مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام روز شنبه مورخ ۲۴ شهریور ۱۳۹۷ در مسجد امام بازار تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
ضرورتِ وجودِ حجّتِ خدا بر روی زمین
«یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»[۲]
مسئلهی وجودِ حجّتِ خدای متعال و پناهگاهِ کائنات جزوِ ضروریّاتِ مکتبِ تشیّع است، ما روایاتِ فراوانی داریم که اگر حجّت خدای متعال روی زمین نباشد زمین موج میزند و همهی سکنهی خود را نابود میکند، در برخی عبارتها آمده است: «لَوْ لَا الْحُجَّهُ لَساخَتِ الْأَرْضُ بِاَهْلِها»[۳] یعنی زمین اهلِ خود را فرو میبرد.
از دیدگاهِ قرآن کریم آیاتی داریم که دلالتِ بر استمرارِ وجودِ حجّتِ خدای متعال بر روی زمین دارد.
یکی آیهی خلافتِ اول خلیفهی خدای متعال حضرت آدم هست که خدای متعال منحصر به حضرت آدم مطرح نفرموده است، فرموده است: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»[۴]، بصورتِ فعلِ ماضی و مضارع هم نفرموده است، خدای متعال صفتِ خود را فرموده است، من این کاره هستم، «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»، یعنی تا خدای متعال خداست و تا زمین زمین است، خدای متعال روی زمین نماینده دارد، «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً».
آیهی دیگری که در این رابطه دلالتِ روشن دارد و از آیاتی است که بر حسبِ روایت بر امامت و ولایت و وصایتِ بلافصلِ مولی الموالی امیرالمؤمنین سلام الله علیه دارد «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ ۖ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»[۵].
خدای متعال به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم خطاب میکند که تو فقط منذر هستی، تو انذار کننده هستی، تو هشدار دهنده هستی، تو بیدارگر هستی، اما دلبری برای جانِ توست که علی است! ما دلها را بدستِ امیرالمؤمنین علیه السلام هدایت میکنیم، «وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» خدای متعال میفرماید: هر قومی هدایتکنندهای دارد، این آیهی خیلی روشنی است که هیچ زمانی بر بشر نگذشته است و نخواهد آمد مگر اینکه یک مشعل فروزانِ هدایت برای بشریّت نورافشانی میکند و راهِ سعادت و بهشت را برای آنان هموار میسازد.
خداوند منّان آیهی دیگری در این رابطه فرمودند که «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»[۶]، روز قیامت ما هر ملّت و هر امّتی را با امامِ خودش میخوانیم، «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»، این نشان میدهد هر امّتی امام دارد و روز قیامت هم خدای متعال زمانی که میخواهد به پروندهی آنها برسد با امامِ آنها پروندهها مطرح میشوند، «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»، ما همهی تودههای مردم را بسویِ امامشان میخوانیم.
این هم یک آیهی روشن در موردِ اینکه هر امّتی در هر زمانی امام دارد، حال اینکه آیا به امام دسترسی دارد یا نه مربوط به خودش است، اگر زمینه داشت، اگر عطش داشت، اگر لیاقت داشت خدای متعال این آبِ گوارا را به او میرساند، اما اگر مریض بود و به آب علاقه نشان نمیداد و عطشِ باطنی نداشت برای چه خدای متعال بیاید امام را به او نشان دهد؟ این هست، خدای متعال طبیب را برای ما آفریده است اما مریضی که مرضِ خود را قبول ندارد، مریضی که بدنبالِ طبیب نیست معلوم است که از طبیب محروم میماند و آفتاب عالَم را روشن کرده است، کسی که چشمان خود را بسته است مسلّم است که نمیتواند از نورِ آفتاب استفاده کند؛ این یک مطلب که در رابطه با امام زمانمان ارواحنا فداه سه آیه در کلیّتِ امامت و وجودِ ولیّ و حجّتِ خدای متعال، آیات آیاتِ روشنی است.
خطرِ حسد
حالا این آیهای که من در آغاز سخن در محضر شما تلاوت کردم هم آیهی امید است و هم آیهی تکلیف و وظیفه است؛ حضرت یعقوب علیه السلام گرفتارِ حسدِ فرزندانِ خود نسبت به حضرت یوسف علیه السلام شدند، حضرت یوسف علیه السلام دارای کمالات بودند، دارای وجاهت بودند، دارای باطنِ نورانی و ظاهرِ وجیه بودند، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»[۷]، چون نورِ ایشان بالا بود، چون تقوای ایشان بالا بود، حضرت یعقوب علیه السلام هم جایگاهِ خاصّی برای منزلتِ معنوی و کرامتِ باطنیِ حضرت یوسف علیه السلام پیشبینی کرده بودند، فرزندان برنتابیدند، گفتند: چرا پدرِ ما یوسف را بیش از ما موردِ محبّت قرار میدهد، نشستند و توطئه کردند، امان از این حسد!
وجود مقدّسِ حضرت سجّاد سلام الله علیه در صحیفهی سجّادیّه دعایی دارند که در آنجا مهلکات را، رذایلِ اخلاقیای که مایهی نابودیِ بشر میشود، از اینها به خدای متعال پناه میبرند، یکی از این رذایلِ خطرناک که در طولِ عمرِ بشر در نسلهای مختلف آتش روشن کرده است و جامعه را به جنگ و فتنه وادار کرده است و انواعِ ظلمها و قتلها و غارتها با این غریزه و رذیله روشن شده است، فرمود: خدایا! به تو پناه میبرم از «غَلَبَهِ الْحَسَدِ»[۸]، «اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَهِ الْحَسَدِ» پروردگارا! من به تو پناهنده میشوم از اینکه حرص در وجودِ من بجوشد. اگر حرص نباشد زندگی این اندازه غصّه خوردن ندارد!
تلاش و سادهزیستیِ امیرالمؤمنین علیه السلام
وجود نازنین مولای ما امیرالمؤمنین علیه السلام مردِ کار بودند، مردِ تولید بودند، مردِ تلاش بودند، مردِ ایثار و احسان بودند، مزرعهای داشتند که آن را به کسی بنامِ «ابی معذر» سپرده بودند، حضرت واردِ مزرعهی خود شدند و فرمودند که میخواهم امروز اینجا آب جریان پیدا کند، لباسِ مبارکِ خود را کنار گذاشتند و کلنگ را بدست گرفتند، زمین را کندند و به یک سنگِ صخرهای رسیدند که کارِ کسی نبود که این سنگ را خورد کند، این بازوی خیبرشکنِ امیرالمؤمنین علیه السلام را میخواست، امیرالمؤمنین علیه السلام با ضربههای حیدری این سنگِ سختِ صخره را شکندند و از درونِ آن آب جوشید و فوران کرد و بالا آمد، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در اثرِ تلاش و زحمتی که برای شکاندنِ این سنگ و جاری کردنِ چشمه به خودشان متحمّل شده بودند عرق از پیشانیِ مبارکشان میریخت، عرقریزان و نفسزنان کنار آمدند و فرمودند: «ابی معذر» آیا غذایی داری که بخوریم؟ انسان زمانی که کار کند گرسنه میشود…
شرایطِ نامطلوبِ جامعه
یکی از بلاهای خانمانسوزی که جامعهی ما را گرفته است این است که تلاشِ بدنی نیست، هم غذاهای ما غذاهای سالمی نیست، خدای متعال میداند این مواد غذایی که این دشمنانِ ما به خوردِ ما میدهند چه موّادی دارد، این موّاد نگهدارندهای که به شیر و ماست میزنند، الآن میدانید که تعدادِ کثیری از کسانی که ازدواج کردهاند بچّهدار نمیشوند، ما مراجعاتِ اینطور بصورتِ مکرّر داریم که میگویند ما مدّتی است ازدواج کردهایم و صاحبِ فرزند نیستیم؛ از کجا میدانیم این غذاها چیست که به خوردِ ما میدهند!
همین هوا را هم آلوده کردهایم، مدیریّت از قدیم نبوده است، نه در زمانِ طاغوت بوده است و نه الآن! که محیطِ زندگی با محیطِ کارخانه با محیطِ تراوشِ اسید و کربن و … باید جدا باشد، جای آن جداست و جای محلّ زندگی هم جداست، نه شهردارها این فکرها را کردهاند و نه وزیرها و نه الآن! این اجازههایی که داده شد، این برجهایی که ساخته شد، این محیط را به یک زندان عمومی تبدیل کرده است، نه ترافیک برای انسان آسایشی گذاشته است و نه هوای پاک برای استنشاق داریم و نه غذای درستی داریم که اطمینان داشته باشیم، این از بُعدِ مادّیِ قضیّه!
معامله با خدای متعال
در بُعدِ معنوی هم این رباها، این کلاهبرداریها، این رشوهها، اینها پدرِ مردم را در میآورد، «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا»[۹]، خدایا! تو کریم هستی، تو با گذشت هستی، خدایا! با عدلِ خودت با ما رفتار نکن، ما طاقتِ آن را نداریم، چوبِ عدالتِ خودت را بلند نکن، تو مهربان هستی، تو با عفوِ خودت با ما برخورد کن…
الآن چند سال است که ماه مبارک رمضان بنده در مسجد آقا عزیزالله منبر میروم و این دههی اول محرّم هم چند سالی است که در این مسجد میهمانِ شما هستم، آن زمانی که شما نماز میخوانید یک نفر را به این معابر بفرستید تا عبور کند، ببینید چند مغازه بخاطرِ خدای متعال بسته است؟ ما هیچ حسابی برای خدای متعال باز نکردهایم، برای همه چیز برنامه داریم، علاقه داریم، حرص داریم، برای خدای متعال هیچ! گویا هیچ احتیاجی به خدای متعال نداریم.
در حدیث قدسی آمده است پروردگار متعال میفرماید: من با بندهام آنچنان (به تعبیر بنده) مهربانی میکنم که گویا جز این بنده بندهی دیگری ندارم، ولی بندهی من آنچنان با من نامهربانی میکند که گویا غیر از من خدای دیگری هم دارد!
یک خدا که بیشتر نداریم! کسی جای خدای متعال را نمیگیرد! اوّل رضای خدای متعال و بعد چیزهای دیگر! مسلّماً این کارها عوارض دارد، اینها مسئولِ رشوهخور برای ما بوجود میآورد، اینها مسئولینِ رانتخوار برای ما بوجود میآورد، عملِ خودمان است، این تازیانهی خدای متعال است که بر سرِ خودمان میخورد.
این است که استغفارمان زیاد بشود، تواصی به حق داشته باشیم، تواصی به صبر داشته باشیم، این بازاریانِ جوانی که تازه به دوران رسیدهاند، گاهی بعضی از آنها نه اهلِ خمس هستند، نه اهلِ حساب و کتاب هستند، نه اهلِ نماز جماعت هستند، نه اهلِ حضور در مساجد و پای منبرها هستند، اینها در آینده میخواهند مملکت را چه کنند؟ خدای متعال شماها را نگه دارد که پای این منبرها بزرگ شدهاید، وقتی که دورهی شما طی شد چه میخواهد بشود؟ کار در این مملکت میخواهد دستِ چه کسانی قرار بگیرد؟
این است که جای استغاثه است، جای گرفتنِ دامانِ امام زمان ارواحنا فداه است، «المستغاثُ بِکَ یابن الحسن»… آقا جان! عنایتی کنید، شما یک نگاه به این مملکت کنید تا شرایطِ ما تغییر کند و خدای متعال را از خودمان راضی کنیم.
سورهی یوسف سورهی اهل بیت علیهم السلام است
پروردگارِ عزیز در رابطه با حجّتِ خدای متعال به ما دستوراتی داده است، یکی از آنها جریان حضرت یوسف علیه السلام است، این سورهی یوسف درواقع سورهی اهل بیت علیهم السلام است، تبیین و شرحِ این سورهی یوسف سورهی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است، ظاهرِ آن حضرت یوسف علیه السلام است اما آینه است و در حال معرّفی کردنِ امام زمان ارواحنا فداه به ماست.
این بچّهها حسد کردند و توطئه کردند که کاری انجام دهند، گفتند: چه کنیم که این مانع را از پیشِ پای خود برداریم تا محبّتِ پدرمان به ما متمرکز شود، به این نتیجه رسیدند که با یک فریبی این بچّه را از دامانِ پدر دور کنند و او را سر به نیست کنند، بردند و به اعتقادِ خودشان یوسف را به چاه انداختند و بعد هم که عدّهای ایشان را به فروش رساندند و خیالِ این برادرها راحت شد.
همین بچّههای حسود چهل سال حضرت یعقوب علیه السلام را گریاندند، چهل سال پیغمبرِ زمان و رهبرِ آسمانی و پدرِ خودشان را چهل سال خون به جگر کردند، حضرت یعقوب علیه السلام چهل سال شب و روز نداشتند، در روایت داریم «البکائون خمسه»[۱۰]، آنهایی که زندگیشان گریه بوده است، نه اینکه زیاد گریه کردند، اصلاً کارِ آنها گریه بوده است پنج نفر هستند، اولین نفر حضرت آدم است، دوّمین نفر حضرت یعقوب علیه السلام هستند، سوّمین نفر خودِ حضرت یوسف علیه السلام هستند، چهارمین نفر بیبیجانمان حضرت زهرا سلام الله علیها هستند، پنجمین نفر هم امام زین العابدین علیه السلام است؛ کارِ آنها گریه بود.
حضرت یعقوب علیه السلام در فراقِ حضرت یوسف علیه السلام شب و روز گریه میکردند، این برای ما درس است، مگر شما یوسف ندارید؟ چون رونقِ آن خانه و جامعه حضرت یوسف علیه السلام بود، حسد باعث شد که از اینها غایب شدند؛ کارهای بدِ ماست که امام زمان ارواحنا فداه را به غیبت مبتلا کرده است، بنا نبود…
گاهی آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف با یک حسرت و غصّهای میفرمودند: چه کردهایم که بی صاحب شدهایم؟ چه کردهایم که صاحبمان دیگر به ما سر نمیزنند؟ خودمان کردهایم…
حسدِ فرزندان چراغِ این خانه را خاموش کرد و برکت را از این زندگی برد، چهل سال هر روز پسرفت داشتند تا به قحطی رسیدند، زمانی که به قحطی رسیدند حضرت یعقوب علیه السلام رو کردند به همین بچّههایی که با دستِ خودشان این گرفتاریها را ایجاد کرده بودند و خطاب کردند: «اذْهَبُوا»[۱۱]… با خانه نشستن و نق زدن به یکدیگر و یقهی یکدیگر را گرفتن و تقصیر را به گردنِ یکدیگر انداختن که مشکلی حل نمیشود، مشکل از آنجایی شروع شد که شما یوسف را تحمّل نکردید، امروز اگر این جامعه نایب امام زمان ارواحنا فداه را تحمّل کرد، یک نفر که یک نقطهی ضعف در زندگیِ گذشته و فعلِ خود ندارد، چهار پسرِ عالِم و مجتهد دارد و هر چهار نفرِ آنها مستأجر هستند، به جانِ این منبرِ امام حسین علیه السلام قسم که هر چهار نفرِ آنها مستأجر هستند، یک نفر از اینها خانه ندارند، زندگیِ خود حضرت آقا را… کسانی که از نزدیک خبر دارند و به ما خبر دادهاند گفتهاند: اگر مجموع زندگیِ آقا را جمع کنید بیشتر از یک وانت نمیشود.
مرحوم امام هم همینطور بودند، تا عمر داشتند در حسینیه زندگی کردند، قصرنشینی نکردند، وقتی هم وفات کردند هیچ چیزی نداشتند.
اگر ما این را تحمّل کردیم… قرنها شاهها آمدند و چه قصرها و چه عشرتکدهها و چه حرمسراها و چه پولها که در خارج و داخل داشتند، ملّت اینها را تحمّل کردند اما اگر حالا دو روز عمامهی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم را تحمّل کردند! این بشر نمیدانم «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ»[۱۲]، خودِ خدای متعال میفرمایدها! «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ» چقدر بناست که انسان نعمت نشناس باشد! نعمت را نبیند و زیر چکمهی دیکتاتورها نفس نکشد اما علی علیه السلام را تحمّل نکند! امام حسین علیه السلام را تحمّل نکردند، زیرِ بارِ یزید رفتند و هیچ چیزی هم نگفتند! بشر همیشه گرفتاریهای اینطوری داشته است!
حضرت یعقوب علیه السلام به اینها رو کردند و فرمودند: بروید خوشبختیتان را از همانجایی که بدبخت شدید شروع کنید، بدبختیِ شما از زمانی بود که حضرت یوسف علیه السلام را از خودتان بیرون کردید، حال بروید و او را برگردانید، «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ»، بروید تَحَسُّس کنید، یعنی او را حس کنید، یوسف نمرده است، یوسف وجود دارد، چهل سال است که مفقودالاثر است! اما حضرت یعقوب علیه السلام به آنها فرمودند که بروید و بگردید، اگر شما عطشِ یوسف را داشته باشید و سراغِ او را بگیرید… «آب کم جو تشنگی آور بدست» اگر تشنه باشید به دنبالِ آب میگردید، و کسی که بگردد پیدا میکند، اگر کسی به دنبالِ آب بگردد، اگر کسی به دنبالِ گمشدهی خود بگردد دسترسی پیدا میکند، اگر کسی پشتِ دری بایستد و رها نکند و در بزند بالاخره در باز میشود، روزنه باز میشود و رحمت به سوی شما میآید.
حضرت یعقوب علیه السلام فرمودند: «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ» به دنبال یوسف بروید، «وَلَا تَیْأَسُوا» این رفتنِ به دنبالِ یوسف نشانهی امید است، شما ناامید هستید که بیچاره میشوید، اگر امیدوار باشید خوراکِ خودتان را از زیرِ سنگ درمیآورید، خدای متعال از هرکجا که زیرِ این آسمان باشد به شما میدهد، اما ننشینید، بلند بشوید و تلاشِ خودتان را بکنید، کاری که از دستِ شما ساخته است را دریغ نکنید، «وَلَا تَیْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ».
داستانی از مرحوم ابوالوفای شیرازی و توسّل به حضرت صاحب الزّمان ارواحنا فداه
مرحوم سید علیخان مدنی شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف که صاحب کتاب «ریاض السّالکین» است هم عارف است و هم حکیم است و هم بهترین شرح بر صحیفهی سجّادیّهی امام زین العابدین علیه السلام را این سیّدِ بزرگوار نوشته است، ایشان هم «ریاض السّالکین» را نوشتهاند و هم کتابهایِ قیمتیِ دیگر، ایشان یک کتاب دعای کوچکی به نام «کلم الطیب» دارد، در این کتاب نوشته است: «ابوالوفای شیرازی» مورد غضبِ حاکمِ وقت قرار گرفت و او را بازداشت کردند و مأمورین گفتند که این حاکم قصدِ بدی نسبت به تو دارد، گویا بنا دارد تو را اعدام کند، او را به کرمان بردند و زندانی کردند و او متوسّل شد و گریههای زیادی کرد، در خوابِ خود حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را دید، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اگر شما مشکل دارید هر کدام از ائمه علیهم السلام یک مأموریّتِ ویژه دارند، اگر میخواهی با دشمن مقابله کنی دامانِ امیرالمؤمنین علیه السلام را بگیر و به ایشان متوسّل شو، اگر مشکلِ مادّی دارید به سراغ امام جواد علیه السلام برو و به امام محمّد تقی علیه السلام توسّل کن، اگر سرگردانی داری و آواره شدهای دامانِ امام رضا علیه السلام را بگیر، اگر مریض داری دامانِ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را بگیر، اما اگر از همه جا ناامید شدی و کارد به استخوان رسید صدا بزن «یا صاحب الزّمان اغثنی»!
گفتگویی بینِ «ابوالوفا» و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم رخ داد که حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از امیرالمؤمنین علیه السلام دفاع کرده است که جای خود، اما میگوید: همینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم این نسخه را به من دادند و دستِ من هم دیگر از همه جا کوتاه بود همینطور تا صدا داشتم فریاد زدم «یا صاحب الزّمان اغثنی»! «یا صاحب الزّمان ادرکنی»!
با صدای خود از خواب بیدار شدم، ناگهان دیدم که مأمور آمد و نامهی آزادیِ مرا به دستانِ من داد و من آزاد شدم.
«یا صاحب الزّمان اغثنی»، «یا صاحب الزّمان ادرکنی»…
روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام
امروز در مجالسِ عزای سیّدالشّهداء علیه السلام صاحب مجلس هم امام حسن علیه السلام است و هم امام حسین علیه السلام…
چه امام حسنی… چه یادگارهایی… این عبدالله چون خیلی حیاتِ پدر را درک نکرده بود خیلی عمویی شده بود، با اینکه بچّه بود در مدینه نماند و گفت: از عموی خود جدا نمیشوم و تا کربلا همراهِ عموی خود آمد… همهی عزیزان، برادرِ ایشان حضرت قاسم علیه السلام هم شهید شده بودند، سیّدالشّهداء علیه السلام در میدان جنگ میکردند، ولی تا نفس میگرفتند میآمدند و میگفتند: «لا حول و لا قوّه الا بالله» که اهلِ حرم صدای ایشان را بشنوند و بدانند که هنوز سایهی حضرت بر سرشان هست…
اما زمانی رسید که دیگر صدایی از عمو نیامد، بیطاقت بود و سراسیمه از خیمه بیرون آمد و بسوی قتلگاه میدوید اما عمّهجانِ ایشان بیچاره شده بودند، عبدالله میدوید…. امان از دل زینب… عمّهی خون جگر هم به دنبال عبدالله روان بودند، بالاخره رسیدند و عبدالله را در آغوش گرفتند و فرمودند: یادگارِ برادرم! امانتِ حسینم! نرو… این جمعیّت گرگصفت هستند و به تو رحم نمیکنند، یک جملهای گفت که امیدِ حضرت زینب سلام الله علیها را ناامید کرد، گفت: «وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّی»[۱۳]…. عمّه جان! مگر نمیدانی که من نمیخواهم بیعمو زنده باشم؟!…. بخدا از عموی خود جدا نمیشوم…
خودش را به گودیِ قتلگاه رساند، وقتی رسید که دید نانجیب شمشر روی عموی او کشیده است و میخواهد کارِ عمو را تمام کند، او کودک بود و شمشیر نداشت که از عمو دفاع کند، نیزه نداشت که به دشمن حمله کند، سپر نداشت، تنها سپری که داشت دستِ کوچکِ او بود… آن را مقابلِ شمشیرِ دشمن قرار داد، حرامزاده هیچ رحمی نداشت، دستِ عزیزِ حسن و حسین علیهما السلام را از بدن جدا کرد…
معمولاً وقتی بچّهها مشکل پیدا میکنند اگر پدر داشته باشند صدا میزنند: «بابا جان»، اگر عمو بجایِ پدر باشد عمو را صدا میزند، امه نه پدر داشت و نه عمو دیگر طاقتی داشت که از این عزیز دفاع کند، لذا فریاد برآورد: «یا امّاه» مادر…
بعضیها حدس میزنند که شرایط سخت شده بود و بیبی حضرت زهرا سلام الله علیها حاضر شده بودند، وقتی این بچّه جانباز شد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آغوش باز کرده بود و برای همین این آقازاده صدا زد مادر…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
علی لعنت الله علی القوم الظّالمین
پی نوشت:
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۷
[۳] بحار الانوار، جلد ۶۰، صفحه ۲۱۳٫
[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۰ (وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ)
[۵] سوره مبارکه رعد، آیه ۷ (وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ ۗ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ ۖ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ)
[۶] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۱ (یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَٰئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا)
[۷] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۳ (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ)
[۸] دعای هشتم صحیفهی سجّادیّه (اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَهِ الْحَسَدِ، وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ، وَ قِلَّهِ الْقَنَاعَهِ، وَ شَکَاسَهِ الْخُلُقِ، وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَهِ، وَ مَلَکَهِ الْحَمِیَّهِ وَ مُتَابَعَهِ الْهَوَى، وَ مُخَالَفَهِ الْهُدَى، وَ سِنَهِ الْغَفْلَهِ، وَ تَعَاطِی الْکُلْفَهِ، وَ إِیثَارِ الْبَاطِلِ عَلَى الْحَقِّ، وَ الْإِصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ، وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِیَهِ، وَ اسْتِکْبَارِ الطَّاعَهِ. وَ مُبَاهَاهِ الْمُکْثِرِینَ، وَ الْإِزْرَاءِ بِالْمُقِلِّینَ، وَ سُوءِ الْوِلَایَهِ لِمَنْ تَحْتَ أَیْدِینَا، وَ تَرْکِ الشُّکْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَهَ عِنْدَنَا أَوْ أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً، أَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً، أَوْ نَرُومَ مَا لَیْسَ لَنَا بِحَقٍّ، أَوْ نَقُولَ فِی الْعِلْمِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ نَعُوذُ بِکَ أَنْ نَنْطَوِیَ عَلَى غِشِّ أَحَدٍ، وَ أَنْ نُعْجِبَ بِأَعْمَالِنَا، وَ نَمُدَّ فِی آمَالِنَا وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ سُوءِ السَّرِیرَهِ، وَ احْتِقَارِ الصَّغِیرَهِ، وَ أَنْ یَسْتَحْوِذَ عَلَیْنَا الشَّیْطَانُ، أَوْ یَنْکُبَنَا الزَّمَانُ، أَوْ یَتَهَضَّمَنَا السُّلْطَانُ وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ تَنَاوُلِ الْإِسرَافِ، وَ مِنْ فِقْدَانِ الْکَفَافِ وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ شَمَاتَهِ الْأَعْدَاءِ، وَ مِنَ الْفَقْرِ إِلَى الْأَکْفَاءِ، وَ مِنْ مَعِیشَهٍ فِی شِدَّهٍ، وَ مِیتَهٍ عَلَى غَیْرِ عُدَّهٍ. وَ نَعُوذُ بِکَ مِنَ الْحَسْرَهِ الْعُظْمَى، وَ الْمُصِیبَهِ الْکُبْرَى، وَ أَشْقَى الشَّقَاءِ، وَ سُوءِ الْمَآبِ، وَ حِرْمَانِ الثَّوَابِ، وَ حُلُولِ الْعِقَابِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعِذْنِی مِنْ کُلِّ ذَلِکَ بِرَحْمَتِکَ وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.)
[۹] سوره مبارکه طه، آیه ۱۲۴ (وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَىٰ)
[۱۰] خصال، صفحه ۲۷۲، حدیث ۱۵ ( امام صادق علیه السلام : البکائون خمسه: آدم، و یعقوب، و یوسف، علیه السلام و فاطمه (سلام الله علیها) بنت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) و على بن الحسین علیه السلام. … اما فاطمه (سلام الله علیها) فبکت على رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) حتى تأذى بها اهل المدینه فقالوا لها: قد اذیتنا بکثره بکائک، فکانت تخرج الى المقابر – مقابر الشهدأ – فتبکى حتى تقضى حاجتها ثم تنصرف.)
[۱۱] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۷ (یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ)
[۱۲] سوره مبارکه عبس، آیه ۱۷
[۱۳] روضه الواعظین ابن فتّال نیشابوری، صفحه ٢٠٨ (وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ …. .فَقَالَ ع بِسْمِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ إِلَهِی تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ.ثُمَّ ضَعُفَ مِنْ کَثْرَهِ انْبِعَاثِ الدَّمِ …… فَلَبِثُوا قَلِیلًا ثُمَّ کَرُّوا عَلَیْهِ.فَخَرَجَ إِلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ ع فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ ع لِتَحْبِسَهُ فَامْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً وَ قَالَ لَا أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ إِلَى الْحُسَیْنِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَهِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا بِیَدِهِ فَبَقِیَتْ عَلَى الْجِلْدِ مُعَلَّقَهً فَنَادَى یَا عَمَّاهُ فَأَخَذَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ فَذَبَحَهُ. فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع اللَّهُمَّ إِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى حِینٍ فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَ اجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَداً وَ لَا تَرْضَ عَنْهُمْ أَبَداً)
پاسخ دهید