روز یکشنبه مورخ ۱۰ شهریور ماه ۱۳۹۸، دومین شب از مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در «هیات صاحب الزمان ارواحنا فداه» خیابان پیروزی تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
- وحدانیّت خدا در امور عالم
- بیان لطافتی در مورد آیهی شهادت
- عظمت سورهی حمد
- جایگاه خاصّ سورههای مسبّحات قرآن در نزد اولیا
- آثار خواندن سورهی مسبّحات در کلام امام صادق علیه السّلام
- اثرات بیداری سحر و نماز شب
- تشویق به استغنای از مردم
- سفارش به توکّل کردن بر خدا
- سفارش به قوی کردن توکّل بر خدا
- طلب شهادت امیر المؤمنین از خدا
- حرارت شهادت امام حسین علیه السّلام در قلوب مؤمنین
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرسَلین سَیِّدنَا حَبیبِنَا طَبیبِنا أَبِی القَاسِم مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ المَعصُومینَ سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی العَالَمینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ رِضاهُ وَ رأفَتَه وَ دُعائَهُ وَ خَیرَه وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أجمَعینَ».
وحدانیّت خدا در امور عالم
به محضر شریف شما عرض کردیم که خداوند متعال در اموری که ایجاد میکند، تدبیر میکند، حیات میدهد، رزق میدهد، عزّت میدهد، ذلّت میدهد، علم میدهد، توفیق میدهد، با کسی مشورت نمیکند، خدا نه شریک دارد، نه ضد دارد، نه ند دارد، نه مستشار دارد، نه معین دارد، نه ناصر دارد، همه کاره خود خدا است. «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ»[۱] سه تا از این آیات کریمه را گفتیم، یکی از آنها باقی ماند.
اگر به یاد داشته باشید، گفتیم که چهار چیز است، در مجامع روایی ما و در تفاسیر نوشتند بعد از هر نماز واجب مستحب است که اگر کسی این چهار آیه را بعد از هر نماز بخواند، خدا به او هفتاد بار نگاه میکند. معنای این هفتاد بار نگاه میکند، این است که خدای متعال او را دوست دارد. کسی، کسی را دوست داشته باشد، علاقه داشته باشد، از او چشم برنمیدارد. ولی اگر از چشم او بیفتد، دیگر به او نگاه نمیکند. این است که شما در بعضی از دعاها میبینید خصوصاً در دعای ندبه هر هفته تکرار میکنید: «انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً رَحِیمَهً نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرَامَهَ عِنْدَکَ» خدایا از آن نگاههایی که به کسی که میخواهی با او دوست بشوی و او را رها نکنی به او نگاه میکنی، از آن نگاهها به ما بکن. تا با آن نگاه ما ارزش خود را تکمیل بکنیم. «نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرَامَهَ عِنْدَکَ».
خدای متعال گروهی را در روز قیامت نگاه نمیکند، آنها را دوست ندارد، با آنها حرف هم نمیزند. انسانی که خود را در کلاس این آیات الهی ببیند، با تلاوت آنها از نور این آیات بهره بگیرد، خدا هفتاد بار نگاه میکند، یعنی علی الدّوام مورد توجّه خدا است و خدا او را رها نمیکند (یا رب نظر تو برنگردد) یکی آیت الکرسی بود با توضیحاتی که دادیم.
بیان لطافتی در مورد آیهی شهادت
یکی آیهی شهادت بود. «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ»[۲] که در این آیهی شهادت لطافتی است. در آنجایی که خدای متعال به طبیعت ما، به بدن ما، به عالم ملکی ما توجّه کرده است، فرمود: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِ * أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا * فَأَنْبَتْنا فیها حَبًّا * وَ عِنَباً وَ قَضْباً * وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلاً»[۳] آخر آن این است: «مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ»[۴] خدا که باران نازل میکند، زمین را شل میکند، زمین با شخم زدن شکافته میشود، دانهها و حبّهها در آن ریخته میشود، از آن گندم و جو و حبوبات درمیآید. این «مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ» هم خوراک خود شما است و هم خوراک حیوانات شما است.
آدم در بعد بدن با حیوان مشترک است. حیوان هم غذا میخورد، ما هم غذا میخوریم امّا وقتی مسئلهی علم را مطرح میکند، معرفت را مطرح میکند، آنجا دیگر ما همسایهی حیوانات نیستیم، همسایهی ملائکه هستیم. «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِقائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُُ»[۵] در مسئلهی توحید، در مسئلهی عشق به خدا، انسان جلوهی خدا است، با خدا دوست است، با ملائکه و با ائمّهی اطهار سلام الله علیهم أجمعین همدم است.
و آیهی «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ»[۶] که میشود توحید ذاتی و صفاتی و افعالی از این آیه استفاده کرد. خدای متعال خود را همه کاره معرّفی کرده است؛ هیچ کسی، هیچ نقشی در مشیّت خداوند متعال ندارد. خیر به دست خدا است.
عظمت سورهی حمد
چهارمین آیه، سورهی مبارکهی حمد است که سورهی حمد سبع مثانی است، فاتحه الکتاب است، امّ الکتاب است و عدل قرآن کریم است. آنچه در همهی قرآن آمده است، خدای متعال عصارهی قرآن را به صورت یک کپسول درآورده است و در نماز ما گنجانده است.
جایگاه خاصّ سورههای مسبّحات قرآن در نزد اولیا
از این آیات و سایر آیات استفاده میشود که خدای متعال مرگ را به کسی واگذار نکرده است. «یُحْیی وَ یُمیتُ»[۷] این سورههای مسبّحات از دیدگاه اولیای الهی اهل الله، اهل سیر و سلوک جایگاه خاصّی دارد. من اوّلین باری که به محضر یکی از اوتاد از علما، مرحوم آیت الله آقا شیخ علی آقای پهلوانی معروف به سعادت پرور شرفیاب شدم، دستور العمل خواستم، ایشان چند چیز را گفتند، یکی از آنها هم مسبّحات خمس قرآن است. مسبحّات خمس پنج تسوره است که با «سَبَّحَ» یا «یُسَبِّحُ» شروع میشود. سه تا از این سورهها با «سَبَّحَ» شروع میشود، دوتا از آنها با «یُسَبِّحُ» است. سورهی حدید، سورهی حشر، سورهی صف، «سَبَّحَ» است و دو تا سورهی دیگر که سورهی مبارکهی جمعه و سورهی تغابن است، با «یُسَبِّحُ» شروع شده است. این پنج سوره را مسبّحات خمس نامیدند و برای قرائت آن اجر و ثواب و آثاری و اسراری گفته شده است تا ما تشویق بشویم از این سورهها درس توحید بگیریم، بنده باشیم، وارسته بشویم، وابستگیهای خود را قطع بکنیم، الهی بشویم، نفسانی نشویم، حیوانی نشویم، طبیعی نشویم.
آثار خواندن سورهی مسبّحات در کلام امام صادق علیه السّلام
وجود مبارک امام صادق علیه السّلام بر حسب نقل کافی شریف دو وعده داده است، برای کسانی که هر شب این پنج سوره را میخوانند. یکی این است که اگر کسی ملازم این پنج سوره در هر شب باشد، قبل از مرگ خود امام زمان علیه السّلام را درک میکند. دوم: اگر کسی در خواندن این سورهها مداومت بکند، پیامبر خدا را زیارت میکند، میبیند، حالت مکاشفه برای او پیش میآید.
یک وقت ما به مرند رفته بودیم، سیامین ساگرد یکی از شاگردان آیت الحق، برهان العارفین، مرحوم میرزا علی آقای قاضی استاد علّامهی طباطبایی، استاد آقای بهجت ما روحی فداء، استاد مرحوم آیت الله میلانی و اختران آسمان معرفت و توحید بود که یکی از آنها (شاگردان آقای قاضی) هم آقا شیخ علی اکبر مرندی بوده است که طولانیترین مصاحبت و شاگردی در محضر مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی را داشته است. سیامین ساگرد وفات ایشان از من دعوت کرده بودند، به مرند رفتم و توفیقی بود سر قبر این بندهی خاصّ خدا، ولیّ خدا شرفیاب بشوم.
من از فرزند ارشد ایشان خواستم که اگر در زندگی پر برکت پدر صالح و واصل خود یک امری نظر او را جلب کرده باشد که میتواند برای ما درس باشد، برای ما مستمعین پای منبر ما آموزه باشد، برای من بگوید. ایشان دو چیز را گفتند، گفت: من پنجاه سال که در خدمت پدر خود بودم، پدر من در طیّ این پنجاه سال نه از من، نه از برادران من و خواهر من و نه از مادر من یک بار یک کار درخواست نکرد. اگر مادر من غذا میآورد، میخورد. اگر نمیآورد اینطور نبود که بگوید: خانم غذا بیاور. اصلاً این طور نبود، ابداً. حالا ما بلند شدیم رفتیم سر پا هستیم، نشسته است، تشنه است، بگوید: پسرم برای من یک لیوان آب بیاور. ابدا این کار را نمیکرد. یکی از شرایط سیر الی الله شرایط عرفان و توحید عبارت است از استغنای از دیگران، حالا این حدیث را هم بشنوید تا داستان را برای شما ادامه بدهم.
عنایت امام زمان علیه السّلام به شیخ بهائی
وجود مبارک شیخ بهائی اعلی الله مقامه الشّریف جزء علمایی است که در طول تاریخ بینظیر یا کم نظیر است. این حمامی را که ایشان در اصفهان درست کرده بود قرنها با یک شمع آب را گرم میکرد و چیزی از او کم نمیشد که بعد انگلیس لعنه الله علیهم دستکاری کردند احتمال میدهند از قدرت اتم استفاده کرده بود و کارهای محیّر العقولی که کرده است. ایشان ریاضی دان بوده است. اختر شناس بوده است. مجتهد بوده است. اصولی بوده است. محدّث بوده است. در عین حال در علوم غریبه ید طولایی داشته است. اهل الله بوده است، اهل باطن بوده است، اهل مکاشفه بوده است. ضمناً هم اهل تشرّف به محضر امام زمان علیه السّلام بوده است. از شیخ بهائی میپرسند که خدمت امام زمان علیه السّلام رسیدید؟ جواب میدهد هم در خواب دیدم، هم در بیداری. آن وقت جریان تشرّف خود را در حرم حضرت رضا علیه السّلام نقل میکند.
ایشان کتابهای بسیار مفیدی دارد. یکی از کتابهای ایشان اربعین است. اربعین شیخ بهائی چهل حدیث ناب را از جواهر کلمات ائمّهی اطهار علیهم السّلام جمع کرده است و شرح حکیمانه بر این احادیث به رشتهی تحریر درآورده است. کتاب اربعین ایشان خیلی کتاب مفید و سنگینی است. کتابی به نام کشکول شیخ بهائی دارد که سه جلد است، به فارسی هم است، کتاب بسیار مفیدی است. کتابی به نام نان و حلوا دارد، آن هم شیرینیها و حلاوت خود را دارد. کتابهای عربی ایشان: حبل المتین را در دفقه دارد و در تفسیر عروه الوثقی دارد و کتب دیگر. کتاب در ریاضیات دارد.
یکی از کتابهایی که امام زمان علیه السّلام این کتاب را پسندیده است کتاب مفتاح الفلاح است که یکی از علمای معاصر شیخ بهائی اعلی الله مقامه میگوید: من در عالم رؤیا وجود مبارک امام زمان ارواحنا فداه را دیدم؛ حضرت به من دستور دادند کتاب مفتاح الفلاح را استنساخ بکن و نشر بکن، منتشر بکن. من وقتی بلند شدم خوب با کتاب سر و کار داشتم -سفرهی زندگی هر عالمی، هر فقیهی کتاب است- و نوعاً کتابهایی که از طریق علمای شیعه و گاهی اهل سنّت نوشتند، همه را دیده بودم و در ذهن داشتم. هر چه فکر کردم این کتاب مفتاح الفلاح چه موضوعی دارد، نویسندهی آن کیست، برای چه عصری است، هر چه فکر کردم هیچ چیزی به ذهن من نرسید، سراغ بعضی از علمای هم تراز خود رفتم که اهل تطبّع بودند، اهل تحقیق بودند، آنها هم گفتند: ما همچنین کتابی را یاد نداریم، در هیچ جایی، در هیچ کتابخانهای ندیدیم. در لسان هیچ گویندهای این را ندیدیم. در کتابهایی که فهرست کتاب علما را نوشتند آنجا هم یک چنین کتابی نوشته نشده است.
پیش شیخ بهائی رفتم. دیگر آخرین فرد ایشان بود. به ایشان گفتم: آقا شما کتاب مفتاح الفلاح سراغ دارید؟ دیدم شکّه شد، گفت: چطور؟ این کتاب را من تازه نوشتم، هیچ کسی هم نمیداند. یک نسخه هم بیشتر نیست، تازه تمام کردم. خواب خود را گفتم، گفتم: امام زمان ارواحنا فداه به من دستور دادند من این کتاب را -آن روز چاپ نبود، باید مینشستند نسخه برداری میکردند، تکثیر میکردند- من این کتاب را استنساخ بکنم و تکثیر بکنم. شیخ شروع به گریه کردن کرد. معلوم میشود که اخلاص داشته است، امام زمان علیه السّلام این کتاب را پسندیده است.
اثرات بیداری سحر و نماز شب
من این حدیث شریف را از این کتاب به محضر شما میخوانم. از وجود نازنین امام صادق علیه السّلام نقل میکنند حضرت سلام الله علیها فرمودند: «شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِیَامُهُ بِاللَّیْلِ وَ عِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ»[۸] «ثلاثه من فخر المؤمن و عزه فی الدّنیا و الآخره» سه چیز است که برای مؤمن در دنیا و در آخرت هم مایهی افتخار است، هم مایهی عزّت است. عزّت ذاتی شخص است امّا افتخار عزّت شکست ناپذیری است. عزّت، علوّ است، مقام و بلند مرتبه است، کسی فوق او نمیتواند باشد. امّا افتخار این است که آدم به دیگران مباهات میکند، این گریهی ما بر امام حسین علیه السّلام جزء مباهات ما است. این عشق ما به حضرات معصومین علیهم السّلام جزء مباهات ما است، به خود میبالیم، خدا چنین گوهری را در دل ما قرار داده است.
حضرت فرمودند: سه چیز است. هم فخر مؤمن است، هم عزّت مؤمن است در دنیا و در آخرت. این سه چیز ۱- «قِیَامُهُ بِاللَّیْلِ» نماز شب. بیداری سحر، «قِیَامُهُ بِاللَّیْلِ» خیلی مهم است، این برکت سحر در هیچ آنی از آنات شب و روز قابل تدارک نیست. جای سحر را هیچ چیزی نمیگیرد. مرحوم آیت الله العظمی بهجت روحی فدا که من منبری ایشان بودم، سالیان سال توفیق داشتیم سالی یک دهه و در جمعههای متعدّد خدمت ایشان میرفتیم و افتخار این را داشتیم که برای ایشان روضه میخواندیم. آقای بهجت به من فرمودند که سعی بکن سحر بیدار شو نماز شب بخوان. اگر دیدی خسته هستی، در بستر بخوانی بلند نمیشوی، به بستر نرو، همینطور نشسته بخواب که نماز شب سحر از دست تو نرود، معلوم میشود خیلی مفید است. گنجی است که انسان در آخرت به نماز شب خیلی احتیاج دارد. در روایت دارد که «صَلَاهُ اللَّیْلِ سِرَاجٌ لِصَاحِبِهَا فِی ظُلْمَهِ الْقَبْرِ»[۹] اگر کسی میخواهد برزخ او نور داشته باشد، چراغ داشته باشد، چرا برزخ انسان نماز شب است.
آقای بهاء الدّینی که قرین آقای بهجت است، در هنگام بیماری منجر به رحلت آیت الله بهاء الدّینی آقای بهجت برای عیادت ایشان رفته بودد. یکی از دوستان ما که ملازم آقای بهاء الدّینی بود گفت: آقای بهجت خم شد، دست آقای بهاء الدّینی ببوسد، ولی آقای بهاء الدّینی دست خود را کشیدند. آقای بهاء الدّینی اعجوبه است، آقای بهجت استاد دارد آقا میرزا علی آقای قاضی را دیده است، مرحوم سیّد مرتضی کشمیری را دیده است و همهی اساتید ریاضت دیدهی سیر و سلوک رسمی را درک کرده است، از نفس آنها، از نسخههای آنها استفاده کرده است ولی آقای بهاء الدّینی استاد ندارد. استاد آقای بهاء الدّینی خدا است. همهی انبیاء را، حضرت ابراهیم علیه السّلام را دیده است، با او حرف زده است. وجود نازنین امام زمان علیه السّلام را چند بار زیارت کرده است این است که آقای بجهت اینطور احترام میکند و میخواهد دست او را ببوسد. ایشان به من فرمودند که سعی بکن سحر بلند بشوی، اگر دیدی حال نماز شب را هم نداری، بلند شو بگو: یا کریم به تعبیر من یک کارت بزن و برو. چون
دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
اگر کسی آب حیات میخواهد، آب حیات را در سحرها میدهند. امام صادق علیه السّلام دارد این را به شیعیان خود به عنوان یک نسخهی نجات افتخار و عزّت تلقین میکند. «قِیَامُهُ بِاللَّیْلِ».
تشویق به استغنای از مردم
دوم فرمودند: «اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ» سعی بکنید به کسی رو نزنید، پیش کسی دست نیاز باز نکنید، از کسی درخواست نکنید. ما در دوران طلبگی خود، خوب طلبگی… الآن هم طلبهها مظلومترین قشر این جامعه هستند، فقیرترین قشر جامعه هستند با سیصد هزار تومان شهریه چطور زندگی میکنند، چطور زن و فرزند خود را اداره میکند و خدا نیامرزد کسانی که بعضی از ما را میبینند، جاه و جلالی دارند به این طلبهها زخم زبان میزنند. اینها نوکران امام زمان علیه السّلام هستند. اینها مروّجین دین هستند. اینها با یک اخلاصی وارد حوزهها شدند، جان خود را به امام زمان علیه السّلام فدا بکنند، امام زمان علیه اسّلام اینها را پذیرفته است. مدرسههای علمیّه خانهی امام زمان علیه السّلام است. اینها نوکران حضرت حجّت ارواحنا فداه هستند. در این رابطه هم من قضایا متعدّد دارم اگر مناسبتی پیش آمد خدمت شما عرض میکنم.
ما در طلبگی گاهی ابزار لازم برای پخت و پز یک آبگوشت را هم نداشتیم. میگفتیم: برویم دیگی از فلانی بگیریم. هم حجرهای یا مجاور حجرهی ما یک سیّد اصفهانی بود، همیشه این شعار را به ما تلقین میکرد میگفت: «استغنائک عن الشّیء خیر من استغنائک به» آدم از چیزی بینیاز بشود، دندان روی جگر خود بگذارد، نخواهد بهتر از این است که برود بگیرد و نیاز خود را برطرف بکند. عارفی را، صاحب باطنی را، ره یافتهای را گفتند: از خدا چه خواهی؟ گفت: خواهم که نخواهم. وقتی میخواستند حضرت ابراهیم علیه السّلام را به آتش بیندازند، زمین و زمان فغان میکردند، ملائکه هم آمدند که چه کار برای تو بکنیم. به جبرئیل فرمود: «أَمَّا إِلَیْکَ فَلا»[۱۰] من به تو احتیاجی ندارم. دارند او را در آتش میاندازند. میگوید: من به تو احتیاجی ندارم. گفت: از خدا بخواه. گفت: «عِلمُهُ بِحَالِی یَغنینی عَن مَقالی» او که میداند من چه چیز به او بگویم؟!
حضرت زهرا سلام الله علیها هم آن حادثهی پیراهن بخشی ایشان که در شب عروسی پیش آمد، جبرئیل آمد گفت: حبیب خدا، خدا به تو سلام میرساند میگوید: تمام خزائن خود را در اختیار فاطمه قرار دادم هر چه بخواهد به او میدهم. آقا رسول خدا به دختر بزرگوار خود حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: دخترم جبرئیل آمده است، از جانب خدا سلام آورده است و میگوید: تمام خزائن من در اختیار فاطمه است. چه میخواهد که بدهم؟ عرضه داشت: «شغلنى عن مسألته لذّه خدمته»[۱۱] لذّت خدمت حضرت حق من را از سؤال باز داشته است. اینقدر خوش هم که او را عبادت میکنم، در خدمت او هستم و جز نگاه به وجهه کریم او، من هیچ چیزی از خدا هم نمیخواهم، از خود خدا هم چیزی نمیخواهم.
سفارش به توکّل کردن بر خدا
«اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ» این را در طلبگی مناعت طبع میگویند یا عزّت نفس. آدم از همسایهی خود، از ثروتمند محلّ خود چیزی بخواهد ابدا. ما این حوزهی علمیّهای که داریم خدای متعال توفیق داده است از سال ۸۲ حوزهی امام خمینی در ازگل تأسیس شد، من کرامتها دیدم. یک مدّتی بود که برای ادارهی آنجا یک بندهی خدایی آمد و مال خود را پیش ما حساب کرد، ما هم اجازه داشتیم از مراجع تقلید یک سال اداره شد. او که تمام شد، من یک مقداری اضطراب پیدا کردم که خدایا چه کار بکنم، جواب این طلبهها، اساتید را چه بگویم؟ یکی از بازاریهای مشهور به خیّر بودن به منزل ما آمد. وسوسه شدم که خدایا به او بگویم، به او نگویم. ولی طبع من به من اجازه نداد که من به او بگویم گفتم: طلبه صاحب دارد، من چه کاره هستم من چه فوضولی دارم من که صاحب اینها نیستم، طلبه صاحب دارد. به او نگفتم، فردا که رفتم در مسجد نماز بخوانم، بندهی خدایی آمد گفت: حاج آقا من چند لحظه شما را کار دارم. به دفتر رفتیم. گفت: من در کانادا زندگی میکنم، حساب و کتاب من با حاج آقا مجتبی تهرانی بود. ولی ایشان که وفات کرده است، فکر کردم که بیایم پیش شما حساب بکنم. خدا میداند هیچ سابقهای نداشت. آمد دقیقاً همان مقداری را که مدرسه لازم داشت همان را داد.
یک نکتهای هم از چیزهایی که خود من تجربه کردم برای شما بگویم. ما در احداث ساختمان آنجا آن وقت که هنوز ارز و اینها را بعضی از خدا بیخبرها به این صورت درنیاورده بودند، کلّ پول ملّی ما را اینطور بیارزش نکرده بود، پول ما بیارزش نبود، در آن وقتها ۱۸۰ میلیون بدهکار شدیم. این مسئول پروژه پیش من آمد گفت: فلانی چکها برگشت میخورد، میترسم بیایند جلوی شما را بگیرند. به او گفتم: بیا به جمکران برویم. حرکت کردیم و به سمت جمکران رفتیم نمازی خواندم. به آقا عرض کردم: آقا این خانهی شما است، ما بدهی شخصی نداریم، خانهی شما است. نماز را خواندیم و وارد حیاط شدیم تلفن زنگ زد دقیق ۱۸۰ تومان داده شد.
(اگر این دهان بستی دهانی باز شد) آدم اگر دست خود را ببندد، خدا دست ید اللّهی خود را به کمک او میفرستد. آدم خود را محتاج این لئام خلق نداند تا چه برسد انسان خود را محتاج آمریکا بداند، محتاج کافر بداند؟ حالا إنشاءالله یک داستانی از کتاب نان و حلوای شیخ بهائی فردا شب خدمت شما در این رابطه عرض میکنم که آموزنده است.
«اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ» پسر مرحوم آقا شیخ علی اکبر مرندی -شاگرد آقا میرزا علی آقای قاضی- گفت: در طول پنجاه سال سرپرستی ما نه یک بار از فرزندان خود، نه از همسر چیزی درخواست نکرد که مثلاً بگوید: یک لیوان آب به من بدهید، بگوید: آن نمک را بردار بیاور. بگوید: این را بردار و آنجا بگذار ابدا از احدی چیزی درخواست نکرد.
دومین چیزی که مطرح کرد گفت: همه شب بدون استثناء ایشان قبل از خواب وضو میگرفت میآمد رو به قبله مینشست و این مسبّحات خمس را میخواند، هیچ شب ترک نمیکرد. إنشاءالله شروع بکنید. ما در این مجالس به برکت امام حسین علیه السّلام چهرههای نورانی شما را میبینیم یک بازده عملی، قرارهای اجرایی با همدیگر إنشاءالله تعالی داشته باشیم.
سفارش به قوی کردن توکّل بر خدا
یکی اینکه توکّل خود را قوی بکنیم، حتّی به خانوادهی خود، به کسان خود رو نزنیم، کارهایی که مربوط به ما میشود را خود ما انجام بدهیم، تکیه به خود بکنیم، کارهای خود را به دیگران تحمیل نکنیم که فرمود: «شَرُّ الْإِخْوَانِ مَنْ تُکُلِّفَ لَه»[۱۲] بدترین دوستان و برادران آن است که اشخاص را به زحمت میاندازند، مأخوذ به حیا میکنند. نه شما خدا دارید، کار خود را خودت بکن، به خدا توکّل بکن، خدا هم تو را اداره میکند. فرمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[۱۳] این را خدای ما به ما میگوید، خود او دارد وعده میدهد، نقل قول که نیست، خود خدا میگوید. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ» اگر من را قبول داشته باشید، من را وکیل خود بگیرید، کارهای شما را انجام میدهم «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ» نمیگوید: به ملائکهی خود میگویم، نمیگوید: بندگان خود را مأمور میکنم. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» خود خدا کفایت میکند.
خداوند اختیار دار حیات و ممات انسان
لذا این خدا که همه کاره است. این سور مسبّحات سبع خیلی اسرار آمیز است، سورههای توحیدی است. در سورهی مبارکهی حدید که اوّلین سورهی مسبّحات خمس است میفرماید: «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ * لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»[۱۴] حیات و ممات به دست خود خدا است. برای اینکه «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» مالک است. ما ملک خدا هستیم، هر وقت خواست حیات میدهد، هر وقت خواست ما را میمیراند. مرگ و حیات به دست خدا است. امّا انتخاب نحوهی حیات را به ما داده است که امیر المؤمنین علیه السّلام برای شهادت گریه میکرد.
طلب شهادت امیر المؤمنین از خدا
این آیهی کریمه: «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً»[۱۵] در جنگ احد حضرت حمزه و هفتاد بزرگوار لباس شهادت از خدا گرفتند، به تاج شهادت مفتخر شدند وجود امیر المؤمنین علیه السّلام بیشترین زخم را در این جنگ دریافت کرد امّا دید قافله رفت ولی علی ماند. نزد پیغمبر گریه کرد «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ» در آن رجال حضرت حمزه بود و دیگر شهدا بودند، آنها رفتند امیر المؤمنین علیه السّلام ماند. نزد پیغمبر گریه کرد یا رسول الله به من وعدهی شهادت داده بودی چه شد که من شهید نشدم؟ امیر المؤمنین علیه السّلام میگویند: «لَأَلْفُ ضَرْبَهٍ بِالسَّیْفِ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ مِیتَهٍ عَلَى فِرَاشٍ»[۱۶] هزار شمشیر من را قطعه قطعه بکنند برای من آسانتر است تا اینکه در بستر در خانه بمیرم، نمیخواهم در بستر بمیرم، میخواهم در جبهه بمیرم و شهادت نصیب من بشود. لذا در دعای شریف ماه مبارک رمضان دارد: «وَ قَتْلًا فِی سَبِیلِکَ» از دعاهای امام زمان علیه السّلام است. «وَ قَتْلًا فِی سَبِیلِکَ فَوَفِّقْ لَنَا» خدا! مرگ حتمی است، کسی که نمیتواند از مرگ فرار بکند، خدا بهترین مرگ که همان شهادت است نصیب من بگردان و آن کسی که سفرهی شهادت را رنگین کرد و در عالم محور شهدای اوّلین و آخرین شد، سیادت شهدا خدا به او اختصاص داد، صاحب این شبها سالار شهیدان است.
حرارت شهادت امام حسین علیه السّلام در قلوب مؤمنین
«انَّ لِلْحُسَینِ مَحَبَّهً مَکنونَهً فی قُلوبِ الْمُؤْمِنین» خدا یک آتشی از امام حسین علیه السّلام در دلها قرار داده است؛ مثل فردایی به سرزمین کربلا رسیدند. دل حضرت زینب سلام الله علیها خیلی گرفت. حالت قبض به او روی داد. بر حسب نقل ذو الجناح دیگر از آنجا قدم برنمیداشت. سیّد الشّهداء علیه السّلام از افرادی که آنجا بود سؤال کرد: اسم این سرزمین چیست؟ گفتند: اینجا غاضریه است. فرمود: اسم دیگر دارد؟ گفتند: نینوا است. فرمود: آیا اسم دیگری هم دارد؟ گفتند: اینجا کربلا است. امام حسین علیه السّلام دست خود را به سمت آسمان بلند کرد و فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاءِ»[۱۷] به أبا الفضل خود دستور داد، به علی اکبر خود دستور داد همین جا محملها را پیاده بکنید. برای زینب خود رکاب بگیرید. «وَ مُنَاخُ رِکَابٍ وَ مَصَارِعُ عُشَّاقٍ»[۱۸] اینجا خوابگاه شتران ما است، اینجا محلّ ذبح اطفال ما است، اینجا محلّ شهادت مردان ما است. حضرت زینب سلام الله علیها ناله میکرد. بیبی جان هنوز که خبری نیست، اینجا طاقت نمیآورد، خبر شهادت بشنود امّا روز یازدهم…
اینجا چه جلالی دارد وقتی از مرکب میخواهد پیاده بشود، محرمها اطراف او را گرفتند، مسابقه میدهند. قاسم یک طوری، علیّ اکبر یک طور، بچّههای خود ایشان محمّد، عون. در رأس قمر منیر بنی هاشم آمده است زانوی خود را رکاب کرده است که خواهرش پیاده بشود امّا روز یازدهم یک نگاهی به اطراف کرد، دید محرمی باقی نمانده است این گرگهای بی حیا دور ناموس پیغمبر را گرفتند اینجا شیر زن کربلا نفس قدسی و ولایی خود را به کار انداخت، نهیب زد بیحیاها نزدیک نشوید، همه را خودم سوار میکنم.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
پایان
[۱]– سورهی آل عمران، آیه ۲۶٫
[۲]– همان، آیه ۱۸٫
[۳]– سورهی عبس، آیات ۲۴ و ۲۹٫
[۴]– همان، آیه ۳۲٫
[۵]– همان، آیه ۱۸٫
[۶]– سورهی آل عمران، آیه ۲۶٫
[۷]– سورهی حدید، آیه ۲٫
[۸]– مفتاح الفلاح فی عمل الیوم و اللیله من الواجبات و المستحبات (ط – القدیمه)، ص ۲۸۹٫
[۹]– إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج ۱، ص ۱۹۰٫
[۱۰]– الأمالی( للصدوق)، ص ۴۵۷٫
[۱۱]– زندگانى حضرت زهرا علیها السلام ( ترجمه جلد ۴۳ بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص ۹۲۳٫
[۱۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۵۹٫
[۱۳]– سورهی طلاق، آیات ۲ و ۳٫
[۱۴]– سورهی حدید، آیات ۱ و ۲٫
[۱۵]– سورهی احزاب، آیه ۲۳٫
[۱۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۵، ص ۵۴٫
[۱۷]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۸۱٫
[۱۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۱، ص ۲۹۵٫
پاسخ دهید