«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ»

هدایتِ تکوینی

«إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»[۲] آنچه پروردگارِ عزیز آفریده است، نظامِ أحسَن است، بهترین است، «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ»[۳] تمامِ آفریده‌هایِ خدای متعال مظهرِ جمالِ خداست، مظهرِ حکمتِ خداست، مظهرِ قدرتِ خداست، همه‌ی آن‌ها هم بویِ محبّتِ حق را می‌دهد، خدای متعال تمامِ این موجودات را آیاتِ خود قرار داده است، آن‌ها جلوه‌های حق هستند، و اساس هم محبّتِ خدای متعال بوده است که خواست شناخته شود، و تَجَلّیِ آن این عالَم شد، تَک تَکِ مخلوقاتِ الهی به سیستمِ هدایت مجهّز هستند، همه‌ی موجودات با جاذبه و دافعه‌ای که در آن‌ها تعبیه شده است، مسیرِ خود را می‌شناسند و به سویِ مقصدِ مناسبِ خودشان پیش می‌روند.

خدای متعال موجودات را با هدایتِ تکوینی در مسیرِ رشدِ خودشان قرار داده است، «الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»[۴] هم به زیباترین وجه، بهترین صورت خدای متعال خلق را سامان داد، و هم اینکه خودِ او همه‌ی مخلوقاتِ خودش را هدایت کرد.

دانه‌ای که در زیرِ خاک قرار می‌گیرد، هدایت می‌شود، این موجودِ ریز که خاک‌هایِ سنگین روی آن قرار گرفته است، از همان زیر شروع به رشد کردن می‌کند، فشارِ خاک او را شکوفا می‌کند، او مسیرِ خودش را طی می‌کند، و بالاخره سر از خاک بیرون می‌آورد، جوانه می‌زند، خوشه می‌شود، و چندین برابرِ وضعیّتِ اولیه‌ی خودش به بشر حاصل می‌دهد.

هسته یا نهالی هم که کاشته می‌شود، آن‌ها هم همینطور است، باغبان، مهندسِ کشاورزی، بخشنامه نمی‌کند، چیزی برای آن نمی‌نویسد.

هدایتِ تکوینی در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه

قرآنِ کریم هم در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه که شما عزیزان قدرِ سوره‌ی واقعه را می‌دانید، سوره‌ی واقعه هم مسئله‌ی معاد در آیاتِ آن موردِ توجّه قرار گرفته است و آن را متذکّر می‌شود، «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَهُ لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَهٌ خَافِضَهٌ رَّافِعَهٌ»[۵] شما هم می‌دانید که عده‌ای را بالا می‌برند، عده‌ای سقوط می‌کنند، یک طوری حرکت نکنیم که وقتی آن واقه اتّفاق می‌افتاد جزوِ ساقط شده‌ها باشیم، مسیرِ رفعت را در پیش بگیریم و اوج داشته باشبم، در حًضیضِ جهنّم مبتلا نشویم، در روز قیامت آبرویمان نرود، بی اعتبار نشویم.

بعد از آیاتِ تکان دهنده‌ی قیامت، و تقسیمِ بشر به سه گروه، اصحابِ میمنه، اصحابِ مشئمه و سابقین، و خدای متعال وضعیّتِ هرکدام را هم از نظرِ عاقبتِ کار ترسیم فرمود، به انتهای سوره که می‌رسد، دیگر توحیدِ افعالی است، «أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ»[۶] شما ازدواج می‌کنید، شما که بچّه را خلق نمی‌کنید، اصلاً خبر ندارید چه انجام می‌دهید، شما اطفاء شهوت می‌کنید، ولی خالق کَسِ دیگر است، اوست که می‌آفریند و هر طور که خواست، همانطور می‌آفریند، «أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»[۷] خدای متعال ما را به فکر دعوت می‌کند، یعنی صاحبِ اندیشه باشید، ببینید آنچه را که شما هرز می‌کنید، شُخم می‌زنید، آیا دانه را هم شما می‌رویانید؟ یا دستِ قدرت و حکمتِ خدای متعال است؟ یا سُنَّتِ الهی است؟ قوانینِ مُتقَن در نظامِ آفرینش، تحتِ تدبیرِ مستقیمِ خدای متعال در حالِ رویاندنِ آن هستند.

حرکتِ خورشید و ماه و ستارگان هم همینطور است، شما هیچ ارتباطی به آن‌ها ندارید، «لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»[۸] این‌ها هدایتِ جهان شمول است، الهی است، جاذبه‌ی عمومی، قدرتِ گریز از مرکز، جوششی که درونی است و با حرکتِ جوهریّه تمامِ مخلوقات را در مسیرِ سفر به مقصد قرار داده است، و راهِ این موجودات هم یک‌طرفه است.

انگیزه‌های فاسد در انسان

اما انسان؛ انسان یک موجودی است که هر قدمی که برمی‌دارد، در چهارراه قرار گرفته است، سه راهِ خطر و یک راهِ نجات وجود دارد. اگر انگیزه‌ی انسان شکم باشد، معیشت باشد، و جز آن هیچ قصد و انگیزه‌ای نداشته باشد، این مسیر، مسیرِ بَهائِم است، یک زندگیِ حیوانی دارد. اگر حیوان طویله داشته باشد، یک لانه داشته باشد، و خوراکِ او تأمین شود، چیزِ دیگری نمی‌خواهد.

اگر انگیزه قدرت باشد، رسیدنِ به موقعیّتی که بتواند رقیب را خُرد کند، برایِ رشدِ خودش دیگران را زیرِ پا بگذارد، این مسیر، مسیرِ بَهیمیّت است، که سیاستمدارانِ مادیِ دنیا که عاطفه را متوجّه نمی‌شوند… نادر فرزندِ خودش را هم کور می‌کند، هارون به پسر خودش می‌گوید: اگر تو راه هم مانعِ حکومت خودم ببینم می‌کُشم، و فراوان اتّفاق افتاده است که اشخاص برای ریاست‌شان فرزندِ خوشان را کشته‌اند، شاهزادگانِ عثمانی همینطور بودند… در آن‌ها عاطفه نیست، «المُلکُ عَقیم» در این قدرت طلبی‌ها خیلی قساوت دارند، در این جریاناتِ سیاسی هیچ رَحمی وجود ندارد، به هیچ شخصی رحم نمی‌کنند، فقط می‌خواهند جریانِ خودشان حاکم باشد، نه دین برای آن‌ها خطّ قرمز است، نه عاطفه برای آن‌ها خطّ قرمز است، نه عقل و منطق دارند، یک غریزه‌ی کوری است که فقط می‌خواهد به مقصدِ دَرَندگی برسد، این مسیر، مسیرِ سَبوعیّت است.

خطرِ فساد و قدرت‌طلبی

کسانی که در امورِ زندگی بلندپروازی‌هایِ آنطوری دارند، در خطرِ سقوط هستند، خدای متعال هم نسبت به این هشداری داده است، «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»[۹] کسی خانه‌ی آخرت بخواهد، خدای متعال به صراحت می‌فرماید: مخصوصِ کسانی است که این دو مَرَض را از وجودِ خودشان پاک کرده باشند، یکی مَرَضِ تَفَرعون است، نخواهد خودش را بالا بکشد و رئیس شود، قدرت پیدا کند، دیگران را بگوبد، مسیرِ خود را صاف کند، دوم اینکه فساد نکنید، فسادِ اقتصادی، فسادِ اخلاقی، فسادِ سیاسی، همه‌ی این‌ها جزوِ امراض است، و مرض‌های بدی هم هست، هم فساد و هم قدرت‌طلبی!

فساد و قدرت‌طلبی با یکدیگر لازم و ملزوم هستند، کسانی که در این دنیا، این دو مَرَض را دارند، این‌ها در آخرت خانه‌ای ندارند، «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»

خطرِ تَزویر

راهِ سوم که مقابل پایِ انسان است، و خودش را در جای جایِ حرکتِ انسان نشان می‌دهد مسئله‌ی «شیطنت» یا همان «تزویر» است.

خیلی‌ها دنبالِ موقعیّت سیاسی هم نیستند، ولی انسان‌های ریاکار و فریب‌کار و مُزَوِّر هستند، این‌ها در زندگی حتی یک کار برای خدا نکرده‌اند، ممکن است کارِ خیر هم زیاد انجام داده باشد، ولی همه‌ی آن‌ها برای جلبِ توجّهِ این و آن است. حالتِ شیطان را دارد، مرتّب سرِ این و آن کلاه می‌گذارد، مرتّب به دروغ و فریب متوسّل می‌شود، این راه هم راهِ خطرناکی است و باید از این طور اشخاص به خدای متعال پناه برد، که این دو سوره‌ی «فلق» و «ناس» برایِ حفاظت از این خطرات مؤثر است.

خصوصاً در سوره‌ی مبارکه‌ی ناس «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاس إلَهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ» کدام خَنّاس؟ «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ» این وسواس مرتّب در ذهنِ مردم نفوذ کرده و ایجادِ وسوسه می‌کند، مغالطه‌‌کاری می‌کند.

این سه راه، راهِ سقوطِ بشر است. راهِ ریزشِ ارزش‌هاست.

راهِ بندگی

یک راه راهِ نجات است، و آن راهِ بندگیِ خداست. انسان هر کاری که انجام می‌دهد، فراموش نکند که مخلوقِ خدای متعال است، مملوکِ خدای متعال است، او آزاد نیست که هر کاری دوست داشت انجام دهد.

اگر حرکتِ انسان رنگِ بندگی داشت این راه، راهِ نجات است، این سه آیه را در کنارِ یکدیگر قرار دهیم، انسان می‌تواند یک دستورالعملِ خوب و نسخه‌ی نجاتی برای خودش در زندگی منظور بدارد.

اول: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ »[۱۰] ما برای بندگی آمده ایم، نیامده‌ایم آزاد باشیم، آمده‌ایم بنده باشیم.

درست همان مسیری که غربی‌ها تبلیغ می‌کنند و بعضی از مسئولینِ ما هم آزادی‌های غربی را ترویج می‌کنند، هم خودشان خسارت می‌بینند، و هم فرهنگ ما را به انحطاط و بدبختی مبتلا می‌کنند، راهی را که دنیایِ غرب رفته است و به بُن‌بست رسیده است، در آن‌جا خانواده‌ها متلاشی شده است، زندگی یک زندگیِ سرد و افسرده و ماشینی است، و انواعِ دَغَل‌ها و خیانت‌ها نسبت به ضعیفان و کشورهایِ جهانِ سوم از ناحیه‌ی آن‌ها اِعمال می‌شود.

برخلافِ اومانیستی، سلوکاریستی، لیبرالیستی، اسلام دینِ بندگیِ خداست. در جای جایِ زندگیِ بشر باید اطاعتِ بشر و حاکمیّتِ خدای متعال باشد، از آن جهت که ما مخلوق هستیم، مِلکِ خالق‌مان هستیم، هیچ آزادی‌ از خودمان نداریم، البته آزادیِ تکوینی داریم، (همه در زندگی آزاد هستند) اما در هیچ کشوری در برابرِ قانون هم آزادی می‌دهند؟ خیر! آزادی نمی‌دهند؛ تکویناً آزاد است، می‌تواند قانون‌شکنی کند، ولی عقل و حکومت و قدرت که به انسان آزادیِ مطلق نمی‌دهند، انسان نمی‌تواند آزادیِ خودش را اِعمال کند.

این مقدار احترامی که انسان برای قوانینِ حکومتی، به قوانینی که دیکتاتوری و استبداد بالایِ سرِ آن است، قائل می شود، بیاید و کمی هم برای خدای متعال حساب باز کند، قوانینِ شرع را در زندگیِ فردی، خانوادگی، محلّه‌ای، منطقه‌ای، اداری، اجتماعی، بازاری و همه‌جا جاری کند، همه جا بنده باشیم. «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» آمده‌ایم که بنده باشیم، نیامدیم که آزاد باشیم.

نتیجه‌ی بندگی

آیه‌ی دوم نتیجه‌ی این بندگی را می‌گوید: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»[۱۱] خدای متعال را عبادت کن، مصداقِ بارزِ یقین، مرگ است، و ظاهرِ آیه این است که تا هستید باید بنده باشید، اینکه برخی از فرقه‌های تصوّف می‌گویند انسان باید تا جایی عبادت کند که واصل به حق شود، وقتی حالتِ خلسه پیدا کرد و واصل شد دیگر بندگی لازم نیست، نماز و همه چیز را هم می‌توان بجا نیاورد… این خلافِ این آیه است.

آمده‌ایم که تا لحظه‌ی مرگ، اجرایِ فرمانِ خدای متعال را کنیم. ما کسی را بالاتر از امیرالمؤمنین علیه السلام نداریم، در محرابِ عبادت فرقِ او شکافته شد، تا بود در اوجِ بندگی بود، ما هم باید تا لحظه‌ی مرگ بندگی کنیم.

معنیِ دقیقِ این آیه‌ی کریمه این است که اگر انسان بنده باشد، همانطور که با مرگ «لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»[۱۲] وقتی مرگ می‌آید و پرده را کنار می‌زند، انسان تمامِ زندگیِ خودش را می‌بیند، باطنِ خودش را می‌بیند، نتایجِ عملِ خود را می‌بیند، آنجا به انسان می‌گویند که این تازگی ندارد، غافل بودی که در حالِ ساختنِ چه بدبختی‌ای برای خودت بودی، الان چشمت باز شد و نتیجه‌ی غیبت و دروغ و خیانت و بداخلاقی‌هایت را نگاه کن و ببین برای خودت چه درست کرده‌ای. «لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ»

کسانی که اهلِ غفلت نیستد و زندگیِ‌شان در مسیرِ بندگیِ خدای متعال است، خدای متعال همینجا آن پرده را برای آن‌ها برمی‌دارد، فَکَشَفْنَا عَنْکَ تا لحظهِ‌ی مرگ صبر نمی‌کند، همینجا انسان باطن‌ها را می‌بیند…

مرحوم آیت الله بهاءالدینی رضوان خدای متعال بر ایشان باد، به من فرمودند که من از نفوسِ ناریّه اذیّت می‌شوم، جهنّمی‌ها را می‌شناخت و رنگِ او تغییر می‌کرد، هم زمانی که از قبرستان عبور می‌کردند، می‌دانستند کدام قبور اهلِ عذاب هستند، هم جهنّمی بودن یا بهشتی بودنِ آن‌هایی که زنده بودند را تشخیص می‌دادند.

و ملاحظه می‌کنید که این اختصاصی به آقای بهاءالدینی ندارد، این در کتاب کافیِ شریف از وجودِ نازنینِ خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم آمده است، نماز صبح را با جماعت خواندند، برگشتند که تفقّدی از مأمومین کنند، دیدند یک جوانی برافروخته و شیدا است. پرسیدند: کَیفَ أصبح؟ در چه شرایطی هستی؟ رنگ و رو پریده‌ای، بهم ریخته‌ای، چه شده است؟ عرض کرد: در حالِ یقین هستم، حضرت فرمودند ادعای بزرگی کردی، برای یقین‌ خودت چه علامتی می‌توانی بگویی؟ گفت: همین اندازه عرض کنم که دیگر خواب ندارم،

خواب هرگز نکند آنکه دلش بیدار است              ما شبی صبح نکردیم به بیداریِ دل

وجودِ مقدّس امیرالمؤمنین علیه السلام هم در مناجاتِ منظوم‌شان می‌فرمایند:

إلـهِی حَلِیفُ الحُبِّ فِی اللَّیْلِ ساهِرٌ                     یُـناجِی وَیَـدْعُو وَالـمُغَفَّلُ یَهْجَعُ

خدایا کسی که در خوابِ غفلت نباشد، محبّتِ تو نمی‌گذارد که شب بخوابد.

در حدیث قدسی به حضرت داود علیه السلام خطاب کرد: دروغ گفته‌اند این‌هایی که لافِ محبّتِ من را می‌زنند، اما شب که می‌آید، این‌ها هیچ بیداری‌ای ندارند، شب‌ها خواب هستند و دلشان اصلاً برای محبوب‌شان نمی‌تپد، دروغ است! محبّتِ صادق برای انسان سحرخیزی می‌آورد، نماز شب می‌آورد، اشک و سوز می‌آورد، مناجات می‌آورد، «کَانُوا قَلِیلًا مِّنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ»[۱۳] شب کم می‌خوابند، کمیِ خواب، کمیِ طعام، کمیِ کلام، خلوت با دَوام و ذکر، این پنج چیز ناتمامانِ جهان را تمام می‌کند. نسخه‌ی سالکینِ الی الله برای سیر و سلوک این پنج چیز است.

آن شخص گفت: دیگر شب خوابم نمی‌برد، عاشق شدم، خواب ندارم، بعد از آن گفت: یا رسول الله! گویا بهشتیان را در بهشت، غرقِ در ناز و نعمت می‌بینم، و جهنّمیان را در جهنّم معذب می‌دیدم و کماکان صدای شراره‌ی آتش جهنّم نزدیک گوشم است.

بعد از تصویرِ حالتِ خود، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اجازه خواست و گفت: یارسول الله! اگر اجازه بدهید می‌گویم چه کسانی در محضرِ شما جهنّمی هستند و چه کسانی بهشتی هستند. نه تنها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نفی نکردند، بلکه فرمودند: «هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَهُ قَلْبَهُ بِالأیمَانِ» این بنده‌ای است که خدای متعال چراغِ ایمان را در دلِ او روشن کرده است.

عبادتِ واقعی

این آیه‌ی کریمه است: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»[۱۴] اگر عبادت، عبادتِ واقعی باشد… عبادتِ شیطانی نباشد، نماز خواندن دلیلی بر بندگی نیست. شاخصه‌ی بندگی اجرای فرمانِ خدای متعال، قبولِ ولایتِ الهی، قبولِ خلافتِ الهی است.

شیطان گفت: بارالهی، پروردگارا! تو مرا از سجده کردن بر آدم معاف بدار، عبادتی کنم که احدی آنطور عبادت نکرده باشد، خدای متعال فرمودند: من به عبادتِ تو احتیاجی ندارم، عبادت آن چیزی نیست که دِلِ تو می‌خواهد، عبادت آن چیزی است که من دستور می‌دهم. اگر مطیع بودی «عبد» می‌شوی، وگرنه داری خودت را دل‌بخواهی بزرگ می‌کنی، این که عبادت نیست.

لذا شاخصه‌ی بندگی «وَ لَوْلا أَنْتَ یا عَلِىُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى»[۱۵] قبولِ ولایتِ امیرالمؤمنین علیه السلام و امروز ولایتِ فقیه مَحَکی برای بندگی و ضدِّبندگی است، آن شخصی که بنده نیست، (روشنفکر مَآب) او لیبرال است، او سکولار است، خدای او آراء مردم است.

اما کسی که مانند شهید رجایی بنده‌ی خداست، او اگر رئیس جمهور هم بشود، آراء برایِ او مهم نیست، دستورِ خدای متعال برای او مهم است، او مُقَلّد است، هر قدمی که می‌خواهد بردارد، ابتدا می‌بیند که مرجع تقلیدِ او اجازه می‌دهد یا نه.

«وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» نشانه‌ی یقین چیست؟ « کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»[۱۶] این سه آیه را کنارِ یکدیگر قرار دهید.

فرصتِ ماه مبارک رمضان را غنیمت بشماریم

همّت بلند دار، ماه مبارکِ رمضان در حالِ تمام شدن است، در ماهِ مبارکِ رمضان خیلی‌ها پَسِ پرده را می‌بینند، خیلی‌ها می‌توانند این پرده‌ی گناهشان را کنار بزنند و غبارِ دلشان را بریزند، مشخص هم نیست که سال آینده این گوینده‌ی بیچاره باز هم باشد و بتواند صحبت کند، نمی‌دانیم، شاید دیگر ماه مبارکِ رمضان را ندیدیم، فرصت غنیمت بشماریم.

این مطالب مقدمه‌ای بود تا اگر ان شاء الله عمری داشتیم، فردا شب راه‌هایی که خدای متعال برای نجاتِ ما قرار داده است، که در رأسِ آن به ما امیرالمؤمنین علی علیه السلام داده است، به ما امام حسین علیه السلام و امام حسین علیه السلام داده است، به ما دوازده امامِ هدایتگر داده است، جَذبه‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام، جَذبه‌ی حضرات معصومین علیهم السلام خیلی قوی‌تر از جاذبه‌ی خورشید است.

اگر خودتان را در خطّ ولایت قرار دهید، ان شاء الله شما را از آن چهارراه نجات می‌دهند، و در مسیرِ بندگی بالا می‌برند.

روضه

دیشب یک جمله از زیارتِ ناحیه‌ی مقدّسه را که امام زمان ارواحنا فداه زیارتی برای جدّشان امام حسین علیه السلام خوانده‌اند، هم مقتل است، هم حدیث است، و هم بویِ یار می‌دهد، از زبانِ آقاجانمان آمده است، روضه است، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ سلام بر آن صورتی که روی خاک افتاد.

این سه روضه است که دیشب یک اشاره‌ای کردیم، جمله‌ی دوم أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ سلام بر آن محاسنِ غرقِ به خونت یا حسین…

روز عاشورا حداقل سه مرتبه محاسنِ امام حسین علیه السلام با خون خضاب شد، گویا اولین مرتبه کنارِ بدن حضرت علی اکبر علیه السلام آمد، مرتب صدا می زد وَلَدی علی… آنچه در مقاتل نوشته‌اند این است که که فریاد می‌کشید، هفت مرتبه، حضرت دیدند جواب نمی‌دهد… روی خاک نشست، خم شد، وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّهِ[۱۷] صورتِ مبارک‌شان را روی صورتِ خونینِ پسر گذاشتند…

هیچ کجا امام حسین علیه السلام این جمله را نفرمودند: عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ حضرت آرزوی مرگ کردند…

دیگر طاقت ندارم دنیا را تحمّل کنم، وقتی صورت از صورتِ علی اکبر برداشتند، محاسنِ شریف اباعبدالله علیه السلام با خونِ سرِ علی اکبر علیه السلام خضاب شده بود، با دستانِ خود از خونِ صورتِ علی اکبر به محاسنِ شریفِ خود کشیدند.

أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ

لاحَولَ وَ لا قوَّهَ الا بالله العلی العظیم

دعا

خدایا! امام زمان را برسان.

خدایا! قلب مبارکشان را از ما راضی و خشنود بفرما.

خدایا! امام و شهدا و گذشتگان‌مان را سرِ سفره‌ی حضرت علی اکبر علیه السلام میهمان بفرما.

خدایا! حوائج این جمع، حوائجِ این جمع، حوائجِ ملتمسین و … را برآورده بفرما.

خدایا! ما را دشمن شاد نفرما.

خدایا! دستِ نفوذی‌ها را قطع کن.

خدایا! سایه‌ی رهبرمان متدام بفرما.


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه رعد، آیه ۷

[۳] سوره مبارکه سجده، آیه ۷

[۴] سوره مبارکه طه، آیه ۵۰

[۵] سوره مبارکه واقعه، آیات ۱ تا ۳

[۶] سوره مبارکه واقعه، آیات ۵۸ و ۵۹

[۷] سوره مبارکه واقعه، آیه ۶۴

[۸] سوره مبارکه یس، آیه ۴۰

[۹] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۳

[۱۰] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۶

[۱۱] سوره مبارکه حجر، آیه ۹۹

[۱۲] سوره مبارکه ق، آیه ۲۲

[۱۳] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۱۹

[۱۴] سوره مبارکه حجر، آیه ۹۹

[۱۵] دعای ندبه، مفاتیح الجنان

[۱۶] سوره مبارکه تکاثر، آیات ۵ و ۶

[۱۷] لهوف سید بن طاووس، صفحه ۱۱۳