مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام روز یکشنبه مورخ ۲۵ شهریور ۱۳۹۷ در مسجد امام بازار تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ رضاهُ وَ رَأفَتَه وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ»
مقدّمه
یکی از دلایلی که برای ما روشنگر وجود انسان کامل بر روی زمین است و این مسئله جزو سنتهای دائمی خدای متعال است، خدای متعال بندگان خود را بیسرپرست نمیگذارد، خدای متعال بندگان خود را بیصاحب رها نمیکند، خدای متعال به بشر غریضه شهوت و غضب داده است که خطرناک است، علاقه به پول و ثروت داده که خطرناک است، حقد و کینهای که بشر دارد خطرناک است، روح ضعیفی که بشر دارد «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا وَإ ِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً» [۲] بشر موجود دستپاچه ای (عجولی) است، با دستپاچگی (عجله بیش از حد) خود را به خطر میاندازد و نابود میکند.
سرپرستِ ما
اگر خدای متعال بچهای بیافریند که هیچ چیزی از او ساخته نیست و آغوش و دامن مادر را برایش فراهم نکرده باشد که با رأفت و حکمت خدای متعال نمیسازد، ما هم که خیلی ادّعای عقلمان میشود گاهی کارهایی در زندگیمان کردهایم که هیچ بچّهای این کارها را در زندگی نمیکند، اگر خدای متعال یک لحظه انسان را رها کند، انسان معاملهای میکند که در عمر خود دیگر نمیتواند بلند شود، یک حرفی میزند که برای همیشه آبروی او میرود «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً»[۳] خدای متعال انسان را ضعیف خلق کرده است، چون ضعیف هستیم برای ما سرپرست قرار داده است، خدای متعال ما را بیسرپرست قرار نداده است.
در این رابطه یکی آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ»[۴] است که اصلاً تعبیر، تعبیرِ سرپرست است، ولیّ ما سرپرست ما است، صاحب ما است، تربیت کنندهی ما است. «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ»، «ذِکْرُ عَلِیٍّ عِبَادَهٌ»[۵]، «حُبُّ عَلِیٍّ عِبَادَهٌ»[۶]، «النَّظَرُ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عِبَادَهٌ»[۷] و عبادت چه عبادتی! انسان علی علیه السلام ببیند چه عبادتی است!
این آیهها در مورد وجود نازنین امیرالمؤمنین علیه السلام است و دلالتِ آن بر امامت علی علیه السلام خیلی صریح است، بر وصایت بلافصل علی علیه السلام خیلی صریح است، در انحصار خلافت و امامت بعد از پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلّم در أمیرالمؤمنین علیه السلام خیلی صریح است.
خدای متعال میفرماید: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ» فقط، منحصراً، ولی شما، حاکم شما، قَیّم شما، سرپرست شما کیست؟ خدای متعال است! بنده خودِ خداست، مخلوقِ خودِ خداست… خودِ خدای متعال پاسخ را داده است.
دیگر چه کسی؟ شما که خدای متعال را نمیبینی! از دیدهها چه کسی را داری؟ «رَسُولُهُ» پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم جلوهی خدای متعال است، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم مظهر ولایت خدای متعال است، او صاحب اختیار شماست، «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۸] اختیاری که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در زندگی ما دارد بیش از اختیاری است که ما در زندگی خودمان داریم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم میتواند مالِ ما را بفروشد، میتواند همسر ما را طلاق دهد، میتواند برای ما بدون اینکه اذن بدهیم چیزی بخرد، هر کاری که ما در زندگی خودمان انجام میدهیم… «الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم»[۹] امام صادق علیه السلام به آن مردی که ادعای انقلابی بودن داشت و معلوم شد انقلابی نیست و کم آورد، آمد گفت: آقا! چرا شما جلو نمی افتید؟ این همه طرفدار در خراسان دارید، نیروهای مسلح آمادهاند…
از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن…
آقا امام صادق علیه السلام به غلامشان فرمودند: تنور را روشن کن! وقتی تنور را روشن کرد حضرت فرمودند برو داخل آتش! رنگِ او پرید! گفت: آقا چرا؟ مگر من چه گناهی مرتکب شدم؟ یعنی کیفر من سوختن در آتش است؟ یا بن رسول الله! من مهمان شما هستم! شروع کرد به جزع و فزع کردن؛ حضرت هم فرمودن بنشین و او هم نشست، ابو هارون مکی وارد شد، تا سلام کرد حضرت جواب سلام دادند و اشاره کردند به داخل تنور برو! بدون معطلی وارد شد!
اختیار دارد و میتواند ما را بسوزاند! اگر ما بیچون و چرا مطیع بودیم ما را نسوز میکند، میخواهد بگوید کسی که عشق ما را داشته باشد و در عشق ما بسوزد آتش او را نمیسوزاند. امتحان کنید؛ این بندهی خدا در آتش رفت و امام علیه السلام با آن مرد خراسانی خوش و بش کردند و… بهر حال او میهمان امام بود و حضرت آقایی و کَرَم نمودند، همانطور که گرم صحبت با حضرت بود ناگهان فریاد زد: یا بن رسول الله! بیچاره سوخت! خاکستر شد!
حضرت دستور دادند روپوش تنور را برداشتند و صدا زدند: ابوهارون! از داخل آتش بیرون بیا! از داخل آتش بیرون آمد! نه لباس او سوخته بود، نه گوشت او سوخته بود، نه پوست او سوخته بود و نه حتی یک مو از او سوخته بود.
اگر خدای متعال حق دارد به ابراهیم علیه السلام بگوید بچهات را بکش، چون او خالق است و مالک است و هر کسی بر مال خود اختیار دارد، این بچهای که ما داریم خدای متعال به ما داده است، ما که او را خلق نکردهایم! خود ما را هم خدای متعال خلق کرده است، بچهی ما را هم خدای متعال خلق کرده است، خدای متعال میتواند به کسی بگوید بچهات را بکش؟ بله! مال خودِ او است و میتواند!
حضرت ابراهیم علیه السلام چون و چرا نکردند، یک پسر بیشتر نداشتند و این پسر هم در همه چیز نظیر نداشت، یک گُل به تمام معنا بود، گُلِ عالمِ خلقت بود، دسته گلی بود که خدای متعال به حضرت ابراهیم علیه السلام داده بود، حضرت ابراهیم علیه السلام به این جوان فرمودند: میبینم تو را ذبح میکنم، گفت: پدرجان زود باش و معطل نکن، تو مأمور هستی!
این را بندگی در برابر خدا میگویند، این بندگی چون چرا ندارد! اگر در برابر خدا احدی حق چون و چرا ندارد… میبینید گاهی اوقات بعضیها پیدا میکنند و میگویند: خدایا! چرا من؟ ای جاهل، ای بیمعرفت، خدای متعال چوب عدلِ خود را بلند نکرده است و تو فکر کردهای که انسان خوبی هستی؟ اگر باطنِ تو را ظاهر میکرد همین مردم حساب کارِ تو را میرسیدند! خدای متعال آبروداری کرده است، خدای متعال پوشانده است، خدای متعال ستارالعیوب بوده است، گناه کردهای و مدام خدای متعال به تو مهلت داده است، تو بدی کردهای و او به تو خوبی کرد است، حالا یک درد مختصری به تو داده و در حال یک امتحانی هستی و میگویی چرا من؟
حضرت ابراهیم علیه السلام نگفت چرا من؟ بلکه حضرت ابراهیم علیه السلام افتخار کردند، خدای متعال میخواهد ببیند آیا من عاشق هستم یا نه؟ آیا من تسلیم هستم یا نه؟ آیا من به امرِ مولای خود راضی هستم یا نه؟ لذا هم پدر و هم پسر عاشقانه به قربانگاه رفتند… حضرت ابراهیم علیه السلام دست و پای پسر خود را بست و چاقو به گردنِ او گذاشت! حضرت ابراهیم علیه السلام مهربان، ابراهیم علیه السلام خلیل، ابراهیم علیه السلام ابوالانبیاء، ابراهیم علیه السلام پرچمدار اسلام، بیانگذار اسلام، پسرِ زیبای مؤمنِ مؤدبِ معصوم خود را به قربانگاه بُرد، او تسلیم بود! چون و چرا ندارد! خدای متعال صاحب اختیار شما است.
بعد پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلّم صاحب اختیار شما است، در مورد صاحب اختیار بودن پیامبر صلی الله گوشهای از عظمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم
و علیه و آله و سلّم نسبت به همه شئون زندگیِ ما فرموده است: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِم»[۱۰] نبی به مؤمنین از خودشان صاحب اختیارتر است، دستِ او در تمام شئون ما باز است، مثل پدر بر کودک دیگر! پدر بر کودک ولایت دارد و میتواند مال کودک خود را جابجا کند، هر کاری در حد منافع او میتواند انجام دهد.
پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلّم کجا و پدر کجا؟ پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلّم از پدر مهربانتر است، او هیچوقت به ضرر ما کاری نمیکند.
وقتی خدای متعال اختیار میدهد به هرکس اختیار نمیدهد، میداند پدر نسبت به بچهی خو خیانت نمیکند لذا به او ولایت میدهد و پدر ولایت بر بچه خودش دارد. حضانت برای مادر است و ولایت برای پدر است.
پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلّم ما… «بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیمٌ»[۱۱] خدای متعال وجود او را نسبت به مؤمنین کانون عشق و محبت به امت خود قرار داده است. «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم» پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلّم سختی شما را تحمل نمیکند، چطور شما درد فرزندتان را تحمل نمیکنید؟ پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلّم هم درد شما را درد خود میداند. پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلّم تا همهی شما را در روز قیامت نجات ندهد بهشت نمیرود، همه عالمیان حتی انبیاء علیهم السلام «وانَفْسا» میگویند، تنها کسی که «وا اُمَّتَاه» میگوید پیامبر ما صلی الله و علیه و آله و سلّم است.
در روایتی نقل شده که روز قیامت دو تا صدا به گوش میرسد؛ از یک طرف ندای الهی است که میگوید «رَحْمَتی»، از یک طرف ندای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم است که میگوید «اُمَّتی»…
حالا که دستِ پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلّم دستش باز است؛ دست نوازشِ ایشان بالای سرشما است، شما تحت اختیار پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلّم هستید، بعد از پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلِّم آن کسی که نماز را به پا میدارد… نماز ستون دین است ولی علی علیه السلام ستون نماز است.
«الَّذینَ یُقیمونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعونَ»[۱۲] کسی که ستون نماز است، کسی که نوازش دهندهی بیچارگان است، کسی که سیر نمیخوابد و میگوید میترسم در مملکتِ من گرسنهای وجود داشته باشد، هیچ وقت غذا سیر نخورد، میفرمودند: دلِ من به این خوش باشد که به من امیر مؤمنان بگویند شاید در منتها الیه حکومت من کسانی باشند که دسترسی به قرص نانی نداشته باشند، من چطور به خود اجازه بدهم که سیر بخوابم و رعیت من گرسنه بخوابند؟ این علی ما علیه السلام است.
قرآن کریم با کلمه «إنما» فرمود که علی علیه السلام صاحب اختیار شما است، سرپرست شما است، مولای شماست، مولا أمیرالمؤمنین علیه السلام….
پنج وصیّت از امیرالمؤمنین علیه السلام
وجود مقدس آقا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه الصلاه و السلام یک وصیّت پنج ضلعی دارد که امروز ما به قلب نورانی شما هدیه میدهیم، امیدوارم همه با معرفت باشیم، علی علیه السلام پدر ما است و هر فرزندی نصیحت پدر خود را رعایت نکند فرزند ناخلفی است و نزد خدای متعال معذب میشود. «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ»[۱۳] کسیکه وصیت را تبدیل کند وزر و وبال آن به گردنِ خودِ اوست، وصیت پدر است. «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه»[۱۴] پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من و علی علیه السلام پدر این امت هستیم، پدر ما وصیتی کرده است، همین وصیت را امیرالمؤمنین علیه السلام برجسته کرده است تا ما قدر آن را بدانیم.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «أُوصِیکُمْ بِخَمْس لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الاْبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلاً:»[۱۵] من شما را به پنج چیز وصیّت میکنم، ولی به قدری مهم است…. گنجِ گنج است، اگر تمام دورِ دنیا را بگردید و به این گنج دسترسی پیدا کنید از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام ضرر نکردهاید و عمر شما ضایع نشده است.
از مرحوم آقا میرزا علی آقا قاضی اعلی مقامه الشریف نقل میکنند، که پدر ایشان آقا سید حسین قاضی که هر دو از بزرگان ملکوتی هستند میفرمود: اگر انسان نصف عمر خود را بگردد تا یک استاد بلدچی راه خدا پیدا کند که آدم را از یک مسیری ببرد که بیراه کشیده نشود و در جهنم سقوط نکند، انسان ضرر نکرده است! یعنی اگر قرار است که انسان هشتاد سال عمر کند چهل سال بگردد و یک انسان صاحب نفس پیدا کند، یک انسان بلدچی پیدا کند و دست خود را به دست او بدهد و بگوید تو مرا راه ببر تا من به بیراهه نروم او ضرر نکرده است.
وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: اگر کسی بر مرکب تیزرو سوار شود، دور دنیا را بگردد که به این گنج برسد شایسته است.
یک: «لَایَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ» امیدتان در زندگی فقط خدای متعال باشد، به غیر از خدای متعال دل نبندید.
خورشید طلوع کرد حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: «هَذَا رَبِّی» این خدای من است، چقدر عظمت دارد، چه نوری دارد، چه جلالی دارد! وقتی غروب کرد فرمود: این که غروب میکند، این نمیتواند رَبِّ من باشد.
ماه درخشید فرمود: «هَذَا رَبِّی»! این پروردگار من است، چند ساعتی طول نکشید دید این هم غروب کرد!
«َإِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ »[۱۶] ، « لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ»[۱۷] هر چیزی که غروب کند او نمیتواند خدای من باشد، همه ما غروب داریم، الآن طلوع عمر بنده گذشته است، ظهر عمر بنده هم گذشته است و در حال رسیدن به غروب عمر خود هستم، چه کسی را سراغ دارید که طلوع کرد ولی غروب نکرد؟ طولی نمیکشد به زیر خاک میرویم! شما میخواهید به چه کسی تکیه کنید؟ به کسی که حتّی نمیتواند خود را نگه دارد؟
خدای متعال مرحوم آیه الله العظمی مرحوم حجت کوه کمرهای را رحمت کند، ایشان جزو مراجع ثلاث قبل از آقای بروجردی بودند، رضوان خدا بر او باد! میگویند: وقتی از دنیا رفت امام رحمه الله فرموده بودند کمرم شکست! ایشان خیلی مهم بودند، مدرسه حجتیه را در قم ایشان ساخته است، مرحوم آقای حجت کراماتی هم دارد، داماد ایشان حاج آقا مرتضی حائری استاد ما بود که پسر آن شیخ عبدالکریم حائری، او داماد آقا سیّد محمد حجّت بود، او میگفت که ایشان مرگ خود را خبر داشتند.
کارگر آورده بود، خانه کوچکی داشت… چون مقلدین از آذربایجان و جاهای دیگر میآمدند و مراجعه میکردند حیاط کوچک بود، میخواستند آنجا را کمی توسعه بدهند، کارگرها مشغول شدند و ناگهان فردا گفت دیگر کار نکنید. گفتند: آقا برای چه؟ این رفاه مقلّدین شماست برای شما که نمیسازیم، برای شما میهمان میآید، مردم میآیند… فرموده بودند: نه! دیگر من رفتنی هستم. میدانست! روز قبل از وفاتشان گفته بودند مُهرِ مرا بیاورید… مُهری که مراجع تقلید دارند که وقتی شما سهم امام میدهید به رسید به شما میدهند و مُهر میزنند… گفته بود مُهرِ مرا بیاورید و شاهد گرفته بود و مُهرِ خود را شکسته بود.
بعد میگفته است: ظهر که میشد هم ساعت مرگ خود را میدانست هم روز مرگش را میدانست، منتظر بود… «اسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ»… کاملاً آماده بود که حضرت عزرائیل بیاید.
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم…
میخواهد نزد اجداد خود برود… اینجا برای انسان تنگی میکند… برای انسان آنجا زندگانی است، اینجا که زندگی نیست… تمام نوشهای اینجا نیش دارد…
آقا سید محمد حجت اعلی الله و مقامه الشّریف به پدر عیال ما مرحوم آقای معزی که جزو منبریهای ملّای تهران بود و چند سال قبل وفات کردند، نماز شب ایشان مطلقا ترک نمیشد، انسان خاصّی بودند، یک دوره نماینده مجلس شد، بعد از اتمام دوره نمایندگی ماشینی که از مجلس گرفته بود را فروخت و قرضهای خود را داد! ما در این نظام اینطوری هم داریم که هیچ سوء استفاده از بیت المال مردم نکردهاند، تا آخر هم در خانه کلنگی خود در خیابان قصرالدشت بودند.
مقلّد درس آقای حجت بودند، میگفت: وقتی من میخواستم از قم به تهران بیایم آقای حجت فرمودند من یک سفارش به تو دارم! داری میروی به کسی تکیه نکن! اگر به کسی تکیه کنی او میافتد و تو هم میافتی! به خدای متعال تکیه کن! در زندگی به خدای متعال تکیه کن، اگر به غیر از خدای متعال به هر کسی تکیه کنی یک روز میافتد، وقتی او افتاد تو هم میافتی! به کسی تکیه کن که او نیفتد که او هم جز خدای متعال کسی نیست!
«لَایَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ، وَلَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَه» از هیچکس نترسید؛ از تحریم نترسید، از آمریکا نترسید، از تروریست نترسید، این ها خطر نیستند؛ از چه باید ترسید؟ از گناه باید ترسید. هر بلایی به سر شما میآید گناه سبب آن است! تمام مصیبتها در اثرِ گناه است. «ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ»[۱۸] تمام مصیبت ها حاصل کار خودتان است! بذر گناه پاشیدهای و به صورت بلا روییده است و حالا دامن تو را گرفته است! استغفار کنیم، استغفار کنیم خدای متعال بلاها را از سرِ ما دفع و رفع کند.
سوم فرمودند: «وَلاَ یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ» چیزی را که نمیدانید بروید یاد بگیرید، نگویید اینکه نوهی من است و خجالت میکشم از او مطلبی را بپرسم. نه آقا جان! زگهواره تا گور دانش بجوی!
پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلّم دستور دادهاند «اطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ»[۱۹] مسائل شرعی را باید یاد گرفت، باید مسائل وصیّت را یاد گرفت، باید مسائل بازار را یاد گرفت، «اَلفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَر»[۲۰] تا فقه یاد نگرفتهاید تجارت مایهی بدبختی شماست! گرفتار ربا و درآمد حرام میشوید، مکاسب محرّمه را بخوانید، همه بازاریها باید یاد بگیرند چه کسبهایی حرام است، این بازاریانِ جوانی که تازه به دوران رسیدهاند را به جلسات مسائل شرعی بکشانید، الآن که الحمدالله یک امام جماعتی دارید که میخواهند تمام وقت خود را برای شما صرف کنند، من از عالم ربّانی و امام جماعت خوش سابقه و متدین شما در خواست میکنم که کسانی را بیاورند که در هفته جلسات و کلاسهایی برگزار کنند که اینها بیایند کسبهای حرام را یاد بگیرند، چه چیزهایی برای کاسب مستحب است، چه چیزهایی مکروه است، چه اجناسی بخریم مکروه است، چه اجناسی بخریم مستحب است و برکت دارد، اینها را یاد بگیرید! «اَلفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَر» اگر میخواهی تاجر بشوی اول فقه بخوان و مسائل بازار را یاد بگیر بعد سراغ بازار برو، آن وقت کاسب حبیب الله میشود، کاسبی که اصلا راه خدا را بلد نیست و هر روز چند معاملهی حرام میکند که نمیتواند حبیب الله شود! کاسبی حبیب الله است که راه خدا را بلد باشد، خدای متعال را راضی کند، حبیب خدا که با خدا دشمنی نمیکند، حرام خدا را مرتکب نمیشود!
چهارم فرمودند: «إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ: لاَ أَعْلَمُ»، بچهات یک مسئله میپرسد، مسئله تاریخی میپرسد، مسئله اجتماعی میپرسد، دوستت میپرسد، شاگردت میپرسد، اگر نمیدانی خجالت نکشی که بگویی نمیدانم! آدرس عوضی نده، کسی با ماشین میپرسد میخواهم به حرم حضرت عبدالعظیم بروم از کجا بروم؟ اگر نمیدانی آدرس اشتباه نده! هم در امور دنیا و هم در امور آخرت آدرس اشتباه آدم را بدبخت میکند و یقهی آدم را میگیرند که اگر نمیدانستی چرا به من گفتی؟
این شجاعت میخواهد که از یک آخوندی یا از یک ملّایی مسئله بپرسند و نداند، چون آخوند است خجالت بکشد بگوید نمیدانم و حرف عوضی بگوید! خدا از او نمیگذرد… این خیلی مهم است آن چیزی را که انسان نمیداند با شجاعت بگوید نمیدانم!
و آخرین مطلب خیلی مهم است، وجود مقدس أمیرالمؤمنین علیه السلام این مطلب را برجستهی برجسته کردهاند و فرمودند: «الصَّبْرَ مِنَ الاِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ» همانطور که اگر بدن سر نداشته باشد مُرده است، ایمان اگر صبر نداشته باشد ایمان نیست و ایمانِ مرده است، ایمانِ مُرده شما را به بهشت نمیرساند، باید ایمان زنده باشد که جهنم برای آن خاموش شود و به سوی بهشت برود. صبر، صبر…
معاملات پرسود میآید ولی مشروعیّتِ آن را نمیدانید! این معامله را نکنید، به خاطر خدای متعال از سود حرام بگذر، از احتکار بگذر، از بیانصافی بگذر، به نوامیس مردم نگاه نکن، انواع مشکلاتی که در خانه پیش میآید داد نزنید، زن خود را نزنید، فرزند خود را نزنید، اینها حرام است! در همه اینها صبر لازم است، باید انسان هم در جاذبهها و هم در دافعهها خود را کنترل کند.
روضه
امروز مهمان امام حسن مجتبی علیه السلام هستیم… مجلس مجلسِ پسر امام حسن علیه السلام است، هم امام حسین علیه السلام و هم امام حسن علیه السلام نسبت به حضرت قاسم علیه السلام خیلی علاقه داشتند… ایشان خیلی دوستداشتنی بودند… آینهی امام حسن علیه السلام بود، امام حسن علیه السلام خیلی زیبا بودند…
چه موهایی داشت… چه قد و بالایی داشت… وقتی امام حسین علیه السلام موهای زیبای او را در لحد گذاشتند گریهیشان گرفت… حسن جانم! این موهای زیبایت را در خاک میگذارم… دیگر مگر میتوانم سر خود را روغن بزنم؟… دارد موهای زیبایت به زیر خاک میرود… قاسم آینهی تمام نمایِ امام حسن علیه السلام بود، هم در شرح صدر و هم در تحمّل و حلم و هم در جمال… در همه چیز مانند پدر خود امام حسن مجتبی علیه السلام بود…
هر وقت دل امام حسین علیه السلام برای امام حسن علیه السلام تنگ میشد با نگاه به قاسم خودش را تسلیت میداد… حالا آمده است و اجازه میدان میگیرد. برای سیّدالشّهداء علیه السلام خیلی سخت بود… آقا امام حسین علیه السلام همهی شهدا را خودشان بدرقه کردند. با همه صحبت کردند… وقتی حضرت علیاکبر علیه السلام را بدرقه میکردند به جلوی خیمه آمدند… حضرت علی اکبر علیه السلام میرفت و چشمهای پدر هم به دنبالِ او میرفت…
گریه کرد و صدا زد: علی جان! مهلاً مهلاً… اما دیگر از هوش نرفتند… تنها کسی که سیّدالشّهداء علیه السلام در وداع با او از حال رفتند این عزیز امام حسن مجتبی علیه السلام بود…
این نوجوان آمد و دستهای خود را باز کرد… دستان خود را حمایل کرد و به گردن عمو… سیّدالشّهداء علیه السلام دستهای خود را باز کردند… این نوجوان را به سینهی خود چسباندند… هم عمو بلند بلند گریه میکرد و هم حضرت قاسم علیه السلام بلند بلند گریه میکرد…
ناگهان دیدند امام حسین علیه السلام یک طرف افتاد و حضرت قاسم علیه السلام هم یک طرف… هر دو از حال رفتند… با این علاقه… حالا امام حسین ما چه کشید… یکوقت صدا شنید عمو به دادم برس…
ابی عبدالله علیه السلام مثل شیر غضبان به طرف لشکر حرکت کردند، وقتی رسیدند دیدند این نامرد عمرو بن سعد ازدی شمشیر بلند کرده است که کار حضرت قاسم علیه السلام که فرقشان شکافته شده است را تمام کند… ابی عبدالله علیه السلام شمیر زدند و دست این اَزُدی را قطع کردند… وقتی دست او را قطع شد لشکر عمر سعد آمدند از او دفاع کنند… امام حسین علیه السلام هم از خود دفاع میکردند… جنگ مغلوبه شد…
یکوقت سیّدالشّهداء علیه السلام متوجه شدند این شهید زیر سُمِ اسبها است… وقتی به بالین او آمدند دیدند که پاهای خود را به زمین میکشد و در حال جان دادن است… بدن را بلند کردند…. پاها بر روی زمین کشیده میشد… ارباب مظلوم ما هم گریه میکرد…
لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
[۱] سوره مبارکه طه آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه معراج آیه ۱۹و۲۰
[۳] سوره مبارکه نسا ۲۸
[۴] سوره مبارکه مائده ۸۴ «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»
[۵] مستدرک الوسائل/ج۵/ص۲۸۳
[۶] إرشاد القلوب إلى الصواب ج۲ ص : ۲۰۷
[۷] روضه الواعظین , ج ۱ , ص ۱۱۴
[۸] احزاب ۶
[۹] بحارالانوار ۲۷۲/۲، کتاب العلم، باب ۳۳، حدیث ۷
[۱۰] سوره مبارکه احزای، آیه ۶ (النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَىٰ أَوْلِیَائِکُمْ مَعْرُوفًا ۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا)
[۱۱] سوره مبارکه توبه ۱۲۸ «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»
[۱۲] سوره مبارکه مائده آیه ۵۵ «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»
[۱۳] سوره مبارکه بقره آیه ۱۸۱ (فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)
[۱۴] بحارالأنوار ۱۶ ۹۵ باب ۶
[۱۵] حکمت ۸۲ نهج البلاغه (أُوصِیکُمْ بِخَمْس لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الاِْبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلاً: لاَ یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلاَّ رَبَّهُ، وَلاَ یَخَافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَهُ، وَلاَ یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ: لاَ أَعْلَمُ، وَلاَ یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ، وَعَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ، مِنَ الاِْیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَلاَ خَیْرَ فِی جَسَد لاَ رَأْسَ مَعَهُ، وَلاَ فِی إِیمَان لاَ صَبْرَ مَعَهُ.)
[۱۶] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۹
[۱۷] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۶ (فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَىٰ کَوْکَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّی ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ)
[۱۸] سوره مبارکه شوری، آیه ۳۰ (وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ)
[۱۹] آداب المتعلّمین، صفحه ۱۱۲
[۲۰] بحارالانوار، جلد ۱۰۳، صفحه ۱۱۷
پاسخ دهید