روز یکشنبه مورخ ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۸، نهمین شب از مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در «هیات صاحب الزمان ارواحنا فداه» خیابان پیروزی تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلینَ طَبیبِ نُفُوسِنا شَفیعِ ذُنوبِنا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعصُومینَ سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی العَالَمینَ (ارواحنا فداه) وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أجمَعینَ».
«وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ * سَیَهْدیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ * وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّهَ عَرَّفَها لَهُمْ».[۲]
عنوان بحث: توحید
شب حضرت أباالفضل علیه السّلام را به امام زمان علیه السّلام و شما متوسّلین به حضرت أباالفضل تسلیّت عرض میکنم. در این چند شب بحث در محضر شما بزرگواران راجع به مسئلهی توحید بود. یعنی همه کاره بودن خدا و هیچ کاره بودن غیر خدا. مرگ و حیات به دست اوست، عزّت و ذلّت به دست او است، ثروت و فقر به دست او است، اقبال و ادبار به دست او است، خواب و بیداری به دست او است، گریه و خنده به دست او است، بیماری و صحّت به دست او است. این چند شب با آیات قرآن اینها را خدمت شما عرض کردیم.
راهکارهایی برای آسانی مرگ
لکن مهمترین مسئلهی بشر، مرگ است. باید مرگ را جدّی گرفت و چارهای برای سهولت مرگ اندیشید. یکی این است که همیشه باید اهل مراقبه باشیم. مراقبه لفظی است که عرفای ما، سالکین ما، رهیافتگان ما، اهل باطن ما، زیاد از این کلمه استفاده میکنند و کتابهایی در مراقبه نوشتند. مراقبه از کلمهی رقبه است، یکی از اسمای حسنای پروردگار رقیب است. «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً»[۳] خدا بر شما رقیب است. رقیب کسی است که گردن میکشد تا سوژه را زیر نظر داشته باشد. این که سر خود را جلو میآورد، گردن خود را بلند میکند، چیزی از دید او مخفی نماند، میگویند: این رقیب است، این مراقب است.
خدای متعال همهی اوضاع ما را زیر نظر دارد. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: «اتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ»[۴] بترسید از اینکه در خلوتها گناه بکنید. در ظاهر ملاحظهی مردم را میکنید، (گناه) نمیکنید معاذ الله بعضی از گناهان که عمومی شده است، تهمت، دروغ، بیتحمّلی، پرخاش در خانوادهها، حاضر جوابی، گیر دادن، یقه گرفتن (اختلافات) اینها خانوادهها را بیچاره کرده است، زندگی ما را تلخ کرده است. چه میشد ما مسلمان زندگی میکردیم، چه شد به پیغمبر خود نگاه میکردیم که «خُذِ الْعَفْوَ»[۵] مبنای زندگی پیغمبر عفو بود، گذشت بود. ما هم اهل گذشت بودیم، چه میشد که همیشه این آیات کریمهی قرآن را دستور کار خود قرار میدادیم فرمود: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»[۶]، «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[۷] چرا ما رعایت نمیکنیم، با هر لجوج نادانی بحث میکنیم، با آنها هم ترازو میشویم، آنها بد میگویند، ما هم بد میگوییم. آنها بد میکنند، ما هم بد میکنیم. «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»[۸] قرآن به شما میگوید: بدی دیگران شما را بد نکند، شما خوب بمانید، شما منفعل نباشید. صبر و حوصله، سعهی صدر، شرح صدر آدم را عاقبت به خیر میکند. کم ظرفیتی، بیصبری، پرخاشگری، زود عکس العمل نشان دادن، آدم را بد عاقبت میکند.
راههای جلوگیری از ترس مرگ
مسئلهی مرگ جزء امور بسیار مهمّی است. برخی از آیاتی که در شبهای گذشته خدمت شما عرض کردیم از سورهی مبارکهی ق بود که ملکی در طرف راست و چپ ما همیشه خیز برداشته است، از کنار ما تکان نمیخورد، نیّت ما را میداند، نگاه ما را میداند، کلمات ما را میداند، همه را هم تلّقی میکند، دنبال آن دارد «وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ»[۹] سکره یعنی مدهوشی. اینها که شراب میخورند، حواس پرتی پیدا میکنند. عربده میکشند، در آن حال هر کار اشتباهی را میکنند. چرا؟ برای اینکه هوش او رفته است؛ مرگ که میآید هوش آدم میرود. گویا عقل او زایل شده است.
ما در دعاها داریم که «هَوَّنَ اللَّهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ»[۱۰] خدایا سکرات موت را، سختی موت را، فشار موت را که عقل ما از فشار زایل بشود، حواس ما پرت بشود، بر ما آسان بکن. چه بکنیم که مرگ ما آسان بشود؟ حضرات ائمّهی معصومین علیهم السّلام نسخههایی را برای ما پیچیدند. به پیغمبر عرض کرد: یا رسول الله چرا من از مرگ میترسم، وحشت دارم؟ حضرت فرمودند: مال داری؟ عرض کرد: بله. فرمود: مال خود را در راه خدا مصرف نکردی؟ عرض کرد: نخیر. فرمود: دل آدم با مال خود است. اگر مال خود را به آن طرف بفرستی، به مرگ خود علاقه پیدا میکنی. دارایی خود را اینجا گذاشتی، خوب به آنجا بروی، هیچ چیزی نداری، آدم نمیخواهد از آبادی به خرابه برود. آنجا را آباد بکن، مرگ تو شیرین میشود. اینکه در قرآن کریم فرموده است: «فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِِ»[۱۱] یک درصدی از مال خود را -غیر از خمس و زکات را اگر میخواهیم مرگ ما آسان بشود- یک درصدی از درآمد خود را… والله برکت میکند. توحید غیر از مادیگرایی است. دنیای غرب در جدال است. یک چشم دارد و آن هم چشم دنیابین است. نه خدا میبیند، نه آخرت میبیند، نه بعد از مرگ را میبیند. دنیا را هم به لجن کشیدند، بوی تعفّن آنها مثل سیل آمده است، بعضی از دختران مملکت را، زنان مملکت را، بعضی مسئولین این مملکت را به حرام آلوده کرده است، از چشم امام زمان علیه السّلام انداخته است.
در آن روایت دارد: «إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَهِ»[۱۲] اگر دیدید سختی معیشت پیدا کردید، صدقه بدهید باز میشود. در روزی شما قفل شده است، با همین نداری خود بخل نکنید. از این کم خود بگذرید، صدقه بدهید، خدا در روزی را برای شما باز میکند. این با هیچ معیار مادی سازگار نیست، میگویند: چون نداری نگه بدار ولی قرآن میگوید: چون نداری بده تا خدا به تو بدهد. «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّهِ»[۱۳] نکتهی دیگر حضرت سجاد علیه الصّلاه و السّلام فرمودند: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُخَفِّفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ فَلْیَکُنْ لِقَرَابَتِهِ وَصُولًا وَ بِوَالِدَیْهِ بَارّاً»[۱۴] اگر کسی علاقه دارد مرگ او آسان بشود، تلخی جان دادن نداشته باشد، سکرات موت نداشته باشد، یکی این است که به قوم و خویشهای خود رسیدگی بکند، نسبت به اینها قطع رحم نکند، فامیل آزار نباشد، از فامیل نرنجد و نرجاند.
این جملهی مبارک برای مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی به مرحوم آخوند ملّا علی همدانی -که از مراجع تقلید بود- است و ما هم توفیق داشتیم از محضر ایشان گاهی استضائه میکردیم، ایشان میگفتند: جوان بودیم، به مشهد رفتیم. دیدیم در صحن عتیق گروهی جمع هستند، گفتیم: چه خبر است؟ گفتند: شیخ حسنعلی به اینجا آمده است، هر کسی گرفتار است میآید، برای همه هم نسخه میپیچد. ما هم خیلی آوازهی ایشان را شنیده بودیم، گفتیم: عجب توفیقی است که امام رضا علیه السّلام به ما داد، برویم ما هم این عارف را، این عبد صالح خدا را زیارت بکنیم. داخل جمعی که آنجا جمع بودند رفتیم، هر کسی یک دردی داشت، برای همه هم یک دستور العمل داد. تا اینکه من و ایشان تنها شدیم. گفت: شما چه کار دارید؟ گفتم: من علاقه داشتم شما را زیارت بکنم، هیچ چیزی نمیخواهم. فرمود: یک چیزی از من بگیر. من دیدم عجب فرصتی است، من جوان هستم، اگر چیزی بخواهم چیز مهمّی نمیخواهم، آدم جوان احساسی است، چیز کم اهمّیّت میخواهد. گفتم: شما یک چیز به من بدهید. به من گفت: مرنج و مرنجان. این تابلو بهشت است.
امر به معروف و نهی از منکر از واجبات رکنی
امشب شب حضرت أباالفضل است، یک چله هر چه در خانه دیدید شکایت نکنید؛ مگر خلاف شرع ببینید، آنجا تذکّر بدهید. برای امور شخصی (شکایت نکنید) چرا خانه شلوغ است، چرا مثلاً غذا حاضر نیست، چرا فلان کار نشده است، شکایت نکنید. یک چله برای خدا نرنجید تا شکایتی داشته باشید. بگویید: دیگر شده است. این دیگر شده است، خیلی لفظ خوبی است. سکوت کردن برای معصیت گناه است، امر به معروف و نهی از منکر از واجبات رکنی است. تمام احکام اسلامی متکّی به امر به معروف و نهی از منکر است و شما را به حضرت عبّاس در این هیئتهای خود در این اجتماعات خود بنشینید فکر بکنید چه کار بکنیم که این بیغیرتی را تحمّل نکنیم.
شب گذشته در مسیر دیدم -در شبهای عزا مردم دارند سینه میزنند، گریه میکنند- بعضی از زنها دارند دهان کجی میکنند، بیحجاب خود را نشان میدهند. آدم با این همه شهید، آن هم در ایام عزای امام حسین علیه السّلام آرزوی مرگ میکند. باید چارهای اندیشید این بیتفاوتی (جایز نیست) سیل میبرد. این از حجاب شروع کرده است، این با دین مخالفت میکنند. این یک زن بیحیای شخصی نیست، اینها تحریک آمریکا است، دشمن دارد ما را منفعل میکند، به ما هجوم میآورد که ما را بیچاره بکند، یک فکری بکنید.
امّا در غیر مسائل شرعی شکایت نکنیم، هیچ چیزی نگوییم. اشتباهاتی که کسی در زندگی میکند، لیوان شکسته است، شیشه شکسته است، چه چیز خراب شده است. خوب شده است دیگر. یک چله شکایت نکنیم.
«فَلْیَکُنْ لِقَرَابَتِهِ وَصُولًا»[۱۵] از فرزند خود، از همسر خود، از برادر خود، از خواهر خود، از عمهی خود، از دایی خود، از پسر خالههای خود، از پسر عمههای خود اینها بیایید با هم محکم بشوید، بند عاطفه را محکم بکنید. «وَ بِوَالِدَیْهِ بَارّاً» این مطلب خیلی مهم است راضی نگه داشتن والدین برای سعادت دنیا و سعادت آخرت از مهمترین مسائل است. من در این راستا روایات و احادیثی دارم که حیف فرصتی نیست.
محبّت به اهل بیت و آسانی مرگ
نکتهی سوم محبّت آل بیت عصمت و طهارت است. هر چه دل شما عاشقتر باشد، مرگ شما شیرینتر است. امام باقر علیه السّلام جلوس فرموده بودند و مجلس هم پر بود، پیرمردی فرتوت وارد شد، له له زنان مثل بچّهای که مادر خود را دیده است و از فراق رنج میبرده است، حالا دیده است دارد با سرعت با عجله میخواهد برود محبوب خود را ببیند. همینطور از داخل جمعیت پای خود را میگذاشت و جلو میرفت، رفت کنار امام باقر علیه السّلام نشست. حالا اشک شوق میریزد، عرض کرد: آقا به خدا من شما را دوست میدارم، دوستان شما را دوست میدارم، دشمنان شما را دشمن میدارم،. امام باقر علیه السّلام تفقّد کردند، نوازش کردند. عرض کرد: آقا یک درخواستی دارم. اجازه میدهید. حضرت فرمودند: بگو. عرض کرد: پیراهن خود را بالا بزنید، من میخواهم این دستهای خود را به بدن نازنین شما بکشم، تبرّک بشود. وجود مبارک حضرت امام باقر علیه السّلام فرمودند: سختی و ناراحتی شما تا وقتی است که جان اینجا برساند «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ»[۱۶]َ جان که به حلقوم شما میرسد، چشم باز میکنید، جدّم رسول خدا صلوات الله علیه را میبینید، پدرم علیّ مرتضی علیه السّلام را میبینید، مادرم فاطمهی زهرا سلام الله علیها به سراغ شما میآید. امام حسن و امام حسین علیهم السّلام را میبینید، چشم شما روشن میشود، تمام مشکلات برای شما حل میشود. این همینطور هیجانی شد، اشک میریخت، میگفت: آقا میشود یک بار دیگر بفرمایید. این جملات را تا سه بار از امام باقر علیه السّلام درخواست کرد. گفت: آقا اجازه میدهید. بلند شد که برود همینطور که با اشک چشم داشت میرفت، آقا فرمودند: هر کسی میخواهد یکی از افراد اهل بهشت را ببیند، به این پیرمرد نگاه بکند. محبّت اینطوری است. در موقع مرگ ما را تنها نمیگذارند. اطراف ما را میگیرند و ملک الموت از پدر به ما مهربانتر میشود.
و آخرین نکتهای که نه تنها مرگ برای ما تلخ نیست، بلکه مرگ برای ما عشق است، شهادت است. شهادت یک لذّتی دارد. یک مقدار کتابهای مرحوم آقای دستغیب را مطالعه بکنید، خیلی کتابهای خوبی است و چند کتاب از ایشان وجود دارد که آدم باید برای بچّههای خود تهیه بکند، بخوانند. یکی کتاب قلب سلیم آیت الله دستغیب است، یکی کتاب نفس مطمئنّه راجع به حضرت امام حسین علیه السّلام است، یکی گناهان کبیره است. اینها هشدارها است. اینها خطوط قرمز است، هر روز آدم باید یک نگاهی بکند، مبتلا به گناه کبیره نشود و کتابی در تفسیر سورهی مبارکهی واقعه و الرّحمن دارد، آنجا صفات بهشت را آورده است.
توصیف بهشت در قرآن کریم
قرآن کریم بهشت را طوری تصویر کرده است که آنجا نعمتهای بهشت یک چیزهایی است که عقل هیچ بشری به آن نمیرسد. وقتی آدم به بهشت میرسد، قرآن کریم میفرماید: «کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً»[۱۷] مثلاً شما آنجا دوست دارید که گلابی نطنز را بخورید، گلابی میآورند. میگویید: این همان گلابیهای زیبایی است که در زندگی نصیب ما شد. وقتی میخورید میبینید آن نیست، خدا تمام میوهها، تمام لذائذی که هر میوهای دارد را یک کپسول کرده است، وقتی گلابی میخورید گویا تمام لذائذ، تمام میوهها در این میوه وجود دارد. این را نوش جان کردید، دوباره هوس میکنید. آن بعدی که میآید خیال میکنید این بود که خوردید امّا آن یک چیز دیگر میشود. حوریهای بهشت به نحوی است که در روایت دارد اگر یکی از لباسهای حوری را به این عالم نشان بدهند، عالم آب میشود، تحمّل زیبایی آن را ندارد. بهشت جایی است که هر کسی برود، دیگر اصلاً نمیخواهد از بهشت خارج بشود، درهای بهشت باز است، درهای جهنّم بسته است. با اینکه درهای بهشت باز است، هیچ کسی از بهشت خارج نمیشود. چه چیز میخواهد که آنجا نیست؟! هر چه میخواهد، فوق خواستهای که دارد آنجا وجود دارد.
تنها کسی که آرزو میکند برگردد شهید است. این لحظهی شهادت، این شراب محبّت خدا است که بر کام شهید میریزد. شهید وقتی کشته میشود، کشته شدن همانا، حوریها به استقبال آمدن همانا، وارد بهشت شدن همانا. از خدا درخواست میکند: خدایا من بروم یک بار دیگر هم شهید بشوم. در این شهادت لذّتی وجود دارد که بهشت آن لذّت را ندارد. این است که وقتی شب عاشورا حضرت سیّد الشّهدا علیه السّلام اصحاب خود را مرخص کرد، فرمود: بیعت خود را از شما برداشتم، هر کسی میخواهد برود، برود. خلاف شرع نمیکنید، ناراحتی وجدان ندارید، امام زمان شما اجازه داد بروید. اینها فقط با من کار دارند، با شما کار ندارند. جلوی کسی را بخواهد به ما ملحق بشود، میگیرند ولی کسی بخواهد ما را تنها بگذارد، تازه خوشحال هم میشوند، راه شما باز است بروید. امّا چه کسی رفت؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانهی تو هر دو جهان را چه کند
لذّت شهادت
یک منصبی است، یک تقرّبی است که هیچ نعمتی از نعمتهای بهشتی با خود لحظهی شهادت قابل مقایسه نیست. لذا وقتی از خدا درخواست میکنند، خدای متعال میفرمایند: ارادهی من این است که کسی وارد بهشت شد، دیگر از بهشت خارج نشود. اینجا است که اینها منتظر آن بعدیها میشوند «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ»[۱۸] شهید به خاطر آن چیزی که خدا به او داده است، غرق در سرور است. «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ» اگر گوش برزخی ما باز بود، صدای آنها را میشنیدیم –به کسانی که در خطّ شهادت هستند، در خطّ ولایت هستند، هنوز نرسیدند- اینها میگویند: شما به چه چیز سرگرم هستید؟ نمیدانید اینجا چه خبراست؟ به اینها که دارند در خطّ امام حسین علیه السّلام میروند بشارت میدهند، مژده میدهند. إنشاءالله همهی ما این آمادگی را داریم که آقا جان ما بیاید و ما جان خود را فدا بکنیم. الآن هم نائب امام زمان علیه السّلام دستوری بدهند (مردم اطاعت میکنند) مردم ما امتحان دادند، چهل سال است کشته میدهند، شهید میآورند، حالا هم که بحمدالله در خارج از مرزها ما چه قدرتی داریم در مرز اسرائیل… دیروز بود در داخل مملکت سه استان ما را گرفته بودند و ما هیچ امکانی برای دفاع نداشتیم، یک موشک هم نداشتیم، امروز به برکت خون شهدا خدا به ما چه نداده است؟
سختی داریم، ولی برای بیدینی بعضی از بیدینها است که معیشت ما اینطور شده است. اگر حسن مدیریّت بود، اگر امانتداری بود، اگر جریانگرایی و حزببازی نبود، اگر سیاست بازی نبود، اگر چشم به بیگانه ندوخته بودند، کارها را به موقع انجام میدادند، امروز ما مشکل اقتصادی نداشتیم ولی بدانید همینطور که هشت سال جنگ با همهی تلخی آن گذشت و سرافرازی آن برای ما ماند، در جنگ اقتصادی هم دامن حضرت أباالفضل علیه السّلام را بگیرید، إنشاءالله از این پیچ خطرناک هم با سرافرازی عبور بکنیم.
آنها کسانی که در خط شهادت هستند و میگویند: «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» به اینها بشارت میدهند، میگویند: «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»
عظیم بودن مصیبت حضرت عبّاس علیه السّلام
«یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبَنا بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ» (حضرت عبّاس) باب الحوائج علی الاطلاق است. هیچ کسی نیست که دامن عبّاس را بگیرد، دست خالی برگردد. زرتشتیها از او حاجت میگیرند، مسیحیان نذر او میکنند، امشب بروید ببینید که از خانهی ارمنیها در میدان هفت تیر دسته بیرون میآید، برای حضرت أباالفضل علیه السّلام گوسفند میکشند. هیچ کسی را ناامید نکرده است، ما را هم ناامید نمیکند. امّا مصیبت حضرت عبّاس علیه السّلام از اعظم مصائب است. در روز عاشورا سه بدن است که به هم ریخته است. اوّلین بدن، بدن علی اکبر علیه السّلام بود. وقتی سیّد الشّهداء علیه السّلام کنار بدن علی اکبر خود آمد، دید بدن ارباً ارباً شده است، صدا زد: «یَا فِتیانَ بَنی هَاشِم هَلُّموا» جوانان بنی هاشم بیایید «إحْمِلُوا نَعشِ أَخیکُم إلى الْفُسْطاطِ» بیایید جنازهی شهید من را ببرید. اینجا به امام حسین علیه السّلام کمک کردند. از سیّد بحر العلوم پرسیدند: آقا سیّد الشبهداء تمام بدنها را آورد، شهیدی را در جبهه، در میان دشمن نگذاشت. چرا بدن علمدار خود را نیاورد کنار نهر علقه گذاشت؟ سؤال دوم این بود آقا میگویند: أباالفضل قد بلند بود، رشید بود، رشیق بود، اینقدر قد او بلند بود که از دور همه میدیدند، همه با انگشت اشاره میکردند، میگفتند: ماه بنی هاشم دارد میآید، این قد بلند، این قد رسا، این قهرمان، این یل امّ البنین با این قد رسا، اگر کسی به آن سرداب مقدّس کنار علقمه برود و در آنجا قبر عبّاس را ببیند، باور نمیکند که این قبر، قبر یک پهلوان است. آدم اگر از قبل ذهنیّت نداشته باشد، فکر میکند این قبر که یک قبر کوچکی است، قبر علی اصغر است. سیّد بحر العلوم اینقدر گریه کرد، از هوش رفت، وقتی به هوش آمد گفت: مگر نمیدانید دستهای عموی من قطع شده بود، لشکر جرأت کرد، دور او را گرفتند، یکی با شمشیر میزند، یکی با نیزه میزند، یکی با چوب میزد، این قدر ضربت بر بدن نازنین حضرت أباالفضل علیه السّلام زدند، وقتی ابی عبدالله علیه السّلام آمد، دیدند از ذو الجناح پیاده شد، چیزی را برداشته است دارد میبوسد، فکر کردند ورق قرآن است دارد میبوسد، جلو آمدند دیدند دست بریدهی أباالفضل است که دارد میبوسد. بالای سر آن بزرگوار آمد، میگویند: هنوز رمقی داشت، چشم خود را باز کرد، یک نگاه به صورت امام حسین علیه السّلام کرد، عرضه داشته باشد: آقا آرزو به دل من ماند. فرمود: آرزوی تو چه بود؟ ای کاش دست داشتم یک بار دیگر دست خود را به گردن شما میانداختم، امّا یک درخواست دیگر هم کرد. گفت: یا ابا عبدالله من را به خیمه نبر. آن شاعر عرب گفته است: ای زائر قبر أباالفضل اگر عبور تو به کنار ضریح عبّاس افتاد، «لَا تَذکُرَّنَ عِندهُ سَکینه» من از شما خواهش میکنم اسم سکینه را نبر. چرا؟ «فَإنَّها أوعَدهَا بِالمَاء» چون وعدهی آب داد امّا قسمت او نشد، از سکینه خجالت میکشد، اسم او را نبر. سر را به دامن گرفت، دست زیر بدن برد که بلند بکند همراه خود بیاورد، ولی وقتی دست را بالا آورد، دید بدن به هم ریخت، متلاشی شد، اینجا بود که «بَکَى بُکَاءً عَالِیاً» با صدای بلند گریه کرد. گفت: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی»[۱۹]…
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی محمّد، آیات ۴ تا۶٫
[۳]– سورهی نساء، آیه ۱٫
[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۳۲٫
[۵]– سورهی اعراف، آیه ۱۹۹٫
[۶]– سورهی فرقان، آیه ۷۲٫
[۷]– همان، آیه ۶۳٫
[۸]– سورهی مائده، آیه ۸٫
[۹]– سورهی ق
[۱۰]– الأمالی (للصدوق)، ص ۳۸۹٫
[۱۱]– سورهی معارج، آیات ۲۴ و ۲۵٫
[۱۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۱۳٫
[۱۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۴٫
[۱۴]– الأمالی( للصدوق)، ص ۳۸۹٫
[۱۵]– الأمالی (للصدوق)، ص ۳۸۹٫
[۱۶]– سورهی واقعه، آیه ۸۳٫
[۱۷]– سورهی بقره، آیه ۲۵٫
[۱۸]– سورهی آل عمران، آیات ۱۶۹ و ۱۷۰٫
[۱۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۴۲٫
پاسخ دهید