مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام از روز شنبه مورخ ۰۱/مهر/۹۶ در مسجد امام بازار تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار می شود که مشروح آن تقدیم می گردد.
- جلوهی عظمت امام حسین علیه السّلام در آیات قرآن
- اعطای ولایت تشریعی از جانب خدا
- علّت اعطای مالکیّت تشریعی خدا به انبیاء و اوصیای آنها
- علّت ضرورت ولایت فقیه در زمان غیبت
- ۱- فقاهت
- شرایط حاکم جامعهی اسلامی در زمان غیبت در روایت امام حسن عسکری علیه السّلام
- ۲- صیانت از نفس امّاره
- ۳- حفاظت از دین
- ۴- مخالف با هوای نفس
- کرامت سجیّه و عادت اهل بیت علیهم السّلام
- تهذیب نفس امام (رضوان الله علیه)
- ۵- مطیع امر مولا بودن
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ وَ یَا صَاحِبَ العَصرِ وَ الزَّمَان، أغِثْنَا وَ أدرِکنَا، أجِرنَا وَ أضِفنَا نَحنُ ضُیوفُکَ، نَحنُ المُنْتَظِرونَ بِقُدومِکَ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدِ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهَ مُولانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ نُصرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ»
جلوهی عظمت امام حسین علیه السّلام در آیات قرآن
به محضر شریف شما در مورد عظمت سالار شهیدان، حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السّلام نکاتی را عرض کردیم. یکی از برجستگیهای امام حسین علیه السّلام آیات قرآن است که جلوههای عظمت امام حسین علیه السّلام را تابلو کرده است و بخشی از آیات در مورد مباهله بود که امام حسین علیه السّلام در کودکی به عنوان حجّت حق، به عنوان کسی که دعای او، حضور او، سلاح مقابلهی با باطل است، به عنوان برترین فردی که زیر این آسمان از اینها برتر نبود، خدا با مأموریتی که به پیغمبر داد، در صحنه حضور پیدا کرد. کسی که در کودکی به جنگ آمده است و خصم با حضور او عقبنشینی کرده است؛ کسی که خدا دعای او را مستجاب معرّفی کرده است و پیغمبر خدا این چند نفر را که همراه با خود آورد، فرمود: وقتی من دعا میخوانم، شما آمین بگویید، خدا مستجاب میکند. یک بچّهی در بغل؛ امّا قرآن دارد میگوید: این جزء کسانی است که اگر در پیشگاه خدا بنالند، عرش خدا را میلرزانند و دشمن را با نالهی خود نابود میکنند.
اعطای ولایت تشریعی از جانب خدا
نکتهی دومی که از این آیه به محضر شریف شما میشود هدیه کرد، سوغاتی داد استفادهی ولایت تکوینی در مورد امام حسین علیه السّلام و این مجموعه، از آیهی مباهله است. ما دو نوع ولایت داریم. یک ولایت تشریعی است. ولایت تشریعی این است که خدای متعال به بعضیها حق داده است که والی مردم باشند. حاکم مردم باشند، صاحب اختیار مردم باشند، امر بکند، نهی بکند، ببخشد، منع بکند، محدودیّتهای قانونی برای جامعه پیش بیاورد.
خدا بندگان خود را آزاد خلق کرده است. هیچ کسی حقّ سلب آزادی را ندارد. آقا امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید: «وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً»[۲] بندهی کسی نباشید، خدا شما را آزاد آفریده است. آدم عاقل، آدم آزاد با ارادهی خود، خود را بندهی کسی قرار نمیدهد که یک آقا بالا سر برای خود درست بکند؛ هر چه گفت آدم قبول بکند. چرا مگر تو آدمی نیستی؟ آدم آزاد است، خود او باید انتخاب بکند. کسی نمیتواند به او امر و نهی بکند؛ مگر آن کسی که خالق است، آن که مالک است، خود او اجازه داده باشد. اگر خدا که خالق ما است…
هر کسی مالک کار خود است، ما کار خدا هستیم، خدا هم مالک کار خود او است. هر مالکی نسبت به ملک خود اختیار تام دارد. همینطور که عقلای عالم در طول تاریخ گذشته و آینده و حال همه میدانند که «النَّاسَ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ»[۳] هر کسی اختیار مال خود را دارد. شما در دنیا هیچ کسی را سراغ ندارید بگوید: مالکیّت احترام ندارد. مالکیّت احترام دارد. کسی زحمت کشیده است، خانه ساخته است، کارخانهی تولیدی به وجود آورده است، مغازهای خریده است، ماشینی خریده است. ملک خود او است. اختیار ملک خود را هم دارد، میخواهد ببخشد، میخواهد اجاره بدهد، میخواهد معامله بکند، میخواهد معاوضه بکند. خود او اختیار مالش را دارد. اگر بشر اختیار مال خود را دارد، خدا اختیار مال خود را ندارد؟ خدا ما را آفریده است، آفریدگار ما است، خالق ما است؛ وقتی او ما را آفریده است، ما کار او هستیم، پس ما برای او هستیم. خدا حقّ مالکیّت دارد. هر کسی اختیار مال خود را دارد. خدا هم اختیار بندگان و زمین و آسمان خود را دارد.
امّا غیر از خدا کسی بخواهد صاحب اختیار من بشود به چه مناسبت؟ یک آدمی رئیس جمهور بشود یک آقایی وزیر بشود، یک آقایی قاضی بشود، بخواهد اختیارات من را سلب بکند به چه مناسبت؟ کدام عقل این را میگوید، کدام دین این را میگوید؟ امّا چون خدا حاکم و مالک است، او حق دارد -آن اختیاری را که خود خدا دارد- میتواند کسی را به عنوان خلیفه معیّن بکند، بگوید: من اختیارات خود را به تو تفویض کردم، تو به جای من امر و نهی بکن، مواظب اینها باش، اینها خطا نروند، اینها اشتباهی نروند، اینها خود را ضایع نکنند.
علّت اعطای مالکیّت تشریعی خدا به انبیاء و اوصیای آنها
خلفای الهی که انبیاء علیهم السّلام و اوصیاء انبیاء علیهم السّلام هستند، صاحب اختیار امّتها، ملّتها هستند امّا به نمایندگی از خدا. خدا آمده است برای اینکه در اثر خوی درندگی و افزونطلبی هرج و مرج در جامعه نشود، آزادیها باعث سوء استفادهی از آزادی نشود، اموال مردم به تاراج نرود، عزّت مردم، آبروی مردم پایمال نشود، حکومت را به انبیاء واگذار کرده است؛ او میتواند واگذار بکند چون مالک است، اختیار را واگذار کرده است. اگر این مسئلهی ولایت که صاحب اختیاران قانونی از جانب خدا هستند، اگر با این شکل آن توجیه نشود، اصلاً حکومت در جامعهی بشری توجیه عقلی ندارد. حالا فرض بفرمایید ریاست جمهوری؛ ریاست جمهوری چه حق دارد که بیت المال مردم را، اموال مردم را در اختیار خود داشته باشد؟ یک عدّهای به او رأی دادند، آن که رأی ندادند این نسبت به حقّ آنها چه تصرّفی میتواند داشته باشد؟ بگویید: اکثریّت. اکثریّت چه ملاکی است؟ اکثریّت ملاک عقلی دارد که هر کسی اکثریّت را داشت، او باید حاکم بشود خیلی از جاها «أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»[۴] «أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»[۵] «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»[۶] هم در مملکت ما، هم در مملکتهایی که شعار حکومت مردمی است میگویند: حکومت دموکراسی حکومت مردم بر مردم است، دروغ میگویند. برای اینکه عدّهای رأی میدهند، خلاف آن منتخب رأی میدهند؛ عدّهای رأی میدهند و با اکثریّت هم رأی میدهند او انتخاب میشود. آنها که اصلاً رأی ندادند، با آنها که مخالف رأی دادند، آنها را در کنار هم قرار بدارید اکثریّت با چه کسی است؟ اکثریّت با آن کسانی است که رأی ندادند و خلاف آن رأی دادند. اگر ملاک اکثریّت است، این باید حقّ حکومت نداشته باشد این چه حقّی دارد؟
تنها راه عقلی که دلنشین است، آن خدای مهربانی است که احتیاج به حکومت ما ندارد؛ پیغمبران، امامان را معصوم قرار داده است. آنها اهل تبعیض نیستند، اهل اجحاف نیستند. علی علیه السّلام وقتی حاکم میشود فرمود که امام شما از دنیای شما هر روز به دو قرص نان و دو تکه لباس اکتفا میکند. خوراک امیر المرمنین علیه السّلام در روز دو قرص نان بود آن هم چه نانی! نان جو میخورد، سبوس نگرفته میخورد، خشک میخورد، یک بار سر سفرهی او دو خورشت نداشته است. یک نوع بیشتر غذا نمیخورد. خدا اگر حکومت به کسی میدهد، بندگان خود را به کسی میسپارد، به یک چنین کسی میسپارد. نه کسی که وقتی بیت المال در اختیار او قرار گرفت، فامیلهای خود را بیاورد مسلّط بکند. تمام امتیازات برای گروه خود او باشد، برای حزب خود او باشد. اکثریّت مردم در گرفتاریها به سر ببرند و هیچ دلسوزی از اینها نسبت به این فقرا و گرفتارها نشود. این است که خدای متعال مسئلهی ولایت…
علّت ضرورت ولایت فقیه در زمان غیبت
ولایت یعنی حکومت یعنی اختیاردار مردم بودن را برای خود میداند و به پیغمبر خود این را تفویض کرده است. بعد از پیغمبر هم برای امیر المؤمنین علیه السّلام و ائمّهی معصومین علیهم السّلام. در زمان غیبت یک ضرورت است، ایدهآل نیست، ولایت فقیه منتها آرزوی ما نیست؛ ولایت فقیه یک ضرورت است، چون راه دیگری نداریم. باید معصوم بر ما حکومت بکند ولی ما این معصوم را تحمّل نکردیم. ۱۱ امام معصوم آمدند، به آنها کمک نکردیم، خانهنشین شدند، همهی آنها کشته شدند. مردم کمک نکردند، مردم به اینها رأی ندادند، مردم اینها را حمایت نکردند. این یک امام هم که در پس غیبت است، اگر در میان ما بود الآن او را کشته بودند. ولی خدا برای اینکه عالم را عاقبت به خیر بکند، این یک امام را در دسترس مردم قرار نداده است، غیبت تامّه است.
حالا که در دسترس شما نیست، به خاطر خود شما است به خاطر آیندهی بشریّت است، الآن مردم چه کار بکنند؟ بلاتکلیف باشند، گلهی بدون چوپان باشند. فرمود: نه، حالا که شما به امامان خود وفا نکردید، ما هم دیگر امام معصوم بالای سر شما قرار نمیدهیم ولی شما را رها هم نمیکنیم، از روی رحمی که به شما دارد فرمود: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا»[۷] حکومت جزء ضروریات زندگی است؛ نمیتوانید حکومت نداشته باشید. هرج و مرج میشود، قانون جنگل میشود، سنگی روی سنگ بند نمیشود، امنیتی نخواهیم داشت، آسایشی نخواهیم داشت. حکومت لازم است که اینها را لازم دارد.
۱- فقاهت
شرایط حاکم جامعهی اسلامی در زمان غیبت در روایت امام حسن عسکری علیه السّلام
حالا همه کَس حقّ حکومت ندارد پس چه کار بکنیم؟ آمد فرمود: کسی عالم باشد و عادل باشد هم دینشناس باشد و هم دیندار باشد. بعضی از آخوندها دین ندارند، او نباید بر مردم حکومت بکند. آخوندی که با انگلیس میسازد، آخوندی که در فتنه برای اسرائیل خوراک درست میکند، دشمنان را برای به آشوب کشاندن مملکت کمک میکند، این شخص که حقّ حکومت ندارد. پس از آخوندها و ملّاها چه کسانی حقّ حکومت دارند؟ وجود مبارک امام حسن عسکری علیه السّلام یک معیارهایی را بیان فرمودند؛ فرمودند: «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ»[۸] اوّلین شرط این است که باید فقیه باشد. یعنی دین را عمیق فهمیده باشد. یک ضربَ زیدٌ آدم را فقیه نمیکند. چند تا حدیث دیدن آدم را فقیه نمیکند. این دریای عمیقی است، مهارت داشته باشد، در این دریای علوم اسلامی شنا بکند و سرمایههای لازم جامعه را از اینها دربیاورد و نیاز مردم را در سؤالات دینی که برای آنها پیش میآید بتواند پاسخ بدهد. «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ» اوّل شرط آن فقاهت است. بنابراین این تحصیلکردههای انگلیس و دانشکدههای کذا و کذا اساساً این شرط را ندارند؛ هیچ وقت حقّ حکومت ندارند. باید اوّل فقیه باشد دین را باید خوب شناخته باشد.
۲- صیانت از نفس امّاره
دوم: «صَائِناً لِنَفْسِهِ» قبل از اینکه بتواند به تو برسد، بگوید: چرا این کار را کردی؟ خودش، خود را ادب کرده باشد. «صَائِناً لِنَفْسِهِ» این قانون را برای بیچارهها نمیخواهد، این قانون را برای جنوب شهریها نمیخواهد؛ اوّل قانون را در مورد خود و بچّههای خود و خانوادهی خود پیاده میکند. «صَائِناً لِنَفْسِهِ» این نفس امّارهی خود را صیانت کرده است؛ خلافکار نیست، دروغ نمیگوید، وعدهی دروغ نمیدهد، فریب نمیدهد. آدمها را سر کار نمیگذارد، از اینها سوء استفاده نمیکند. علاوه بر فقاهت شرط دوم «صَائِناً لِنَفْسِهِ». صیانت، مصنونیّت؛ این نفس رام در دست او است. نفس او طغیان نمیکند. این نفس خود را آرام کرده است. نه شهوت، نه قدرت او، نه فامیل او، نه گروهگرایی او به دین او لطمه نمیزند. این نفس مصونیّت دارد.
۳- حفاظت از دین
«حَافِظاً لِدِینِهِ» بعضیها باتقوا هستند، در عمر خود هیچ خیانت نکردند، حرامخوار نیست، چشم او پاک است، دامن او پاک است امّا غیرت لازم را ندارد. اسرائیل بیاید، خارجی بیاید، ناموسها را ببرند بیحجابی بشود، بدحجابی بشود، هر چه میخواهد بر سر مسلمانها بیاید. در لبنان شیعهها را از بین ببرند. در فلان کشور زمینهای مسلمانها را بگیرند، کاری به این کارها ندارد. خود او آدم درستی است ولی کاری به کار مسلمانها ندارد. یک چنین کسی حقّ ولایت بر شما را ندارد. حقّ مرجعیّت ندارد، حقّ زعامت ندارد. باید نگهبان دین باشد. هر جا ببیند دین کم رنگ میشود، شرابخواری میشود، قماربازی میشود، فحشا دارد شیوع پیدا میکند. این عبا را بر سر خود بکشد، (آهسته بیا آهسته برو که گربه شاخت نزد) به محراب برود و بیرون بیاید و به هیچ چیزی کار نداشته باشد، این شخص دیگر مسلمان نیست.
اینها حدیث است عرض خود من نیست دارم جسورانه صحبت میکنم این هم بیادبی خود من است. امّا این دین ما است میفرماید: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[۹] کسی صبح بکند، دغدغهی زندگی و سرنوشت مسلمانها را نداشته باشد، این مسلمان نیست. یک حدیث دیگر «وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[۱۰] کسی بشنود مظلومی دارد داد میزند مسلمانها به داد من برسید و کمک نکند «فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» دین ما دین جامعه است. دین ما، دین غیرت است. دین ما دین حمایت از مظلوم است. اینکه من حرام نمیخورم، کار به کار کسی ندارم، میخواهم یا حسین بگویم. اگر هم کسی کار به این کارها داشته باشد، اسم او را سیاسی بزنم، این عین بیدینی است یا نادانی و نفهمی است. یا بیدینی است یا نادانی و نفهمی است و الّا هیچ امامی بیتفاوت نبوده است. اگر بیتفاوت بودند که همهی آنها را به شهادت نمیرساندند.
شما یک امام را سراغ دارید که او را به شهادت نرسانده باشند؟! یک امام دارید او را زندان نکرده باشند، او را اذیّت نکرده باشند؟ چرا امام را اذیّت کردند؟ اگر کار به کار اینها نداشت، به نماز خواندن که کسی را اذیّت نمیکنند؟ همهی امامان ما مبارز بودند. همه مجاهد بودند، همه در برابر ظلم فریاد میزدند، همه از مظلوم حمایت میکردند. یک امام سراغ دارید که به داد انسانهای فقیر بیچاره نرسیده باشد؟ اینها شبها نمیخوابیدند. در خانهی بیچارهها میرفتند، مگر میتوانستند تحمّل بکنند یک کسی گرسنه بخوابد و خود او سیر بخوابد. سیاست اینها تدبیر است، اینها مدیریّت جامعه است. همهی امامان ما اینطور بودند.
پس علاوه بر صیانت نفس که تقوای فردی است، باید حافظ دین باشد، نگهبان دین باشد، دیدبان دین باشد، در برج مراقبت بنشیند، هر متجاوزی بخواهد به مرز دین او تجاور بکند باید دفاع بکند.
۴- مخالف با هوای نفس
«حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ»[۱۱] هیچ وقت هوا و هوس او را از مسیر خارج نمیکند. خدا امام را با اولیای خود مشهور بدارد.. مرحوم آقای محسنی از ایشان نقل کردند… آقای محسنی ملایری جزء اوتاد بود. او یک کاری برای امام رضا علیه السّلام کرده بود که امام رضا علیه السّلام یک کاری برای او کرده بود. این دار الهدایهای که الآن در داخل حرم حضرت رضا سلام الله علیه تعلیم میدهند؛ کلاسهای دینی پاسخ به سؤالات است. دارند آنجا یک کار مدرسهای انجام میدهند. آنجا مدرسهی بالا سر بود. قبل از انقلاب مدرسهی دیگر بود، بالای سر حضرت رضا علیه السّلام بود، جزء حرم بود ولی مدرسه بود. من هم آنجا بودم، یعنی مهمان بودم. این آقای محسنی ملایری در آنجا حجره داشته است. امّا در عین حال که این بالای سر امام رضا علیه السّلام است در این چند سالی که در آنجا زندگی کرده است، موقع خوابیدن یک بار پای خود را دراز نکرده است. گفته است: اینجا بالا سر حضرت رضا علیه السّلام نمیتوانم پای خود را دراز بکنم، ادب کرده بود. چند سال یک جوان در حجره نشسته میخوابیده است که پیش امام رضا علیه السّلام پای خود را دراز نکرده باشد. وقتی از حجره به منزل منتقل میشود، عیال اختیار میکند امام رضا علیه السّلام را در خواب میبیند. حضرت سلام الله علیه تفقّد میکند، او را تحویل میگیرد. میفرماید: تو قرآن را باز بکن من به تو میگویم. این است که بندهی خدایی نوشته است: من خدمت آیت الله محسنی ملایری بودم، یک کسی مراجعه کرد گفت: حاج آقا یک استخارهای بکنید. قرآن پیش او بود. قرآن را باز کرد، یک آیهای آمد، به او گفت: خیلی خوب است، این فایده را دارد. مثل اینکه مشورت زبانی کرده است، او هم دارد جواب میدهد. به خوبی مطلب او را گفت، امتیازات کار او را گفت که اگر این کار را بکنی، این منافع را دارد. او رفت فرد دوم آمد گفت: حاج آقا یک استخاره بکنید. باز قرآن را باز کرد، همان آیه آمد گفت: خیلی بد است، این ضرر را دارد، این خطر را دارد، این آسیب را دارد، ما متحیّر شدیم. من به او گفتم: حاج آقا من داشتم تماشا میکردم آن نفر اوّل آمد همین آیه آمد، دومی هم همین آیه بود. به او گفتید: خیلی خوب است، این آثار را دارد. به این دومی گفتید: خیلی بد است و این مشکلات را دارد. چطور از این یک آیه اینطور… فرمود: حضرت رضا علیه السّلام به من فرمود: تو قرآن را باز بکن، ما به تو میگوییم. امام رضا علیه السّلام در گوش من میگوید، من هم میگویم.
کرامت سجیّه و عادت اهل بیت علیهم السّلام
چه وقت ما از اینها بدی دیدیم؟ (تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن). «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ»[۱۲] عادت کردند به خوبی کردن به احسان. عادت در اثر تکرار حاصل میشود. شما یک چهله نماز شب بخوانید، دیگر نمیتوانی نماز شب خود را ترک بکنی. برای تو عادت میشود. یک یک چهله إنشاءالله چشم خود را به امام حسین علیه السّلام بده، چشمهای شما این روزها مثل باران میبارد، از آن رحمت میبارد، اشک از این چشم تو میآید، میتوانی این چشم خود را به حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام بدهی که ۴۰ روز و شب این چشم من برای شما است و من با این چشم گناه نمیکنم. یک چله چشم خود را به امام حسین علیه السّلام بده دیگر عادت میکنی و چشم تو پاکیزه میماند. دیگر غباری نمیتواند بیاید، به پاکی چشم عادت میکنی. در همهی امور اینطور است. یک چهله زبان خود را نگه بدار، غیبت نکن، یک چهله گوش خود را نگه بدار موسیقی گوش نکن به این ماهواره و به این شبکههای مجازی که حرام پخش میکنند، گوش خود را آلوده نکن. یک چهله آدم مورد عنایت خدای متعال… خدا او را تحویل میگیرد. ۴۰ روز بروی، خدا دست تو را میگیرد، تو را میرساند، نمیگذارد که تو بیفتی. این میشود عادت.
امّا سجیّه چیست؟ سجیّه ذاتی است، گوهر او اینطور است. اگر تکرار هم نکرده بود از اوّل این کاره است. اصلاً در وجود او است، در ذات او است، در ژن او است، در خانوادهی او است. سجیّه ذاتیّات اشخاص است. گوهر اشخاص است ولی عادت نه، در تکرار عمل برای انسان حاصل میشود. امامان ما -خود من پدر و مادر من دار و ندار، هر چه دارم به قربان آنها باد- اینها هم به خوبی عادت کردند، هم در وجود آنها میجوشد. کَرم مثل چشمه از وجود آنها میجوشد. «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ»[۱۳] این است که مرحوم آقای ملایری -او که توقّع نداشت چیزی بشود- ادب نگه داشت، پیش امام رضا علیه السّلام پای خود را دراز نکرده است. ولی مگر اینها محبّت را بیپاسخ میگذارند؟! شما یک قدم میآیید، ده قدم میآیند. شما یک کار جزئی برای آنها بکنید، آنها شما را دریا میکند. یک چنین موالیانی را خدا نصیب ما کرده است. خدا چه منّتی بر ما دارد؟ چه نعمتی بالاتر از نعمت ائمّهی اطهار و ولایت آل الله است که خدا نصیب ما کرده است و دیگران محروم هستند. اینطور ؟؟ ۲۶:۰۸ شامل میشود. با اینها معامله بکنید. با هر چه معامله بکنید، نفع خود را در نظر میگیرند امّا اینها در هر معاملهای به شما فکر میکنند و به خود فکر میکنند «بَذَلْتُمْ أَنْفُسَکُمْ»[۱۴] اینها خود را خرج ما کردند. فرزندان خود را به قربانگاه آورده است که من و شما به جهنّم نرویم هدایت بشویم، درست بشویم. با اینها معامله بکنید، دیگران شما را فریب میدهند.
تهذیب نفس امام (رضوان الله علیه)
این (به نظر میرسد محسنی ملایری است) میگوید: من مهمان امام راحل بودم و برای پذیرایی قرمه سبزی درست کرده بودند. من دیدم امام از این خورشت نمیخورد، برنج نم نم میخورد ولی خورشت نمیخورد. حسّاس شدم گفتم: آقا شما سرما خورده هستید؟ گفتند: نه. گفتم: به قرمه سبزی حساس هستید؟ گفتند: نه. گفتم: این قرمه سبزی مشکل دارد؟ گفت: نه. گفتم: پس چرا شما نمیخورید؟ دید که هیچ… مهمان او بود، خوب عالم هم بود، اهل باطن هم بود، دیگر بیاحترامی بود اگر برای او توضیح نمیداد. اینجا یک بار از خود گفته است، گفته است: من در عمر خود با خدا عهد کردم هر چه که نفس من از آن لذّت میبرد، زیر بار آن نرود و چون قرمه سبزی را خیلی دوست دارم، نفس من لذّت میبرد…
حلال آن را نمیخورد. «مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ»[۱۵] این معیارهایی که امام حسن عسکری علیه السّلام برای ولی نقل میکند. وقتی از حلال میگذرد، دیگر معلوم است از حرام آن میگذرد.
۵- مطیع امر مولا بودن
«مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ» این در زندگی خودسر نیست. دوست داشتم این روز فرمان را صادر بکنم، دوست داشتم فلانی را عزل بکنم، دوست داشتم فلانی را… اصلاً دوست داشتن راه ندارد، مطیع امر مولا است. حالا اگر عمری باشد فردا یک فرازی از زیارت جامعه را خدمت شما تقدیم میدارم.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۰۱٫
[۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲، ص ۲۷۲٫
[۴]– سورهی مائده، آیه ۱۰۳ و سورهی عنبکوت، آیه ۶۳ و سورهی حجرات، آیه ۴٫
[۵]– سورهی انعام، آیه ۳۷٫
[۶]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۹٫
[۷]– وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۰٫
[۸]– وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱٫
[۹]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۶۳٫
[۱۰]– همان، ص ۱۶۴٫
[۱۱]– وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱٫
[۱۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۹، ص۱۳۲٫
[۱۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۹، ص۱۳۲٫
[۱۴]– همان، ص ۱۲۹٫
[۱۵]– وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱٫
پاسخ دهید