روز شنبه مورخ ۰۹ شهریور ماه ۱۳۹۸، اولین شب از مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در «هیات حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه» خیابان پیروزی تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
- تسلیت به مناسبت ماه محرم
- ویژگی شخصیّتی مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی
- شیفتگی حاج آقا مصطفی به آقای سیّد عبد الکریم کشمیری
- بار معرفتی و بار عرفانی دعای یستشیر
- اصرارآمیز بودن خواص آیه الکرسی
- عذاب دادن کفّار با عمل آنها
- مالک مُلک بودن همگان به دست خدای متعال
- تعلّقات دنیوی علّت سخت جان دادن
- ذلیل و عزیز بودن از سوی خدای متعال
- تکمیل شدن همهی مراحل زندگی با یک نظم خاصّی از سوی خدای متعال
- حفاظ و مقدّر بودن اجل
- نوشتن دستور العمل عمر امامان در صحیفهی آنان
- جلال و مقامت حضرت مسلم در نزد امام حسین علیه السّلام
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرسَلین طبیبِنَا حَبیبِنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی القَاسِم مُحَمَّد وَ آلِهِ المَعصُومین سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی العَالَمین عَجَّلَ اللهُ فَرَجَه وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ نُصرَتَه وَ رِضاهُ وَ رأفَتَه وَ دُعائَهُ وَ خَیرَه وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أجمَعینَ».
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ».[۳]
تسلیت به مناسبت ماه محرم
حلول ماه عزای سالار شهیدان، حضرت ابا عبدالله الحسین را به محضر شریف ارباب خود حضرت حجّت أرواحنا له الفداه و به شما مات گرفتگان و در عزا نشستگان تسلیت عرض میکنم. پروردگار عزیز بشر را بدون با مشورت خود ما آفرید. یک دعایی در مفاتیح است که مؤمنین با این دعا خیلی صفا میکنند.
ویژگی شخصیّتی مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی
مرحوم آیت الحق آقای سیّد عبد الکریم کشمیری أعلی الله مقامه الشّریف از اولیا و اوتاد الهی بود، امام راحل رضوان الله علیه، سلام الله علیه در آن سنواتی که در نجف اشرف خدا بود، در غالب تبعید بود ولی علی دعوت کرده بود، آقازادهی مرحوم امام، حاج آقا مصطفی آدم عجیبی بود، ناشناخته ماند و ناشناخته رفت. امام فرمود: امید من بود، هم فقیه بود، هم عارف بود، هم مفسّر بود و در تمام رشتهها آثار علمی او را دیدم را میگویم، همینطور نیست و مجتهد بود، در نجف اشرف درس خارج میگفت، با همهی این شئون علمی و آقازادگی که داشت به اندازهی بچّهی یک مستخدم برای خود یال و کوپال نداشت. دنبال خراباتیها بود.
آیت الله ناصری اصفهان که خدا به ایشان هم دوام عمر بدهد، اینها را خدا از ما نگیرد اینها برکات روی زمین هستند، ایشان میگفت: من روز جمعهای بود از منزل بیرون آمدم، با حاج آقا مصطفی برخورد کردم، من به ایشان گفتم کجا میروید؟ گفتم: دارم به منزل آقای مدنی میروم. مرحوم شهید مدنی روضه داشتند به آنجا میروم، شما کجا میروید؟ گفتم: ما هم اگر خدا بخواهد… گفت: نه، من گفتم که شما هم بگویید. گفت: من دارم میروم منزل آقای سیّد محمد کشمیری، پسر آیت الحق، آقای سیّد مرتضی کشمیری که آن هم جزء اهل باطن و زبدههای اهل سیر و سلوک بود، مرده زنده کرده بود، کار حضرت مسیح کرده بود، آدم خیلی فوق العادهای بود.
(آقای سیّد مرتضی کشمیری وقتی به منزل هم میآمد کفشهای خود را برمیداشت و پیش خودش در اتاقی میبرد، کنار میگذاشت موقعی که میخواست بیرون بیاید باز هم با خودش میآورد، میگفت من نگران هستم، دختران فاطمی زحمت من را میکشند، پیش مادرم خجالت میکشم،- دخترهای خودش را میگفت- میترسم کفشهای من را جفت کنند، این برای دختران حضرت زهرا سلام الله علیها زحمت شود. هم طاقت خجالت کشیدن پیش مادرم حضرت زهرا را ندارم.)
گفت با حاج آقا مصطفی به منزل آقای سیّد محمد کشمیری، پسر این آقای سیّد مرتضی کشمیری رفتیم. گفت: این حاج آقا مصطفی وقتی رسید، سلام کرد و جلو رفت، زانو به زانوی ایشان نشست، خم شد و دست سیّد محمد را بوسید، صورت خود را روی دست آقای سیّد محمد گذاشته بود و برنمیداشت. خوشا به حال امام و یک چنین فرزندی، مجتهد باشد، آقازاده باشد، مدرس درس خارج باشد، ولی اینقدر خاکی باشد، اینقدر عاشق اولیای خدا باشد، اینقدر بریدهی از مظاهر دنیا باشد. خداوند متعال به اینها یک چنین توفیقاتی داده است.
شیفتگی حاج آقا مصطفی به آقای سیّد عبد الکریم کشمیری
حاج آقا مصطفی از جمله خراباتیهایی که دل از او برده بود آقای سیّد عبد الکریم کشمیری بود. پیش پدر خود حضرت امام مرتّب از فضایل آقای سیّد عبد الکریم مطالب نقل میکرد. امام خیلی دیرباور بود، بر خلاف مردم که خواب کسی را درست تعبیر کنند یا از دل کسی خبر دهند فوراً دستپاچه میشوند بعد سر میسپارند، بعد هم فساد از آن درست میشود؛ چون حق و باطل ریاضت اثر دارد، هر کسی فکرخوانی خوبی کرد، نیّتخوانی کرد دلیل بر عدالت او نیست، دلیل بر ارزش الهی او نیست.
این مرتاضهای هند گاهی در یک ماه یک خرما میخورند، در اثر ریاضت به جایی میرسند نگاه به قطار میکنند، با نگاه قطاری که در حال حرکت است را نگاه میدارند، مشرک هم است، اصلاً خدا را هم قبول ندارد، روح انسان یک ظرفیتی دارد هر چه آدم تعلّقات دنیوی خود را کم کند روح قدرت پیدا میکند و آدم کارهای فوق العاده را میتواند انجام بدهد، امام هم باور نمیکرد.
یک کسی پیش حضرت امام رفته بود، گفته بودند آقا ایشان اهل تشرّف است، خدمت امام زمان میرسد، از سوابق و شواهد او خدمت امام گفتند. امام فرموده بود من یک چیزی را گم کردم و در آن نوشتهی من که گمشده است، یک مطلبی است، ایشان از امام زمان بپرسد که آن گمشدهی من چه بوده است و آن مطلبی که من دنبالش هستم چیست. اگر جواب درست آورد ما هم میبینیم این هم آدم است، ولی رفت دیگر نیامد.
حاج آقا مصطفی با اینکه نسبت به آقای سیّد عبد الکریم خیلی اصرار میکرد، دل امام خیلی نرم نبود. یک بار خودش به حاج آقا مصطفی میگوید مصطفی! من یک خوابی دیدم، به این آقا سیّد عبد الکریم که خیلی به او علاقه داری بگو که خواب من را بگوید که من چه خوابی دیدم و تعبیر خواب من چیست. ایشان هم به آقای سیّد عبد الکریم گفته بود حضرت آقا خواب دیدند، دوست دارند شما خواب ایشان را بگویید و تعبیر خواب را هم بگویید.
مرحوم آقای سیّد عبد الکریم گفته بودند پدر شما خواب دیدند از دنیا رفتند، وقتی که ایشان را غسل دادند، کفن کردند، داخل تابوت گذاشتند، بردند وارد قبر کردند و در لحد که گذاشتند، زیر دندههای او سنگهای تیزی است و باعث آزردگی حضرت امام شده است. به محض اینکه این ناهنجاری قبر را لمس کرد، وجود نازنین امیر المؤمنین علیه السّلام حضور پیدا کردند.
حضرت امیر علیه السّلام قدم در قبر گذاشتند و قبر ایشان را صاف کردند، آن سنگی که مزاحم بود را از بین بردند. این خواب پدر شما است، امّا تعبیر خواب ایشان این است که پدر شما در این انقلاب پیروز میشود و زمامدار انقلاب میشود و چون عارفی که در عرش سیر میکند، زمامداری دنیوی که به دست میآورد مثل اینکه خود را داخل قبر کرده است، مقامات عرفانی خیلی بالاتر از این مسائل دنیوی است. وقتی زمامدار میشود، رهبر انقلاب میشود دشمنان موانعی ایجاد میکنند که پرس میشود، فشار میآورند ولی عنایت امیر المؤمنین این موانع را برطرف میکند و راه انقلاب صاف میشود.
این را گفتم که هم یک مقداری شما مؤمنین، شهید دادهها، امیدواران به ظهور امید شما بیشتر باشد که عنایت امیر المؤمنین علیه السّلام به این انقلاب بوده و است. آقای بهجت که خدا ایشان را رحمت کند، میفرمودند: بعضی صلحا امیر المؤمنین را دیدند، حضرت امیر علیه السّلام فرمودند ایران خانهی ما است و ما هوای این خانه را داریم. پدر ما امیر المؤمنین است و این کشور ما خانهی امیر المؤمنین است، ما ریزهخوار مولای خود حضرت امیر علیه السّلام هستیم.
بار معرفتی و بار عرفانی دعای یستشیر
من خیلی منبری نیستم، دنبال اهل دل میگردم که یک مقدار انس بگیریم و إنشاءالله برای ما مفید باشد. این آقای کشمیری که ما گاهی خدمت ایشان میرسیدیم به ما میفرمودند: دعای یستشیر را زیاد بخوانید. در مفاتیح کنار دعای یستشیر، دعای مشمول است، خیلی بار معرفتی، بار اعتقادی و بار عرفانی دارد. دعای یستشیر به این جهت یستشیر گفته شده است برای اینکه در اوّل متن دعا دارد که خدایا حمد تو را که در امور دنیا با کسی استشاره نمیکنی، مستشار نداری، هر کاری انجام میدهی خودت انجام میدهی، کسی را به عنوان مستشار برای خود انتخاب نمیکنی.
«إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُُ»[۴] هیچ کسی شریک در ارادهی خدا نیست. مشیّت خدا، ارادهی خدا قاهر است، این چهار چیز را بعد از هر نماز بخوانید و إنشاءالله ما هم چیزهایی که بنا داریم به شما بگوییم از شما توقّع داریم که دعا کنید خود من هم عمل کنم. بعضی وقتها یک چیزهایی میگوییم که خود نمیتوانیم عمل کنیم. ۱۴:۲۶بعضی روزها را نمیتوانیم بگوییم و خجالت هم میکشیم. چیزهایی را پای منبریهای ما عمل میکنند و ما نتوانیم عمل کنیم.
اصرارآمیز بودن خواص آیه الکرسی
بعد از هر نماز حدیث صحیح هم در کتاب تفسیر ابومفتوح رازی و هم در مجامع روایی ما آمده است که اگر کسی بعد از هر نماز واجب یک آیه الکرسی بخواند. آیه الکرسی خیلی اصرارآمیز است، قدر بدانید و هیچ وقت قطع نکنید. در یک حدیثی دارد هر کسی بعد از هر نماز آیه الکرسی را بخواند، بزرگان ما مثل مرحوم آیت الله عظمی آقای اراکی رضوان الله تعالی علیه که خود من دیده بودم و حاج آقا موسی شبیری که یکی از مراجع فعلی ما است و آیت الله بهجت هر سه بعد از نماز دست خود را روی چشم میگذاشتند و آیه الکرسی را میخواندند. مقام معظّم رهبری را دیدم چون یک دست ایشان مشکل دارد، اینطور (اشاره) دست خود را روی چشمانش میگذارد و آیه الکرسی را بعد از نماز میخواند. روایت است کسی بعد از هر نماز واجب آیه الکرسی را بخواند مردن همانا و وارد بهشت شدن همانا. بین او و بهشت فقط مرگ فاصله است. آیه الکرسی را خیلی قدر بدانید.
دوم آیهی شهادت که در سورهی مبارکهی آل عمران است، حدود آیات ۱۱۵ تا ۱۲۵ در همین محدودهها است.۱۶:۰۶ «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُُ»[۵]، «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ ..»[۶] تا آخر آیه. سوم آیهی مبارکهی «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ»[۷] من بیشتر در این صحبت خود میخواهم سر این سفرهی این آیه باشد. «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ * تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍٍ» ترجمه را دقّت بفرمایید حبیب من! پیغمبر من! بگو به بندگان من که الله مالک این مُلک است، فرمانی جز خدا وجود ندارد. باطن این عالم مُلک، عالم ملکوت است، ولی شما که فعلاً در عالم مُلک هستید، این عالم مُلک مالکی جز خدا ندارد، اگر یک وقت دیدید که فرعونی آمد، ترامپی آمد، رضاشاهی آمد، تصوّر نکنید اینها مالک مُلک هستند، خدا برای آنها دامی گذاشته میخواهد عذاب کند.
عذاب دادن کفّار با عمل آنها
همین حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس ابن زیاد فرمود: تو تصوّر کردی خدا به تو مهلت داده است، خدا تو را دوست دارد؟! این آیه را نخواندی؟! «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً»[۸] خدا در صریح قرآن خود فرمود: کفّار گمان نکنند که ما به اینها مهلت میدهیم، این مهلت به نفع آنها است، نخیر ما این مهلت را دادیم تا پروندهی آنها تکمیل شود، میخواهیم آنها را عذاب کنیم ولی به عمل آنها عذاب میکنیم، به ظلم عذاب نمیکنیم. میدان دادیم تا پیمانهی ظلم آنها را کامل کنیم. بنابراین هر کسی رئیس جمهور میشود، نخستوزیر میشود، قاضی میشود، اینها دلیل بر این نیست که خدا هم او را دوست داشته این را به او داده است، گاهی بدبختی او است ای کاش نمیشد، این همه وزر و وبال درست نمیکرد، اینقدر گناه را شایع نمیکرد.
مالک مُلک بودن همگان به دست خدای متعال
«قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ»[۹] مالک مُلک خدا است «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ» خدا مُلک را، سلطنت و حکومت را به هر کسی که بخواهد میدهد. گاهی به سلیمان میدهد، به داود پیغمبر میدهد، به دانیال پیغمبر میدهد، به حضرت ابراهیم میدهد، به محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میدهد، به اعجوبهی عالم امیر مؤمنان، امام المتّقین میدهد و گاهی هم به معاویه و به یزید میدهد. هر دو امتحان است، خدا آن را حجّت و برای این هم اتمام حجّت میکند.
«قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ» مالک ملک خدا است، هر کس به دست آورده است خدا به او داده است، امّا نتیجه یکی نیست، هر کسی یک نتیجهای از این امتحانات میگیرد. «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ» نزع میکنند، افرادی هستند وقتی به سلطنت میرسند، به موقعیّت میرسند، به مقام میرسند، پستی پیدا میکنند، اینها میچسبند، خدا هم اینها را میکَند. فرمود: اگر خواستید مرگ شما راحت شود دل از دنیا برکَنید، دل به بچّهی خود بسته باشید، به حجرهی خود بسته باشید، به مال و سپردهی خود بسته باشید، به همسر خود وابسته باشید مرگ شما تلخ میشود. جان دادن را نزع میگویند. چرا نزع میگویند؟ برای اینکه آدم دل نمیکَند. وقتی دل نمیکَند ملائکه میکَنند، همان جا است که مرگ تلخ میشود، میگویند جان دادن خیلی سخت است.
تعلّقات دنیوی علّت سخت جان دادن
علّت سخت جان دادن علاقهی به دنیا است، تعلّقات دنیوی است، اگر تعلّقات دنیوی نباشد مرگ خیلی شیرین است. آقای بهجت چون دل به دنیا نداده بود این تعبیر را فرمودند: مرگ برای مؤمن از علوّ لذّات است. یعنی در میان لذایذ هیچ چیزی مثل مرگ برای مؤمن لذیذ نیست، اینقدر شیرین است.
«وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ» عزّت به دست خدا است، هیچ کسی نمیتواند کسی را ذلیل کند، عزّت را خدا میدهد «وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ» آدم تصوّر میکند با ثروت عزیز میشود، میبینید بعضی ثروتمند شدند و ثروت چطور آن ها را رسوا کرد، به پای اعدام هم رفتند.
یک بندهی خدایی به ما مراجعه کرده بود، میگفت در زمان یکی از رؤسا من زندانی شدم، دو ماه انفرادی من را نگاه داشتند. آنجا هر چه فکر کردم دیدم این ثروت باعث بدبختی من است، به خاطر پولداری خود به زندان افتادم. حالا خدای متعال به او توجّه کرده بود که میفهمید، به خاطر پولداری خود به زندان افتادم ولی شاکر هستم که آنجا با نهج البلاغه آشنا شدم. بعد هم گاهی «وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ»[۱۰]. «وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»[۱۱] نه منصب آدم را عزیز میکند، نه پول آدم را عزیز میکند و نه سر و صداهای مقطعی آدم را عزیز میکند.
ذلیل و عزیز بودن از سوی خدای متعال
خدا بزرگ ما آیت الحق، آیت الله بهاء الدینی أعلی الله مقامه الشّریف را رحمت کند که از اوتاد الهی بود، ایشان میگفت بعضی از آخوندها را راه میاندازند، تصوّر میکند که او را خیلی دوست دارند، در حالی که او را بهانه قرار داده که خودش به مقصد برسد، مدام شعار میدهند، بزرگ میکنند بعد هم میبینید کار خود را انجام میدهند، وزر و وبال خود را…۲۴:۰۰٫ شلوغ بودن اطراف و این سر و صداها دلیل بر عزّت و ذلّت نیست، ذلّت را خدا میدهد، عزّت را هم خدا میدهد. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ»[۱۲] مؤمن باشید عزیز هستید.
«وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ»[۱۳] خیر فقط به دست خدا است. «(و هو) إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» خدا در هیچ کاری درمانده نمیشود، هر کاری بخواهد انجام بدهد قدرت آن را دارد. خدا قدرت مطلق است، به این خدا تکیه کنید، خدا ناتوان نیست، هر جا درمانده شدید شما درمانده هستید، خدای شما که درمانده نیست. «(و هو) إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ».
ما این حرفها را میگوییم سابقاً هم میگفتیم، ولی در آن تجربه است، تئوری نیست، ذهنیّت نیست، هشت سال ما با همهی دنیا جنگیدیم. هیچ چیزی نداشتیم، نه موشکی داشتیم و نه جتی داشتیم، مقابل ما چه کسی بود و چه داشت، همهی دنیا بود، شوروی بود، آمریکا بود، همهی قدرتهای اتمی بودند، ثروت دنیای عرب بود، همه با ما جنگ داشتند. در حملهی آمریکا به طبس چه کسی دفع کرد؟ ما این قدرت نماهای خدا را، این نوازش خدا را نسبت به شیعیان امیر المؤمنین در مملکت… خدا چه زمانی برای ما کم گذاشته است که امروز به در خانهی آمریکا و اروپا را بزنیم و بعد هم ما را فریب دهند دوباره سراغ آنها برویم. دین و عزّت خود را، استقلال خود را رها کنیم «بِیَدِکَ الْخَیْرُ (و هو) إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» خدا بر همه چیز قادر است.
تکمیل شدن همهی مراحل زندگی با یک نظم خاصّی از سوی خدای متعال
«تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ»[۱۴] چه حکمتهایی، اگر همیشه شب بود زندگی چه لذّتی داشت، اگر همیشه روز بود آدم چه موقع میخواست نفسی بکشد، این خدا است که از درون روز، شب را بیرون میکشد و از درون شب، روز را بیرون میکشد، همه چیز را با یک نظمی برای زندگی شما تکمیل کرده است. «وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ» خاک مُرده را تبدیل به گیاه زنده میکند، آن را تبدیل به گوشت آدم میکند، گوشت را تبدیل به نطفه میکند، از نطفه آدم میسازد، از این مرده، زنده بیرون میکشد. بعد هم همین بدنی که جان دارد میمیراند تبدیل به خاک میکند. این زندهای که زنده بود حالا دیگر زنده نیست. بنابراین همه کار به دست خودش است، همه کار به دست پروردگار عزیز و خبیر است. حالا که مُلک به دست او است، حیات و ممات به دست او است، ذلّت و عزّت به دست او است، حواس شما باشد این مرگ یک حقیقتی است تحت مشیّت خدا است، ما عقربهی مرگ را نه میتوانیم جلو بیاوریم و نه میتوانیم عقب ببریم «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»[۱۵].
حفاظ و مقدّر بودن اجل
در روایت دارد «الأجل حارث الموت» اجل خودش حفاظ است، چون خدا اجل را برای ما مقرّر کرده است باید خاطر جمع باشیم تا اجل ما نیامده هیچ کس نمیتواند من را بکشد. حتّی اگر بخواهیم خود را هم بکشیم تا آن لحظهی اجل نرسیده باشد خودکشی اثر نمیکند، امّا وقتی عقربهی اجل رسید آن وقت دیگر تمام دنیا هم جمع شوند، تمام اطبا هم بیایند نمیتوانند ما را از چنگ مرگ نجات بدهند.
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ»[۱۶] این مقدّمه بود که به شما عرض کنم تمام این شهدایی که از صدر عالم، از هابیل گرفته تا شهدای دفاع مقدّس ما همهی اینها اگر شهید هم نمیشدند قطعاً میمردند، عمری بیش از آن خدا برای اینها ننوشته بود، اجل محتوم است، اجل مقدّر است، اجل به دست خدا است به دست کسی نیست. لذا چون اجل به دست خدا است ما باید از اجل نترسیم و در برابر ظلم و فساد و هرزگی و فحشا مقابله کنیم و بدانیم هم رزق را خدا میدهد و با شجاعت ما و امر به معروف ما و نهی از منکر ما روزی کم نمیشود.
حالا راجع به روزی هم آیاتی که در وسعت رزق اثر دارد شبهای بعد إنشاءالله چند جمله خدمت شما عرض خواهیم کرد و هم راجع به اجل که دو نوع اجل داریم: اجل معلّق و اجل مسمی داریم. اجل مسمی برو برگرد ندارد، ولی اجل معلّق کم و زیاد دارد. خدا دو لوح دارد: یکی لوح محفوظ است، یکی لوح محو و اثبات است. «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»[۱۷] این عالم محو و اثبات با اعمال ما کم و زیاد میشود، گناه روزی را کم میکند، گناه زندگی را بیبرکت میکند، گناه زندگی را تلخ میکند، گناه زندگی را با تنگنا همراه میکند که فرمود: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى»[۱۸].
به خدا پناه میبریم، آدم به گونهای زندگی کند که چشم دلش کور باشد، نه دم جان دادن جمال علی را ببیند نه در شب اوّل قبر و نه در قیامت جمال پیغمبر را ببیند، کور محشور میشود. گناه آدم را کور میکند، ظلم آدم را کور میکند، حرامخوری آدم را کور میکند. بیناموسی آدم را کور میکند، ولی زندگی افرادی که اینطور گرفتار هستند، اینها اگر در ثروت هم باشند خدا به آنها تنگ میگیرد، همه چیز دارد ولی دنیا برای او تنگ است «فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى». حالا با رفتن شهدای ما به جبهه از عمر آنها کم نشده است، والله اگر به جبهه هم نمیرفت پشت جبهه یا سرطان میگرفت میمُرد یا تصادف میکرد از بین میرفت.
نوشتن دستور العمل عمر امامان در صحیفهی آنان
لذا این حرکت حضرت سیّد الشّهداء به سوی کربلا… اوّلاً امام حسین علیه السّلام مثل همهی امامان ما دارای صحیفه است. در کافی شریف که یکی از کتب اربعهی شیعه است و از معتبرترین کتابهای ما است، در این کتاب شریف یک باب است که هر امامی از جانب خدا صحیفه دارد، خدا دستور العمل عمر او را نوشته است. اگر جبهه میرود خودش مثل مجتهد نیست که بنشیند آیات و روایات را جمع کند و نتیجه بگیرد، بگوید من اجتهاد کردم، نه دستور خود خدا است. او با اجتهاد نیست، او با وحی الهی، با الهام الهی است.
زندگی همهی امامان ما دیکته شده است، مجبور نیستند ولی خدا نسخهی زندگی آنها را از اوّل تا آخر خودش پیچیده است و در جریان کربلا نه برای امام حسین خدا نسخه پیچیده است که برای این مجموعهای که با امام حسین بودند، همه را خدا برنامهریزی کرده است. حضرت زینب سلام الله علیها آیندهی خود را تا آخر در آن نسخه دیده بود و کنار جنازهی شریف برادر بزرگوار خود که… حضرت سجّاد را دید دارد جان میدهد، آمد «۳۳:۲۸یا بقیه الماضین» «فَفِی الْبَاقِی مِنَ الْمَاضِی»[۱۹] این چه حالی است؟ مگر خود ما قبول نکردیم، خدا به اینها نشان داده بود، اینها قبول کرده بودند، تمام این چیزهایی که پیش آمد برای حضرت زینب هیچ کدام تصادفی نبود، همه را میدانست. لذا حضرت سجّاد فرمود: «وَ أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَهٌ غَیْرُ مُعَلَّمَهٍ فَهِمَهٌ غَیْرُ مُفَهَّمَهٍ».
جلال و مقامت حضرت مسلم در نزد امام حسین علیه السّلام
این مقدّمهای بود امسال حوالهی امام حسین این بوده که ما اینجا نوکری کنیم، امیدوار هستیم با اخلاص شما برای ما هم چیزی بماند. شب اوّل معمولاً از غربت حضرت مسلم مؤمنین سوز پیدا میکنند، به یاد حضرت مسلّم اشک میریزند، چقدر برای امام حسین عزیز بود. نامه نوشت به مردمان کوفه که نامههای شما را خواندم، دعوتهای شما را دیدم، به سوی شما برادرم، پسر عموی خود را، معتمدم را، از اهل بیتم را فرستادم، پنج مدال برای حضرت مسلم، یکی برادر امام حسین، چه رتبهای دارد که امام حسین او را برادر خودش میداند. مسلم پسر عموی من است، سوم از اهل بیت من است، طاهر و پاک و پاکیزه است، از خانوادهی من است، چهارم مورد اعتماد من است، بوی عصمت میدهد.
با این همه جلالات و مقاماتی که دارد وقتی به کوفه آمد، ۱۸ هزار نفر با مسلم بیعت کردند، امّا وقتی عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه وارد کوفه شد، شرایطی را پیش آورد، عشایر را در دار الأماره جمع کرد و همه را با تهدید و تطمیع خرید و حضرت مسلم چهار هزار لشگر تا درِ دار الأماره برای جنگ آورد ولی اینها متفرق شدند. در موقع نماز حدود ۵۰۰ نفر با حضرت مسلم نماز خواندند ولی وقتی نماز عشاء را تمام کرد، دید یک نفر در مسجد نمانده است. یکّه و تنها در کوچههای کوفه آمد «و هو یتلدد فی ازقه الکوفه»، «على وجهه یتلدّد فی أزقّه الکوفه»[۲۰] سرگردان بود، هیچ دری به روی او باز نبود، شهر حکومت نظامی شده بود، سر چهارراهها مأمورین ایستاده بودند، هر آدم مشکوکی را تعقیب میکردند، آمد در یک گوشهای، پشت یک دری در یک کوچهای سر به دیوار گذاشت، پسر طوعه بیرون رفته و نیامده است، شنیده شهر شلوغ است مدام بیرون میآید، خدا به داد دل این خانوادههایی که مفقود الأثر دارند برسد، چشم به راه هستند.
مدام میآید به کوچه نگاه میکند، میبیند یک غربی اینجا سر به دیوار گذاشته است، گفت: ای مؤمن! مگر خبر نداری شهر به هم خورده است، هر آدم مشکوک و مجهولی را میگیرند، تو چه کسی هستی؟! مگر خانه نداری، مگر زندگی نداری؟ فرمود: نه، من در این شهر خانه ندارم. گفت: شما چه کسی هستید؟ گفت: من مسلم بن عقیل هستم، من نمایندهی امام حسین هستم. عرض کردند: «البیت بیتک و أنا أمتک» خانه خانهی شما است، من هم کنیز شما هستم.
مسلم تا صلح در حال عبادت بود، امّا پسر این بانو فرد خود فروختهای بود، آمد تا مطّلع شد، رفت خبر داد، لشگر آمدند، شنیدهاید فقط برای سوز دارم میگویم مسلم شجاعانه وارد معرکه شدند، عدّهای را به درک واصل کرد، او را فریب دادند، اماننامه به او ارائه کردند، شمشیر را از او گرفتند، خلع سلاح کردند. دست شیری را بسته، شیر را در قفس انداخته، به دار الأماره آوردند. حضرت مسلم گریه میکرد، نانجیب به او زخم زبان زد، گفت: کسی که اهل گریه است نباید به این میدانها بیاید، گفت: نانجیب من برای خود گریه نمیکنم، من برای حسین گریه میکنم. من نامه نوشتم آقا بیا، امّا با اینکه شمشیر لب مبارک او را بُریده بود، دندانهای ایشان با شمشیر آسیب دیده بود، نتوانست آب بخورد، دندانها داخل آب ریخت، وقتی او را بالای بام بردند از آنجا دیدند به طرف مکّه روی کرد و گفت: «السَّلامُ عَلَیکَ یا ابا عبدالله». آخرین سخنی که از زبان حضرت مسلم شنیدند سلام به امام حسین بود، امّا سیّد الشّهداء هم جبران کرد، وقتی تمام یارانش کشته شد، در میان معرکه به نیزهی غریبی تکیه زد، «هل من ناصرٍ» گفت یک نفر به او لبیک نگفت، وقتی دید دیگر کسی مرد نیست که به یاری حسین بیاید، رو به شهداء کرد، اوّلین کسی که نام برد صدا زد «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَهَ یا بُریر، یا زُهِیر یَا مُسلِم یا حَبیب مَالی انادیکُم فلا تجیبونی» شما که اینطور نبودید، هر وقت صدا میزدم همه لبیک میگفتید، حالا چه شده است که من صدا میزنم جواب نمیدهید. در روایات دارد بدنهای شریف اینها تکان خورد و اینها لبیک گفتند، سیّد الشّهداء فرمودند: آرام بخوابید، من به دنبال شما میآیم.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
پایان
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– سورهی توبه، آیه ۱۱۱٫
[۴]– سورهی یس، آیه ۸۲٫
[۵]– سورهی آل عمران، آیه ۱۸٫
[۶]– همان، آیه ۱۹٫
[۷]– همان، آیه ۲۶٫
[۸]– همان، آیه ۱۷۸٫
[۹]– همان، آیه ۲۶٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۲۱۶٫
[۱۱]– سورهی آل عمران، آیه ۲۶٫
[۱۲]– سورهی منافقون، آیه ۸٫
[۱۳]– سورهی آل عمران، آیه ۲۶٫
[۱۴]– همان، آیه ۲۷٫
[۱۵]– سورهی اعراف، آیه ۳۴٫
[۱۶]– سورهی جمعه، آیه ۸٫
[۱۷]– سورهی رعد، آیه ۳۹٫
[۱۸]– سورهی طه، آیه ۱۲۴٫
[۱۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۱۶۴٫
[۲۰]– وقعه الطف، ص ۱۲۶٫
پاسخ دهید