با شروع ماه محرم، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در مسجد دانشگاه صنعتی شریف با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
جهاد حفظ اسلام است
«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ * وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ * الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَهٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ * أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ».[۲]
آیه در زمینهی جهاد است. جهاد حفظ اسلام است. جهاد تضمین بقا است. جهاد سنگر حفاظ است. جهاد حصن حصین است که خدا هم دین خود را با جهاد حفظ کرده است و هم ایمان تک تک مجاهدین با مجاهده و جهاد حفظ میشود. هویت انسانها با جهاد و مجاهدت محفوظ میماند. شرف ما، استقلال ما، پیشرفتهای ما همه رهین جهاد است.
لذا میبینید حضرت امیر (علیه السّلام) فرمودند: «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ»[۳] جهاد دری از درهای بهشت است ولی این در، در خصوصی است. ممکن است کسی با عبادت، با احسان، با خدمت، با گرهگشایی به بهشت برود ولی این در عمومی است، باید به صف ایستاد. باید اوّلین و آخرین که در آنجا جمع هستند، در محاکمات حضور داشت، حساب پس داد. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»[۴] پروندهها را رسیدگی میکنند، طول هم میکشد، چون لحظات عمر خود را باید پاسخ بدهیم. «لَمْ تَزُلْ قَدَمَا عَبْدٍ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ»[۵] قدم از قدم برنمیداریم مگر اینکه باید پاسخگوی چهار مسئله باشیم. اوّلین آن «عَنْ عُمُرِهِ فِیمَ أَفْنَاهُ» از عمر ما سؤال میکنند که این عمر را کجا گذراندیم، عمر را چه کار کردیم. اینجا است که همه چیز آنجا روشن است؛ «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»[۶] پرده کنار میرود، تمام عمر ما ویترینی (نمایش داده میشود) است.
نمیتوانیم چیزی را انکار بکنیم ولی با این ویژگی در یک موقفی باید بگوییم. آنجا همه چیز روشن است، مع ذلک باید با زبان خود توضیح بدهیم. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»[۷] قرآن میگوید: زندگی شما عالمانه باشد. آگاهانه باشد. اگر از روی جهالت زندگی کردید، جوابی پیدا نخواهید کرد. چیزی که میخواهید ببینید، باید عالم باشید که این دیدن شما ضرر دارد یا منعفت دارد. چیزی میخواهید بخورید، ببینید مهلک است یا مفید است. چیزی میخواهید بگویید، ببینید فتنه است یا دل شاد کننده است. نور است یا ظلمت است. در تمامی این کارها علم لازم است. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» هر کاری…
اعتقاد باید عالمانه باشد. گفتار عالمانه باشد. قضاوت عالمانه باشد. کسی را میخواهیم دوست داشته باشیم، بدانیم چرا میخواهیم دوست داشته باشیم. با کسی میخواهیم مقابله بکنیم، بدانیم چرا باید مقابله بکنیم. اوّل یک دستور کلّی، فرهنگ سازی میکند. با خیال زندگی نکند، با شنیدهها و شایعات زندگی نکنید. زندگی شما زندگی محکمی باشد. بعد دو سه نکته را میگوید، به عنوان نمونه است، نه اینکه همه را احصاء میکند. «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» چون انسان معمولاً با آنچه که شنیده است، تحصیل علم میکند. از گوش خود آگاهیهای خود را تحصیل میکند و یا از روی مطالعه، نظر، نگاه، تأمّل این دیدهی آدم و این شنیدهی آدم سمع و بصر مجرای آگاهیها است. باید محکم یک مجاری را پاک نگه بداریم. «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ» گوش و چشم در کانون میریزد. بانک اطّلاعات ما فؤاد ما است. ما باید از همهی اینها جواب بگیریم. این طول میکشد.
امّا راه میانبری که انسان را به بهشت میرساند، به قرب الهی نائل میکند، به قلّهی عظمت میرساند، باب جهاد است. لذا فرمود: «فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ»[۸] رزمندگان ما، حججیهای ما، همّتهای ما، باکریهای ما، صیادهای ما، ردانیپورهای ما و شهدای مدافع حرم ما در آنجا مشکل ندارند. آنجا ملائکه به اینها خوش آمد میگویند در حالی که خلائق دارند حساب پس میدهند. این را دارد به صراحت میگوید. اینها حیات خود را اینجا یافتند و رفتند.
«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ»[۹] شما به اینها نگویید اینها مردند، بلکه اینها زنده هستند ولی درک حیات اینها شعور میخواهد. شعور با حجابهایی که ما داریم، عملی نیست. شهیدان را شهیدان میشناسند. بعد از آن که خدا مجاهدین را، کسی که در جبهه به خون خود آغشته شده است، گلگون کفن شده است را تشبیه میکند که این نه تنها نمرده است، بلکه او به حیاتی دست یافته است، او مرگ را خورده است و زنده شده است. او مرگ را از بین برده است، نه مرگ او را از بین برده است، او مرگ را نابود کرده است. لذا زندگی او آغاز شده است، او به زندگی رسیده است.
این زندگی مقدّمهی رسیدن به حیات است
این جهان، این زندگی مقدّمهی رسیدن به حیات است، اینجا حیات نیست. «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ»[۱۰] دار آخرت، لام تأکید است، بعد هی را مقدّم داشته است تا بگوید منحصراً یقین بدانید اینجا شما زندگی ندارید. شما اینجا دارید زندگی را برای خود تدارک میبینید. زندگی شما بعد از مرگ به شما ارائه میشود و شما اینجا کار میکنید که به زندگی برسید. «الْیَوْمَ عَمَلٌ» برای عملگی آمدیم، برای کار آمدیم، برای تلاش آمدیم، برای جهاد آمدیم، برای کسب و تجارت آمدیم، برای مصاف و مجاهدت آمدیم، زندگی ما با مرگ ما آغاز میشود.
«إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ» زندگی واقعی شما در دار آخرت است. اشتباهی نگیرید بگویید: ما در زندگی خیری ندیدیم. زندگی شما اینجا نیست که ببینید خیری دیدید یا خیری ندیدید. زندگی را بعداً نشان میدهند تا مرگ نیامده است، آدم حیات خود را ندیده است که آیا حیات طیّبه است یا حیات توأم با شقاوت و بدبختی است.
بعد از اینکه پروردگار متعال تشویق میکند که شما مرگ را برای خود وسیلهی حیات قرار بدهید، وجود مقدّس امیر المؤمنین علیه السّلام آن کسی که (به جز از علی که آرد پسری ابو العجائب) این امیر المؤمنین علیه السّلام است که پسر ابو العجائب او، امام حسین علیه السّلام در عالم تجلّی کرد و عقول بشر را معطوف به خود کرد. این امیر المؤمنین علیه السّلام است که در مصاف با معاویه، معاویه آب را گرفتند و میخواستند لشکر حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را با تشنگی از بین ببرند. وجود مقدّس حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: «رَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ وَ الْحَیَاهُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ»[۱۱] فرمودند: این شمشیرهای خود را با خون اینها سیراب بکنید. «رَوُّوا السُّیُوفَ» شمشیر تشنه است. با این شمشیر وقتی یک میکروبی را نابود میکنید که مانع حیات است، مزاحمین حیات را که بردارید، آن وقت شما به چشمه میرسید. «تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ» از ماء سیراب میشوید، از آب سیراب میشوید.
بعد فرمود: «فَالْمَوْتُ» این قانون است، این قاعده است. این در تمام زمانها حاکم است. قانونی است که باید اجرا بشود. «فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ» اگر شما زیر سلطهی دشمن رفتید، اگر ذلّت پذیرفتید، اگر فرهنگ بیگانه را قبول کردید. اگر استقلال اخلاقی، فرهنگی، اقتصادی را پایمال کردید، اگر عزّت و شرافت خود را با حفظ دنیا و ترس از مرگ لگد مال کردید، این زندگی نیست، این مرگ است. «فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ» مرگ در زندگی شما است که شما مقهور بیگانگان باشید. مقهور مستکبرین باشید. مقهور ظالمین باشید. مقهور غارتگران فرهنگی باشید. اگر شما مقهور باشید، آنها بر شما مسلّط بشوند، با ارادهی آنها زندگی بکنید، هضم جریان جهانی سلطه بشوید، امیر المؤمنین علیه السّلام این را زندگی نمیداند.
رابطهی اراده و قدرت و تدبیر
شب گذشته عرض کردیم این تحت فشار زندگی کردن حاکمیّت غریزه است. حاکمیّت شیطان است. امّا اگر شما بر غریزه مسلّط شدید، غریزه را با اراده مدیریّت کردید، غضب را مدیریّت کردید، شهوت را مدیریّت کردید، ثروت را مدیریّت کردید، قدرت را، حکومت را مدیریّت کردید… بعضیها وقتی به حکومت میرسند، عنان اختیار را از دست میدهند، اینها تشنهی قدرت بودند، قدرت بر آنها سوار است، اینها که بر قدرت سوار نیستند. لذا در اعمال قدرت هیچ خطّ قرمزی ندارد، هر دروغ را میگویند، هر وعدهی دروغ را میگویند، هر فریبی را میزنند. هر دشمنی را تعریف میکنند. با هر دشمنی میسازند که قدرت را از دست ندهند. این اراده ندارد، این تحت حاکمیّت قدرت است و جوان بوالهوسی هم که اسیر شهوت است، هم اراده ندارد، شهوت بر او حاکم است، هنر برای مال انسانی است که صاحب عزیمت است. هم شهوت را مدیریّت میکند، هم غضب را مدیریّت میکند، هم حکومت را مدیریّت میکند، هم درآمد را مدیریّت میکند، هم هزینه را مدیریّت میکند.
این تدبیر یک شعار نیست. این از شئون ربوبیّت پروردگار عالم است که اگر انسان ارادهی خود را فانی در ارادهی خدا بکند، خود او مشیه الله میشود، خود او اراده الله میشود. عزم او جهان را تحت تأثیر او قرار میدهد که قرآن کریم در مورد حضرت داوود دارد: «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدیدَ»[۱۲] ما فولاد را برای او نرم کردیم. او فولاد را در دست خود مثل موم به هر شکلی درمیآورد. به یکی از بزرگان گفته بودند که به نظر میرسد حضرت داوود به یک مادهی شیمیایی دست یافته بود، آن را روی فولادی، آهنی میریخت و آن را نرم میکرد کما اینکه الآن ذوب میکنند، نرم میکنند و گفته بود یک چنین چیزی بوده است. آن شخض خیلی ناراحت شده بود، یک سینی مسی را برداشته بود با دست خود دو نیم کرده بود. مثل نان نرم کرده بود و پاره کرده بود. گفته بود: من یک بندهی ضعیف خدا هستم، او پیغمبر است. «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدیدَ» خدای متعال به انسان اراده بدهد، اراده بر همه چیز حکومت میکند.
خدا مرحوم آقای آقا سیّد علی پرورش رحمت بکند که یک وقتی در اوائل انقلاب وزیر آموزش و پرورش بود. یک چهرهی فرهیختهی مفسّر امام زمانی اهل معنا بود. با مرحوم حاج اسماعیل دولابی و اهل معنا هم مأنوس بود. گاهی آنجا میآمد، سخنرانی میکرد. در هیئت اصفهانیها میآمد سخنرانی میکرد. ما هم به ایشان علاقهمند بودیم. ایشان در آن وقتی که آلزایمر گرفته بود. من اصفهان رفتم، گفتم: یک عیادتی از ایشان بکنیم. عجیب این بود آن بندهی خدایی که یک عمری با او زندگی کرده بود، مرحوم آقای پرورش او را نشناخت. آلزایمر است دیگر. خدا سلامتی و نعمتها را از آدم نگیرد، قدر آن را نمیدانیم امّا تا من وارد شدم بلند شدم، با اسم من را صدا زد. بعد هم موقع آمدن هم من را بدرقه کرد. یک سیّدی بود، عالم بود از فامیلهای ما بود. امام جمعهی شهر قدس بود، گرفتار سکتهی مغزی شده بود، زبان او بند آمده بود. نه اسم فرزند خود را میتوانست بگوید. نه اسم همسر خود را ولی اذان و اقامه و نماز را مرتّب ده سال با این حال، حرفی جز نماز و ذکری جز نماز نداشت. به همه چیز دهان او بسته بود، جز به ذکر یار
آنها که خواندهام همه از یاد من برفت الّا حدیث دوست که تکرار میکنم
آقای پرورش رحمه الله علیه ایشان نقل کرده بودند -با یک واسطه از ایشان نقل میکنم- آن وقتی که نمایندهی مجلس بود، در کمیسیون امنیت بوده است و ایشان با فرماندهان نظامی خدمت حضرت امام رفته بودند. یکی از کارشناسان نظامی وضعیت تجهیزات دفاعی و کشتار جمعی را که هم شرق، هم غرب، هم آمریکا، هم اروپا، هم شوروی در اختیار صدام قرار داده بودند، به ایشان گفته بودند. همه اسلحه داده بودند و نوع سلاحهایی که ارتش بعث از این سلاحها بهرهمند بود اینها را بلد بوده است. هم کیفیت آن را و هم کمیّت آن را؛ یک گزارش دقیق و مستوفایی خدمت حضرت امام ارائه کرده بود. این بزرگوار میگفته است ما که میشنیدیم دل ما خالی (دچار ترس شدیم) میشد، ما ول معطّل (ما که بیشتر ترسیدیم) هستیم با چه چیزی داریم میجنگیم. ما چیزی نداریم. نه موشکی داریم، نه سلاح متناسب با آنها داریم. یک جنگ نابرابر به تمام معنا است. ما چطور میخواهیم با اینها بجنگیم و واقعاً هم ما خود را باخته بودیم، منتظر بودیم ببینیم امام چه میگوید همین که گزارش تمام شد. امام با یک ژست مقتدرانه فرمود: جنگ را اسلحه نمیکند، جنگ را ایمان و اراده میکند. ما اگر بخواهیم آمریکا را اینطور میکنیم.
این را میگویند قدرت اراده. این را میگویند قدرت. «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدیدَ» ما فولاد سخت را نه با مواد شیمیایی، با اراده آن را آب میکنیم. اراده باشد، آدم کوه را از میان برمیدارد. این ارادهی انسان است که بر زمین و زمان نفوذ دارد و آن ولایت تکوینی که به بندگان صالح خدا داده میشود، آن حاکمیت اراده است. ارادهی خدا بر عالم حاکم است که فرمود: «خَلَقَ اللَّه الأشیَاء بِالمَشِّیَّه» خدا اشیاء را با مشیّت خلق کرده است. آن اراده است، آن مشیّت است که ائمّه (علیهم السّلام) فرمودند: «نَحنُ المَشیَّه» آن ارادهای که در زمین و زمان نافذ است و آن ارادهی خدا حاکم است، آن اراده ما هستیم.
در پیروزیها، شکست روانی انسان را مصلوب الاراده میکند. انسان را از ابتکار دور میکند. خلّاقیّت را از انسان میگیرد امّا اراده ابتکار میآورد. تصمیم برای انسان پیروزی خلق میکند. پیشرفتها برای عزیمتها و ارادهها است. شکستها برای مصلوب الاراده بودن، محکوم ترس بودن، محکوم طمع بودن، رشوه گرفتن و تسلیم دشمن شدن، رانتخوار شدن و اقتصاد یک کشوری را تباه کردن اینها که ارادهی آنها را ترس از بین میبرد یا طمع از بین میبرد، اینها رکود پیدا میکنند. لذا در همین شرایط که آدم فکر میکند که شرایط اقتصادی به هم ریخته است، شما یقین بدانید ما در میان جوانهای رشید خود، صاحبان ارادهای داریم که یک حججی با صدها بیارادههایی که کار را به هم میریزند قابل مقایسه نیست. یک تار موی شهید حججی که او مظهر اقتدار ما است، او مظهر عزّت ما است، دنیا روی او حساب باز کرده است، نه روی مدیران بیاراده یا آدمهای بیارادهای که نمیدانند چه کار بکنند. این متحیّر بودن، این سرگردان بودن، این منتظر دستور بیگانه بودن، منتظر امکانات بودن برای بیارادهها است. اراده از هیچ چیزی همه چیز میسازد. اراده خلّاق است، اراده تولید میکند. همه چیز مبهوت ارادهای است که این اراده ذوب در ارادهی حق تعالی باشد.
توکّل به خدای متعال
این حدیث قدسی را همیشه شنیدید ولی در زمان ما نسخهی نجات بخش است. «عَبدى اطِعنى حَتّى اجَعَلکَ مِثلى» بندهی من بیا تحت ارادهی من باش. آنچه را من میگویم، آن را انتخاب بکن. هوا را کنار بگذار، خدا را بر خود حاکم بکن که اگر چنین کردی مَثَل من میشوی یا مِثل من میشوی در این چیزی که من میگویم: «أنا اقول کن فیکون» خدا اگر بخواهد چیزی را ایجاد بکند، منتظر اسباب نیست. خدا آدم را بدون مادر و بدون پدر آفرید. ازدواجی نبود. خدا به خاک گفت: «کُن» آدم شد. گفت: آدم بشو، آدم شد. خدا حضرت عیسی علیه السّلام را بدون ازدواج پدر و مادر از یک مادر شوهر نکرده، مرد ندیده آفرید. «إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ».[۱۳]
اگر امام در جنگ هشت ساله منتظر خرید سلاح بود، منتظر کمک بیگانگان بود ما الآن کجا بودیم؟ در آن شرایط غربگراها هرگز خواب پیروزی نمیدیدند. میگفتند: ناچار باید کنار بیاییم، باید تسلیم بیاییم ولی این امام بود که میگفت: جنگ را اسلحه نمیکند، جنگ را اتم و موشک نمیکند، جنگ را ایمان، جنگ را اراده پیش میبرد. امروز هم که روز واویلای (مشکلات) اقتصادی است و جنگ روانی همراه جنگ اقتصادی به مردم ما فشار میآورد و موجب عصبانیّت عدّهای میشود، عدّهای پرخاشگر میشوند، عدّهای مدام چه کار بکنیم میگویند. چارهی این جنگ روانی «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[۱۴] ما تئوری نمیگوییم، ما تجربه داریم. ما هشت سال جنگ را داشتیم که تمام دنیا بر سر ما آتش میریخت و جنگ ما نابرابر بود. آنها همهی سلاحها را داشتند و ما در مقایسهی با آنها سلاح نداشتیم. قشون آنها همهی کشورهای منطقه بود ولی برای ما قشونی نبود. ما با نداشتن عِدّه و عُدّه توکّل به خدا کردیم، گفتیم: ما میتوانیم.
اعتماد به جوانان و متخصّصان
من روز گذشته مهمان اساتید بزرگوار دانشگاه علم و صنعت بودم. یک طرح خودرویی را که پیاده کردند و یک مورد آنجا گذاشته بودند به ما نشان دادند و میگفتند: صد کیلومتر را با پنج لیتر بنزین میتواند طی بکند. یک باک بنزین پر میکند از زاهدان تا اردبیل را با یک باک بنزین محاسبه کردند که میتواند برود ولی گفتند حاضر نیستند این را در دایرهی تولید ببرند و حاضر نیستند ما را کمک بکنند. امروز ما میتوانیم. دانشمندان در این دانشگاهها، جوانهای رشید ما جوانهای مؤمن ما یادگاران حججیهای ما که وقتی با آن آتش خشم داعشیها که برخاستهی از کینهی استکبار جهانی است، همهی استکبار پشت سر او ایستاده است به او کمک میکنند و همه نوع امکانات در اختیار او قرار میدهند وقتی که شیر مردی، جوان ۲۴ سالهای به نام محسن حججی اسیر اینها میشود، مثل شیری است که در قفس افتاده است و این روباهها هستند که این قفس را درست کردند. در شیر بودن او، در صاحب اراده بودن او تردیدی نیست. آنچنان استحکام نشان میدهد، آنچنان خود را پیروز میداند که اینها از شدّت غضب خود در برابر صلابت و ارادهی الهی یک جوان ۲۴ ساله این دیوانگی را کردند که تنها سر را نبریدند، دستها را بریدند، بدن را قطعه قطعه کردند. این انفجاری بود که این اراده در مورد آنها…
حالا چه کسی ضرر کرد، چه کسی پیروز شد، چه کسی شکست خورد؟ و الله پیروز محسن حججی ما است. امروز جوانهای ما در تولید خوردو، در زمینههای هستهای، مسئلهی سلولهای بنیادین، در جای جای مسائل علمی خود را نشان دادند که ما میتوانیم. حالا که این توان هست یک مدیریّت درست لازم است که اگر یک مدیریّت درست باشد، این توانها قدرت جهانی میشود. رشد ما، رشد معجزهآسا میشود.
ولی همهی اینها در یک کفّه و این روحیه که انسان مرگ را مرگ نداند. «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ»[۱۵] این جملهی امیر المؤمنین علیّ بن ابیطالب علیه السّلام را باور بکند که فرمود: «الْمَاءِ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ»[۱۶] اگر بخواهید زنده بشوید، باید چه کار بکنید؟ «وَ الْحَیَاهُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ» بمیرید تا زنده بشوید. «خذوا غمرات الموت تسوروا الی الحق» اگر بخواهید به ساحل نجات، به ساحل عزّت، به ساحل قدرت برسید باید از مرگ نترسید. اینکه بعضیها حتّی در انتخابات جنگ را عامل ترس مردم قرار دادند تا رأی بیاورند، این برای فرهنگ ملّتی که هشت سال با دنیا جنگیده است، فرهنگ انحطاط است، این فرهنگ ذلّت است. ما باید وقتی گفتیم که ما مرد جنگ هستیم، میخواهیم با دنیا بجنگیم و مردم تشویق شدند، آمدند گفتند: اینها عرضه دارند، اینها از مرگ نمیترسند آن روز، روز پیروزی فرهنگی ما است. لذا امام این نمونههای رزمی شهادت طلب را فرمودند فتح الفتوح ما جوانهای ما هستند و بحمدالله میبینید طیّ این چند سال دانشگاه شریف در عرصههای مختلف برای کشور ما عزّت هستند و در میان این عزّتها بالاترین عزّتی که اینها مدال دارند این فانی بودن در عاشورای امام حسین علیه الصّلاه و السّلام است که این هیئت فاطمهی زهرا سلام الله علیها دانشگاه شریف -که من به تک تک آنها عشق میورزم- آمدند آن فتح الفتوح را در این کلاسها ببینند. ببینند امام حسین علیه السّلام معلّم است و ما همه دانش آموزان ایثار و شهادت و شجاعت و شهامت و «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» هستیم و ما با این طوفانها خود را شکست خورده و مأیوس نمیبینیم
باش تا صبح دولتش بدمد کین هنوز از نتایج سحر است
روضهی ورود به کربلا
این شب دوّم محرّم الحرام معمولاً در مجالسِ توسّل یاد نزول اجلال سالار شهیدان به مسلخ عشق است، این بزرگواران رسیدند و وارد کربلا شدند، عجب کربلایی… میگویند وقتی سیّدالشّهداء علیه السلام به آنجا رسیدند از آن افرادی که آنجا کشاورز بودند و کار میکردند سوال کردند اسم این منطقه چیست؟ آنجا اسامیِ مختلفی به اعتبار مختلف دارد، گفتند: اینجا غاضریه است، حضرت فرمودند: آیا اینجا نامِ دیگری هم دارد؟ عرض کردند: نینوا؛ حضرت فرمودند: نامِ دیگری هم دارد؟ عرض کردند: کربلا… اینجا کربلا است… آقا سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاءِ»[۱۷]… فرمودند بارها را پیاده کنید، خیمهها را همینجا برپا کنید، «هُنا مَناخُ رِکابِنا» اینجا جایی است که شترها باید زانو بزنند، و اینجا محلّ شهادتِ قربانیانِ ماست…
اما نقل است، تصویر است، تجسّم است، میگویند حضرت زینب سلام الله علیها همیشه امیر بودند و امیرزاده بودند، نزد امیرالمؤمنین علیه السلام و در دودمان نبوّت جایگاه خاصّی داشتند، وقتی میخواستند از مدینه بیایند برای سوار کردن حضرت زینب سلام الله علیها به کجاوه مسابقه بود که چه کسی میخواهد ایشان را سوار کند، که چشمها سمتِ ایشان نرود… اما افتخار نصیب قمر منیر بنی هاشم علیه السلام بود، و این هم دلیل بر عظمت است که مهمترین افسر باید بیاید، در میان محارم همه حق ندارند خادم حضرت زینب سلام الله علیها باشند، در پیاده کردن از کجاوه هم همینطور بود، جوانهای مَحرَم دورِ عمّه را گرفتهاند و مواظب هستند که نامحرم نگاه نکند، با چه جلالی حضرت زینب سلام الله علیها را پیاده کردند، اما روز عاشورا دختر امام حسین علیه السلام جلو آمدند… أبَتاه… بابا… «یَا أَبَتَاه! اِسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟»[۱۸] آیا کار تمام است؟ بابا… دیگر بنا نیست من پدر داشته باشم؟ بابا… دیگر سایهی شما بر سرِ من نیست؟ خیلی شرایط سختی بود… یک دختر مهربان که همهی محرمهای او کشته شدند و فقط پدر را دارد و پدرِ او هم در حالِ رفتن است، آمد دامان پدر را گرفت «یَا أَبَتَاه! اِسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟»… بابا…. شما تسلیمِ مرگ شدهاید؟ اگر بروید دیگر نمیآیید؟
برای امام حسین علیه السلام چقدر پاسخ دادن سخت بود… فرمودند: دخترم! چه کنم؟ همهی یارانِ من را کشتهاند، در میان این جمعیّت تنها ماندهام، ناچار من هم تسلیم شهادت هستم.
با معرفت بود و نگفت بابا نرو، گفت: بابا! ما را در بیابان نگذار، «رُدَّنَا اِلَی حَرَم جَدّنَا»… ما را از کربلا به مدینه برگردان… اما گویا اینجا هم حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام گریه کردند، «لَو تُرِکَ القَطَا لَنَام»… اگر بنا بود بمانیم مرغ قطا لانهی خود را ترک نمیکرد، لانهی ما را بهم زدند، ما را بیابانی کردند…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
علی لعنه الله علی القوم الظّالمین
دعا
خدایا! به مقام سیّدالشّهداء علیه السلام امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! همهی جوانان ما را سنگرنشین با اراده و امیدوار به آینده و کمر بسته برای مقابلهی با مشکلات قرار بده.
خدایا! امید جوانان ما را به یأس مبدّل نفرما.
خدایا! همهی جوانهای عزیزِ ما، ملّتِ شهیدداده و شهادتخواهِ ما را به ساحل عزّت و استقلال و شکوه و عظمت بیمثال نائل بگردان.
خدایا! حوائج همه، حوائج این جمع، ملتمسین و منظورین را برآورده بفرما.
خدایا! ظهور مولایمان را در زمان ما قرار بده.
خدایا! سایهی رهبر بزرگوارمان را تا ظهور با اقتدار و کفایت، با ارادهی آهنینی که دارند، تا ساحل ظهور امام زمان ارواحنا فداه مستدام بفرما.
خدایا! امام و شهیدان را همواره از ما خشنود بگردان.
غفر الله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱]– سوره مبارکه طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سوره مبارکه بقره، آیات ۱۵۴ تا ۱۵۷٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۶۹٫
[۴]– سوره مبارکه زلزله، آیات ۷ و ۸٫
[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۷۴، ص ۱۶۰ (وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ لَمْ تَزُلْ قَدَمَا عَبْدٍ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَ أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَ أَبْلاَهُ وَ عَمَّا اِکْتَسَبَهُ مِنْ أَیْنَ اِکْتَسَبَهُ وَ فِیمَ أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ)
[۶]– سوره مبارکه طارق، آیه ۹٫
[۷]– سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۶٫
[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۶۹٫
[۹]– سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۴٫ (وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَٰکِنْ لَا تَشْعُرُونَ)
[۱۰]– سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۴٫ (وَمَا هَٰذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ ۚ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ)
[۱۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۸۸٫ ((وَ مِنْ کَلامٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ ) لَمَّا غَلَبَ أَصْحابُ مُعاوِیَهَ أَصْحابَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ عَلى شَرِیعَهِ الْفُراتِ بِصِفِّینَ، وَ مَنَعُوهُمْ مِنَ الْماءِ: قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتالَ، فَأَقِرُّوا عَلى مَذَلَّهٍ، وَ تَأْخِیرِ مَحَلَّهٍ، أَوْ رَوُّوْا السُّیُوفَ مِنَ الدِّماءِ تَرْوَوْا مِنَ الْماءِ، فَالْمَوْتُ فِى حَیاتِکُمْ مَقْهُورِینَ، وَ الْحَیاهُ فِى مَوْتِکُمْ قاهِرِینَ اَلا وَ إِنَّ مُعاوِیَهَ قادَ لُمَهً مِنَ الْغُواهِ، وَ عَمَسَ عَلَیْهِمُ الْخَبَرَ حَتّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْراضَ الْمَنِیَّهِ.)
[۱۲]– سوره مبارکه سباء، آیه ۱۰٫ (وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا ۖ یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ ۖ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ)
[۱۳]– سوره مبارکه آل عمران، آیه ۵۹٫ (إِنَّ مَثَلَ عِیسَىٰ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ ۖ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)
[۱۴]– سوره مبارکه طلاق، آیه ۳٫ (وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا)
[۱۵]– سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۴٫ (وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَٰکِنْ لَا تَشْعُرُونَ)
[۱۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۸۸٫ (قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتَالَ فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّهٍ وَ تَأْخِیرِ مَحَلَّهٍ أَوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ وَ الْحَیَاهُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ أَلَا وَ إِنَّ مُعَاوِیَهَ قَادَ لُمَهً مِنَ الْغُوَاهِ وَ عَمَّسَ عَلَیْهِمُ الْخَبَرَ حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِیَّهِ)
[۱۷] لهوف سید بن طاووس، صفحات ۸۰ و ۸۱ (فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْضِ فَقِیلَ کَرْبَلَاءُ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاءِ ثُمَّ قَالَ هَذَا مَوْضِعُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِی جَدِّی رَسُولُ اللَّه.)
[۱۸] «نفس المهموم» صفحه ۲۱۴؛ و«دمع السجوم» صفحه ۱۸۴٫ فنادته سکینهُ: یَا أَبَه! استَسْلَمْتَ لِلمَوْتِ؟! فَقَالَ: کَیْفَ لاَ یَسْتَسْلِمُ لِلمَوْتِ مَن لاَ نَاصِرَ لَهُ وَلاَ مُعِینَ؟! … فَأَقْبَلَتْ سُکَیْنَهُ وَهِیَ صَارِخَهٌ وَکَانَ یُحِبُّهَا حُبَّاً شَدِیداً . فَضَمَّها إلی صدره ومسح دموعها وقال: سَیَطُولُ بَعْدِی یَا سُکَیْنَهُ فَاعْلَمِی مِنْکِ البُکَاءُ إذَا الحِمَامُ دَهَانِی لاَ تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَهً مَادَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثْمَانِی فَإذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَی بِالَّذِی تَبْکِینَهُ یَا خَیْرَهَ النِّسْوَانِ
پاسخ دهید