک نفر سراغ ندارید که طالب مرگ باشد. شما یک نفر سراغ ندارید که از نیستی لذّت ببرد، همه دنبال هستی هستیم، همه دنبال زنده بودن هستیم، همه زندگی می‌خواهیم، اگر زندگی می‌خواهید یک آیه‌ای کلّیّت قضیه را فرموده است، و  این آیه یک مصداق است. آن‌که در کلّیّت به ما آدرس زندگی را داده است، فرمود: «اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ»[۷] خدای متعال شما را صدا می‌زند حتّی گناهکارها را خصوصی صدا زده است.

یک جا «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ»[۸] که در سوره‌ی مبارکه‌ی حج است، فرمود: ای همه‌ی مؤمنین خدا را عبادت کنید، رکوع کنید، سجده کنید، کار خیر انجام بدهید «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ»[۹] شما هم در زندگی از سنگر بیرون نیایید، زندگی خطرات دارد، زندگی شما نابود می‌شود، حیات را از دست می‌دهید، از انسانیّت سقوط می‌کنید. لذا سنگر جهاد را ترک نکنید ولی «حَقَّ جِهادِهِ» در جهاد با همه‌ی مرادنگی به میدان بیایید. مذبذب نباشید، یک روز مردی داشته باشید، یک روز نامردی داشته باشید، نمی‌شود. اگر شما مجاهد هستید، اگر رزمنده هستید، اگر دشمن درونی به نام نفس اماره دارید، اگر هوا و هوس دارید که شما را گرفتار می‌کند، اگر شهوات و علایق دنیا شما را به غصّه و غم می‌کشاند، «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ» بروید بندها را بگسلید تا رها شوید، غصّه نداشته باشید. «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[۱۰] به خدا تمام غصّه‌های ما، فشارهای درونی ما، استرس‌های ما برای وابستگی‌ها است. اگر توانستید وابسته شوید، اگر من بودیم، توانستیم زنجیر ارتباط خود را با امیال و با غرایز خود دقطع کنیم، این تعبیری که این چند شب داشتیم تحت فشار زندگی نکنیم. غریزه به ما فشار می‌آورد غذا می‌خوریم، اگر به خاطر این فشار غذا نخوریم، اهل صوم باشیم، اهل روزه باشیم، وقتی می‌خوریم هم برای رضای خدا بخوریم. چرا؟ برای این‌که «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوَانِحِی‏».[۱۱]

مسئله‌ی ساده زیستی

مرحوم آیت الحق، آقای سیّد جمال گلپایگانی أعلی الله مقامه الشّریف می‌گوید: استاد ما مرحوم حاج شیخ علی محمّد نجف آبادی که عارف بوده است، اهل سیر و سلوک بوده است، یکی از برنامه‌هایی که به ما داده بود بیتوته‌ی در مسجد کوفه بود، ولی سفارش این بود که مختصر نانی همراه خود داشته باشیم، هر وقت دیدیم کم می‌آوریم، انرژی لازم را برای ادامه‌ی مناجات و عبادت نداریم، از این نان یک مقدار میل کنیم، همه این‌گونه بودند. غذا می‌خوردند که بتوانند ناله کنند، غذا می‌خوردند که بتوانند سجده‌های چند ساعته انجام بدهند، رکوع‌های چند ساعته انجام بدهند. چه عیبی دارد آدم بنشیند برای خود نیّت تعریف کند، با انگیزه زندگی کند، باری به هر جهت نباشد. وقتی ما با غریزه زندگی می‌کنیم هر دم عبد و برده و نوکر یک غریزه هستیم، گرسنگی فشار می‌آورد با فشار سراغ نان می‌رویم، سراغ اقتصاد می‌رویم. تشنگی به ما فشار می‌آورد سراغ آب می‌رویم، بعد هم غصّه‌ی کم آبی می‌خوریم، مردم را نگران می‌کنیم که مردم در اثر کمبود بارش‌ها و مصرف‌های بی‌رویه برای آینده نگران می‌شویم و غصّه می‌خوریم؛ امّا اگر این‌طور نباشد، ما برده‌ی تشنگی باشیم، نوکر گرسنگی باشیم، از این بدتر نوکر شکم و شهوت باشیم.

توکّل به خدای متعال در مسئله‌ی تشکیل خانواده و فرزند

پست‌ترین چیزی که از آدم دفع می‌شود این غریزه‌ی جنسی است. یک ماده‌ی عَفِنی است که آدم را به کارهایی می‌کشاند، به خباثت‌هایی وادار می‌کند، ولی خدا چه خدایی است؟! اگر انسان برای خدا ازدواج کند، چون خدا دستور داده است «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ».[۱۲]

وجود نازنین پیغمبر خدا به تشکیل خانواده دعوت کرده است. فرمودند: «تَنَاکَحُوا تَنَاسَلُوا»[۱۳] ازدواج کنید تا آدم‌ها در دنیا تکثیر شوند. تکثیر آدم و آدمیت کنید. شما به خاطر غریزه ازدواج نکنید، شما برای امام زمان قشون درست کنید، شما برای پیغمبر خدا امّت کثیری را در دنیا تدارک ببینید، اگر اقدام نکنید قشون امام زمان کم می‌شود، امّت مرحومه کم می‌شود، نمازخوان کم می‌شود، گوینده‌ی «لا اله الّا الله» کم می‌شود. اگر شما در جبهه‌ی هشت سال دفاع مقدّس که در هفته‌ی دفاع مقدّس هم هستیم و بدهکار شهیدان خود هستیم، سر سفره‌ی شهدای خود هستیم، اگر ما این میوه‌ها را نداشتیم، اگر جوان‌های مؤمن را ما نداشتیم امروز امنیتی نداشتیم، امروز ما در صحنه‌های مختلف اقتدار نداشتیم. موشک ما حاصل رنج شهیدان ما، جانبازان ما، رزمندگان ما است که در موضع قدرت قرار داده است. یک نیروی بازدارنده‌ی به تمام معنا در میان این قدرت‌های جهنّمی پیدا کردیم که این‌ها جرأت جنگ با ما را نداشته باشند، بتوانیم ما سوریه را، حرم حضرت زینب را، حرم سه ساله را حفاظت کنیم.

این اقتدار ما است که می‌توانیم در بیرون مرز می‌توانیم کشورهایی را از آتش داعش و اربابان داعش نجات بدهیم. همه‌ی این‌ها رهین مردانی بود، جوانمردانی بود که در دوران دفاع مقدّس، هشت سال در جبهه‌ ماندند، خسته نشدند، پیروزی را خلق کردند، مملکت را بیمه کردند و مرز جهاد ما را به بیرون مرزها کشاندند؛ ما از جنگ، ما از انقلاب ضرر نکردیم، اگر ما انقلاب نکرده بودیم هم کشور ما تجزیه می‌شد. این‌که بحرین از ما جدا شد این گام اوّل بود، گام‌های بعدی تجزیه‌های دیگری بود. با انقلاب وحدت ارضی ما حفظ شد، سرزمین ما یکپارچه ماند و بعد هم با جنگ گروهی به اعلی علّیّین رسیدند که «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللَّه‏»[۱۴] شما هر کار خیری انجام بدهید دست بالای دست بسیار است.

این‌قدر خودبین نباشید، این‌قدر از خود راضی نباشید، این‌قدر کارهای خیر خود را بزرگ نبینید، از شما جلوتر فراوان هستند، همیشه قلّه را ببینید، همیشه علی را ببینید، همیشه حسین را ببینید، همیشه‌ی علی اکبر و قاسم را ببینید، همیشه علی اصغر را ببینید، به جان عزیز شما قسم، به جان خودم قسم، به مرگ خودم قسم حضرت علی اصغر با اراده گریه کرد که پدر او را ببرد، خود او آمد نه این‌که او را بردند. او خود عاشق بود، او مجذوب بود، او بر مرکب عشق سوار بود، او در لیست شهدای کربلا نام نوشته بود، شهادت او امضا شده بود، خود او آمده بود، غریزه‌ی گرسنگی و تشنگی او را وادار به گریه کردن نکرد، گریه‌ی او عطش شهادت بود، برای شهادت فریاد برآورد و سیّد الشّهداء هم فریاد او را لبیک گفت، روی دست پدر آمد، در معراج بود، همه‌ی شهدا روی زمین افتادند، امّا علی اصغر روی دست پدر در معراجی، معراجی شد که خود آمده بود.

در کربلا همه اراده بود، همه مشیّت بود، یک نفر اسیر شکم و شهوت و علایق دنیا نبود، همه رها شده بودند و چون رها بودند جاذبه جاذبه‌ی بالا بود، برای این‌ها زمین جاذبه نداشت، ما هستیم وقتی پرش پیدا می‌کنیم، این نیرو و انرژی که ما را بالا می‌برد، وقتی رها شویم جاذبه‌ی زمین ما را با مغز پایین می‌آورد، ولی آن‌ها مطلقا آزاد شده بودند، از گردونه‌ی جاذبه‌ی تمام منظومه‌ها خلاص بودند، یک جاذبه بیشتر در وجود آن‌ها نبود، آن هم جاذبه‌ی خدا بود، جاذبه‌ی لقاء الله بود. «فَکُونُوا أَحْرَاراً‏»[۱۵] شما هم بیایید رها باشید، بیایید آزاد شوید، نه، بیایید آزاده شوید. آدم آزاد هم باشد ولی آزاده نباشد. این حسینی نیست، این عاشورایی نیست، این تشنه‌ی شهادت نیست، این تشنه‌ی محبّت حق نیست، تشنه‌ی نوازش حق نیست. بیایید آزاده باشیم، بیایید اگر امریکا و اروپا به ما امان‌نامه هم بدهد، شعار حضرت ابوالفضل را داشته باشیم «امان اللّه خیر من أمان ابن سمیّه!».[۱۶]

دل به غرب ندهیم

چرا بعضی این‌قدر غافل شدند؟ آمریکا را برای خود پناه دیدند، قدرت‌های بزرگ را برای خود پناه اقتصادی دیدند؟ فکر کردند آن‌ها به ما دست بدهند مشکل ما حل می‌شود؟! دیدید مشکل بیشتر شد! دیدید هر کسی به غیر خدا پناه ببرد توی دهنی می‌خورد (پاسخ دندان شکن خواهد گرفت) و پشیمان می‌شود. چرا؟ مگر از خدا محبّت کم دیدید که به غیر خدا روی آوردیم؟! «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ» مرحله به مرحله ذکر داشته باشید، شکر داشته باشید، زندگی شما در تمام شرایط سرشار از انرژی و جوشش عشق باشد تا خستگی‌ناپذیر باشید، نستوه باشید، تنها کسی که هیچ وقت خسته نمی‌شود عاشق است، غیر عاشق زندگی فرسایشی است، یک روز فراز دارد، یک روز نشیب دارد، یک روز او وصال است، یک روز او فراق است، یک روز داغ است، یک روز ارتباط است. دنیا سراسر این نیش‌ها است، دنیا سراسر محنت و غم است جز برای عاشق.

در بلا هم می‌چشم لذات او                  مات اویم مات اویم مات او

خدایا به ما هم بده، از این خستگی ما را نجات بده. تنها رهایی پیوستن به خدا است و پیوستن به خدا گسستن از ما سوی الله است. «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ» این نمی‌شود مگر این‌که انسان ذاکر باشد، شاکر باشد، در سنگر نماز مقیم شود و در سنگر صبر اقامت کند آن وقت می‌تواند به این مرحله دست پیدا کند. «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ‏»[۱۷] شما فکر کردید زندگی در همین ثروت و پول و شهوت و رفاه است؟ نخیر، این‌ها مقدّمه‌ی مردگی است.

چهار چیز که دل را می‌میراند

فرمود: چهار چیز است که دل را می‌میراند: یکی عبارت از ترادف ذنب. آدم گناه را ردیف کند، یک گناه کرده حیا نکرده است، قدم دوم گناه می‌کند، قدم سوم گناه می‌کند، قدم چهارم گناه می‌کند. در یک روایت دارد: «الذَّنْبِ عَلَى الذَّنْبِ»[۱۸]، در یک روایت دارد: «تَرَادُفُ الذَّنْبِ»[۱۹]، این دل را می‌میراند، زنده‌ هستید ولی زندگی عرشی ندارید، زندگی عشقی ندارید، زندگی الهی ندارید، زندگی انسانی ندارید، این زندگی که شما می‌کنید، همه‌ی حیوانات همین زندگی را می‌کنند. چه زمانی می‌خواهیم از پیمانیت بیرون بیاییم، آدم شویم، یک نفسی در عرش بکشیم، مدام در فرش قنوداً با حیوانات مأنوس شدن شأن ما نیست، باید یک مقدار بالا برویم. تعابیر قرآن کریم عجیب است «تَعالَوْا»[۲۰] بالا بیایید تا چه وقت می‌خواهید در چاه نفس، در باتلاق شهوات، رفاه زدگی باشید، همه‌ی فکر شما این‌جا باشد؟! «تَعالَوْا» بالا بیایید. اگر توانستید از این زندگی بگذرید به زندگی می‌رسید. شب گذشته فرمایش امیر المؤمنین: «وَ الْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ خَیْرٌ مِنْ الْحَیَاهِ فِی مَوْتِکُمْ»[۲۱]، «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا»[۲۲] پای روی نفس خود بگذارید، از این زندگی بگذرید به زندگی می‌رسید و الّا به زندگی نمی‌رسید. «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» بلکه این‌ها زنده هستند. این‌که زنده هستند نه از باب این‌که سعدی گفته است مرده آن است که نامش به نکویی نبردند. می‌خواهند به نکویی ببرند، می‌خواهند نبرند، آدم وقتی مُرد نام چه فایده‌ای برای او دارد، خوش نامی و بد نامی همه تقیّدات است.

شهید کیست؟

زندگی یک واقعیّت است. همین‌طور که عطش یک واقعیّت است، با قضاوت دیگران آدم سیراب نمی‌شود، با قضاوت کسی آدم گرسنه و سیر نمی‌شود. گرسنگی یک واقعیّت است، تشنگی یک واقعیّت است، سیر شدن و سیراب شدن هم یک واقعیّت است. زندگی و حیات یک واقعیّت است، با خوش نامی آدم زنده نمی‌شود. از این جهت خدا فرمود: «وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» خوش نامی را همه می‌فهمند، نام کسی بماند، کسی خوش نام باشد همه از او تعریف کنند، این را که همه می‌فهمند، این «لا تَشْعُرُونَ» می‌گوید یک حیات دیگری است باید به آن برسید، باید آن را بچشید، تا نچشیدید نمی‌دانید شهید به کجا رسید، نمی‌دانید شهید چه حظی دارد، نمی‌دانید شهید چه پناهی دارد؛ نمی‌دانید شهید چه رهایی پیدا کرد که نه اسیر زمان است و نه اسیر مکان است و نه اسیر نام است و نه اسیر نان است.

شهید چیست؟ شهید کیست؟ شهید رنگ خدا گرفت، متخلّق به اخلاق خدا شد، شهید حی لا یموت است. شهید دیگر مرگ ندارد، شهید دیگر غم ندارد، شهید دیگر نیش دریافت نمی‌کند. شهید در اوج است، از همه‌ی دردها عبور کرده است، به لادردی رسیده است، به لا مکانی رسیده است، به لا زمانی رسیده است. شهید احاطه‌ی وجودی پیدا کرده است، شهید بسط وجودی پیدا کرده است، شهید در حیطه‌ی هستی گستره پیدا کرده است و هر جا که نگاه کنید شهید آن‌جا است. ولی «وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» این‌ها نمی‌دانند، شعور آن را ندارند.

این‌که خدا فرمود: «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ‏»[۲۳] به هر طرف نگاه کنید آن‌جا وجه الله است. ما چه دریافتی از این آیه داریم؟ شهید وجه الله است، شهید تخلّق پیدا کرده است، صورت و هیکل ربانی پیدا کرده است، همه جا شهید شاهد است، شهید به همه‌ی کارهای ما شاهد است، به همه‌ی بازی‌های بازیگران سیاسی شاهد است، به همه‌ی نفوذی‌ها شاهد است، به این‌ها بگویید راه شهیدان را در این غوغای بازی‌های سیاسی و گروه‌گرایی به حفاظت از حریم حضرت زینب کبری می‌روند محسن حججی می‌شوند. این‌ها راه را گم نکردند، این‌ها آدرس را دقیق پیدا کردند، در هیچ شرایطی از خط خارجی نشدند، هر کسی می‌خواهد هر طرفی برود، این‌ها گرایش‌های الهی دارند. «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ‏» خدا آن شعور را به ما بدهد که از شعار به شعور برسیم و لذّت شهادت را خدا به ما هم بچشاند تا تشنه باشیم. خدا تشنه را بدون آب نمی‌گذارد. آب کم بود، تشنگی به دست آورد، تشنه‌ی کربلا شویم، تشنه‌ی امام حسین شویم. تشنه‌ی شهادت و صفات الهی شویم. اگر تشنگی بود، عرضه و تقاضا در عالم حساب شده است، چون خدا حکیم است، نمی‌شود به کسی عطش بدهد به او آب ندهد. آدم تشنه به چشمه دسترسی پیدا می‌کند.

روضه‌ی حضرت رقیّه سلام الله علیها

امشب مهمان سه ساله هستیم، چه باب الحوائجی است، شهدای کربلا، اسیران کربلا که آزادگان کربلا بودند و الله همه ولایت دارند، حضور دارند، شهود دارند و همه گره گشا هستند، ولی تقدیر خدا بر این بوده است که به عالم عظمت کسانی که در کربلا حضور پیدا کردند، این را به عالم نشان دهد.

لذا دو بزرگوار از منظومه‌ی کربلایی‌ها خیلی سریع الاجابه هستند، زود جواب می‌دهند. یکی شش ماهه‌ی حضرت سیّد الشّهداء، علی اصغر امام حسین (علیه السّلام) است، یکی هم این سه ساله است. سه ساله خیلی عظمت دارد، بعضی  فاطمه‌ی کوچک حسین می‌گویند. این مناعت طبع، این عزّت نفس، این بزرگ‌منشی، این عشق به خدا و اولیای خدا که در وجود این سه ساله بود، شما یک ساله‌ای دیدید تشنه شود و نگوید مادر تشنه هستم؟ نگوید بابا تشنه هستم؟ گرسنه باشد و دم از گرسنگی نزند؟ این بچّه چهل منزل اسارت رفته است، هیچ مقتلی ننوشته است که پای او آبله داشت، بیاید به عمه‌ی خود نشان دهد که پای من آبله دارد.

به این‌ها جیره می‌دادند، گاهی جیره هم نمی‌دادند… مقابل دروازه‌ی کوفه تماشاچیان را رد کردند، رنگ‌ها پریده… موها پریشان… چهره‌ها غبار گرفته و شکسته شده… هر کسی نگاه می‌کرد متوجّه می‌شد که مدّتی است این‌ها غذا نخورده‌اند… این بچّه‌های گرسنه… رفتند نان و خرما آوردند، همین سه ساله نان و خرما را پس می‌زد و می‌گفت: «عَمَّتِی تَقُوُل إنَّ الصَّدَقَهَ عَلَینَا مُحَرَّمَهٌ»… ما شرف داریم… ما عزّت داریم… ما خودمان را کوچک نمی‌کنیم… ما از این صدقه‌ها نمی‌خوریم، ولو بمیرم و گرسنگی را تحمّل کنیم… ولی زیر بار شما نامردها و نازن‌ها نمی‌رویم.

چرا مسئولینِ ما این درس‌ها را یاد نگرفتند؟ و بعضی از ما این اندازه برای شکم دست از همه‌ی ارزش‌هایی که شهدا به ارمغان آوردند بر می‌داریم؟ این‌ها گرسنه بودند، این‌ها کتک‌خورده بودند، این‌ها بی‌خوابی کشیده بودند، این‌ها سختی دیده بودند…

با همه‌ی فشارها وقتی به آن‌ها نان و خرما می‌دهند قبول نمی‌کنند، تنها دغدغه‌ای که این دختر داشت فراق ولیّ خدا و امام زمانِ خود بود، سراغِ بابا را می‌گرفت… مدام می‌پرسید که پدرم چه زمانی می‌آید؟ بیش از یک دغدغه نداشت و آن هم دیدار مجدّد پدر بود، این دیدار نصیب شد، ولی عجب جایی آمد و به دادِ او رسید، کجا؟ در خرابه‌ی شام آمد.

چطور آمد؟ چون عاشق و معشوق بودند…

از تو به یک اشاره        از ما به سر دویدن

تنها کودک عاشقِ پدر نبود، پدر هم عاشق کودک بود، لذا با پا ندوید و با سر آمد…

وقتی روپوش را از روی طَبَق برداشتند این بچّه به این سر خیره شد… اَبَتاه… بابای من… آیا خودت هستی؟ بابا… یادِ مرا کردی؟ بابا… مرا سراغ گرفته‌ای؟… بابا! فکر می‌کردم می‌آیی و مرا در آغوش می‌گیری… اما محبّتِ تو بیش از این حرف‌ها بود… کَرَم کرده که من تو را در آغوش بگیرم…

این سر را به آغوش گرفت… بابا! دردِ من زیاد بود، ولی وقتی تو را دیدم همه‌ی دردهای خود را فراموش کردم…

اما پدر جان! چند سوال از تو دارم، به من بگو ببینم «مَن ذا الذی قطع وریدک؟»[۲۴]… بابا! رگ‌های تو را بریده‌اند؟ چه کسی سرِ تو را بریده است؟ اَبَتاه… بابا جانِ من… به من بگو ببینم چرا پیشانیِ تو شکسته است؟ «مَنِ الّذی خَضَّبَ شَیبَتَک؟»… چه کسی این محاسنِ تو را با خونِ تو خضاب کرد؟…

بابا! انگار دندانت هم شکسته است… بابا! کدام ظالم ضربه به دندان تو زده است؟… بابا! چرا لب‌های تو چوب خورده است؟… همینطور بابا بابا می‌گفت، از دردهای پدرِ خود می‌گفت، ناگهان دیدند این بچّه افتاد، سر هم از دستانِ او افتاد، فکر کردند که او خوابید، جلو آمدند و دیدند جان به جان آفرین تقدیم کرده است…

دیگر از پدر جدا نشد… پدرش آمد و او را با خود برد…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

دعا

خدایا! به عظمت حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام، به عشقی که بین این پدر و این سه ساله‌ی سنگرنشین شجاع و رشید بود، خدایا! به این رابطه‌ی عاشقانه و الهی قَسَمَت می‌دهیم امام زمان ارواحنا فداه را برسان.

خدایا! ما را از خط عاشورا و کربلا، از خط عشق و عاشقی دور نفرما.

خدایا! لذّتی که به عاشقان از محبّت خود داده‌ای، از آن جرعه‌ی محبّتِ خودت به ما بچشان.

خدایا! نسل جوان ما را به ساحل نجات برسان.

خدایا! دست آلوده‌ی نفوذی‌ها را کوتاه بگردان.

خدایا! سایه‌ی پربرکت رهبرمان را، جوانان امیدوار و کاری و مجاهد و سنگرنشین ما را، خدایا با قدرتِ خودت تقویت بفرما.

خدایا! تنهای‌مان نگذار.

خدایا! ما را رها نکن.

خدایا! هوای ما را داشته باش.

خدایا! ما را دشمن‌شاد نکن.

خدایا! همه‌ی مریض‌ها، مریض سفارش شده، مریضه‌ی سفارش شده، مریض مورد نظر، مریضه‌ی مورد نظر شفاء مرحمت بفرما.

خدایا! توفیق شکر سلامتی، توفیق شکر نظام الهی و نظام الهی به ما روزی بفرما.

خدایا! مشکلات همه را برطرف بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.


[۱]– سوره مبارکه طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۲٫ (فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ)

[۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، جلد ‏۴۴، صفحه ۳۹۲٫ (عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: جَمَعَ اَلْحُسَیْنُ أَصْحَابَهُ بَعْدَ مَا رَجَعَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ وَ ذَلِکَ عَنْهُ قُرْبَ اَلْمَسَاءِ، فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِأَسْمَعَ وَ أَنَا مَرِیضٌ، فَسَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ: أُثْنِی عَلَى اَللَّهِ – تَبَارَکَ وَ تَعَالَى – أَحْسَنَ اَلثَّنَاءِ، وَ أَحْمَدُهُ عَلَى اَلسَّرَّاءِ وَ اَلضَّرَّاءِ، اَللَّهُمَّ إِنِّی أَحْمَدُکَ عَلَى أَنْ أَکْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّهِ، وَ عَلَّمْتَنَا اَلْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِی اَلدِّینِ، وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَهً، وَ لَمْ تَجْعَلْنَا مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ. أَمَّا بَعْدُ؛ فَإِنِّی لاَ أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْلَى وَ لاَ خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی، وَ لاَ أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لاَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی، فَجَزَاکُمُ اَللَّهُ عَنِّی جَمِیعاً خَیْراً. أَلاَ وَ إِنِّی أَظُنُّ یَوْمَنَا مِنْ هَؤُلاَءِ اَلْأَعْدَاءِ غَداً، أَلاَ وَ إِنِّی قَدْ رَأَیْتُ لَکُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِیعاً فِی حِلٍّ، لَیْسَ عَلَیْکُمْ مِنِّی ذِمَامٌ، هَذَا لَیْلٌ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً ثُمَّ لِیَأْخُذْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِیَدِ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی، [وَ] تَفَرَّقُوا فِی سَوَادِکُمْ وَ مَدَائِنِکُمْ حَتَّى یُفَرِّجَ اَللَّهُ، فَإِنَّ اَلْقَوْمَ إِنَّمَا یَطْلُبُونِّی، وَ لَوْ قَدْ أَصَابُونِی لَهَوْا عَنْ طَلَبِ غَیْرِی.)

[۴]– سوره مبارکه بقره، آیه ۴۵٫ (وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ)

[۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۵، ص ۳۲۱٫

[۶]– سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۴٫ (وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَٰکِنْ لَا تَشْعُرُونَ)

[۷]– سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴٫ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ)

[۸]– سوره مبارکه حج، آیه ۷۷٫ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)

[۹]– سوره مبارکه حج،  آیه ۷۸٫ (وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ ۚ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ)

[۱۰]– سوره مبارکه یونس، آیه ۶۲٫

[۱۱]– مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ‏۲، ص ۸۴۹٫

[۱۲]– سوره مبارکه نور، آیه ۳۲٫ (وَأَنْکِحُوا الْأَیَامَىٰ مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ ۚ إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)

[۱۳]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۴، ص ۱۵۳٫

[۱۴]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۳۴۸٫ (فَوقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بِرٌّ حتّى یُقتَلَ الرجُلُ فی سبیلِ اللّه ِ ، فإذا قُتِلَ فی سبیلِ اللّه ِ فلیسَ فَوقَهُ بِرٌّ)

[۱۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۵۱٫

[۱۶]– وقعه الطف، ص ۱۹۰٫

[۱۷]– سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۴٫ (وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَٰکِنْ لَا تَشْعُرُونَ)

[۱۸]– الخصال، ج ‏۱، ص ۲۲۸٫

[۱۹] – معدن الجواهر و ریاضه الخواطر، ص ۴۸٫

[۲۰]– سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱٫ (فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ)

[۲۱]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ‏۳، ص ۱۶۷٫

[۲۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۶، ص ۳۱۷٫

[۲۳]– سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۵٫ (وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)

[۲۴] المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، طریحی، ص ۱۳۶-۱۳۷ (… فقالت: ما هذا الرّأس ؟ قالوا لها: رأسُ أبیک. فرفعته من الطّشت حاضنه له وهی تقول: یا أباه ! مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟ یا أبتاه! مَن ذا الذی قطع وریدک؟ یا أبتاه ! مَن ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی ؟ یا أبتاه ! مَن بقی بعدک نرجوه ؟ یا أبتاه ! مَن للیتیمه حتّى تکبر ؟ یا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات ؟ یا أبتاه ! مَن للأرامل المسبیّات ؟ یا أبتاه ! مَن للعیون الباکیات ؟ یا أبتاه ! مَن للضائعات الغریبات ؟ یا أبتاه ! مَن للشعور المنشرات ؟ یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واخیبتنا ! یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واغربتنا ! یا أبتاه ! لیتنی کنت الفدى ، یا أبتاه ! لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیا . یا أبتاه ! لیتنی وسدت الثّرى ولا أرى شیبک مخضّباً بالدّماء .ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف , وبکت بُکاءاً شدیداً حتّى غشی علیها ، فلمّا حرّکوها , فإذا بها قد فارقت روحها الدُنیا)